حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه ۳۰.

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه ۳۰.


در مسیر بررسی مسائل تاریخ معاصر ایران، ناگهان با حضور قاجارها مواجه می شویم که گویی از آسمان باریده اند و هنگام ارزیابی میراث آنان، به صاحب منصبانی بر می خوریم که قدر قدرت ترین شان، حتی از نبود چهار دیوار آبرومندی برای خلوت گذرانی خویش گله مند است، با این همه مورخانی از همه نوع، خودی و غریبه چنان اموراتی را به زمان آن ها ثبت کرده اند که بی حاشا و تردید هر یک برای تولید تحولی بنیانی در آن مجموعه کفایت می کرده است.  

«در اوایل سلطنت، اندرون ناصرالدین شاه همان اندرون خاقان بود و چندان وسعت نداشت... پس از ان که زن های شاه رو به افزونی نهادند رفته رفته چا تنگ شد و ناگزیر به بزرگ کردن اندرون  پرداختند. در سال 1301 قمری که ناصرالدین شاه به مشهد رضا علیه السلام مشرف شد، به آقا ابراهیم امین السلطان پدر میرزا علی اصغر خان اتابک امر کرد تا در غیبت او اندرونی وسیع و در خور بنیان نهد». (دوست علی معیرالممالک، یادداشت هایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، ص 15)

حالا از آن که باخبریم شاه قجر به زیارت مشهد نرفت، پس اندرون وسیع هم ساخته نشد و قیله عالم ناگزیر به همان مکان دیدارهای خارج از شان خویش قناعت می کرد که بازدید دوباره ای از آن را به شهادت خواهم طلبید، تا معلوم شود هنگامی که چنین فقر اشکاری را، به دست تعارفات و قمپزها ی معمول در باب ملزومات دربارها می سپرند، مثل همیشه و موارد بسیار دیگر، به شروح زیر مبدل می شود.

«پذیرایی میهمانان در«تالار سبز» به عمل می آمد که آن را با اثاثه و فرش های سبز آراسته بودند. ظرف ها نیز جمله از بلور و چینی سبز انتخاب شده بود. چند دسته نوازنده از قبیل: «گل رشتی»، «طاوس»، «ماشاالله»، «کریم کور» و «مومن کور» فراخوانده می شدند. اینان پس از ورود به خانه منیرالسلطنه به راهنمایی یک تن خواجه سرا به اطاق تعوض لباس می رفتند. در این اطاق چند صندوق آهنین بزرگ محتوی جامه های سبز و دو آئینه قدنما بود. رامشگران جامه های مخصوص خود را که نام هر یک بر قطعه کاغذی نوشته و بر آن سنجاق شده بود از صندوق ها بیرون آورده بر تن می کردند و سپس به مجلس بزم درمی آمدند. جامه های مزبور از اطلس و مخمل و تور سبز تهیه و با پولک و نگین و یراق و پرهای سبز سیر و روشن زینت شده بود. بانوان با جامه های دیبا و پرنیان در انواع ترکیبات نیم رنگ و پررنگ رسمی جشن، از فرق تا کمر به جواهر آراسته، با آرایش های دلپسند و رفتاری دلفریب در آن میان جلوه ای خیره کننده داشتند. بعضی به سان گلبن های شاداب بر نشیمن ها و مسندهای چمن فام می نشستند و برخی مانند سروهای روان بر فرش های زمردگون تالار که در و دیوارش بر بساط بوستان طعنه می زد می خرامیدند و غنچه آسا می خندیدند... خانم ها در آرایش خود جواهر بسیار به کار می بردند. نیم تاج و سنجاق های گوهر نشان زیب سر و زلف می کردند و گاه کنار زلف پرهای رنگارنگ قرار می دادند عقدرو و سینه ریز به گردن می آویختند و بازو بندهای درشت و گران بها می بستند که رشته های ابریشمی در زیر داشت و به هر رشته گوهری تابان یا سکه ای زر آویخته بود. گل ها و اشیاء ظریف دیگر از طلا و مروارید و سنگ های قیمتی بر سر و بر می زدند و انگشترهای درشت و ریز در انگشتان می کردند». (دوست علی معیرالممالک، یادداشت هایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، ص 29 و 63)

تصویر بالا تجمعی از زنان ناصرالدین شاه است که با خریداری و یا ربوده شدن از دهات مسیر پرسه های قبله عالم در کوه و کمر فراهم آمده اند. چندان که در مطایبه می توان بروز داد که شکارگاه اصلی شاه  نوباوگانی بوده است که در عین حال هیچ یک تطبیقی با توصیفات معیرالممالک ندارند و در دست و گردن و بازوی هیچ کدام، از آن سینه ریزها و سنجاق های گوهر نشان خبری نیست. معیر الممالک مثل غالب قلم زدگان در موضوع قاجار، خود را  به ترتیباتی از وابستگان شاه و با خبر از نیک و بد و تر و خشک دربار می شناساند.

«دوست علی خان نظام الدوله معیرالممالک محترم ترین دخترهای ناصرالدین شاه، یعنی عصمت الدوله را برای پدرم دوست محمد خان خواستگاری کرد و عروسی بس مفصل و با شکوهی برپا ساخت که اروپاییان شرح آن را در کتاب هایی که راجع به ایران نوشته اند یاد کزده اند و تاکنون نیز از آن عروسی و بساط عیش ضرب المثل مانده است. نوبسنده این سطور از این وصلت پا به وجود نهاد و در اندرون شاه پرورش یافت. ناصرالدین شاه به هیچ یک از نوه های خود به اندازه من اظهار مهر نمی کرد». (دوست علی معیرالممالک، یادداشت هایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، ص 11)

شمارش تعداد نادرستی ها در این نقل دوست علی خان آسان نیست و اگر او و همچنین دیگر یادداشت برداران حوادث آن زمان، همگی با آهنگی یکسان خود را به میانه معرکه انداخته اند، پس دروغ های شان  نه از سر بی خبری، که بخشی از فرمان بری در جهت  وارو کردن نیازهای دربار در دوران ناصرالدین شاه است. و از آن که پیش از این با  دست بردگی و جعل در تصاویر میرزا رضا کرمانی و حاج سیاح نیز آشنا شدیم، پس مجموعه داشته های پراکنده کنونی از عهد قاجار، مانند شرح نمایش آن عروسی در نشریات اروپا، بی اعتبارند و اگر ذکر کنم که تواریخ و حواشی موجود در باب دوران قجرها و اختراع محمد حسن و آغا محمد و فتح علی و محمد و ناصرالدین شاه ترور شده و امیر کبیر و کمال الملک موجود در شروح کنونی و بزرگ نمایی انقلاب مشروطه و ماجراهای علی محمد باب، در درجات مختلف، ساختگی و بی سندند، باز هم قلم را با رعایت عدالت مطلق به کار برده ام. زیرا توجه دوباره به جزییات عکس زیر از خوابگاه ناصر الدین شاه با آن ظروف سبز و بخشش های مشت مشت مسکوکات زرد همخوانی ندارد.


و این هم عکس کامل تری از خلوتگاه شاه که بر سطح ناهموار اتاقی، شبه پتویی را گسترده، پنجره را با لحاف سیاهی پوشانده و با رنگ سفید برهنگی پایین تنه شاه و قضایای دیگری را ناشیانه ترمیم کرده اند. مورخ نتوانست از کاربرد و ماجرای آن نوار سفید گسترده در درگاه زیزین عکس سر درآورد.

«از اواسط بهار هر چند روز ناصرالدین شاه در یکی از باغ های سلطنتی به سر می برد. نخست به باغ شاه رفته دو سه روز اقامت می کرد و از آن جا به ترتیب به عشرت آباد، قصر قاجار، سلطنت آباد، صاحبقرانیه و دیگر باغ های سلطنتی می رفت که امروز از آن ها آثاری به جا نیست. باغ شاه و عشرت آباد و سلطنت آباد امروز مرکز قشونی است و از وضع گذشته جز عمارت چهار طبقه ی عشرت آباد که محل سکونت شاه در اندرون بود و حوضخانه سلطنت آباد نشانی باقی نمانده. روبروی عمارت عشرت آباد حوض گرد بزرگی بود که اطاق زن های شاه گرد آن حلقه وار ساخته شده بود و منظری بس شاعرانه داشت. بین عشرت آباد و قصر قاجار باغی بود به نام عیش آباد که نزدیک به سبک های جدید ساخته شده بود. چهار سال پس از آبادی آن شاه کشته شد و با رفتن او آثار باغ نیز رفته رفته از میان رفت. شاه پس از چند روز درنگ در قصر قاجار به سلطنت آباد می رفت و در آن جا نسبتا بیش تر درنگ می کرد. سپس یک ماه در صاحبقرانیه مانده آن گاه به مسافرت های پشت کوه می رفت. هر سال مسافرت ییلاقی را از سمتی آغاز و پیوسته به سرخ حصار ختم می کرد. سالی به شهرستانک، آهار، اوشان، فشم، امامه، گلهمد و رودک و لشگرک و سال دیگر به لتیان، چهار باغ، لواسان، آب گرم عسک و دماوند و بعضی سال ها نیز به خطه ی نور و کجور و کلارستان نماسیاق می رفت و در بازگشت به سرخ حصار آمده پس از انجام مراسم آش پزان به تهران روی می آورد». (دوستعلی خان معیرالممالک، یادداشت هایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، ص 45)

قرار دادن مسئولیت این همه پرسه در کوه و دشت و پخت آن آش نهایی در وظایف سلطانی که به راستی دلقک هیچ کاره و مستخدم برنامه ریزان اصلی در پروژه ایران سازی پس از قتل عام پوریم بوده، ظاهرا نه فقط با تمناهای درون سلطانی نیمه ساخت مطابق است بل عرصه را برای راه بران هر کنکاش دیگری باز نگه می دارد. این که یک انقلابی به نام میرزا رضا کرمانی قصد از میان برداشتن چنین سلطان بی آزاری را که برنامه بلند مدت بیابان گردی دارد، به سادگی اصل آن تآتر ترور را بلااثر می کند، زیرا چنان چه به حکم اسناد و رونمایی آثار، تحرک سیاسی تبلیغاتی سفرهای فرنگ و مشهد را هم از دستور زندگانی شاه قجر خارج کنیم، آن گاه با سلطانی مواجهیم که جز رسیدگی به تمنیات و خورد و خواب شخص خویش و شراکت سالانه در پخت آش دیگران، داعیه دیگری نداشته است. با این همه بیرون زدن از کاخ گلستان در پای تختی که در آن هنوز خانه و کوچه و بازاری گشوده و کسی را با کسی کاری نبوده، محقق را برای کسب سایه ای از حقیقت، با پاک کردن سبزی آش قبله عالم همراه می کند، اما اگر بپرسیم موضوع آش، تبعیت از کدام سنت و فرامین است جز بهانه تراشی های مذهبی و شبه آن پاسخی نخواهد رسید.

به راستی که در چنین اوضاع و احوالی، کنکاش در ماجرای حضور  و ورود قجرها به تاریخ معاصر، عبور چشم بسته از میان دیوار آتش است و دوندگی های موجوداتی مفروض در گل آویز شدن های متعدد با سرداران تزار و لشکریان عثمانی و انگلیس و زایاندن یک شبه رستم روزگار ما، با نام عباس میرزا را به خصوص که تا ۱۶۰ سال پیش هنوز مرکز تجمع شهری در جغرافیای ایران  فراهم نبود، مستقیما و بی واسطه به دروغ تبدیل می کند. در واقع همان گونه که سفالگران عهد جدید بسیار بی اسلوب تر از کوزه و کاسه سازان ۵۰۰۰ سال پیش تولید می کنند، تاریخ سازان سلسله قاجار نیز دست های خود را در امتدادی تهی دراز کرده اند تا  شاید اتاق استراحتی برای اعلی حضرت فراهم شود. آن ها در تدارک ملزومات تحرک و ابزارهای تجمع دوباره در ایران معاصر، که پیش از قجرها با شاعران و غزل سرایان تامین می شد، این بار به مسائل دشوار کشور داری متصل است که هرکس را به اجرای سرگرمی تازه ای به صورت های زیر فرستاده اند.


۱. تدارک و تامین اسناد و علائمی برای حفظ و امتداد تجمع متمدن در ایران پس از قتل عام پوریم.

۲. تدارک لوازم و ابزار سلطنت قاجار که گفته اند از کرامت تزارها و برداشت از تتمه غنائم فرضی نادر فاتح هندوستان و یا حتی گشاده دستی ملکه انگلیس تامین شده است.

۳. وارد کردن فرقه تشیع در میان مهاجرانی بدون تکلفات مذهبی پیشین و جای گزینی مذاهب سنی و شافعی و حنفی و حنبلی و غیره، که هر یک سطری من باب حضور دورتر از سه قرن قبل ندارند و با حاصل خون باری که موجب افسوس هر مسلمان یکتا پرست است، چنان می نماید که طالبان وحدت دوباره ی فرقه های اسلامی گویی نزد ارواح گله می گذارند.  

۴. ظهور روحانیون عالی مقام برخاسته از کربلا و نجف و سامره و غیره.

۵. تولید دستجات مغایر با تشیع، از قبیل دکان علی محمد باب و درویشیگری و نصب خانقاه و حسینیه و تکیه به جای مسجد در سطوح وسیعی از اقامتگاه اقوام با هدف توسعه ستیزه های فرقوی و ملی.

۶. پر کردن چاله به کلی خالی مانده هنر بومی. 

۷. تدوین و تبادل قرارداد های رسمی با حکومت های اطراف که دست یابی به اصل هیچ یک آسان و میسر نیست.

8.معتبر کردن اجحاف و ظلم به عنوان زمینه ساز ظهور منجی منتقم و عادل.

9. اختراع قشر نازک کلیشه ای و به ظاهر پر شهامتی از روشن فکری مذهبی و غیر مذهبی، چون حاج سیاح و ملکم و ابراهیم بیک و اسد آبادی و طالب اوف و آخوند زاده و دیگران که ضرورت تغییرات بنیانی و قانونی و نیاز به مشروطه و مجلس ملی را تذکر داده اند.

10. و سرانجام صحنه آرایی برای نمایش  یک انقلاب ملی به عنوان ملات استحکام و وسیله ای برای ثبت و تایید و تصویب جمعی آنان، تا حقوق هر یک و از جمله  یهودیت و زردشتیگری رسمی و غیر قابل بازگشت شود. 

بدین ترتیب کوچک ترین تحولات ان زمان نیازمند بازبینی عمیق و دقیقی است که مثلا بتوان مدعی شد ارسال دروغین ناصرالدین شاه به فرنگ و ملاقات او با تالبوت در لندن و تنظیم سناریوی قرارداد تنباکو، تنها زمینه چینی مقدماتی در تار و پود داستانواره ای است با قصد نمونه سازی و نمایش رسمی قدرت و نیز جهت گیری مترقی روحانیت در حل و فصل امور به سود درخواست های مردم است، امری که با کمبود مستندات و ملزومات، مورد تایید تاریخ نیست... (ادامه دارد) 

نظرات 362 + ارسال نظر
موومان دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 12:05 ب.ظ

آقای مهران

تشکر فراوان بابت توضیحات مهم شما و لینک جالبی که گذاشتید. در ادامه ی فرمایشات شما، بگویم که یک واضح دیگر از پدیده ی آشوب، واکنشهای زنجیره ای است. سه مصداق واکنشهای زنجیره ای عبارتند از:

۱. واکنشهای شیمیایی «خود-کاتالیزوری»: یعنی آندسته از واکنشهای شیمیایی که در آن محصول واکنش، خود به عنوان کاتالیزور عمل می کند. به محض شروع واکنش، این روند شتاب عظیمی به خود میگیرد تا زمانیکه مواد اولیه مصرف شده و کمبود آنها روند واکنش را کندتر و کندتر کند. حاصل کار، یک منحنی S شکل برای روند واکنش است.

۲. واکنشهای هسته ای: شکافت هسته ی اورانیوم با نوترون، سبب آزاد شدن دو نوترون می شود که هریک از آنها می تواند دو هسته ی دیگر را بشکافد و به همین ترتیب. حاصل کار زنجیره ی شتابانی از شکافت هسته ایست که در صورت عدم کنترل، انرژی مهیبی را به صورت انفجار هسته ای آزاد می کند (در بمبهای هسته ای). و در صورت کنترل واکنش و اجازه ندادن به اینکه از حد معینی تجاوز کند (در نیروگاههای هسته ای)، منجر به تولید برق می شود.

۳. بسیاری از واکنشهای بیوشیمیایی درون سلولهای زنده، از نوع زنجیره ای هستند و از این خاصیت در روشهای درمانی نیز استفاده می شود. به عنوان مثال، کاربرد لیزر در فیزیوتراپی باعث می شود که انرژی معینی به مولکولهای هدف درون بافت زنده تزریق شود. این انرژی آنها را برانگیخته کرده و زنجیره ای از واکنشهای بیوشیمیایی را به راه می اندازد که در نهایت به ترمیم بافت آسیب دیده منجر می شود.

در ضمن، اضافه کنم که موضوع اختراع دستگاههای free energy که آقای مهران لینک جالبی را در مورد آن گذاشته اند، موضوع بسیار مهم و سرنوشت سازی برای آینده ی بشریت است. نگاهی به سومین جدول (با تیتر World Energy Production, 2012) در سایت زیر بیندازید تا متوجه شوید که علیرغم تلاشهای گسترده برای یافتن منابع انرژی جایگزین بجای منابع فسیلی (نفت، گاز، زغالسنگ)، هنوز هم بیشتر از ۸۶ درصد از انرژی کل جهان از همین سه منبع فسیلی تأمین می شود؛ و کل منابع جایگزین روی هم رفته فقط حدود ۱۴ درصد از انرژی جهان را تأمین می کنند!!!

http://oilprice.com/free-widgets

این حقیقت هولناک، به همراه دو حقیقت دیگر یعنی پایان پذیر بودن منابع فسیلی از یک سو و انفجار جمعیت در کره ی زمین از سوی دیگر، ضرورت پرداختن به موضوع دستگاههای free energy را بیشتر و بیشتر می کند.

علیرضاـ۱ دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 12:15 ب.ظ

ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن (النحل /۱۲۵)


با حکمت و اندرز نیکو ,به راه پروردگارت دعوت نما و با انها به روشی که نیکوتر است استدلال و مناظره کن .

علیرضاـ۱ دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 12:27 ب.ظ

استاد یعنی از ناصر الدین شاه تا مظفر الدین شاه سکهها این قدر متفاوت بوده .
لباس ناصرالدین شاه نیز در سکه جالب است .ایا طرح دوخت لباس شبیه به لباسهای فرانسوی ها نیست ؟؟

http://photosofhistory.blogfa.com/post-133.aspx

http://photosofhistory.blogfa.com/post-138.aspx

نصراصفهانی دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 01:27 ب.ظ http://nasr1212.blogfa.com


این نخستین بار نیست که هم میهنان خود را در حادثه ای چنین خانمان سوز از دست می دهیم،
و چه تلخ می اندیشیم که آخرین بار هم نخواهد بود.
(محمدرضا شجریان - هم نوا با بم - 1382)

بی نام دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 01:29 ب.ظ

برادر عزیز جناب نیسی-سلام علیکم
ممنون از الطافتان.این ماندگان به دین اول درد اعتقادات ناسونالیستی خود را دارند وبه هر پوششی مسلک هویت طلبانه خود را دنبال می کنند وکور شدن حضرات در مورد نص صریح قرآن که مردم را در شعب قبیله معرفی کرده این صیغه عرب زبان وکورد زبان و ترک زبان و...چه می تواند باشد وحل کننده کدامین معضل از بنیاد اندیشی ؟
اینان از جنس همان حاقدینی هستند که مرهم انکار را بر گزیده اند.بگذار بار دیگر آیات الهی را نمایش دهیم واز حقد فضلی که خداوند به ما روا داشته بمیرند.
«و انه لتنزیل رب العالمین… بلسان عربى مبین… و لو نزلناه على بعض الاعجمین. فقراه علیهم ما کانوا به مؤمنین» (شعراء، 26/192‌، 195‌، 198‌، 199)

«و لقد نعلم انهم یقولون انما یعلّمه بشر، لسان الذى یلحدون الیه اعجمى و هذا لسان عربى مبین» (نحل، 16/103)

«انا انزلناه قرآناً عربیاً لعلکم تعقلون» (یوسف12/2) «و انزلناه حکما عربیاً» (رعد، 13/37). «و هذا کتاب مصدق لسانا عربیا» (احقاف، 46/12).

جناب نیسی این بیچارگان که ما را عرب زبان می خوانند هیچ اثری از زبان قبلی ما ندارند حد اقل زبان قبلی ما را معرفی کنند تا قبول کنیم این اصطلاح تحقیر آمیز را وبساط این مناقشه بر چینیم.
جناب نیسی این حضرات نمی دانند که چرا خدا وند ما رامشمول عنایت خود کرده وآخرین فرستاده و زبان کتاب خود را از عرب برگزیده.آیا برای اینها هنوز ثابت نشده که در عدم تاثیر پذیری منحصر بفردیم وبر دین وکلام و داشته های فرهنگی خود به طرز عجیبی مصریم واز 1400 سال پیش تا کنون نه توانسته اند زبان ما و فرهنگ ما و دین ما را تحت تاثیر خود قرار دهند وبه مفهومی دیگر کدامین نگهبان مومن واستوار جز عرب می توانسته چنین از دین وزبان محمد سر سختانه حفاظت کند؟واین در حالی است که هیچ قومیتی به جز منتسبین به این زبان کلام هزار وچهارصد سال پیش خود را نمی فهمند ونمی شناسند.

جناب نیسی این خانم را زیاد جدی نگیرید ایشان تابع همان احساسات رقیق زنانگی خود هستند ریشه سوم نصف صحبتهایش قابل قبول است که هیچگاه به یک نمی رسد ودر بهترین حالت به تایید قران نصف از هرچیز را می برد(ارث) ومی دهد(شهادت).

اون بنده خدا علی را داشته باش که کف خیابون پخش شده و از درشت خورد کردن دست برداشته و در حال ریز خورد می کردنه.باید به این آدم گفت خوب آدم بی درایت از همون اول فکر امروزت را می کردی تا از بی بضاعتی کلامی به نشخوار کلمات از هضم ما گذشته نمی افتادی.


فریبا حاجی زاده دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 03:06 ب.ظ http://monhaniezehn.blogfa.com

آقای بی نام
با این کامنت آخر تیر خلاصی بر کالبد کم جان بنیان اندیشی تان زدید. خداوند بیامرزدتان...
همان نژاد پرستی و برداشت سطحی که از بنیان اندیشی دارید در برداشتتان از آیات ارث شهادت نیز مشهود است و ایضا در برداشت فوق سطحی تان از همان آیه که در دفاع از نژاد پرستی تان به آن استناد می کنید...
بهتر است به همان تیره و نژاد و فرهنگ والایتان بچسبید امثال شما را چه به افکار عمیق و بنیانی و کلان!؟
و برای شما مخصوصا متاسفم که در طول این همه سال از این کلاس درس "هیچ" نیاموخته اید.
و هر روز بیشتر به این فرمایش استاد پی میبرم که لایه بنیان اندیشان واقعی بسیار نازک است.

فریبا حاجی زاده دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 03:20 ب.ظ http://monhaniezehn.blogfa.com

استاد عزیز و دوستان محترم من
اگر این بحث مطول که به مانند یک جراحی سخت برای تشخیص بیماری در کالبد افکار و اعتقادات برخی از دوست نمایان بود و در نهایت منجر به کشف و مشاهده ی غده ی سرطانی و چرکین تعصب و نژادپرستی و مرگ این دوست نمایان شد، خاطرتان را ملول و مکدر کرده است پوزش می طلبم و امیدوارم به بزرگواری خود خواهر حقیرتان را عفو بفرمایید.
استاد به شما هم تبریک و تسلیت عرض میکنم و صبرتان را می ستایم.

مسعود سنجری دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 03:47 ب.ظ

برادر گرامی و محترم جناب بی نام عزیز

سلام علیکم

مطمئن هستم که شما قبل از دیگری با موضوعاتی که اشاره خواهم کرد آشنا هستید. اما باید عنایت داشت که نمی توان خداوند را صاحب خطابی قومی دانست چه مناقب عرب را مورد اشاره قرار داده باشد و چه فضایل آنرا. اشاره به عرب در قرآن اشاره به یک تکوین ژنتیکی نیست بلکه توصیفی از شفافیت بیان الهی است یعنی مردمی که متکلم به زبانی شفاف و بدون اعوجاج هستند.

جدل و سجال کلامی رخ داده اساسا در اعتراض به تطابق کامل خطاب این مدعیان بنیان اندیشی و باستان پرستان شوونیست ضدعرب بود که به عقیده اینجانب تصادفی نیست و از اصل نیت این چند نفر گواهی می دهد.

الحمدلله تعدادشان بسیار کمتر از آنست که تصور می شد و تاثیرشان از تعدادشان هم کمتر. تشخیص شما از اوصاف آنها هم درست است. همانگونه که قبلا عرض کردم بعد از اشاره استاد مناسب نیست تا بحث ادامه پیدا کند که انشاالله همینگونه خواهد شد.

والسلام علیکم
فی امان الله

علی دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 03:52 ب.ظ

سرکار خانم حاجی زاده
سلام
عزیزترین داشته ی من از استاد پور پیرار و جریان مبارک بنیان اندیشی این است که آموختیم تعریف هویت خود را از تبار و نژاد و هر مفهمو توهمی دیگر بزداییم وبر پایه ایمان و عمل صالح بنا نهیم، حتی اگر قوم در اقلیت قرار گرفته من ، همچون سایر اقوام تازه وارد به سرزمین پوریم زده از نظر اسناد و علائم تمدن ،دستان پری داشت و به قول استاد چاله هنر بومی اش خالی نبود و میراث دار انبوده مولفه های تمدنی نیز بود باز من هویت خود را جز یک مسلمِ حنیف که ایمان و عمل صالح را برای همه جهان می خواهد نمی دانستم.
این دین بزرگی است که بر دوش خود از قلم استاد حس می کنم.
گمان می کنم زدودن توهمات و خرافات تزریق شده به مفهوم هویت، جریانی است که غیر از ایران که با مجاهدت استاد بینان گرفته، در گوشه های دیگر جهان اسلام نیز آغاز شده است .
این یک روند محتوم است که افتادن ابزارهای اطلاع رسانی به دست مسلمین آن را آغاز کرده تا با سلاح متن بی بدیل قرآن علیه مسحور کردن عوام مسلمین و تصرف در عیون و عقول آنها و دسته بندی شان در قالب دسته جات زبانی و خونی توسط یهود ، اعلام جنگ کنند .

پان های ورشکسته و شدیدا منکوب دیروز اینک که با منطق بنیان اندیشی نژادپرستان فارس گرا رااز میان بدر کرده اند با نمایشی از عربده کشی و مظلوم نمایی و خود زنی می خواهند اعلامیه جهانی بنیان اندیشی و دعوت به عمل صالح را به اثبات اصالت شجره نامه خود خلاصه کنند ،
ببین چه ادعاهای بزرگ و بی پایه و مضحکی می کنند . به خدا قابل ترحم هستند و اصلا نباید جدی گرفته شوند . آن ضعیف العقل ،عدم تاثیر پذیری را صفتی ژنتیک می داند و گمان می کند چون تاثیر پذیر نیست خدا او را برای رساندن قرآن عزیز برگزیده است. حقا که شخص وی از پذیرش هر حق و حقیقتی ایزوله و تاثیر ناپذیر است!!

ادعا می کند تنها کسی است که قرآن را می فهمد در حالی که نمی داند قران هرگز ترکیب "قوم عرب "را به کار نبرده و آن کلمه " عربی " به معنای ساده و روشن و روان صفتی برای قرآن و صفتی برای زبانی است که بعدها جمعیتی خود را بنابر همین اشارت عرب نامیدند. اگر بخواهیم با عقل علیل او واستدلالات نحیفش پیش برویم آنگاه باید کلمه اعراب را جمع کلمه عرب بدانیم و در حق ایشان بگوییم :
الْأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلَّا یَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴿التوبة: ٩٧﴾

گمان می کند برگزیده خدا است چون خونی تاثیر ناپذیر دارد! !!!!
ادعا می کند تنها قران فهم عالم است اما نسبت تقسیم میراث در قران را دلیلی بر نادرستی دلایل بانوی مقابل خویش می داند. البته این سطح فهم دارای سابقه تاریخی است :
وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالْأُنثَىٰ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ ﴿النحل: ٥٨﴾
و چون یکی از آنها را به فرزند دختری مژده آید رخسارش سیاه شده و سخت دلتنگ و خشمگین می‌شود.

نمی داند قرام کریم فراتر از تعصبات و تربیت خانوادگی وی در حقیرشمردن زنان قدم بر می دارد و 1400 سال قبل فرموده است :

وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَٰئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا یُظْلَمُونَ نَقِیرًا ﴿النساء: ١٢٤﴾
و هر که از زن و مرد کاری شایسته کند با ایمان به خدا، چنین کسان به بهشت درآیند و به قدر نقیری به آنان ستم نکنند.

چگونه به ادعای بزرگ این شخص کوچک نخندیم وقتی ادعا می کند او و بچه محل هایش ،فقط کتاب خدا را می فهمد؟؟؟


فریبا حاجی زاده دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 07:19 ب.ظ http://monhaniezehn.blogfa.com

آقای سنجری قطعا ایشان از مطلبی که در خصوص مفهوم عرب در قرآن می فرمایید عامدانه یا سهوا بی اطلاع هستند وگرنه چنین افترایی به خداوند نمی بستند، واقعا چه تفاوتی بین آقای بی نام و صهیونیستها وجود دارد که با برداشت نژاد پرستانه از کلام خدا، خود را قوم برتر و محق به مکیدن شیره جان تمام انسانها می دانند؟
آقای سنجری زندگی به من آموخت، نه، تفهیم کرد که انسانیت ورای تبار و نژاد و جنسیت و تحصیلات و موقعیت اجتماعی و اشتهار و ادعا و ...است. تمام سعی من در زندگی این است که همه را به چشم انسان ببینم و این نگاه انسانی را در وجودم تقویت و نهادینه کنم، در این راه هرروز تمرین میکنم تا در خصوص انسانها قضاوتم تحت تاثیر نژاد و جنسیت و ثروت و مقام و مدرک و عنوان و...نباشد. بنده حتی در دوران جهالت هم ضدعرب نبودم چه رسد به حالا که درسهای زیادی از استاد و دوستان و از زندگی آموخته ام. بنابراین انگ ضدعرب بودن به من نمی چسبد.

محمد اوجال دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 09:30 ب.ظ

نماینده مردم اهر و هریس در مجلس: من از مردم می‌خواهم تا منتظر کمک مسئولان نبوده و خود برای کمک به زلزله‌زدگان استان آذربایجان شرقی دست به کار شوند(!!!!!)

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910523001234

[ بدون نام ] سه‌شنبه 24 مرداد 1391 ساعت 01:12 ق.ظ

خانم حاجی زاده-با سلام
وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَولِیَاء اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِوَکِیلٍ.
مسئولیتی بالاتر از پیامبر پیدا کرده ای که فاتحه بنیان اندیشی دیگران را می خوانی.این مجوز وکالت را از کجا گرفته ای؟
آقای علی با سلام
خیلی زود به هم ریختی واز جلد یالغوزی خارج شده ای.
بله جناب علی اعرابی همان عرب است واز نوع بادیه نشینش وچه جاهلانه منحصر به فرد بودن ما را در سلبیات بیان کردی.از این زیبا تر روی دیگر سکه جهت لطف خدا ونزول قرآن در بین اعراب را نمی شد بیان کرد.
انشاء الله قصد تعمیم غضب بنی تمیم از تولد دختر را به کل اعراب که نداری؟که داری.
در اخر برادر خدمت شما عرض کنم دستمال یزدی فمنیست پسندانه ای که به دست گرفتی فاقد محل مالش است.باز که زدی به کاه دون.


اقای مهندس نیسی-سلام علیکم
برادر عزیز پایان این بحث کاملا" مشخص است .نوبتی هم که باشد نوبت ما اعراب این وبلاگ است اکر ترکان را به دده غور غورت وگرگ خاکستری و نداشتن کلمات مدنی از دایره قومیتشان جدا کردند وکورد را به مارک اصالت یهودی بودن و مزدوری کورش از این وبلاگ تاروندن به خیال خامی افتاده اند که به تهمت عصبیت نیز ما را شرمسار اصل خود کنند.فرامش که نکردید که در همین اواخر بانویی عرب حضر خوزستانی را یهودی حضر موت معرفی کرد ؟ومحمره رابه خرمدینان پیوند می زد.عجیب است که قبل از هجمه به ترکان سر وکله جامعه شناس پیدا شد.
هجمه این آقا به آیدین را فراموش نمی کنم که به رسم ازدواج وتصرف زن در بین ترکان قشقایی ایشان را تصغیر می کرد.هر دو زبان دارازانی بودند که طلیعه یک هجمه را
نوید می دادند.استاد باید کلام آخر را بزنند وتکلیف را هر چه زودتر روشن کنند وسوء ظن را از این وبلاگ دور کنند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد