حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه ۳۰.

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه ۳۰.


در مسیر بررسی مسائل تاریخ معاصر ایران، ناگهان با حضور قاجارها مواجه می شویم که گویی از آسمان باریده اند و هنگام ارزیابی میراث آنان، به صاحب منصبانی بر می خوریم که قدر قدرت ترین شان، حتی از نبود چهار دیوار آبرومندی برای خلوت گذرانی خویش گله مند است، با این همه مورخانی از همه نوع، خودی و غریبه چنان اموراتی را به زمان آن ها ثبت کرده اند که بی حاشا و تردید هر یک برای تولید تحولی بنیانی در آن مجموعه کفایت می کرده است.  

«در اوایل سلطنت، اندرون ناصرالدین شاه همان اندرون خاقان بود و چندان وسعت نداشت... پس از ان که زن های شاه رو به افزونی نهادند رفته رفته چا تنگ شد و ناگزیر به بزرگ کردن اندرون  پرداختند. در سال 1301 قمری که ناصرالدین شاه به مشهد رضا علیه السلام مشرف شد، به آقا ابراهیم امین السلطان پدر میرزا علی اصغر خان اتابک امر کرد تا در غیبت او اندرونی وسیع و در خور بنیان نهد». (دوست علی معیرالممالک، یادداشت هایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، ص 15)

حالا از آن که باخبریم شاه قجر به زیارت مشهد نرفت، پس اندرون وسیع هم ساخته نشد و قیله عالم ناگزیر به همان مکان دیدارهای خارج از شان خویش قناعت می کرد که بازدید دوباره ای از آن را به شهادت خواهم طلبید، تا معلوم شود هنگامی که چنین فقر اشکاری را، به دست تعارفات و قمپزها ی معمول در باب ملزومات دربارها می سپرند، مثل همیشه و موارد بسیار دیگر، به شروح زیر مبدل می شود.

«پذیرایی میهمانان در«تالار سبز» به عمل می آمد که آن را با اثاثه و فرش های سبز آراسته بودند. ظرف ها نیز جمله از بلور و چینی سبز انتخاب شده بود. چند دسته نوازنده از قبیل: «گل رشتی»، «طاوس»، «ماشاالله»، «کریم کور» و «مومن کور» فراخوانده می شدند. اینان پس از ورود به خانه منیرالسلطنه به راهنمایی یک تن خواجه سرا به اطاق تعوض لباس می رفتند. در این اطاق چند صندوق آهنین بزرگ محتوی جامه های سبز و دو آئینه قدنما بود. رامشگران جامه های مخصوص خود را که نام هر یک بر قطعه کاغذی نوشته و بر آن سنجاق شده بود از صندوق ها بیرون آورده بر تن می کردند و سپس به مجلس بزم درمی آمدند. جامه های مزبور از اطلس و مخمل و تور سبز تهیه و با پولک و نگین و یراق و پرهای سبز سیر و روشن زینت شده بود. بانوان با جامه های دیبا و پرنیان در انواع ترکیبات نیم رنگ و پررنگ رسمی جشن، از فرق تا کمر به جواهر آراسته، با آرایش های دلپسند و رفتاری دلفریب در آن میان جلوه ای خیره کننده داشتند. بعضی به سان گلبن های شاداب بر نشیمن ها و مسندهای چمن فام می نشستند و برخی مانند سروهای روان بر فرش های زمردگون تالار که در و دیوارش بر بساط بوستان طعنه می زد می خرامیدند و غنچه آسا می خندیدند... خانم ها در آرایش خود جواهر بسیار به کار می بردند. نیم تاج و سنجاق های گوهر نشان زیب سر و زلف می کردند و گاه کنار زلف پرهای رنگارنگ قرار می دادند عقدرو و سینه ریز به گردن می آویختند و بازو بندهای درشت و گران بها می بستند که رشته های ابریشمی در زیر داشت و به هر رشته گوهری تابان یا سکه ای زر آویخته بود. گل ها و اشیاء ظریف دیگر از طلا و مروارید و سنگ های قیمتی بر سر و بر می زدند و انگشترهای درشت و ریز در انگشتان می کردند». (دوست علی معیرالممالک، یادداشت هایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، ص 29 و 63)

تصویر بالا تجمعی از زنان ناصرالدین شاه است که با خریداری و یا ربوده شدن از دهات مسیر پرسه های قبله عالم در کوه و کمر فراهم آمده اند. چندان که در مطایبه می توان بروز داد که شکارگاه اصلی شاه  نوباوگانی بوده است که در عین حال هیچ یک تطبیقی با توصیفات معیرالممالک ندارند و در دست و گردن و بازوی هیچ کدام، از آن سینه ریزها و سنجاق های گوهر نشان خبری نیست. معیر الممالک مثل غالب قلم زدگان در موضوع قاجار، خود را  به ترتیباتی از وابستگان شاه و با خبر از نیک و بد و تر و خشک دربار می شناساند.

«دوست علی خان نظام الدوله معیرالممالک محترم ترین دخترهای ناصرالدین شاه، یعنی عصمت الدوله را برای پدرم دوست محمد خان خواستگاری کرد و عروسی بس مفصل و با شکوهی برپا ساخت که اروپاییان شرح آن را در کتاب هایی که راجع به ایران نوشته اند یاد کزده اند و تاکنون نیز از آن عروسی و بساط عیش ضرب المثل مانده است. نوبسنده این سطور از این وصلت پا به وجود نهاد و در اندرون شاه پرورش یافت. ناصرالدین شاه به هیچ یک از نوه های خود به اندازه من اظهار مهر نمی کرد». (دوست علی معیرالممالک، یادداشت هایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، ص 11)

شمارش تعداد نادرستی ها در این نقل دوست علی خان آسان نیست و اگر او و همچنین دیگر یادداشت برداران حوادث آن زمان، همگی با آهنگی یکسان خود را به میانه معرکه انداخته اند، پس دروغ های شان  نه از سر بی خبری، که بخشی از فرمان بری در جهت  وارو کردن نیازهای دربار در دوران ناصرالدین شاه است. و از آن که پیش از این با  دست بردگی و جعل در تصاویر میرزا رضا کرمانی و حاج سیاح نیز آشنا شدیم، پس مجموعه داشته های پراکنده کنونی از عهد قاجار، مانند شرح نمایش آن عروسی در نشریات اروپا، بی اعتبارند و اگر ذکر کنم که تواریخ و حواشی موجود در باب دوران قجرها و اختراع محمد حسن و آغا محمد و فتح علی و محمد و ناصرالدین شاه ترور شده و امیر کبیر و کمال الملک موجود در شروح کنونی و بزرگ نمایی انقلاب مشروطه و ماجراهای علی محمد باب، در درجات مختلف، ساختگی و بی سندند، باز هم قلم را با رعایت عدالت مطلق به کار برده ام. زیرا توجه دوباره به جزییات عکس زیر از خوابگاه ناصر الدین شاه با آن ظروف سبز و بخشش های مشت مشت مسکوکات زرد همخوانی ندارد.


و این هم عکس کامل تری از خلوتگاه شاه که بر سطح ناهموار اتاقی، شبه پتویی را گسترده، پنجره را با لحاف سیاهی پوشانده و با رنگ سفید برهنگی پایین تنه شاه و قضایای دیگری را ناشیانه ترمیم کرده اند. مورخ نتوانست از کاربرد و ماجرای آن نوار سفید گسترده در درگاه زیزین عکس سر درآورد.

«از اواسط بهار هر چند روز ناصرالدین شاه در یکی از باغ های سلطنتی به سر می برد. نخست به باغ شاه رفته دو سه روز اقامت می کرد و از آن جا به ترتیب به عشرت آباد، قصر قاجار، سلطنت آباد، صاحبقرانیه و دیگر باغ های سلطنتی می رفت که امروز از آن ها آثاری به جا نیست. باغ شاه و عشرت آباد و سلطنت آباد امروز مرکز قشونی است و از وضع گذشته جز عمارت چهار طبقه ی عشرت آباد که محل سکونت شاه در اندرون بود و حوضخانه سلطنت آباد نشانی باقی نمانده. روبروی عمارت عشرت آباد حوض گرد بزرگی بود که اطاق زن های شاه گرد آن حلقه وار ساخته شده بود و منظری بس شاعرانه داشت. بین عشرت آباد و قصر قاجار باغی بود به نام عیش آباد که نزدیک به سبک های جدید ساخته شده بود. چهار سال پس از آبادی آن شاه کشته شد و با رفتن او آثار باغ نیز رفته رفته از میان رفت. شاه پس از چند روز درنگ در قصر قاجار به سلطنت آباد می رفت و در آن جا نسبتا بیش تر درنگ می کرد. سپس یک ماه در صاحبقرانیه مانده آن گاه به مسافرت های پشت کوه می رفت. هر سال مسافرت ییلاقی را از سمتی آغاز و پیوسته به سرخ حصار ختم می کرد. سالی به شهرستانک، آهار، اوشان، فشم، امامه، گلهمد و رودک و لشگرک و سال دیگر به لتیان، چهار باغ، لواسان، آب گرم عسک و دماوند و بعضی سال ها نیز به خطه ی نور و کجور و کلارستان نماسیاق می رفت و در بازگشت به سرخ حصار آمده پس از انجام مراسم آش پزان به تهران روی می آورد». (دوستعلی خان معیرالممالک، یادداشت هایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، ص 45)

قرار دادن مسئولیت این همه پرسه در کوه و دشت و پخت آن آش نهایی در وظایف سلطانی که به راستی دلقک هیچ کاره و مستخدم برنامه ریزان اصلی در پروژه ایران سازی پس از قتل عام پوریم بوده، ظاهرا نه فقط با تمناهای درون سلطانی نیمه ساخت مطابق است بل عرصه را برای راه بران هر کنکاش دیگری باز نگه می دارد. این که یک انقلابی به نام میرزا رضا کرمانی قصد از میان برداشتن چنین سلطان بی آزاری را که برنامه بلند مدت بیابان گردی دارد، به سادگی اصل آن تآتر ترور را بلااثر می کند، زیرا چنان چه به حکم اسناد و رونمایی آثار، تحرک سیاسی تبلیغاتی سفرهای فرنگ و مشهد را هم از دستور زندگانی شاه قجر خارج کنیم، آن گاه با سلطانی مواجهیم که جز رسیدگی به تمنیات و خورد و خواب شخص خویش و شراکت سالانه در پخت آش دیگران، داعیه دیگری نداشته است. با این همه بیرون زدن از کاخ گلستان در پای تختی که در آن هنوز خانه و کوچه و بازاری گشوده و کسی را با کسی کاری نبوده، محقق را برای کسب سایه ای از حقیقت، با پاک کردن سبزی آش قبله عالم همراه می کند، اما اگر بپرسیم موضوع آش، تبعیت از کدام سنت و فرامین است جز بهانه تراشی های مذهبی و شبه آن پاسخی نخواهد رسید.

به راستی که در چنین اوضاع و احوالی، کنکاش در ماجرای حضور  و ورود قجرها به تاریخ معاصر، عبور چشم بسته از میان دیوار آتش است و دوندگی های موجوداتی مفروض در گل آویز شدن های متعدد با سرداران تزار و لشکریان عثمانی و انگلیس و زایاندن یک شبه رستم روزگار ما، با نام عباس میرزا را به خصوص که تا ۱۶۰ سال پیش هنوز مرکز تجمع شهری در جغرافیای ایران  فراهم نبود، مستقیما و بی واسطه به دروغ تبدیل می کند. در واقع همان گونه که سفالگران عهد جدید بسیار بی اسلوب تر از کوزه و کاسه سازان ۵۰۰۰ سال پیش تولید می کنند، تاریخ سازان سلسله قاجار نیز دست های خود را در امتدادی تهی دراز کرده اند تا  شاید اتاق استراحتی برای اعلی حضرت فراهم شود. آن ها در تدارک ملزومات تحرک و ابزارهای تجمع دوباره در ایران معاصر، که پیش از قجرها با شاعران و غزل سرایان تامین می شد، این بار به مسائل دشوار کشور داری متصل است که هرکس را به اجرای سرگرمی تازه ای به صورت های زیر فرستاده اند.


۱. تدارک و تامین اسناد و علائمی برای حفظ و امتداد تجمع متمدن در ایران پس از قتل عام پوریم.

۲. تدارک لوازم و ابزار سلطنت قاجار که گفته اند از کرامت تزارها و برداشت از تتمه غنائم فرضی نادر فاتح هندوستان و یا حتی گشاده دستی ملکه انگلیس تامین شده است.

۳. وارد کردن فرقه تشیع در میان مهاجرانی بدون تکلفات مذهبی پیشین و جای گزینی مذاهب سنی و شافعی و حنفی و حنبلی و غیره، که هر یک سطری من باب حضور دورتر از سه قرن قبل ندارند و با حاصل خون باری که موجب افسوس هر مسلمان یکتا پرست است، چنان می نماید که طالبان وحدت دوباره ی فرقه های اسلامی گویی نزد ارواح گله می گذارند.  

۴. ظهور روحانیون عالی مقام برخاسته از کربلا و نجف و سامره و غیره.

۵. تولید دستجات مغایر با تشیع، از قبیل دکان علی محمد باب و درویشیگری و نصب خانقاه و حسینیه و تکیه به جای مسجد در سطوح وسیعی از اقامتگاه اقوام با هدف توسعه ستیزه های فرقوی و ملی.

۶. پر کردن چاله به کلی خالی مانده هنر بومی. 

۷. تدوین و تبادل قرارداد های رسمی با حکومت های اطراف که دست یابی به اصل هیچ یک آسان و میسر نیست.

8.معتبر کردن اجحاف و ظلم به عنوان زمینه ساز ظهور منجی منتقم و عادل.

9. اختراع قشر نازک کلیشه ای و به ظاهر پر شهامتی از روشن فکری مذهبی و غیر مذهبی، چون حاج سیاح و ملکم و ابراهیم بیک و اسد آبادی و طالب اوف و آخوند زاده و دیگران که ضرورت تغییرات بنیانی و قانونی و نیاز به مشروطه و مجلس ملی را تذکر داده اند.

10. و سرانجام صحنه آرایی برای نمایش  یک انقلاب ملی به عنوان ملات استحکام و وسیله ای برای ثبت و تایید و تصویب جمعی آنان، تا حقوق هر یک و از جمله  یهودیت و زردشتیگری رسمی و غیر قابل بازگشت شود. 

بدین ترتیب کوچک ترین تحولات ان زمان نیازمند بازبینی عمیق و دقیقی است که مثلا بتوان مدعی شد ارسال دروغین ناصرالدین شاه به فرنگ و ملاقات او با تالبوت در لندن و تنظیم سناریوی قرارداد تنباکو، تنها زمینه چینی مقدماتی در تار و پود داستانواره ای است با قصد نمونه سازی و نمایش رسمی قدرت و نیز جهت گیری مترقی روحانیت در حل و فصل امور به سود درخواست های مردم است، امری که با کمبود مستندات و ملزومات، مورد تایید تاریخ نیست... (ادامه دارد) 

نظرات 362 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 7 مرداد 1391 ساعت 11:06 ب.ظ

یادداشت مورخه
جمعه ۲۹ خرداد ۱۳۸۳ ساعت: 15:30 استاد پورپیرار
یادداشت برای آقای ۲۲

به گمانم بحث های شما با آقای امیر و هرکس دیگر درباره ی نام عربستان و خوزستان بی حاصل است، چرا که نمی توان مبنا و معنای لغت عرب را، حتی در صحرای نجد دریافت و تعیین قدمت و قضیه ی عرب، تاکنون نامیسر و غیرممکن بوده است، چه رسد به درک درست و عالمانه برای پیشینه ی لغت و قوم عرب در خوزستان کنونی. چرا که هرچند حضور قومی با تظاهرات و زبان و لباس عربی در خوزستان کنونی، غیر قابل انکار و تردید است، اما تعیین این که هستی و هویت امروزین آنان تاثیر گرفته از حضور انبوه تر و اصالت دار تر اعراب در پس طلوع اسلام در منطقه است و یا این که خوزی های حاضر را باید دنباله ای از قوم اولیه و اصلی عرب بدانیم، که مستقیما از صحرای نجد کوچیده اند، ناممکن می نماید.
اما به جرات بیش تر می توان پذیرفت که هیچ یک از اعراب کنونی، در نوار زیستی گسترده ای که از شمال آفریقا تا خوزستان را شامل می شود، با نگاه به عمق تاریخ، عرب نژاد نبوده اند و در واقع جز قبیله های ساکن صحرای نجد، دیگر اعراب جهان، تنها پس از پذیرش اسلام عرب شده اند. چنان که تمدن مستقل بابل، یعنی عراق کنونی را، پس از حضور اسلام، به ظواهر و زبان عرب آراسته می بینیم و همچنین است لبنان و یمن و مصر و سراسر شمال آفریقا.
چنین که پیداست، تا پیش از هخامنشیان، سراسر جنوب غربی و به طورکلی نیمه جنوبی نجد ایران را، با نشانه های متعدد، تحت اختیار و اقتدار امپراتوری غیرمتجاوز و آرامش طلب ایلام، با فرهنگی بسیار انسانی و غنی، می بینیم. آثار این فرهنگ از جمله در لوحه‌ی سنگی مجموعه قوانینی ثبت است که در شوش یافته ایم و شرق شناسان یاوه گو، برای پنهان داشتن تمدن ایلام، آن را به حمورابی نامی با هویت بین النهرینی بخشیده اند!!! من بی هیچ تردیدی نه فقط آن لوحه، بل حتی یافته های جیرفت را دنباله ی شرقی تمدن ایلام می شناسم و معتقدم بازمانده های کنونی جیرفت، بقایای یک زیگورات ایلامی را تعریف می کند و نقوش ظروف سنگی آن ها تنها تفسیر نگاه ایلامیان بر هستی و هنر را می پذیرد و از آن که علاوه بر چغا زنبیل و هفت تپه، زیگوراتی نیز در مکان کنونی تخت جمشید و یکی دیگر در سیلک و حوالی کاشان یافته ایم، پس به یقین باید که تمدن مسلط این سرزمین را، پیش از هجوم کورش و داریوش، تمدن ایران ایلامی بشناسیم که خوزستان کنونی از اجزاء آن شمرده می شود.
به گمان من هر ایلامی و هر خوزستانی و حتی هر ساکن استان فارس هم، اینک که معلوم شده است باستان شناسان دغل و بی سواد و مزدور کنیسه و کلیسا، در ۷۵ سال پیش، به تاریخ و تمدن ایران کهن، با برچیدن و تخریب آثار ایلامی از تخت جمشید و شوش، وحشیانه تجاوز کرده اند، موظف می شود که موضوع شناسایی تازه ی تخت جمشید به عنوان مجتمعی از معابد ایلامیان را جدی بگیرد. مسلما به صلاح جمعی ایرانیان است که در جای پرداختن به ستیزه های بی حاصل و ثمر، مثلا اثبات بس دشوار دیرینه ی نام عربستان و یا خوزستان، فعلا به باز پس گیری داشته های کهن مسلم، از چنگ و دندان باستان شناسی توطئه گر جهانی، که تنها به کام تورات و یهودیان کلنگ زده اند، بپردازیم.
اینک زمانی است که علیه دخالت مجدد این لشکر ویرانگر باستان شناسان اروپایی و آمریکایی برویم، که علی رغم این همه توطئه ی آشکار، که در کار تفسیر و تعیین آثار تاریخی ما زده اند، بار دیگر به سایت های کهن ایران باز می گردند و در اندیشه‌ی توطئه های تاریخی تازه اند. درخواست امروز هر ایرانی بایستی بازخوانی و بازسازی مجدد هویت بومی، از راه شناخت مراکز عمده ی تمدن کهن پیش از هخامنشی در نجد ایران باشد، نه علم کردن مدعاهای محلی، که موجب تفرقه ی ملی بیش تری خواهد شد. اینک و در مرحله ی نخست باید به حساب در به دری هایی رسید که سبب اصلی آن، تجاوزات کهن و جدید یهود به هستی گران مایه ی شرق میانه بوده است. باید که نخست جایگاه عمده ترین و دیرین ترین تمدن و تمرکز را در منطقه ی خویش بازشناسیم و آن را مبنا و مبدا حضور اقوام حاشیه ای در ایران و در بین النهرین قرار دهیم. این راه سهل تر و خردمندانه تری برای نزدیکی سریع تر و عمیق تر به هویت منطقه ای، ملی و بومی سراسر شرق میانه است. به گمان من بازخواست نخست ما باید متوجه بازشناسی و بازگرداندن باستان شناسانه ی تمدن های قدرتمند کهن شرق میانه، نظیر آرامیان و آشوریان و سومریان و بابلیان و ایلامیان و لران و اورارتوها و کاسپین ها و سیستانی ها باشد، که تمام آن ها را هجوم وحشیانه ی هخامنشیان با حمایت و هدایت یهودیان، در حد نسل کشی کامل، به باد داد. اگر اعراب کنونی خوزستان به حق به دنبال اعاده ی توانایی های بومی خود در پیش از هجوم رضا شاهند، این مطلب نمی تواند به صورتی بیان شود که با بنیان تاریخ شرق میانه در تضاد افتد و آن را برهم زند.

مسعود سنجری شنبه 7 مرداد 1391 ساعت 11:12 ب.ظ

آقای امیر

با اجازه استاد خدمتتان عرض می کنم که نظرتان بسیار دقیق و صحیح است. در فیلم علف بی نظمی خاصی وجود دارد که از خلال قرار دادن برخی کامنتها سعی در ایجاد ارتباط معنایی و نظم بخشیدن بین این تصاویر پراکنده و غیرمرتبط دارند.


خانم حاجی زاده

حالا این بحث تمام شده ولی بلحاظ حساسیت که شما اشاره کردید عنایت داشته باشید که در هیچ زمانی من آغاز گر چنین گفتگوهایی نبوده ام و نخواهم بود. امیدوارم متوجه منظورم شده باشید.

مسعود یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 12:34 ق.ظ

جناب ***
فراموشی توصیه‌ی به جای شما برای مدتی، القاب و صفات جدیدی برایم به همراه آورد.
ممنون از یادآوری...

خانم حاجی‌زاده
تعلق به نژادی خاص یا تکلم به ترکی، فارسی، کردی، عربی یا هر زبان دیگری به نظیر بنده مزیتی برای کسی به همراه ندارد. از این رو هیچ گاه درگیر این‌گونه حساسیت‌ها و تعصبات نبوده و نیستم. این تاریخ و فرهنگ جهود زده همه مردمان با هر زبان و نژادی را با یک چوب زده و در نهایت فریفته است. به همین خاطر به نظر من وقتی گام در مسیر دریافت حقیقت گذاشته شود اصولا این تفاوت‌ها رنگ خواهد باخت. همواره بر این عقیده بوده‌ام که ادب و احترام به آرای مخالف حتی اگر به نظرمان این آرا اشتباه هم باشد شرط اساسی هر مباحثه‌ی منطقی محسوب می‌شود. امیدوارم جناب سنجری هم که به گفته‌ی استاد از یاران پر تلاش بنیان‌اندیشان هستند در مورد بنده پیش‌داوری‌هایی که دارند را با توجه به شعار اصلی این محفل که حق و صبر است با صبوری به کناری بگذارند و از برچسب‌زنی‌های ناشی از این پیش‌داوری‌ها دوری کنند تا بیش از این با این کامنت‌های بی ربط به اصل موضوع فضای وبلاگ را بدرنگ نکنیم و به قول خودشان حفظ حرمت کنیم.
در ضمن نمی‌دانم چگونه پی بردید بنده کورد هستم. با نگاهی که به وبلاگتان انداختم دریافتم که گویا هم ولایتی هستیم.
پایدار باشید...

علی یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 02:09 ق.ظ

خانم حاجی زاده! با جمله اول به شدت موافقم.این را هم اضافه کنیدکه ایشان ته خط بنیان اندیشی نشسته و منتظر بقیه هستند تا برسند اینکه می گو.یند:انشاالله به مرور زمان همه چیز برای شما روشن خواهد شد خوداشارتی است. پارانویا رو خوب اومدی

حضرت عمر -رضی الله عنه- و ازدواج موق یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 02:20 ق.ظ

حضرت عمر -رضی الله عنه- و ازدواج موقت (صیغه)

http://najeekurd1.wordpress.com/2011/03/07/%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%B9%D9%85%D8%B1-%D8%B1%D8%B6%D9%8A-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%B9%D9%86%D9%87-%D9%88-%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%AC-%D9%85%D9%88%D9%82%D8%AA-%D8%B5%D9%8A%D8%BA/

منصور یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 02:59 ق.ظ

آقای سنجری
دشمن شمردن افرادی که در این وبلاگ کامنت می گذارند کار صحیحی نیست. به هر حال هر کس به میزان بضاعت فکری خود در این مباحث شرکت می کند و هدف هم همین است که ایده های بنیانی چون فولاد آب دیده و چکش خورده خارج شود که البته با نظرات استاد گرامی با اشرافی که بر موضوعات دارند مورد محک واقع می شوند.
حقا مایل نیستم حضرتعالی را درگیر چنین الفاظی ببینم.

مسعود سنجری یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 09:43 ق.ظ

آقای علی

شما کجای بنیان اندیشی نشسته اید؟ از اشارات تان پیداست که جای ناراحتی نشسته اید. شاید هم بخاطر مازوخیست بودنتان باشد.

مسعود سنجری یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 10:05 ق.ظ

آقای علی

اتوبوس بنیان اندیشی هر 10 سال از جلوی خانه شما رد می شه. همین یکبار هم شما رو زیرگرفته. اگر روزی روزگاری کارکنان محترم شهرداری توانستند شما را از آسفالت جدا کنند بفرمائید شما را تا ته بنیان اندیشی برسانند.

مسعود سنجری یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 10:07 ق.ظ

برادر عزیز منصور گرامی

قطعا دشمنی وجود ندارد. خواهشمندم عنایت داشته باشید که اینجانب در هیچ زمانی آغازگر بحث های این چنینی نیستم.

فریبا حاجی زاده یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 10:49 ق.ظ

آقای مسعود
هم ولایتی نیستیم اما اگر خدا بخواهد در آینده ی نه چندان دور هم ولایتی میشویم!

همراه حق و صبر یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 01:05 ب.ظ

جناب *** و جناب طالب حقیقت

از توضیحات شما بسیار متشکرم و جدی بودن مطلبتان را از کامنت دومتان دریافتم و طبعا مقداری روی نوشته شما فکر کردم و بقولی مجددا سرکتاب گشودم و مطالب خوبی دستگیرم شد. جناب*** با شما موافقم و مجددا از هردو شما عزیزان ممنونم.امیدوارم که با توجه دوستان به سوال و فکر همدیگر اولا زحمت اتوبوسهای قم کمتر شود!! ثانیا با جدی گرفتن حتی ساده ترین سوالها درک بیشتری از قران داشته باشیم.

مهدی - مهدی یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 01:31 ب.ظ

فریبا خانم،

مبارک است.

با احترام
مهدی

احسان یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 01:55 ب.ظ

استاد عزیز داشتم در حین مرور مطالب گذشته به پاسخی که چند سال پیش به آقای بهرامی در مورد بساط پرزرق و برق هنر نوشته بودید برخوردم. به جرئت میتوانم بگویم آن چند پاراگراف چنان بیدارگر و تاثیرگذار است که به تنهایی تمام دکانهای احمق فریب و سراسر مسخره به اصطلاح هنرپروری را تخته میکند. و در شگفتم که این روشنفکری بی خاصیت و عقب افتاده ی ما این همه سال چه کرده که هرچه در این سایتها و وبلاگهای کوفتی و مدعی فضل و ادب و فرهنگ گشتم نه یک پاراگراف که به اندازه ی دو سطر مطلبی در انتقاد از این مقوله بی دروپیکر نیافتم و ندیدم.

آقای احسان ممنونم از عنایت شما. حالا همه چیز را به فرم هنر درآورده اند. اگر توپی را دقیق شوت کنی. گویی دردهای جامعه اطراف ات را دوا کرده ای و علی الحساب چند میلیاردی از همه طلب کار می شوی. و بر همین روال و رونق است داشتن دو سه خشت و آجر اضافی برای اسکان عیالوار بی پناهی که برای حفظ آبروی خود کفش های پای فرزندان اش را هم به گرو می دهد. چرا که پیش از این صاحب خانه، حسابداری دانشگاه تا فرش زیر پای ات را هم ربوده است. و امان از دارو و درمان که مراجعه به عزراییل بسیار آرامش آفرین تر از جناب دکتر است که احتمالا و برای تظاهر در دیوار منزل و مطب اش کپی دانه برچین ها را آویزان کرده و توصیه دارند که قرآن را بر زمین گذار و تقاضای وام تا ربح 22 درصد را به شعبه بانک کاملا یهودی بفرست که به تازگی در نبش خیابان گشوده است. این است آن دنیای قلابی ساخت اتحاد یهودیان و پزشکان و ورزش کاران و مدرسان و حقوق دانان و صاحبان دکه های معاملات املاک و منبر داران امام کش و مالندگان رنگ و روغن بر تمام این صحنه های مفتضح که سهم خود را به عنوان هنرمند می طلبند.

فریبا حاجی زاده یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 03:00 ب.ظ

ممنونم آقا مهدی
اما فکر کنم برای تبریک یک مقدار زوده!

سلام محمدی یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 03:32 ب.ظ http://www.salammohammadi.com

با سلام خدمت استاد و دوستان گرامی
آقای احسان،
اگر فرصت داشتید ، نوشته های این قلم را مطالعه فرمایید.
با تشکر

http://www.salammohammadi.com/fa/showpost.php?id=10
http://www.salammohammadi.com/fa/showpost.php?id=7

مسعود یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 05:52 ب.ظ

عکس های قدیمی از قبر فردوسی
http://old.khabaronline.ir/news-151059.aspx

این عکس ها و هر عکس دیگری از آن دوران سند محکمی است بر تجمع جدید در ایران.

علی یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 08:32 ب.ظ

آقای سنجری !! ما پیاده ایم و به شما سوارگان و رانندگان اتوبوس بنیان اندیشی نمی رسیم. اماعجالتا بررسی بفرمایید تصادفا به جای اتوبوس بنیان اندیشی، کامیون شهرداری را سوار نشده باشید.

قرآن و ازدواج موقت یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 09:38 ب.ظ

قرآن و ازدواج موقت

http://www.hawzah.net/FA/articleview.html?ArticleID=4413

ساده دل یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 09:59 ب.ظ


سلام بر استاد و همراهان گرامی


زنگ تفریح برای تغییر حال و هوای کامنتها:

چند شب پیش که جلوی تلوزیون مشغول استراحت بودم زیرنویس اسم یکی از مجریان اخبار بیست و سی توجهم رو جلب کرد!:

سید دانیال معین آل داود!

[ بدون نام ] یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 10:17 ب.ظ

سلام
استاد پاسخ تان به جناب احسان خان به زیباترین وجه دنیای پیرامون مان را به تصویر میشکد!سئوال اینجاست آیا می توان امیدی به اتمام این صحنه سازی های انسان فریب داشت که در آن برای کسب سود لجام گسیخته با ترفندهایی باید عده ای را با اصطلاحاتی چون رقابت ، از نان خوردن بیندازیم و آواره و کاسه به دست کنیم!؟

وعده های خداوند در قران عظیم مسلما تحقق خواهد یافت.

- یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 10:40 ب.ظ

یکی از مراجع تقلید شیعیان تاکید کرد: می‌توان به غیر از خدا نیز به موجوداتی قسم خورد در صورتی که وهابیون این عقیده را شرک می‌دانند که با کلام قرآن و قسم‌های آن در تناقض و خلاف قرآن است.

به گزارش شفقنا به نقل ازخبرگزاری مهر ، حضرت آیت‌ الله العظمی جعفر سبحانی بعد از ظهر یک‌ شنبه در جلسه تفسیر قرآن که در مدرسه حجتیه قم برگزار شد، در سخنانی به تفسیر سوره مبارکه تین پرداخت و اظهار داشت: خداوند در این سوره و در اولین آیه آن به انجیر(تین) قسم می خورد که بیانگر اهمیت این میوه و خاصیت زیاد آن است.

وی ادامه داد: برخی مفسران در تفسیر این دو کلمه آن را میوه نمی‌دانند و مراد خدا از قسم خوردن به تین و زیتون را دو کوه مقدس در صحرای سینا می‌دانند.

استاد حوزه علمیه قم با اشاره به قسم به طور سینا تصریح کرد: همچنین در این سوره به کوه مقدس طور قسم یاد می شود که در این کوه تورات بر موسی(ع) نازل شد.

وی با اشاره به قسمهای مختلف در آیات این سوره بیان داشت: این آیات نشان می‌دهد که می‌توان به غیر از خدا نیز به موجوداتی قسم خورد در صورتی که وهابیون این عقیده را شرک می‌دانند که با کلام قرآن و قسم‌های آن در تناقض و خلاف قرآن است.

حضرت آیت‌الله سبحانی با اشاره به اهداف قسم در سوره‌های قرآن اضافه کرد: برخی قسم‌ها مانند قسم به تین و زیتون نشانه اهمیت و عظمت آن ماده و یا شخص است و برخی قسم‌ها نیز نشانه تقدس مکان و یا شی مانند قسم به بلد امین یا همان مکه است.

این مفسر قرآن تاکید کرد: بلد امین یا مکه از جایگاه‌های مقدسی است که تقدس آن تشریعی و قانونی است و به همین دلیل حتی مجرمی که به این سرزمین پناه آورد نمی توان او را به قتل رساند.

وی اضافه کرد: امام حسین(ع) برای حفظ حرمت این مکان مقدس آنجا را ترک کردند زیرا ممکن بود که عمال بنی امیه او را در مکه شهید کنند و امام نمی خواست خونی در این سرزمین مقدس ریخته شود.

این مرجع تقلید با اشاره به قسم‌های موجود در این سوره به تین، زیتون، طور سینین و بلد امین تصریح کرد: این قسمها نشانه توجه خداوند به هر دو بعد و وجه مادی و معنوی است اگرچه آنچه برای او باقی می ماند همان هویت روحی و معنوی اوست.

انتهای پیام

www.shafaqna.com/persian

در قران دلیلی بر کوه خواندن طور نیامده و بقیه نیز از کتاب هایی برداشته شده که امکان نوشتن نداشته اند!

مهدی - مهدی دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 10:37 ق.ظ

به نقل از خبر آنلاین

پرونده رقت انگیزی که اشک قاضی را در آورد312
قضایی - روزنامه خراسان نوشت:

مردی با تسلیم شکوائیه ای به قاضی شورای حل اختلاف گفت: چندی قبل خانه محقر و مخروبه ای را در چند کیلومتری حاشیه یکی از شهرک های مشهد خریدم اما چون وضعیت مالی مناسبی نداشتم اتاقی را که گوشه حیاط بود اجاره دادم. مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که احساس می کردم فرزندان خردسالم دچار افسردگی شده اند. وقتی از سرکار به خانه می آمدم آن ها از من طلب «کباب» می کردند من که توان خرید «گوشت» را نداشتم هر بار با بهانه ای آن ها را دست به سر می کردم تا این که متوجه شدم هر چند روز یک بار از اتاقی که به اجاره واگذار کرده ام «بوی کباب» می آید و همین موضوع باعث شده تا فرزندانم از من تقاضای کباب بکنند.

شاکی این پرونده ادامه داد: دیگر طاقتم طاق شده بود هرچه سعی کردم برای فرزندانم کباب تهیه کنم نشد این در حالی بود که بوی کباب های مستاجرم مرا آزار می داد به همین دلیل از محضر دادگاه می خواهم رای به تخلیه محل اجاره بدهد تا بیش از این خانواده ام در عذاب نباشند.

قاضی باتجربه شورای حل اختلاف که سال هاست به امر قضاوت اشتغال دارد، هنگامی که این ماجرا را تعریف می کرد اشک در چشمانش حلقه زد او گفت: پس از اعلام شکایت صاحبخانه، مستاجر او را احضار کردم و شکایت صاحبخانه را برایش خواندم.

مستاجر که با شنیدن این جملات بغض کرده بود گفت: آقای قاضی! کاملا احساس صاحبخانه را درک می کنم و می دانم او در این مدت چه کشیده است اما من فکر نمی کردم که فرزندان او چنین تقاضایی را از پدرشان داشته باشند.

او ادامه داد: چندی قبل وقتی به همراه خانواده ام از مقابل یک کباب فروشی عبور می کردیم فرزندانم از من تقاضای خرید کباب کردند اما چون پولی برای خرید نداشتم به آن ها قول دادم که برایشان کباب درست می کنم.

این قول باعث شد تا آن ها هر روز که از سر کار برمی گردم شادی کنان خود را در آغوشم بیفکنند به این امید که من برایشان کباب درست کنم. اما من توان خرید گوشت را نداشتم تا این که روزی فکری به ذهنم رسید یک روز که کنار مغازه مرغ فروشی ایستاده بودم مردی چند عدد مرغ خرید و از فروشنده خواست تا مرغ ها را خرد کرده و پوست آن ها را نیز جدا کند.

به همین دلیل به همان مرغ فروشی رفتم و به او گفتم اگر کسی پوست مرغ هایش را نخواست آن ها را به من بدهد. روز بعد از همان مرغ فروشی مقداری پوست مرغ پرچربی گرفتم و آن ها را به سیخ کشیدم. فرزندانم با لذت وصف ناشدنی آن ها را می خوردند و من از دیدن این صحنه لذت می بردم. من برای شاد کردن فرزندانم تصمیم گرفتم هر چند روز یک بار از این کباب ها به آن ها بدهم اما نمی دانستم که ممکن است این کار من موجب آزار صاحبخانه ام شود.

قاضی شورای حل اختلاف در حالی که بغض گلویش را می فشرد ادامه داد: وقتی مستاجر این جملات را بر زبان می راند صاحبخانه هم به آرامی اشک می ریخت تا این که ناگهان از جایش بلند شد و در حالی که مستاجرش را به آغوش می کشید گفت: دیگر نگو! شرمنده ام من از شکایتم گذشتم!

4717

کدخبر: 226933

لینک منبع:
http://www.khabaronline.ir/Mobile/Detail.aspx?Id=226933

abbas دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 11:07 ق.ظ

http://www.skyscrapercity.com/showthread.php?t=551617&page=9

احسان دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 11:42 ق.ظ

استاد مثل همیشه به هدف زدید. باید دوباره اعتراف کنم که چنین سخنان بیدارکننده ای را هرگز از هیچ یک از این همه مدعیان دانشگاه رفته ی بیسواد و پرادعا نشنیده و نخواهم شنید.
مخصوصا درباره ی این جماعت ورزشکار که گمان کنم تمام جامعه دل پری از آنها داشته باشند! از بام تا شام زیر ابرو برداشتن فلان بازیکن و ناز کردن فلان مربی و شمردن صفرهای رقم قرارداد این تحفه های روزگار ....

انگار که همه ی مشکلات و گرفتاریهای مردم حل شده و حالا باید از سر شکم سیری وقت و عمر خود را که بالاترین نعمت خداوند است بابت چنین اراجیف و اباطیلی به باد دهند.

امیدوارم در فرصتی مناسب (مثلا در قالب یک یادداشت هواخوری) بیشتر و بیشتر به نقد این بساط خررنگ کن و فرصتسوز بپردازید که فرهنگ فقیر ما به شدت نیازمند روشنگریهای بنیانی است.

آقای احسان. به خواست خدا و استمهال اجل سوداهایی به سر دارم که ممکن است همان نشان سودا زدگی باشد و بس.

فریبا حاجی زاده دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 12:18 ب.ظ http://monhaniezehn.blogfa.com

دوستان عزیز
بحثی در منحنی ذهن پیرامون حورالعین شکل گرفته است،(قسمت کامنتها) از علاقه مندان دعوت می شود در صورت علاقه و حوصله مطالب را بخوانند.
خبر ناگوار اینکه گوئی کسانی قصد دارند زنان سیاه چشم بهشتی را از دست مردان مومن و مسلمان بربایند!!


آقای مسعود عزیز، گمان میکردم شما همان مسعودی هستید که در منحنی ذهن کامنت می گذارد ولی متوجه شدم اینطور نیست، در هر صورت پوزش میخواهم.

فریبا حاجی زاده دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 12:21 ب.ظ http://monhaniezehn.blogfa.com

آقا مهدی
این داستانی که نقل فرمودید واقعی است یا یک پیش بینی برای زندگی ایرانی جماعت در آینده ای بسیار نزدیک؟

موومان دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 12:53 ب.ظ

جناب مسعود عزیز

به هیچ وجه قصد سوء برداشت از نوشته های شما را نداشتم. بلکه هدفم این بود که با توجه به مشاجرات دامنه داری که مدتی ست حول آن فیلم مستند میان دوستان عزیز شاهدیم، و پیرو ملاقات تصادفی ای که با هم در دفتر استاد داشتیم (آیا به خاطر می آورید چه به شما گفتم؟)، طرفین این بگومگو را دعوت به آرامش کرده باشم.

باز هم از شما و دیگران عذرخواهی میکنم اگر باعث رنجش خاطر کسی شده ام.

ان شاء الله که از این پس به جای واکنشهای تند ناشی از انواع و اقسام حساسیتها، شاهد صمیمیت و عطوفت بیشتر میان دوستان عزیز باشیم. بگذارید تا همین مستند علف که اینهمه باعث تنش بود، با همت جمعی و همیاری صمیمی ما تبدیل به یکی از حربه های قدرتمند در دست ما بنیان اندیشان گردد!

محمد رسول الله و الذین معه أشداء علی الکفار رحماء بینهم...

بی نام دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 01:36 ب.ظ

استاد بزرگوار جناب اقای پور پیرار-سلام علیکم

هر چند که داس اجل بر خرمن زندگی نعمتی چون همه نعمت های خوب خداست ولی هر گاه کلمه اجل را در نوشته هایتان و در ارتباط با شما می بینم سخت این نعمت را بی مورد واجحاف در حق انسانها می یابم.ان شا الله نبودت را نبینیم وحد اقل در این مورد بر شما پیشی داشته باشم.

آقای بی نام. مرگ آخرین موهبت الهی در زندگی انسان است.

khalil دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 03:26 ب.ظ

آقای مهدی-مهدی سلام
در حال برای خرید مرغ هم به صف می ایستند.تا جایی که اگر شایعه نباشد شنیده ام کسی در این صف تحملش به پایان رسیده و تمام کرده.
جامعه به کمبود مرغ دچار شده

موومان دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 05:09 ب.ظ

آقای مهدی - مهدی

گویا خداوند حوادث تکان دهنده و عجیبی را سر راه زندگی شما میگذارد! یادم است دفعه ی پیش نیز از جوراب فروش بیچاره ای در مترو گفتید.

اینها چیستند؟ نشانه های آخر الزمان؟!

ویلان دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 07:32 ب.ظ

آیا مترجمان قران دچار فراموشی شدید هستند یا فکر می کنند قران خوانان چنین مرضی دارند؟
دقت کنید که ترجمه کلمه "محصنات" در دو آیه پشت سرهم در سوره نساء یعنی آیات 24 و 25 در اولی به معنی زن شوهردار است که ازدواج با وی حرام شده و در آیه بعد زن آزاد است که تشویق به ازدواج با وی میشود!!؟
متاسفانه امثال این مطلب یکی دوتا نیست و گویا مترجمان محترم نوشته های خودشان را نمی خوانند و تعقل نمی کنند!
اف لکم و لما تعبدون من دون الله افلا تعقلون.67سوره21

اقای ویلان. ویروس یهودیت کامپیوتر مسئولان فرهنگی - سیاسی جهان اسلام را غیر قابل استفاده و غیر قابل اطمینان و استفاده کرده است.

مسعود دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 07:42 ب.ظ

جناب موومان

پرسش یک سؤال از سوی من که منجر به این مشاجرات بی در و پیکر شد کار اشتباهی بود که به آن پی بردم. البته فکر می‌کنم این مشاجره، تجربه و شناخت خوبی برای افرادی که بخواهند در آینده وارد چنین گفت و گوهایی شوند به همراه داشت. از شما دوست عزیز هم بابت حسن نیتتان بسیار ممنونم. مشتاق دیدار دوباره‌یتان هستم.


خانم حاجی‌ زاده

مسعود، چه کرد باشد چه ترک و چه عرب فرقی در اصل ماجرا نمی‌کند. در ضمن اگر اتفاقی شایسته تبریک در شرف وقوع است تبریکات صمیمانه‌ی مرا نیز پذیرا باشید... با آرزوی موفقیت، همواره پایدار باشید...

"خاخامی" که "آخوند" شد...! دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 09:50 ب.ظ

"خاخامی" که "آخوند" شد...!

http://www.parsine.com/fa/news/63727/خاخامی-که-آخوند-شد

سلام‌علیکم

برادر عزیز مهندس سنجری

اشتراک گذاری فیلم Grass در واقع ارائه یک سند بصری کامل و بدون جای هیچ‌گونه جدل، برای مباحث بنیان‌اندیشی مبنی بر تازه‌وارد بودن ساکنین ایران و حتی عراق است.

از وقتی که تأثیرگذاری این سند بر عهده‌ای که هنوز رسوبات متعفن نژادپرستانه و توهمات برتری‌جویانه بر ذهن‌شان مستولی است، معلوم گردید اقدام به ارائه تفسیرهای نامربوط و واهی نمودند تا شاید بتوانند بسان شیادی بزرگ یعنی تفسیر کلام‌الله، از تأثیرگذاری آن بکاهند.

در این مسیر حتی پاسخ‌های واضح و مستدل استاد پورپیرار نیز نتوانست این لج‌بازان بی‌منطق را آرام کند. این رفتار آنان یادآور بی‌ربط‌گویی‌های عده‌ای درباره "ما ملکت ایمانکم " می‌باشد که تأکیدات مکرر و مستمر استاد بر اینان نیز کارساز نبود.

بعد از نخ‌نما شدن بی‌ربط‌گویی‌های‌شان درباره فیلم علف، این بار در قالب نام‌های مستعار اقدام به متشنج کردن فضا کرده و کلاً اصل موضوع را به حاشیه راندند. در این میان نقش عده‌ای جارو به دست مانند " علی " و امثالهم جالب است که مرا به یاد دیوانگانی مانند " بهزاد و آذری مشکین شهری " در وبلاگ آنتی پورپیرار می‌اندازد که به حدی دلقک‌بازی در می‌آوردند که باعث تذکر بزرگان قوم‌شان می‌گردید.

در اینجا نیز شاهد همان دلقک‌بازی‌ها و حمله‌های چند وجهی در قالب اسامی مستعار هستیم که بهترین پاسخ به اینان توزیع گسترده مستندهای شکوهمند بنیان‌اندیشی و فیلم علف است که مجبورشان خواهد کرد یا سکوت اختیار کنند یا منتظر کامیون شهرداری باشند تا سر شب جمع‌شان کند.

لینک دانلود نسخه کامل و بدون سانسور فیلم علف :

ا

محمدرضا نیسی سه‌شنبه 10 مرداد 1391 ساعت 12:57 ق.ظ http://sairez.blogfa.com/post-123.aspx

مصادره به مطلوب مباحث بنیان‌اندیشی با استفاده از جعلیات تاریخی!!
این بابا دیگه کیه؟

" ... آنچه در بالا خواندید بخش پایانی کتاب دروغ حمله اسکندر مقدونی به ایران و هند نوشته احمد حامی پدر راه و ساخت ایران بود. او در طی زندگانیش تمام راه رای ایران را برای جاده سازی پیموده و به راه هایی که اسکندر از آنها گذشته اگاهی کامل دارد و به همین دلیل به دروغ بودن آن پی برده است!!! "

" تخت جمشید آب نداشته که محل سکونت باشد!محل سکونت نبوده که شهر باشد!شهر نبوده که پایتخت باشد!پایتخت نبوده که گنجینه ی شاهی داشته باشد!!خود احمد حامی گفته!!تخت جمشید محل مراسمات مذهبی بوده که سقف نداشته و بر روی ستون هایش الوار می گذاشته و پارچه های سیاه می کشیده اند!!تخت جمشید در کنار کوه رحمت بوده که فایده های زیادی سنگش داشته و فقط در این نقطه ی ایران یافت می شود!!دلیل علمی دروغ آتش زدن تخت جمشید به دست اسکندر را هم در کتاب احود حامی و هم در وبلاگ های انوش راوید آمده است!!اگر قرار باشد تخت جمشید کاخ و محل زندگی شاهان بوده باشد اصلا نیمه کاره رها شده و به کاخ برای زندگی تبدیل نشده است!!!پلیتخت هخامنشان شوش بوده و پرس پولیس را دروغ گویان تاریخ مانند هرودوت گفته اند!! "

ادامه مطلب در لینک ذیل ...

ا

منصور سه‌شنبه 10 مرداد 1391 ساعت 01:14 ق.ظ

خانم حاجی زاده
آن موضوع ذیلی است فرعی بر اصلی دیگر. بنابراین ارزش شلوغکاری ندارد. کسی هم نخواسته حورعین را از مردان مومن بگیرد بلکه خواسته زنان مؤمن را هم از آنها برخوردار کند.

میدیا سه‌شنبه 10 مرداد 1391 ساعت 01:33 ق.ظ

با سلام خدمت استاد گرامی

مسلمانان در سوریه توسط عوامل یهود همچون علویان و شیعیان و با چراغ سبز آمریکا و اسرائیل در حال قتل عام می باشند و هیچ کس در این وبلاگ یادی هم از مقاومت قهرمانانه مردم سوریه نمی کند .انشاالله بزودی خبر پیروزی مردم قهرمان سوریه بر علویان مزدور و سایر مزدوران یهودی آنها را شاهد باشیم .ا
ستاد به نظر شما آیا مردم کرد نیز از مهاجران قفقازی می باشند یا از هند به اینجا آمده اند یا مبدا دیگری دارند؟
با تشکر

آقای میدیا. هدف نخست این مباحث، یعنی اثبات غیر بومی بودن اقوام ساکن ایران به حمدالله نزدیک به حصول است.. جست و جو و تعیین مراکز و مردم معینی که بتوان نقطه عزیمت و مبذا ارسال لر و کرد و فارس و غیره به ایران قرار داد، احتمالا کار نیم قرن مورخین و نژاد و زبان شناسان آینده را، احتمالا بدون حضور یهودیان، تامین خواهد کرد. در باب حوادث سوریه نیز مانند هر نقطه دیگر جهان شتاب زدگی و خشونت بی منطق و نیز امکانات لجستیکی فراوان به وضوح از تزریق اغتشاشات به سرزمین سوریه خبر می دهد.

الأزهر یحسم الجدل: الحجاب عادة ولیس فریضة اسلامیة

ا

آقای نیسی. مناسب است که از بخش مربوطه در الازهر سئوال کنیم که معنان ماملکت... چیست و چرا؟

abbas سه‌شنبه 10 مرداد 1391 ساعت 10:58 ق.ظ

http://nicholasjames19.blogspot.ca/

آقای عباس. متاسفانه باز نشد.

آسمانی سه‌شنبه 10 مرداد 1391 ساعت 11:14 ق.ظ

با عرض سلام و خسته نباشید و آرزوی طول عمربه محضراستاد گرامی؛ آیا ساخت دو مناره در مساجد ؛ علی الخصوص مساجد اهل تشیع نماد عدد ۱۱ فرقه شیطان پرستان نمی باشد ؟

این بار که موفق به دیدار شیطان شدی از خود او بپرس و مرا هم در جریان بگذار.

مسعود سنجری سه‌شنبه 10 مرداد 1391 ساعت 11:53 ق.ظ

جناب مهندس نیسی

سلام علیکم

احمد حامی مطالب خود را نزدیک به 30 سال قبل در نشریه دانشمند بشکل مصاحبه عنوان کرده بود. ایشان بر مبنای همین تواریخ مسیرهای ذکر شده در داخل و حتی اطراف ایران قدم به قدم طی کرده بود و همه را دروغ می دانست خصوصا وجود برخی از شهرها یا اماکن مورد اشاره در این تواریخ را بخاطر حضور و مشاهده عینی تکذیب می کرد البته در باره پوریم هیچ اطلاعی و اشاره ای نداشت بنابر این نتایج نسبتا متفاوتی از آنچه استاد عنوان کردند گرفته بود. در هر حال روش و اصرار ایشان در مشاهده عینی دلایل تاریخی قابل توجه است.

ناصر سه‌شنبه 10 مرداد 1391 ساعت 12:48 ب.ظ

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
واالذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا وان الله لمع المحسنین
با سلام ودعای خیر
این آیه مصدق مجاهدت جنابعالی درراه کشف حقایق که حق تعالی در صریح آیات قرآن عظیم این چنین حمایت وپشتیبانی می کند
سؤالی در مورد مهاجرت مردم عرب جنوب در خوزستان داشتم آیا به صورت برنامه ریزی شده توسط یهودیان بوده یا مهاجرت آنها به صورت طبیعی بوده است ؟

آقای ناصر. حرکت قوم عرب از نجد به خوزستان نیازمند مهاجرت نبوده و موقعیت کوچ را دارد. از تعارفات و اغراق های شما هم ممنونم.

فریبا حاجی زاده سه‌شنبه 10 مرداد 1391 ساعت 01:08 ب.ظ http://monhaniezehn.blogfa.com

آقای مسعود
واقعا همینطور هست که شما می فرمایید.
شخصا به جایی رسیده ام که نژاد و ملیت کاملا برایم بی معنا و بی اهمیت شده است و دیدن هر تعلق خاطری در اطرافیان مرا به خنده وا می دارد.
این جریان یک جذابیت آزار دهنده هم دارد. از یک سو چون به تاریخ پرطمطراق و جعلی باور ندارم ضد فارس و پان ترک قلمداد میشوم. گاهی هم چون در جمعی در مقابل اسلام ستیزان بی منطق و سطحی اندیش، از این دین دفاع که نه بلکه از حقیقتش میگویم متهم به مذهبی افراطی می شوم. از سوی عده ای دیگر چون به من دون الله کافر شده ام مفتخر به دریافت عناوینی چون شیطان پرست گشته ام.
حکایت جالبیست، من یک شیطان پرست پان ترک هستم و در عین حال یک مسلمان دو آتشه ی متحجر! من هم فقط یک عنوان را برازنده آنها میدانم: عوام و عوام اندیش

از تبریکتان ممنونم، اما آینده نامعلوم است و باید دید چه پیش می آید و خدا چه مقدر کرده است.


آقای منصور گویا از چیزی ناراحت هستید!؟

مسعود سه‌شنبه 10 مرداد 1391 ساعت 01:38 ب.ظ

آقای مهندس نیسی

صد در صد صحیح می‌فرمائید. ممنونم.
در ضمن گویا آدرس را اشتباه تایپ کرده‌اید.
Error 404 - Not Found
We're very sorry, but that page doesn't exist or has been moved.

احسان سه‌شنبه 10 مرداد 1391 ساعت 02:15 ب.ظ

آقای ویلان همانطور که گفتید مترجمان از این دسته گلها کم به آب نداده اند.
یک نمونه معروف درباره پدر حضرت ابراهیم است که در کمال شگفتی همه ی این اساتید پدر را عمو ترجمه کرده اند!!!

ماجرای یعقوب و مترجمین از همه اسفناک تر است. چرا که خداوند در مواضع متعدد و گوناگون ابراهیم و ذریه اش را مسلمان خطاب می کند ولی مترجمین ما در برابر نام یعقوب مساوی با اسراییل می گذارند!!؟

علی سه‌شنبه 10 مرداد 1391 ساعت 02:20 ب.ظ

آقای محمدرضا نیسی(مستعار یا غیر مستعار)
انشاء اله آن دردی که باعث خروج چنان خطبه ی غرایی از شما شد درد بنیان اندیشی باشد نه درد "بچه محلی". از جانب خودت حرف بزن و اینقدر هم از استاد به نفع خودت مایه خرج نکن. نشان دادی تو هم حساسیت نژادی از نوع حاد داری. تو خوبی و هم نژادات و بچه محلات.ما بدیم و همه توطئه گران و دست های پنهان و مستعاری که ضد تو بچه محلات و هم نژادات دست اندر کار شده اند.

مهناز سه‌شنبه 10 مرداد 1391 ساعت 04:39 ب.ظ

اما شگفتی دیگر زندگی این خاخام آخوند شده، ردیه‌ای بود که او به زبان عبری بر یهودیت نوشت، البته متن عبری کتاب ظاهرا با توطئه‌های عمدی مفقود شده، اما ترجمه فارسی‌اش منتشر شده است، البته صد سال قبل و با چاپ سنگی و قدیمی!
استاد چاپ سنگی یعنی چی؟چجوری؟ ببخشید سئوال ابتدایی کردم

ابتدا متن و یا نقش را، بر سنگی همانند لحد حجاری می کردند و سپس بر سنگ حکاکی شده مرکب می مالیدند و ورقه کاغذی را روی سنگ مرکب خورده می گذاردند و برآن غلطک سنگینی می گرداندند و بدین ترتیب متن روی سنگ بر کاغذ منتقل می شد. در اواخر عمر این صنعت دشوار سنگ را به جای حکاکی اسید می زدند.

آقای دیوان سالار. عقل مزاحم مطلب دیگری می گوید: اگر فرض کنیم که هر عابر خیابان به هنگام تظاهرات و برای آزادی جنبیدن فقط یک متر مربع فضا را اشغال کند و عرض خیابان را هم ۲۰ متر بگیریم پس هر صد نفر تظاهر کننده مستطیلی به طول ۲۰ و عرض ۵ متر را اشغال می کنند. حالا اگر بخواهید یک میلیون نفر را به این تظاهرات وارد کنید طول مستطیل شما می شود ۵۰ کیلومتر و از میدان آزادی تا آب علی را می پوشاند.

مهناز سه‌شنبه 10 مرداد 1391 ساعت 11:28 ب.ظ

استاد ممنونم از پاسخ ولی ایندفعه نمیدونم حوصله میکنید لطفتون را تکرار کنید یانه؟! امیدوارم

استادد فرمودید(ورقه کاغذ) خب کاغذ که محصول یکی دو قرن اخیر بوده مرکب هم بوده مگر به تبع آن قلم وجود نداشت که مجور بودند اینجوری نوشته را بر کاغذ منتقل کنند؟

خانم مهناز. قدیم ترین نسخه های تولید شده با فوت و فن چاپ سنگی نیز عمری دورتر از ۲۰۰ سال پیش ندارند. یک مرحله پیش رفته تر همین اعمال را بر صفحات چوب و بالاخره در قریب صد سال پیش نوبت به صفخات و حروف سربی رسید.

بنده خدا چهارشنبه 11 مرداد 1391 ساعت 12:16 ق.ظ

ابوالحسن خان ایلچی؛ نماینده ایران برای انعقاد قراردادهای گلستان و ترکمنچای.
http://vista.ir/news/4522483/%D8%B9%DA%A9%D8%B3_%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF-%D8%AA%D8%B1%D9%83%D9%85%D9%86%DA%86%D8%A7%DB%8C

اقای بنده خدا. این نقاشیچه زمان و در کجا پیدا شده و اگر بگویم که صاحب نقاشی برادر زاده نادر شاه است تغییری در اوضاع حاصل نمی شود.

محمدرضا نیسی چهارشنبه 11 مرداد 1391 ساعت 02:10 ق.ظ

سلام‌علیکم

جناب آقای مسعود

ممنون. بله، لینک اشتباه بود و صحیح آن به شرح ذیل است:

https://docs.google.com/open?id=0B-glX5YxqMvycC1pMTNUNWZtc3c

روزی که می‌خواستم سایت مناسبی برای اشتراک‌گذاری انتخاب کنم drive.google.com را گزینه مناسبی دیدم. چرا اکثر سایت‌های اشتراک‌گذاری فیلتر بودند ولی این یکی هنوز فیلتر نشده بود

متأسفانه اکنون فیلتر شده است و گویا مسئولان محترم ارتش سایبری کاری به جز بستن راه‌های انتقال اطلاعات بلد نیستند و پاسخ حمله‌های گسترده سایبری اخیر مانند حمله به شبکه وزارت نفت را با فیلتر کردن می‌خواهند بدهند !

*********************************

جناب علی
اگر بر اساس شرحی که می‌نویسم عمل کنی دردت درمان خواهد شد. کمی دقت و تمرکز کن خیلی هم وقتت رو نمی‌گیره

ساعت 20:55 برو دم درب محل سکونتت وایسا !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد