حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

هوا خوری، 15


هوا خوری، 15



قصد ارائه فهرست جعلیاتی را ندارم که از روی پیکره های سفالی مکشوفه در مارلیک ساخته اند، اما در همین ابتدا یادآور می شوم که این مکشوفات از قبیل گاو، گوزن، دیگر انواع جانوران، پیکره های زنانه و مردانه و ظروف، همان است که بعضا از سایت های اصلی سرقت شده و حالا در موزه ها چیده شده اند. برخی مایملک موزه متروپل نیویورک، بر اساس آزمایشات فنی، اصلی و باستانی اند، اما تعداد فراوانی از "عتیقه" های مشابه موجود در بازار، جعلی و جدید ساخته اند. اگر بخواهیم فهرستی از این اقلام فراهم آوریم آنگاه با مدخل های فراوانی مواجه خواهیم بود و علاوه بر این، بدون انجام آزمایشات TL روی نمونه ها، نتایج در سطح یک اظهار نظر شخصی باقی می ماند و وجهه  عمومی نمی یابد.

هال، در آکسفورد، اشیایی سفالی منتسب به املش را با TL60 آزمود که در نتیجه همگی جعلیاتی متأخر بودند (به این مطلب بیفزائید: پورادا ص104 و شماره 25؛ موسکارلا ص62 یادداشت 3). شخصا از مجسمه گاوی خبر دارم که همین اواخر از خاک آسیابی سفال های باستانی ساختند تا باعث گمراهی آزمایشات TL شود (در این باب به گیرشمن ص28 و قوامی ص228، شماره های 173تا 179 نیز نگاه کنید). به هر حال، کافیست بدانیم که اغلب آنچه در سیاهه اموال عتیقه چی ها، حراجی ها، کلکسیون ها و موزه ها تحت عنوان سرامیک املشی و مارلیکی درج شده به واقع جعلی اند (نگاه کنید به یادداشت 2 در آخر همین فصل). سال ها پیش به برخی پیکره های مردانه با آلت ختنه شده برخوردم که فروشنده، آنها را سندی بر زندگی قوم یهود در سواحل دریای مازندران معرفی می کرد! برای بررسی چنین اقلامی، خواننده می تواند به بخش "هنر املش" در نشریه گالری اسراییل نگاه کند. اما در حقیقت، چنین پیکره هایی یا کاملا جدید است و یا حداقل، آلت تناسلی را بر تنه ای باستانی چسبانده اند. همچنین است مجموعه بی ارزش "پیکره های سفالین باستان" در توکیو (1980 - کلکسیون تانی مورا) که در آن، جعلیات فراوانی به اسم آثار باستانی از نقاط مختلفی از جمله ایران گردآوری شده است. در آن میان اگر معدود آثاری نیز اصلی باشند بازهم به سبب هویت مخدوش، فاقد ارزش علمی و تحقیقی اند.

مباحث مطروح در باب قدمت گوزن ها و دیگر جانوران مفرغی که از قدیم به املش و مارلیک منتسب شده اند نیز از همین جنس است؛ تقریبا تمامی این ها جعلیاتی امروزی اند و به مانند سفال ها، ارائه فهرستی از موارد مشکوک نتیجه ای جز کسالت خواننده نخواهد داشت. چنین اشیایی را می توان در تمامی مغازه ها، حراجی ها و کلکسیون ها جست و جو کرد اما هیچ یک از آن ها حتی ذره ای به دانش ما در مورد ایران باستان نمی افزاید.


اقلامی از این دست کماکان در بازار داد و ستد می شود و گاهی پیشینه ای محکم مبنی بر تعلق آن به یک خانواده سلطنتی را نیز به همراه دارد. لوو ( ص 37 به بعد) شواهد ظروف به دست آمده از حفاری های مارلیک و کلورز و کلاردشت و حسنلو را بررسی کرد و دریافت که از مجموعه ظروف فلزی که به عنوان آثار مارلیک و یا شمال غرب ایران معرفی شده، تنها ده درصد محصول حفاری بوده و مابقی (نود درصد) از انبار و مغازه عتیقه فروش ها بیرون آمده اند. طبق تخمین او حد اقل نیمی از این نود درصد، محصولاتی جعلی و ساخت امروزند؛ نیم دیگر نیز هویتی مشکوک دارند. تحقیقات اینجانب نیز نتایج او که بعضا درمتون حاضر آورده شده را تأیید می کند. اشارات محدود به مطالب مدون لوو از آن روست که آن نتایج، پس از پایان تدوین این کتاب به دستم رسید. به هر حال، ما فقط این ده درصد را برای مطالعه در دست داریم. آن چه از این مقدار از مارلیک به جا مانده نیز وجود خود را مدیون شجاعت و تدبیر عزت الله نگهبان است.

تمامی ظروف شبه مارلیکی یا تازه ساخت از آن قبیل که در این جا فهرست شده، از لحاظ اجرا، فرم، شمایل نگاری، لایه شناسی و دیگر جزئیات مورد مشاهده قرار گرفته و اشکالات عمده ای در چشم ها، پاها، بال ها و حتی طرح اصلی آن  ها دیده شده است. به دیگر سخن، در قیاس با اشیاء حفاری شده، در این جا انحرافات سبکی واضحی در ویژگی های اصلی و تعین کننده این اشیا به چشم می خورد که بنابراین، چنین اقلامی را مشکوک دانسته و از اشیاء اصلی جدا می دانیم. من معتقدم خصلت جعلی بسیاری از آن چه در فهرست حاضر آمده در اولین نگاه روشن می شود.


جام هایی که ذیلا طی شماره های 14تا 19 معرفی می شود نخستین بار در موزه رات ژنو به نمایش درآمده و در Tresors به چاپ رسیده اند (نمونه 58 نیز از همین طبقه است). آنچه در این نشریه آمده، امتداد مطالبی است که پیش تر در
Sept Mille و Kunstschatze درج می شد و مایملک عتیقه چی ها و مجموعه داران را به عنوان اشیایی باستانی معرفی می کرد. هریک از این آلبوم ها، طرحی از روابط کاری عتیقه فروش و محقق که در قالب نمایشگاه جعلیات موزه ها تجلی می یابد را ترسیم می کند: جعلیاتی منتسب به سایت های باستان شناسی و فرهنگهای ایران باستان. "تب مارلیک" در خلال سال های بین انتشار آلبوم های پاریس و زوریخ (که شامل فهرست اشیاء منتسب به املش بود) تا آلبوم ژنو بین مجموعه داران شیوع یافت. جاعلان و عتیقه فروش ها نیز برای خدمت رسانی به این خیل علاقه مندان دست به کار شدند و عتیقه هایی که "می گویند مارلیکی است" را به آنها معرفی کردند. محققین بزرگواری نیز قدم پیش گذاردند، اشیائی که به تازگی رونمایی شده بودند در ژنو به نمایش درآمدند و در Tresors به چاپ رسیدند.

واقعیت آن است که گروه بزرگی از اشیاء جعلی و اصلی که در نمایشگاه ها و موزه ها به نمایش درآمده و در آلبوم های مربوطه به چاپ رسیدند در تملک عتیقه فروش ها بوده و پوششی از عناوین فریبنده کلکسیون شخصی و مایملک شخصی (به زبان های فرانسه و آلمانی) بر آنها پرداخته اند. جمع محققین و مقامات موزه ها خود می دانند که این اشیاء تنها به قصد فروش و جلب مشتری ارائه شده اند. بدین ترتیب، موزه به بازاری بدل می شود که این اشیاء را در لفافه یک نمایشگاه "علمی" از صنایع باستانی به نمایش می گذارد. یکی از متمم های این چنین نمایشگاهی در موزه رات، اسنادی بود که از نحوه کشف آن ها ارائه شد (ولی هیچ ذکری از نحوه انتقال آن ها به اروپا در میان نبود). پوسترهای بزرگ آویخته بر دیوار، حامل تصاویری از چهره شاد غارتگرانی بود که با لبخند، سایت های باستانی را ویران کرده بودند. هدف از این نمایش شوق انگیز آن بود تا بیننده با کشاورزان ساده دلی آشنا شود که طبق گفته عتیقه فروش و موزه دار هنگام شخم زمین و یا ساخت خانه موفق به کشف آثار باستانی شده بودند (unbekannt صص 13و45 اثر فوندورت).

این موزه ها نه فقط بازار، بل که تشت بزرگی اند که در آن، هم غبار ظهور را از پیکر جعلیات تازه ساخت می شویند و هم  آثار غارت و قاچاق را از تن عتیقه های مسروقه می زدایند.


آثار واقعی هخامنشی از مناطق مختلفی در خاور نزدیک باستانی می آیند و من به فراخور موضوع، در باب جعلیات آنها بحث می کنم. طیف وسیعی از مواد اولیه مثل سنگ، شیشه آتشفشانی، لاجورد، عاج، مفرغ، نقره و طلا برای خلق این محصولات جدید مورد استفاده قرار گرفته و مجسمه های انسانی و جانوری به سبک هخامنشی ساخته شده اند. نخستین نمونه ها، کپی های جدیدی از نقش برجسته های تخت جمشید اند که به جز نمونه های 1و2، من هیچ اطلاعی از منشأ آن ها ندارم اما مطمئنا عمری طولانی دارند. منان (1887 صص 16 و بعد از آن) به حکاکی های جعلی ضعیفی اشاره می کند که تلاشی جز تقلید خط میخی پارسی باستان نبوده است (در رابطه با مهرهای جعلی منتسب به شاهان ساسانی به تصاویر 1و2 در کتاب منان نگاه کنید). من معتقدم که تعداد سنگ نوشته های تقلبی هخامنشی در چند دهه گذشته افزایش یافته است. این امر شاید به این واسطه باشد که به گمان مجموعه داران علاقه مند، در خلال سقوط حکومت سلطنتی ایران، حفاری های وسیعی در تخت جمشید صورت گرفته و جاعلان نیز از این موضوع به نفع خود سود برده اند.

آنچه نباید مغفول بماند، جعل و تقلب هوشمندانه ای است که هنر هخامنشی را با زیرکی و حیله گری "یونانی قرن ششم قبل از میلاد" معرفی می کند تا یک اصل و نسب حقیقی و قابل باور بسازد (فون بوتمر، A Greek and Roman Treasury MMA، 1984، شماره های 17تا 29 و 62تا 69). این مثل رفتار همان موزه داری است که کوزه یوفرونیوس را یک ظرف هخامنشی نامید که روزگار درازی را در یک کلکسیون قدیمی ارمنی گذرانده است.


الف) من کلکسیون نقش برجسته های پاتر در موزه بروکلین را یک جعل معرفی کردم. لرنر (1980) نیز ثابت کرد که گرچه این عتیقه ها هخامنشی دانسته شده اما در واقع آرایه هایی برای تزئین یک خانه در شیراز بوده که در عهد قاجار به قرن نوزدهم ساخته شده اند و بنابراین، آثاری اصلی اما از ایران معاصر هستند.

ب) در 1947 دو نقش برجسته ی زمخت با پس زمینه ای مبهم، به اسم نقش برجسته ی هخامنشی در قاهره به فروش گذارده شد. یکی حامل تصویری از شاه درحال زخم زدن بر یک شیر استاده بر دوپا و دیگری حامل نقشی از جلوس پادشاه و پیکره ای ایستاده در پشت او بود. به نظر می رسد که این اشیا نیز ساخته هایی ابتدایی از عهد قاجارند. ( در مورد این عهد و کپی های هخامنشی ساخته به آن روزگار به لرنر 1980 و لوشه – اشمایزر 1983 صص 286 به بعد و 32و31  نگاه کنید).
 ج) پوپ (1939 ص 192) و گیرشمن (1976ص28) اشاره کرده اند که نقش برجسته های جعلی هخامنشی را دیده اند. آن ها هیچ مرجعی در این مورد ارائه نکرده اند اما می توان اطمینان داشت که قطعا آثاری بسیار بدساخت و جعل واضح بوده اند (مثلا یک پیکره ماری با دوسر!؟)


1- نیمه فوقانی پیکره مذکر از جنس سنگ لاجورد که یک جانور گربه سان را بغل گرفته، موزه هنر کلیولند، 175/60. این پیکره یک کلاه قبه ای شکل مادی بر سر و چشمانی بی حالت دارد. پنجه های حیوانی که بغل گرفته، پشت و سینه پیکره را لمس کرده است. به اعتقاد گیرشمن، از بینی عقابی و چشم های الماسی چنین بر می آید که این پیکره، یک مرد مادی از گونه سنتی آن است (از همان نوع که به تعداد زیاد وجود دارد و کار اظهار نظر را مشکل می کند) و کلاهی کاسه ای به سر دارد (که گویا فرم منحصر به فردی است، از همان نوعی که مشهور است بسیاری از مادی ها به سر می گذارده اند). این اثر بارها به عنوان یک عتیقه اصلی به چاپ رسیده که فهرست کوتاهی از آن ها در موسکارلا* b1977 شماره 143 و 1979 ص 4 شماره 23 درج است. به ترین کاری که می توان انجام داد آن است که برخی اقوال مقتضی – و البته دقیق – را نقل کرد (شفرد 1961صص 23 و 24) که طی آن می گویند: "هنرمند چندان با تجربه نبوده" و به همین سبب "درج نشان قومی را فراموش کرده". بسیاری از محققین از جمله نویسنده جملات نقل شده در سطور قبل، به حقایق مستتر در این موارد دقت نمی کنند. فقدان نشان قومی در این جا، دقیقا، هرچند بسیار مختصر، درجه غیر باستانی و غیر هخامنشی سبک و ویژگی های این اثر امروزی را آشکار می کند. تصاویر 294 و 295 مندرج در گیرشمن  a1964 به ترتیب، یک کله ی جوان از جنس لاجورد که طی حفاری کشف شده و یک پیکره غیرحفاری شیر به بغل را در کنار یکدیگر به نمایش گذاشته است که می توان یک همراهی عجیب و غیر عمدی شامل یک اثر قدیمی و یک اثر جدید و یا یک زنده و یک مرده نام داد. (ادامه دارد) 

هوا خوری ۱3 ، عراق 1

هوا خوری13،  عراق ۱


درک کلی از مسائل جنگ ایران و عراق، با سرریز عواطف و تعلق و تمایلات ملی و ارزیابی ساده لوحانه وطن پرستان افراطی ممکن نیست. ورود منتقدانه به چنین بررسی ها نیازمند آشنایی با علت بروز و نیز  شناخت عوامل و بر پا کنندگان چنین ماجراهایی است. مثلا مقدم بر هر نظری ابتدا باید با اهداف این گونه جنگ  ها آشنا شویم و توسعه طلبانه و یا سیاسی و دفاعی بودن آن را تعیین کنیم. آیا طرفین با قصد به دست آوردن فضای حیاتی و تسلط بر منابع و معادن، تغییر محدوده جغرافیا و یا درهم پاشی موضع و موقعیت و تضعیف آن دیگری جنگیده اند؟ در مورد جنگ ایران و عراق، پاسخ هر سه سئوال منفی است و ملاحت امر آن جا بروز می کند که 8 سال با تمام نیرو به کشتار و تخریب منابع هر دو طرف کوشیده ایم تا در پایان ماجرا، درست مانند امروز، از خود بپرسیم: راستی برای چه می جنگیدیم؟! آیا اضافه کردن واژه تحمیلی توضیح قانع کننده ای برای چنین ستیزه عامدانه طولانی و مخربی میان دو همسایه مسلمان، تا مرز نابودی کامل منابع ملی و زیر بنای اجتماعی و ذخایر نظامی هر دو طرف جنگ بوده است؟! چنین جنگ های به ظاهر بی هویت و هدفی فقط ویرانگر است که پس از صلح ناگزیر، توده های هر دو کشور در باز سازی منابع زیر ساختی متحمل صدمات فوق سنگین خواهند شد و ترمیم خرابی ها به سود عواملی تمام می شود که جنگ را زیرکانه و به سادگی از درون مبالغی شعار و گفتار هیجان آفرین بر دوش دو ملت همسایه قرار داده اند. به خاطر دارم خبرنگار بی بی سی از ُژنرال عراقی فاتح جبهه و تصرف آبادان می پرسید: به نظر می رسد ارتش عراق متوقف است و اشتها و توان پیشرفت بیش تر را ندارد. و فرمانده عراقی معترضانه پاسخ داد: مانع ارتش عراق در فتح سریع تمام خوزستان فقط نداشتن دستور است! گمان می کنم تمام اسرار جنگ ایران و عراق در همین جواب ژُنرال عراقی به خبرنگار بی بی سی پنهان است.


ایران و عراق در نیم قرن اخیر، به زیان تحمیلات امپریالیستی و در مسیر آزادی و استقلال، با تحمل و ادای  هزینه های فراوان و گوناگون، در حال گذر بوده اند. دولت های غربی خشم خود را از گسترش و تعمیق این گونه تغییر و تحولات پنهان نمی کنند و در بازگرداندن حاصل این تحرکات به موقعیت پیشین دچار تردید نمی شوند. هیچ یک از ملل انقلابی در آسیای جنوب شرقی، آفریقا، بین النهرین و یا آمریکای مرکزی و جنوبی، هنوز از چرخه قساوت و فشارهای پنهان و آشکار دولت های غربی کاملا رها نشده اند.


انقلاب ضد سلطنتی عراق، در ژوییه سال 1958 بسیاری از محاسبات را در منطقه به هم ریخت و شیرازه یکی از پلیدترین پیوندهای امپریالیستی، یعنی پیمان بغداد را از هم گسست. حمایت توده های عراق از انقلاب ژوئیه و سرریز آن ها به میدان انتقام بس خونین و بی کنترل نوکران شناخته شده و برجسته اجانب، خشم اربابان بیرونی عراق را به گونه ای برانگیخت که از آن پس حتی دمی از اخلال در پیشرفت انقلاب عراق غافل نبوده اند و گرچه افسران انقلابی با دعوت عمومی برای اداره دموکراتیک نهادهای ملی، با گرد آمدن در شورای انقلاب عراق، گام موثری در تعمیق اتحاد ملی برداشتند ولی پیش دستی عوامل دست دوم ضد انقلاب در ارتش عراق و پیش راندن هواداران خود، با توسل به کودتا، رهبران انقلاب  را سر بریدند و باند حسن البکر و عارف را به جای آن ها نشاندند که موافقتی با گسترش و تعمیق انقلاب نداشتند. تغییر و  تحول در مراکز قدرت چنان عادی شده بود که حزب بعث عراق سرانجام با تکیه به افسران هوادار خود و به دنبال یک قصابی موحش  در ارتش عراق قدرت را به دست گرفت و نیروهای انقلابی در سرزمین عراق تا جناح مترقی کردان و  طرف داران احزاب چپ و حتی خزب کمونیست عراق را، با تشکیل شورای مترقی انقلاب، به اتحاد ملی برای پیشرفت عراق دعوت کرد..


تاریخ معاصر عراق از وسعت خراب کاری های بعدی امپریالیسم انگلیس برای درهم شکستن اتحاد ملی و درون سرزمینی میان نیروهای مترقی عراق، با به میدان فراخواندن جناح مرتجع اکراد و تهدید به تحرکات نظامی ارتش شاه و سازمان دهی نیروهای مرتجع داخلی، که منجر به ایجاد شکاف در جبهه مترقی عراق شد، بی نشان و خبر نیست. امپریالیسم حتی تلافی مقاومت نظامی سرزمین و ملت های از بند رسته را از یاد نمی برد. روس ها  شکست ارتش سرخ در برابر مقاومت مردم افغانستان را فراموش  نمی کنند و در نشست های جهانی از جانب داری آن مردم طفره می روند. امپریالیسم از درهم ریزی زیربنای این جوامع دست برنمی دارد. امروز ابزار این ویرانگری ها از مداخله مستقیم نظامی تا تقویت لیبرال ها و عملیات فوق سری سازمان سیا تا ایجاد تفرقه و انحراف و دشمنی در جنبش رو به رشد ملل دست یافته به انقلاب ملی - دموکراتیک چنان پیچیده و متنوع شده که ملت های از بند رسته تا مدت ها در پیچ و خم و تار و پود این  شگردهای امپریالیستی اسیر خواهند ماند که متاسفانه همانند نمونه های شیلی، اندونزی، مصر، سودان و سومالی مجبور می شوند علی رغم قربانی های فراوان به شیوه های نو به تحمیلات جدید گردن بسپارند. امپریالیسم همان گونه که از انقلاب چهارده ژوئیه عراق صدمه فراوان دید، از انقلاب 22 بهمن ایران نیز که یکی از پایه های استقرار نیروهای غرب، همانند پیمان سنتو را فروریخت و امپریالیست ها را از لنگرگاه حیاتی خویش در دریای متلاطم این منطقه محروم کرد. طوفان انقلاب ما این جزیره ثبات دولت های مستکبر را به زیر امواج خود فروبرد و بساط توطئه آن ها را به آب شست و برد. در حال حاضر هیچ کس از مشاهده دست غرب در هر یک از توطئه های رنگ به رنگ علیه انقلاب ایران عاجز نیست. انقلابیون راستین ایران از مشاهده دست امپریالیسم آمریکا در هر یک از توطئه ها علیه انقلاب ایران عاجز نیستند و به زودی لیبرال ها که عاقلانه حیات خود را در ادامه وابستگی به غرب می دیدند و تکنوکرات های غالبا لباس انقلابی پوشیده و به زیر نمای مذهبی پنهان شده، بلافاصله و با نفوذ و بهره برداری از ارتباطات امپریالیستی به زودی خود را به صورت مستحق ترین میراث بر انقلاب ایران آراستند و عمده ترین اهرم های کنترل قدرت خلق را به دست گرفتند. لیبرالیسم نه تنها بسیاری از چهره های شناخته شده ضد مردمی را در پناه خود گرفت و در مواردی از معرکه گریزاند، بل موفق شد نهادهای باقی مانده از رژیم گذشته در ادارات، ارتش و حتی ساواک را از تعرض وسیع مردم در امان نگه دارد و با نفوذی که ناگزیر و به طور طبیعی در بخش تصمیم گیری ارگان های انقلاب به هم زده بود از تعمیق انقلاب جلوگیری کرد و چنان تاخت که در اندک مدتی چهره آنان علنی شد تا زمانی که اشغال جاسوس خانه آمریکا عوامل این گونه رسوخ ها را تا حدودی به مردم شناساند..


انزوای ایران انقلابی در 2 جهت بین المللی و نیز ایجاد شکاف میان نیروهای داخلی انقلاب، به راه افتاد. در داخل ایران، قشریون ظاهرا غیرمسئول با استفاده از دگم های غالبا خرافی به جدا کردن نیروهای غیرمذهبی و مذهبیون مشغول شدند. اعدام های مرتبط با مسائل جنسی، تاکید بر پوشش اسلامی، حذف تفریحات سالم به بهانه نامشروع بودن آن، فشار بر نیروهای سیاسی غیرمذهبی، به وجود آوردن دار و دسته های چماق دار، مخالفت با فرهنگ و سنن ملی، حمله و هجوم به کتاب خانه ها و سرانجام اشغال دفاتر احزاب، اوج کوشش امپریالیسم در جهت تحقق افتراق، با هدف درهم شکستن موضع گیری و شعارهای متحد و اصطلاحا آن وحدت کلمه ای بود که انقلاب را به پیروزی رساند و به زودی بخش بزرگی از عوامل مستقیم فتوحات انقلابی را مسلحانه رویاروی یکدیگر قرار داد.

چنین کوششی در تمام زمینه های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی به ویژه با همت چهره هایی چون قطب زاده، یزدی، بنی صدر و آن بخشی از روحانیت که هرگز پشتوانه قدرت شان مشخص نشد، چنان لجام گسیخت که تیرگی روابط سیاسی - دیپلماتیک و اقتصادی و فرهنگی با کشورهای مسلمان همسایه را به دنبال داشت و مردم این سرزمین ها را در متابعت از  حرکت تاریخی ما را دچار تردید کرد. کوشش برای انزوای انقلاب ایران با شعارهای تحریک کننده صدور انقلاب اسلامی به سراسر جهان ابعادی باورنکردنی و هیستریک گرفت. لیبرال ها در چهره جدید خود مدعی بودند اگر انقلاب در درون مرزها بماند، خواهد پوسید و با یاری گرفتن از داستان های صدر اسلام، الگوی ایران و رم قدیم را به جای شرق و غرب کنونی گرفت و تا توانست ادعاهای عوام فریبانه و کوته مغزانه خود را در جهان پراکند. از نظر این عوامل، تمام ربع مسکون دشمن ما و انقلاب ما و فاسد و وابسته قلمداد می شدند. شعارهای شبانه روزی و صریح کوبیدن پرچم انقلاب اسلامی در کشورهای همسایه، بغداد و مسکو و کابل و البته بدون اشاره به ترکیه و پاکستان بالا گرفت. فشار عناصر قشری به آزادی های اجتماعی و اتمسفر تحقیر زنان از یک سو و گنده گویی های لیبرالیست های لباس انقلابی و اسلامی پوشیده، از سوی دیگر به کلی جهانیان را نسبت به اهداف انقلاب ما ظنین و بدگمان کرد. چنین تحریکات و تحرکاتی با تقویت پیوسته ارتش و ممانعت از بازسازی و سازمان دهی دقیق و وسیع آن و برخورد مداوم با نیروهای مسلح مردمی از سازمان های سیاسی تا کمیته ها و پاسداران خود جوش را شامل می شد. در کوشش برای ممانعت از تار و مار شدن فرماندهی کهنه  ارتش که در پاره ای نمونه ها به سپردن کار ژنرال ها به افراد ساده انقلابی منجر شده بود، به کلی بین تقاضاهای مردم با محافظان زیربنای سابق که با قرینه امروزین مصر برابری می کندٌ، فاصله و شکاف انداخت. برخوردهای پنهان به رسوایی های سیاسی علنی انجامید، توده مردم گاه به وسیله این یا آن گروه حاکمیت به این یا آن نقطه برای قدرت نمایی کشیده می شدند. مردم از درک روند واقعی چنین برخوردهایی عاجز بودند و فشار قشریون مسئول و غیرمسئول آن ها را دل زده و عاصی می کرد. در روند تلاشی وحدت بین توده انقلابی و رهبران تحرک تازه ای می دمیدند و ناباوری مردم نسبت به هر دو گروه، خطر جدی برای مدعیان شمرده می شد. وقت آن بود که امپریالیسم آخرین ضربه را فرود آورد. آخرین ضربه ای که می بایست او را در چند جهت تقویت کند و اهداف اش را برآورد. مهره های سرسپرده در مراکز اداری و تصمیم گیری دولتی و غیر دولتی هر دو ملت انقلاب کرده ایران و عراق به حرکت درآمدند. مسائل جزیی ناگهان ابعادی جدی و تاریخی پیدا کرد. حکومت عراق زیر فشار ناسیونالیست های افراطی و سرسپرده، با عنوان کردن حقوق پایمال شده بین المللی خود به وسیله شاه پرداخت و عناصر سرسپرده امپریالیسم در حکومت ایران به جای مذاکره، این تقاضا را به خطری جدی برای انقلاب ایران تبدیل کردند. منابع امپریالیستی به روغن کاری گردونه جنگ بین دو دولت ایران و عراق، به زیان هر دو ملت انقلابی پرداختند. آن ها شادمانی خود را از شروع این جنگ پنهان نمی کردند  و تشدید و ادامه آن را به سود خویش می دانستند. ارگان های بین المللی حفظ صلح به ویژه شورای امنیت، به سادگی ناظر از هم پاشیدن ذخائر و تاسیسات زیربنایی هر دو کشور بود و مطالبات امپریالیست ها از این جنگ فهرست بلندبالایی از حرص و توطئه و انتقام کشی از هر دو ملت را شامل می شد که در نهایت شادمانی و احساس امنیت یهودیان جهان را فراهم می کرد.


با این نگرش همچنان که روشن بود و امروز کاملا برملا شده، جنگ ایران و عراق توطئه ای آمریکایی - انگلیسی علیه هر دو ملت انقلاب کرده ایران و عراق بود که از انقلاب ژوئن و 22 بهمن عبور کرده بودند. بی تردید به هر کس که مسائل بین ایران و عراق را لاینحل باقی گذارده و زمینه های جنگ بین دو دولت را به زیان دو ملت فراهم ساخت باید به چشم عامل پنهان اسراییل نگریست. مثلا حزب توده ایران چنان که مطلب آن را به تدریج ارائه خواهم داد، مشوق بالا کشیده شدن شعله های این آتش سوزی بوده است.

«کشور عراق، 9 میلیون و نیم جمعیت و در حدود 1200 کیلومتر با ما مرز مشترک دارد که به تقریب 120 کیلومتر آن مرز آّبی در منطقه شط العرب یا به قول کنونی دولت ایران «اروند رود» می باشد. مردم ایران با مردم عراق روابط نیکوی سنتی و دیرینه ای دارند. چندین صد هزار نفر ایرانی در عراق زندگی می کنند که برای آن ها عراق میهن دوم به شمار می رود». (دنیا، سال 1351، شماره 1، صفحه 72)

این توصیف مجله دنیا از وضعیت جغرافیایی و حدود گسترش روابط تاریخی بین دو ملت ایران و عراق است. در همین چند سطر اگر به آن نیش زبان «به قول دولت کنونی ایران، اروندرود» توجه کنیم، می بینیم نویسنده مقاله رودخانه مرزی بین ایران و عراق را «شط العرب» می شناسد. مقاله فوق به بررسی ریشه های اختلاف بین ایران و عراق می پردازد و درباره عمده ترین وجه این اختلافات، که حاکمیت بخشی از نوار مرزی در مجاورت قصر شیرین و به ویژه مسئله کشتی رانی و مالکیت حقوق آبی در رودخانه مرزی است.

«دولت ایران تعهد می کند که کلیه زمین های پست بخش غربی منطقه «زهاب» را به عراق واگذار کند. دولت عراق نیز تعهد می کند که بخش شرقی منطقه «زهاب» را که شامل دشت «کرند» نیز می شود، به دولت ایران واگذار نماید. دولت ایران از کلیه ادعاهای خود نسبت به شهر و منطقه «سلیمانیه» صرف نظر می کند و رسما تعهد می نماید که در این منطقه به دخالت نپردازد و به حاکمیت دولت عراق بر این منطقه تجاوز بکند دولت عثمانی نیز حاکمیت کامل دولت ایران را بر شهر «محمره» و بندر آن و جزایر «خضر» و «موسی» و اراضی واقع در جانب شرقی شط العرب که در اختیار عشایری که تابعیت ایران را دارند، به رسمیت می شناسد. علاوه بر این، کشتی های ایرانی حق دارند در شط العرب کاملا آزادانه در مصب این شط در خلیج تا نقطه اتصال مرزهای دو طرف، آمد و شد کنند». (دنیا، سال 1351، شماره 1، صفحه 73)

مقاله دنیا، از قرارداد تعیین خطوط مرزی در سال ۱۹۱۴ می نویسد که به سبب دخل و تصرفات غیر قانونی که بی اطلاع دولت مرکزی به سود دولت عراق و به وسیله میرزا محمدعلی خان نماینده ایران، طی یادداشت جداگانه ای در قرارداد فوق به عمل می آید و منجر به رد اصل قرارداد ارزروم از طرف دولت ایران می شود، اشاره می کند و سپس فهرستی از مذاکرات بعدی به دست می دهد و سرانجام اختلافات بین کسانی که ناگزیرم دو دولت  ایران و عراقب نبامم که در اصل جز دو فقره از مدیریت وارداتی در ایران و منطقه نیستند، سرانجام منجر به عقد قرارداد قانونی و واقعا انجام شده سال 1937 میلادی در اواخر دوره رضا شاه منجر می شود:

«پس از یک سلسله مذاکرات و رفت و آمدها قرارداد 1937 در مدت چهار روز قبل از امضای عهدنامه سعدآباد که اتحادیه ای از چهار کشور ایران، ترکیه، افغانستان و عراق به وجود آمد و حلقه ای از زنجیر محاصره استعمارگران بسته شد. قرارداد شامل 6 ماده و یک ضمیمه بود که طی آن ها چه گونگی عبور کشتی ها از شط العرب و مسئله قیمت ها و سرویس و راهنمایی کشتی ها و حفظ و بهبود راه های کشتی رانی قید شده بود. گرچه در این قرارداد امتیازاتی نسبت به قرارداد «ارزروم» به ایران داده شد به این ترتیب که هفت کیلومتر از شط العرب در مقابل آبادان مشمول خط «تالوگ» گردید و حق عبور و مرور آزادانه  کشتی های جنگی دولتی ایران و همچنین شرکت در کمیسیون مشترکی برای اداره امور کشتی رانی و حفظ و به تر کردن راه ها در شط و حق عبور دادن کشتی های بیگانه ای که به مقصد بنادر ایران می آمدند به دولت ایران داده شد، ولی در عین حال با تایید قرارداد فاقد نشانه «ارزروم» مسئله مالکیت مسیر شط به استثنای 7 کیلومتر به جای خود باقی ماند. قرارداد 1937 از مجلس ایران گذشت و صورت قانونی گرفت». (همان مأخذ، ص 75)

گذشته از این که این گونه توافق ها، در آن زمان به سود این و یا به زیان آن دیگری، در منطقه ما بی اثر انگشت استعمار انگلستان قطعیت نمی یافت ولی به هر حال مفاد قرارداد 1937، آن مایه حقوقی و قانونی صحیح و صریح و قابل استناد برای ارزیابی اختلافات و حقانیت هر یک از طرفین ایران و عراق بوده است. اما شروع اختلافات میان دو دولت به هیچ وجه مبنای حقوق بین الملل ندارد. بل از آغاز  تابع تحریکات امپریالیست ها و به قصد ایجاد فشار بر جبهه واحد و دموکراتیک ملی عراق بوده است:

«اما مطلب را فقط از نظر حقوقی نباید مورد توجه قرار داد، بل که باید به جنبه سیاسی آن نیز پرداخت. جالب توجه است که حکومت ایران تا انقلاب ژوئیه 1958 عراق در مورد مسائل مرزی، چه خاکی و چه آبی، از خود واکنش قابل توجهی نشان نمی داد وگاه به گاه به دادن یادداشت هایی قناعت می کرد. پس از انقلاب مذکور اختلافات شدت می یابد و درست به موازات وضع سیاسی عراق اعتراضات دولت ایران نوسان می کند تا در سال 1969 که حکومت بعثی عراق از طرفی با حکومت اسرائیل و از سوی دیگر با کردها درگیر بود.

دولت ایران پس از تمرکز نیرو در ساحل شط العرب و دست زدن به تبلیغات شدیدی علیه دولت عراق، قرار داد 1937 را لغو و باطل اعلام می نماید و شط العرب را چون رودی مشترک بین دو دولت به کمک ناوگان جنگی مورد استفاده قرار می دهد.

در این جا این سئوال پیش می آید که چرا دولت ایران هنگامی که به عضویت پیمان بغداد وارد می شد در حالی که شط العرب را طبق قوانین بین المللی رودی می دانست که خط «تالوگ» یا خط میانه تعیین کننده مرز آن است، دست به اقدامات قاطعی نزد و این قرارداد را کان لم یکن اعلام نکرد؟ به عبارت دیگر تا موقعی که عراق زیر نفوذ استعمارگران بود، حقوق مردم ایران را استیفا نکرد و به مسامحه و مباطله گذراند و همین که حکومت عراق علیه استعمار و صهیونیسم به مبارزه پرداخت و گرفتار مشکلات داخلی شد، به فکر دفاع از منافع ملی افتاد؟ آیا تمرکز نیرو در مرزهای عراق علاوه به ورود در مرحله عملی اختلاف بر سر شط العرب، اعمال فشار به دولت عراق در جهت تمایلات امپریالیسم و صهیونیسم به حساب نمی آید؟ آیا با اقدام یک طرفه ی ایران کار اختلاف مرزی در خشکی و در شط العرب به پایان رسیده است؟ این ها پرسش هایی است که حکومت ایران نمی تواند جواب های قانع کننده ای بدان ها بدهد». (همان مأخذ، ص 76)

گرچه مطلب فوق کاملا برای نتیجه گیری کافی و رساست، اما به تر است به چند نوشته دیگر از همین دست و در همین باره برای استحکام بیش تر اشاره کنم و به شکافتن هسته واقعی اختلافات دیرینه ایران و عراق بپردازم.

«سیاست مداخله جویانه و تحریک آمیز حکومت ایران علیه جمهوری عراق همچنان ادامه دارد. از سال 1958 که رژیم دست نشانده سلطنتی فیصل در عراق سرنگون و حکومت نوری سعید ساقط شد، سیاست ایران نسبت به جمهوری نوبنیاد عراق به دشمنی گرائید و تحریکات ایران علیه آن آغاز شد. این سیاست همگام با سیاست های امپریالیستی به جز در موارد مشخصی که مانند دوران حکومت ژنرال عارف امید تغییر ماهیت حکومت در عراق  می رفت، خصمانه و کین توزانه بوده است. برای شاه ایران تحمل سقوط یک رژیم سلطنتی و آمدن یک رژیم مترقی و ضد امپریالیستی که 1280 کیلومتر مرز مشترک با ایران دارد، بسیار دشوار بود. خروج عراق از پیمان نظامی بغداد که امروز نام «سنتو» به خود گرفته و تحولات مثبتی که در سیاست داخلی و خارجی عراق در مراحل اول حکومت قاسم زیر گوش ایران پدید آمد، امپریالیسم و حکومت وابسته ایران را به سختی دچار نگرانی کرد. آن ها از همان زمان با همکاری ارتجاع داخلی عراق و عواملی که در درون عراق داشتند به برانداختن رژیم نوین کمر بستند و از هر عامل تخریبی علیه آن استفاده کردند. از سال 1968 که حکومت بعثی عراق بر سر کار آمد و در زمینه سیاست داخلی و خارجی به اقدامات اصلاحی و مترقی دست زد، دامنه تحریکات و عملیات مداخله جویانه ایران گسترش یافت و پس از تشکیل جبهه واحد با شرکت حزب کمونیست عراق و بستن قرارداد دوستی با اتحاد شوروی اوج بیش تری گرفت». (دنیا، سال 1353، شماره 1، ص 27)

ملاحظه می کنید که 2 سال بعد نیز تحلیل علل واقعی اختلاف مرزی ایران و عراق همان است که 2 سال قبل از آن بود:

«هنوز این چرخش به اوج خود نرسیده بود که با آمدن حکومت احمد حسن البکر در سال 1968 و تحولات مثبتی که در سیاست داخلی و خارجی عراق پدید آمد، این امید به یاس بدل شد. یک بار دیگر عقربه ساعت دوستی با عراق به عقب برگشت و به دشمنی و پدرکشتگی گرائید. سیاست ضد امپریالیستی حکومت بعثی عراق، اصلاحات اقتصادی و اجتماعی در کشور، ملی کردن تاسیسات نفتی انحصارات و سرانجام بستن قرارداد دوستی و همکاری متقابل با شوروی و برخوردار کردن حزب کمونیست از آزادی لازم در سراسر عراق و تشکیل جبهه واحد ترقی خواه عراق، خشم شاه و امپریالیست ها را برانگیخت. این بار دیگر صحبت از تغییر رژِیم در عراق نبود بل که عراق در راهی قدم می گذاشت که با همپیمانی دیگر کشورهای سوسیالیستی روابط گسترده اقتصادی و دوستانه برقرار کرده بود. از این رو امپریالیست ها و شاه دست در دست هم نابودی حکومت عراق را در منطقه ی خلیج فارس در صدر برنامه ی خود گذاشتند. شاه ایران با اتکاء به ارتشی که به دست کارشناسان آمریکایی ترتیب داده شده و با پول مردم ایران مجهز شده بود و افتخاری که امپریالیست ها به او به عنوان ژاندارم منطقه بخشیده بودند، با دلگرمی به سازمان های جاسوسی ساواک و سیا و «دمشاد» - جاسوسی اسرائیل - و با امیدی که به ارتجاع داخلی عراق داشت، سرنگونی حکومت عراق را هدف قابل وصول دانست، مسئله ی اختلاف مرزی را به میان کشید و زنگ ها یک باره به صدا درآمدند». (دنیا، سال 1354، شماره 2، صفحه 38)

در این باره رهبران حزب توده به تبعیت معمول خود از سیاست شوروی همه جوانب فرعی چنین آتش افروزی به وسیله شاه و به زیان جبهه ترقی خواه عراق را، از نظر دور نداشته اند:

«... سیاست حکومت ایران تشدید آتش جنگ داخلی در عراق به منظور تضعیف جمهوری عراق و سرانجام ساقط کردن حکومت مترقی بعثی است. شاه ایران که حقوق تمام خلق های کشور و از جمله حقوق خلق کرد در ایران را پایمال کرده، اکنون جانبدار استقلال کردستان عراق است! رادیوی تهران عملا به بلندگوی محافل ارتجاعی کرد تبدیل شده و آن چه را که رادیوی «کردستان عراق» می گوید عینا تکرار و کردهای عراق را به مقاومت مسلحانه در برابر حکومت عراق تشویق می کند». (دنیا، سال 1353، شماره 1، ص 25)

بسیار خوب، معلوم می شود که تشکیل جبهه واحد ملی و مترقی با شرکت احزاب چپ و بسته شدن قرارداد همکاری دو جانبه میان شوروی و عراق و یک سلسله اقدامات اصلاحی اقتصادی و اجتماعی در عراق و بالاخره قدم گذاردن عملی عراق در سال 1969 به شرکت سیاسی و اقتصادی وسیع با اتحاد شوروی خشم و نگرانی امپریالیسم آمریکا را چنان در منطقه برانگیخته بود که با تحریک دولت مزدور شاه و با کمک سیا و موساد و ارتجاع داخلی عراق، همگی نابودی حکومت عراق را در صدر برنامه خود قرار دادند.

ممکن ترین راه این نابودی، کشاندن عراق دموکرات به جنگی ناخواسته با کمک شاه و با دست آویزهای اختلاف مرزی بود. شاه علاوه بر تسخیر جزایر سه گانه برای به وجود آوردن آتمسفر تشنج در منطقه، با لغو یک جانبه و پاره کردن نمایشی قرارداد مرزی 1937 و تمرکز نیرو در مرزهای ایران و عراق و نیز تحریک دار و دسته ی بارزانی در کردستان تمام زمینه های لازم را برای آغاز جنگی تحمیلی علیه جبهه واحد ملی و مترقی عراق آماده کرد. حزب توده در آن روزها، با حسن نیت و سرسختی و با نگرشی واقع بینانه و درک نقشه امپریالیست ها برای شروع این جنگ که می توانست فقط به زیان انقلاب عراق تمام شود، چنین هشدار می داد:

«حزب ما اعلام داشت که جانب دار حل اختلافات بین ایران و عراق از طریق مذاکرات مسالمت آمیز و ایجاد محیط تفاهم بین دو کشور همجوار است. اینک با کمال تاسف حوادث نشان می دهد که اختلافات نه تنها پایان نیافته ، بل که دامنه بیش تری پیدا کرده و مکرر موجب برخوردهای مسلح در مرزهای زمینی بین دو کشور شده و روابط دو کشور رو به وخامت بی سابقه ای گذارده است». (دنیا، سال 1356، شماره ی 1، ص 76)

«واکنش حکومت عراق: این گونه اقدامات حکومت ایران موجب تیره تر شدن هرچه بیش تر روابط دو کشور و واکنش های گوناگون از طرف حکومت عراق شد. بدیهی است که در محیط تحریک و فتنه انگیزی که ایران ایجاد کرده، نباید انتظار داشت که حکومت عراق ساکت بنشیند و دست روی دست بگذارد. با وجود این عراق برای تجدید روابط سیاسی با ایران که از مدت ها پیش قطع شده بود و همچنین برای بهبود روابط دو کشور خواستار برقراری روابط و حل مسالمت آمیز موارد اختلاف شد». (دنیا، سال 1353، شماره ی 1»

«نظر مردم ایران: مردم ایران از تحولات مترقی در عراق ابراز مسرت و خرسندی و اقدامات تجاوزکارانه حکومت ایران را به شدت محکوم می کنند. مردم ایران نسبت به مردم عراق احساسات دوستانه ی کهنی دارند و جانب دار مناسبات صلح آمیز و حسن همجواری با همسایه ی دیوار به دیوار خود، عراق هستند. مردم ایران برخلاف حکومت ایران آرزومند حل مسئله ی کرد و پایان یافتن هرچه زودتر وضعی است که ارتجاع کرد و امپریالیسم و حکومت مطلقه ی ایران به ادامه ی آن علاقه مندند». (دنیا، سال 1353، شماره 1، ص 27)

«حقیقت این است که اختلافات مرزی به طور اساسی در مورد مرز آبی دو کشور در شط العرب بود که ایران از آب های آن آزادانه استفاده می کرد و این مسئله به خوبی از راه مذاکرات مسالمت آمیز قابل حل بود. حزب ما مکرر با پیروی از یک سیاست اصولی خواهان چنین راه حلی بود ولی به زودی روشن شد که دعوا بر سر شط العرب نیست، زیرا ایرن این اختلاف را با اعمال زود یک جانبه حل و قرارداد 1937 را کان لم یکن اعلام کرد. اما پس از این «حل» در روش نسبت به عراق نه تنها تغییری نداد و حاضر برای مذاکره و حل کلیه ی اختلافات علی رغم میانجی گری ها نشد، بل که تحریکات، فتنه گری ها، کودتاسازی ها، تجاوزات و مداخلات خود را تشدید کرد و تیرگی روابط را تا مرز جنگ بین دو کشور کشاند». (دنیا، سال 1354، شماره 2، ص 39)

عراق، سرانجام به جنگ تن نداد. موضع مترقی آن روزی دولت عراق، دولت شوروی را به حمایت همه جانبه تر از دولت دموکرات عراق برانگیخت. شاه و ارتجاع منطقه به زودی دریافتند که با آتش بازی می کنند و عراق دارای پشتیبانانی جدی است. انقلابیون عراق در آن زمان به درستی به هشدارهای دولت های مترقی و احزاب چپ جهان برای اجتناب از درگیری و جنگ با رژیم شاه پی پرده و با این که توافق الجزایر، نسبت به قرارداد یک طرفه لغو شده ی 1937 به زیان عراق محسوب می شد، باز هم عراق برای دست یابی به صلح به آن توافق نامه نیز تن داد. حزب توده از جمله این مسئله را چنین ارزیابی می کرد.

«در برابر تحریکات و تجاوزات ایران، حکومت عراق که از لحاظ داخلی و خراجی موقعیت خود را استوار کرده بود به مقاومت و مقابله پرداخت. سیاست تجاوزکارانه و فتنه گرانه ی شاه افکار عمومی جهان و به ویژه مردم کشورهای عربی را برانگیخت و حکومت ایران را به وضع دشواری دچار کرد. نیروهای صلح دوست و در رأس آن ها شوروی خطر ناشی از وضع نگرانی آور منطقه را برای صلح و امنیت به حکومت ایران یادآور شدند و حل اختلافات را از راه مذاکرات صلح آمیز توصیه نمودند. کنفرانس سران کشورهای عربی در رباط در تاریخ 26 اکتبر 1974 کمیسیونی برای مذاکره با طرفین و حل اختلافات از طریق مسالمت آمیز تشکیل داد که منجر به مذاکرات دو جانبه ی وزرای خارجه ی ایران و عراق در نیویورک گردید. مقاومت حکومت عراق و فشارهای گوناگون سیاسی از خارج برحکومت ایران، رفته رفته به شاه و پشتیبانان امپریالیست او فهماند که درشرایط موجود جهانی و منطقه ای واژگون کردن دولت عراق از راه زور امکان پذیر نیست...

... ناکامی حکومت ایران برای سرنگونی حکومت عراق عامل اساسی قبول میانجی گری های سران عرب و بومدین رئیس جمهور الجزایره برای حل اختلاف بین ایران و عراق و تغییر سیاست قهرآمیز ایران گردید. جریان این تغییر سیاست را ذیلا یادآور می شوم:

روز ششم ماه مارس شاه و صدام حسین معاون رئیس شورای فرماندهی انقلاب عراق موافقت نامه ای را مشتمل بر سه ماده برای رفع اختلافات بین ایران و عراق در الجزایر هنگام تشکیل کنفرانس سران کشورهای اوپک امضا کردند.

1. مرز آبی بین ایران و عراق در شط العرب بر اساس خط «تال وگ» یعنی خطی که از گودترین قسمت های میانه ی شط می گذرد تعیین می شود. 2. علامت گذاری مرزهای زمینی ایران و عراق طبق پروتکل های قسطنطنیه مورخ سال 1913 و صورت جلسات سال 1914 تعیین می گردد. 3. طرفین امنیت را در مرزهای مشترک خود برقرار می کنند و متعهد می شوند که کنترل دقیقی به منظور جلوگیری از هرگونه اقدام تجاوزکارانه به عمل آید. طرفین این سه عامل را تجزیه ناپذیر برای یک حل کلی تلقی می کنند. (ادامه دارد)

هوا خوری۱۴، عراق ۲

هوا خوری ۱۴، عراق ۲


از این پس جبهه  مترقی عراق به علت خیانت و بلند پروازی و جاه طلبی و کارشکنی عوامل داخلی امپریالیسم، به تدریج از هم پاشیده شد. سران بعثی عراق گرچه هنوز شیعیان را غریبه نمی شمردند، به اراده امپریالیسم در منطقه حرکت و عمل نمی کردند و قرارداد های دوستی و همکاری متقابل با شوروی را محترم می شمردند، اما منظما اصول دموکراسی ملی در عراق معلق می ماند  و نهادهای دموکراتیک و از جمله پارلمان از اراده آزاد ملت تغذیه نمی شد.


فشار و سرکوب و سانسور سیاسی که مقدمات حیات و جلوه و جان گرفتن سرمایه داری است مثل همیشه از ترور و جنایت درباره نیروهای چپ و ایجاد تضییقات در مراودات ملی شروع شد. تا جایی که چندان تفاوتی میان دربار شاه و کاخ  رییس جمهور عراق مشهود نبود و حتی سازمان امنیت عراق موسوم به استخبارات قوی تر و سبعانه تر از ساواک عمل می کرد و به زودی دولت عراق با تقویت پلیس و نیروهای امنیتی چند وجهی، از نظر داخلی، روش های دیگر رژیم های ضدخلقی را دنبال می کرد. در این مرحله نیاز به برقراری آرامش اجتماعی در هر دو کشور، دو دیکتاتور را به هم نزدیک تر کرد و چندی نگذشت که طرفین در یک دیدار ظاهرا پیش بینی نشده، در نشسست رسمی الجزایر مفاد قرارداد جدیدی موسوم به قرارداد ۱۹۷۵را پذیرفتند.

«در برابر تحریکات و تجاوزات ایران، حکومت عراق که از لحاظ داخلی و خارجی موقعیت خود را استوار کرده بود به مقاومت و مقابله پرداخت. سیاست تجاوزکارانه و فتنه گرانه شاه افکار عمومی جهان و به ویژه مردم کشورهای عربی را برانگیخت و حکومت ایران را به وضع دشواری دچار کرد. نیروهای صلح دوست و در راس آن ها شوروی خطر ناشی از وضع نگرانی آور منطقه را برای صلح و امنیت به حکومت ایران یادآور شدند و حل اختلافات را از راه مذاکرات صلح آمیز توصیه نمودند. کنفرانس سران کشورهای عربی در رباط در تاریخ 26 اکتبر 1974 کمیسیونی برای مذاکره با طرفین و حل اختلافات از طریق مسالمت آمیز تشکیل داد که منجر به مذاکرات دو جانبه وزرای خارجه ایران و عراق در نیویورک گردید. مقاومت حکومت عراق و فشارهای گوناگون سیاسی از خارج بر حکومت ایران، رفته رفته به شاه و پشتیبانان امپریالیست او دیکته کرد که در شرایط موجود جهانی و منطقه ای واژگون کردن دولت عراق از راه زور امکان پذیر نیست... ناکامی حکومت ایران برای سرنگونی حکومت عراق عامل اساسی قبول میانجی گری های سران عرب و بومدین رئیس جمهور الجزایره برای حل اختلاف بین ایران و عراق و تغییر سیاست قهرآمیز ایران گردید. جریان این تغییر سیاست را ذیلا یادآور می شویم:

روز ششم ماه مارس شاه و صدام حسین معاون رئیس شورای فرماندهی انقلاب عراق موافقت نامه ای را مشتمل بر سه ماده برای رفع اختلافات بین ایران و عراق در الجزایر هنگام تشکیل کنفرانس سران کشورهای اوپک امضا کردند.

1. مرز آبی بین ایران و عراق در شط العرب بر اساس خط «تال وگ» یعنی خطی که از گودترین قسمت های میانه ی شط می گذرد تعیین می شود.

2. علامت گذاری مرزهای زمینی ایران و عراق طبق پروتکل های قسطنطنیه مورخ سال 1913 و صورت جلسات سال 1914 تعیین می گردد.

3. طرفین امنیت را در مرزهای مشترک خود برقرار می کنند و متعهد می شوند که کنترل دقیقی به منظور جلوگیری از هرگونه اقدام تجاوزکارانه به عمل آید. طرفین این سه عامل را تجزیه ناپذیر برای یک حل کلی تلقی می کنند».

امضای این قرارداد، که در واقع قبول توصیه های دوستان عراق برای پرهیز از جنگ بود، گرچه به تنش میان دو کشور نسبتا پایان داد و بروز جنگ را منتفی کرد، ولی صاحب نظران سیاسی جهان عرب را علیه صدام به میدان آورد و  لیدران احزاب چپ جهان عرب امضای آن را «فروش خاک عربی به عدو» از روی ترس و نداشتن پشتوانه ملی نام دادند. در عین حال رخ دادهای بعدی کاملا نشان داد که دولت عراق و سران حزب بعث نیز از امضای قرارداد الجزایر خشنود نبودند، که روح قرارداد1937 را در خود نداشت، بلندی های قصر شیرین را به عراق می بخشید و آب راهه شط العرب را به اروند رود بدل کرده بود. یکی از نشانه های واضح این نارضایتی چنین بود که  با وجود قید در توافق نامه  الجزایر که طرفین به مخالفین یکدیگر در خاک خویش پایگاه نخواهند داد و از آن ها حمایت نخواهند کرد، اما در رژِیم گذشته، خاک عراق، کم و بیش به صحنه فعالیت اپوزیسیون ضد شاه تبدیل شده بود. همه گروه های پارتیزان که تمایل پیوستن به جنبش فلسطین را داشتند، به راحتی و بدون خطر برگشت داده شدن از طریق مرز و خاک عراق به فلسطین می رسیدند. حزب توده عمده ترین پایگاه ارتباطی با داخل و ایستگاه رادیویی اش را در بغداد سازمان داده بود و امام خمینی و مبارزان ضد استبداد مذهبی ستاد عملیاتی خود را در عراق مستقر کرده بودند.

این ها نشانه علنی ناخشنودی عراق از موافقت نامه  الجزایر بود. از همان اولین روزهای انقلاب ایران امپریالیسم آمریکا، امکان به وجود آوردن جنگی منطقه ای و این بار علیه ایران انقلابی را، از نظر دور نمی داشت. رژِیم بغداد به تحریک آمریکا زمزمه بازگشت به قرارداد 1937 را آغاز کرد و خواستار مذاکره و تجدید نظر درباره توافق نامه الجزایر شد. شورای انقلاب عراق  با ارسال نامه های متعدد به دولت بنی صدر و شورای انقلاب اسلامی ایران یادآور می شد که مرزهای واقعی و بین المللی میان ایران و عراق  شامل محدوده ای است که قرارداد ۱۹۳۷ معین کرده و تقسیم بندی قرارداد الجزایر برای پرهیز از جنگ و بالاجبار پذیرفته شده بود و ارزش قانونی ندارد. تا آن جا که به یاد دارم لحن این نامه ها بسیار محترمانه و تنها خواستار مذاکره با نظارت سازمان ملل بود. شورای انقلاب و نهادهای رسمی مربوطه و به طور کلی رژیم جمهوری اسلامی نسبت به مسئله بی اعتنا ماند، بخشی از آن ها سرگرم خیال پردازی های انقلاب جهانی خود بودند و به جای توجه به روابط بن المللی و سیاست خارجی و تنظیم روابط جدید بر اساس تحولات پیش آمده با همسایگان مسلمان خود، بیش از همه در تدارک ارتش 20 میلیونی بودند که ظاهرا می باید به جنگ با جهان اعزام شوند و پرچم انقلاب اسلامی را ابتدا در کشورهای همسایه و بعد در سراسر جهان به اهتزاز درآورند. بنی صدر در اولین سخنرانی وسیع پس از تبدیل شدن به رئیس جمهور در میدان آزادی با اشاره به نامه و درخواست شورای انقلاب عراق، صریحا بغداد را به لشکرکشی تهدید کرد و جمله معروف خود را که «ما نمی توانیم در درون مرزهای خود بمانیم و بپوسیم» را بر زبان آورد و مدعی شد که بغداد به گواهی نام اش یک شهر ایرانی است که باید برگشت داده شود. بخشی از دولت مردان جمهوری اسلامی هنوز قبل از این که اختلافات بین ایران و عراق حتی علنی شود، صریحا مردم عراق را برضد حکومت شان تحریک می کردند و «دستور» انقلاب می دادند. تمام این کوشش ها دو سوی دانسته و نادانسته داشت. سوی نادانسته آن از شور انقلابی برمی خاست و بخش دانسته آن به تعمیق اختلافات بین ایران و عراق و گرم نگه داشتن تنور ستیزه برای روز مبادا نظر داشت، روزی که اگر تمام کارشکنی ها و توطئه های آمریکا علیه انقلاب ایران ناکام ماند، دست آویز لازم برای شروع جنگ بین ایران و عراق فراهم و آماده باشد. همین گروه نه تنها به اختلافات بین ایران و عراق دامن می زدند، بل از هر سو تیر دشمنی را به سوی جهان رها می کردند و چنان احساس قدرت و قلدری نزد صاحب منصبان انقلاب اسلامی و حتی لیبرال های باستان پرست رایج شده بود که پیوسته نیروهای ملی و بین المللی را به مصاف تازه ای می خواندند، هل من مبارز می طلبیدند و در پاسخ دعوت شورای انقلاب عراق به مذاکره میان دو همسایه بر سر برون رفت از اختلافات مرزی، شیعیان جنوب عراق به انفجار لوله های نفت و ترور معاون صدام  مشغول شدند.

سرانجام چرخه تاریخ به گردشی معکوس درآمد و این بار نوبت صدام بود تا قرارداد الجزایر را یک طرفه ملغی اعلام کند. برای روشن شدن مطلب لازم است به همان روندی برگردیم که اختلافات میان دولت ایران و عراق در زمان شاه طی کرده بود. گرچه در ایران جبهه متحد ملی با شرکت تمام نیروهای انقلابی و میهن پرست و پیشرو، از جمله با سازمان های چپ و دموکرات مترقی، آن گونه که در عراق سال 1968 رخ داد، به وجود نیامد و گرچه دولت ایران در اندیشه جلب پشتیبانی جهانی و حتی اسلامی هم نبود و گرچه مسیر حرکت به سوی اصلاحات اقتصادی - اجتماعی عمیق که نیاز مبرم استحکام دست آوردهای سیاسی انقلاب و تاویل بخشی از درخواست های ملی بود، در کشور ما بر روی کاغذ هم دیده نمی شد، ولی با تکیه به خصلت و ماهیت انقلاب، مردم ایران در مقطع آغاز درگیری نظامی با عراق برای هر فداکاری ملی و مجری هر درخواست مرکزیت انقلاب آماده بودند و گرچه از هیچ طریقی نمی توان مدعی شد که عراق آغاز جنگ همان عمل کرد و وابستگی به امپریالیسم آمریکا را نشان می داد که رژیم شاه می داشت و گرچه عراق پایگاه اطلاعاتی در منطقه نبود، به ظفار تفنگ دار و نیروی سرکوب نمی فرستاد و گرچه عراق ادعای ژاندارمری منطقه را نداشت و... ولی برای بستن دریچه  هر نوع اما و اگری فرض را بر این می گذاریم که ایران سال ۱۳۵۹و در سال های آغازین انقلاب همان موضع و شرایطی را طی می کرد که  عراق سال 1969 در مقابل داشت.

اینک باید مثلا از رهبران حزب توده ایران مشخصا پرسید: چه می شود که در آن زمان برای درنگرفتن جنگ بین ایران و عراق یقه می دراندید و ده ها و ده ها بار در آن زمان خواستار حل مسالمت آمیز اختلافات بین دولت ایران و عراق و اجتناب از جنگ می شدید، ولی یک بار به دولت ایران هشدار ندادید که جنگ به سود ملت تازه از انقلاب بیرون آمده نیست و علاوه بر ویران سازی های وسیع چرخ پیشرفت همان اندک تحرک سازنده ملی را متوقف خواهد کرد و هرگز به رهبران انقلاب و انقلابیون ایران هشدار ندادید که در اندیشه حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات میان دو کشور هم باشند و از جنگ که مسلما به سود انقلاب ایران نبود، اجتناب کنند و در جای آن پیوسته در شیپور نبرد می دمیدید و رزمندگان را به سپر کردن سینه می خواندید؟ باید این را فقط تصادف بدانیم که موضع نشریات لیبرالی و روزنامه انقلاب اسلامی هم بی سرمویی تفاوت، با چنین نصایح توده ای ها یکسان از آب درآمده است؟

«آن چه که در مناسبات ایران و عراق برعهده دولت جمهوری اسلامی ایران است، قاطعیت در قطع دست متجاوز دولت عراق در خاک ایران است. دولت ایران در حفظ امنیت ارضی و پاسداری و تامین امنیت مرزهای ایران از پشتیبانی تمام مردم برخوردار است و بنابراین قادر است و وظیفه دارد، که با شدت دست متجاوزین را قطع کند». (مردم، شماره 26)

چرا در آن تاریخ، به جای این آتش افروزی های آبکی که با سرنوشت دو ملت مسلمان بازی می کرد و موجب تقویت جبهه یهود در این منطقه بود، همان طور که در سال 1970 می نوشتید، یک بار هم هشدار ندادیدکه دولت دست نشانده عراق می خواهد با دست آویزهای بی اهمیت زمینه جنگ با ایران انقلابی را به قصد تضعیف انقلاب فراهم آورد و بر دولت انقلابی است که با شروع مذاکرات و حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات با دولت عراق، دست آویز و بهانه گسترش تجاوزات و احتمالا آغاز جنگ را از آن دولت سلب کند؟ اگر واقعا دولت انقلابی ایران به فکر حل اختلافات مرزی خود با عراق بود و به درخواست و دعوت به مذاکره شورای انقلاب عراق پاسخ درخور می داد و شروع به مذاکره را رد نمی کرد که هیچ تاثیر عمده ای در حاکمیت ایران نداشت، طبیعی است که در مواد هر نوع موافقت نامه جدیدی ممکن بود، بیرون راندن ضد انقلاب و سلطنت طلبان و ساواکی های گریخته  به عراق را نیز منظور کرد و به این ترتیب انقلابیون ایران می توانستند با خیال آرام تر از جانب همسایگان خود به بازسازی و گسترش دست آوردهای انقلاب بپردازند. اما افسوس که کسانی از جمله رهبران حزب توده ظاهرا بی تابانه منتظر آغاز این جنگ بوده اند.


.با پیشنهاد شما در مورد مبنا قرار دادن عهدنامه 1975 موافقت می‌شود... ما عقب‌نشینی خود را از روز جمعه هفدهم اوت 1990 آغاز و نیروهای خود را از مناطق رویاروی شمال در طول مرزها فراخواهیم خواند... مبادله فوری و همه جانبه اسرای جنگ را از روز جمعه آغاز می‌کنیم... بدین ترتیب همه آنچه را که می‌خواستید و بر آن تکیه می‌کردید تحقق می‌یابد...''
عبارت فوق بخش‌هائی از آخرین نامه صدام به رئیس جمهور اسلامی ایران در مرداد 1369 است .
مجله الکترونیکی دوران به مناسبت فرا رسیدن هفته دفاع مقدس، اقدام به انتشار متن کامل نامه‌های صدام به آقای هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت ایران و پاسخ مشارالیه به وی می‌کند. نامه اول صدام روز اول اردیبهشت 1369 به این شرح انتشار یافت.

جناب آقای علی خامنه‌ای
جناب آقای هاشمی رفسنجانی
السلام علیکم
در رسانه‌های گروهی عراق که تنها وسیله ممکن برای اعلام آنچه می‌خواستیم به شما بگوییم بود، شما را مورد خطاب قرار دادیم. همچنان که متقابلاً سخنان شما را از طریق رسانه‌های جمعی خودتان می‌شنیدم... آخرین ابتکاری که با نیت بی‌شائبه‌ای برای تحقق صلح کامل و فراگیر فراروی شما قرار دادیم، ابتکاری بود که در پنجم ژانویه 1990 عنوان کردیم، ولی تاکنون متفقاً به صلح مورد علاقة دو کشورمان راه نیافته‌ایم تا با هم از بلایای جنگ و امکان شعله‌ور شدن مجدد آن فاصله بگیریم. بدیهی است که امر خیر و آنچه می‌تواند پایه و اساسی برای آمال و آرزوها باشد ممکن است در هاله‌ای از حدس و گمان‌ها و تفسیرهای شک برانگیز قرار گیرد... اینک بدون تکرار دید‌گاه‌های قبلی خود که می‌تواند موجب طرح متقابل دیدگاه‌های شما شده و بحث را از محدوده اهداف سازندة خویش دورنموده و به سوی جدلی سوق دهد که در آن عوامل اختلاف نمایان می‌گردد و برای اینکه چنین وضعی بر توافق مورد علاقة ما در زمینة تحقق صلح قابل اجرا فراگیر و فوری، به خواست خدا نه تنها بین عراق و ایران بلکه میان امت عرب و ایران نائل نیاید، این بار مستقیماً شما را مخاطب قرار داده تا در این ماه مبارک که مسلمانان روزه‌دارند و به سوی نیل به رضای خدای سبحان و متعال روی می‌آورند، پیشنهاد کنم ملاقات مستقیمی بین ما صورت گیرد که در آن از سوی ما، بندة خدا، فرستندة این نامه و آقای عزت ابراهیم به همراه مجموعه‌ای از دستیاران خودمان و از سوی شما آقایان علی خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی به همراه گروهی از دستیاران شما شرکت کنند. همچنین پیشنهاد می‌کنم که این ملاقات در مکة مکرمه قبله‌گاه مسلمانان و بیت عتیق که مولایمان ابراهیم علیه‌السلام آن را بنا نهاد، یا در هر مکان دیگری که بر آن توافق می‌کنیم برپا شود تا به یاری خدا برای تحقق صلحی که ملتهایمان و تمامی امت اسلام در انتظار آن به سر می‌برند بکوشیم و بدین ترتیب خونهایی را که چه بسا بار دیگر به هر علت بر زمین ریخته شود، محفوظ بداریم، زیرا از جملة احتمالات مترتب بر وضع موجود اینکه عوامل دست‌اندرکار وقوع فتنه میان ایران و عراق در گذشته، بار دیگر برای شروع مجدد جنگ به نحوی که صلح را از دو کشورمان دور سازد، تلاش کنند. شما قطعاً اخبار تهدیدهایی را که از طرف صهیونیسم و برخی ابرقدرت‌ها و کشورهای بزرگ علیه عراق و امت عرب به عمل می‌آید دنبال می‌کنید. و بی شک می‌دانید که هدف اصلی این تهدید‌ها باز گذاردن دست رژیم صهیونیستی برای به فساد کشاندن جهان است تا بتواند هر طرفی را که سد راه باطل می‌شود و رژیم صهیونیستی را از نیات و اطماع شرارت بارش در منطقه باز می‌دارد و هر تلاشگر در راه آزادی سرزمین عربی فلسطین و قدس شریف را که برای هر مسلمان، بلکه برای هر مؤمن به خدا و کتابها و پیامبران او و روز رستاخیز گرامی است، سرکوبی کند. این نیروهای شرور که امیدواریم به یاری خدا آرزوهایشان نقش بر آب شود و تیرهایشان به خطا رود، حتماً برای از سرگیری ستیز مسلحانه وخونین بین ایران از یک طرف و امت عربی از طرف دیگر خواهند کوشید و اینان امکانات متعددی را برای تحقق این امر در اختیار دارند. در آن صورت مسلمانان نه تنها فرصت به کارگیری امکانات و توانایی‌های خود را در جهت آزادسازی مقدساتشان در فلسطین از دست می‌دهند، بلکه زیانهای بی‌شماری را نیز متحمل خواهند شد.
به اعتقاد ما در ملاقات مستقیمی که با هم خواهیم داشت، دستیابی به آنچه عراق حق تلقی می‌کند و آنچه ایران حق تلقی می‌کند قابل تحقق است، ملاقاتی که راه را برای فرصت طلبان و آنانکه می‌کوشند محیط صلح و آرامش را آلوده سازند، خواهد بست، مشروط بر اینکه نیت‌ها، صادقانه متوجه صلح خداپسند و مورد رضایت ملتهایمان باشد.
تا آنجا که به ما مربوط می‌شود، این نیت توأم با ایمانی عمیق و پایدار فراهم است و در آن به جز میل به دستیابی به حق ثابت خودمان که همتراز با حق ثابت شماست، چیز دیگری نیست.
من به شما پیشنهاد می‌کنم ملاقات مزبور با توجه به اصل شتاب در کار نیک پسندیده است، در دومین روز عید مبارک فطر و یا در هر زمان دیگری که مورد توافق قرار می‌گیرد، انجام شود.
در مورد سفر شما به مکه و تشریفات مربوط از سوی کشور میزبان، ما براساس رابطة برادری و احترام متقابلی که با برادرانمان در پادشاهی عربستان سعودی داریم، از برادرمان ملک فهد بن‌عبدالعزیز خواهش خواهیم کرد آنچه را که برای چنین مسئله‌ای ضروری و متناسب است فراهم کند. توضیح اینکه ما تاکنون وی را از مضمون این نامه مطلع نکرده‌ایم.
برای تسهیل ... و تدارک ملاقات، شاید شما هم مانند ما بر این نظر باشید که فردی به نمایندگی از طرف ما در تهران و فردی به نمایندگی از شما در بغداد حضور داشته باشند و به منظور برقراری تماسهای لازم بین دو پایتخت خطوط تلفنی مستقیم دایر گردد.
خدایا تو خود گواه باش که من ابلاغ کردم السلام علیکم


جمهوری اسلامی ایران این پاسخ را به تاریخ بدهکار است که چرا ملاقات صورت نگرفت.

باری، جنگ میان دو دولت در فضایی اغاز شد که ایران به کلی از پشتیبانی بین المللی محروم شده بود. آن فشار جهانی که در سال های 1969-1975 باعث شد که شاه را از خیال هجوم به عراق بازدارد، درباره ایران اعمال نمی شد، و این نتیجه سیاست خارجی مخرب آن کسانی بود که از ابتدای انقلاب تاکنون سعی در رویاروکردن انقلاب ما با تمام جهان داشته اند. در این مورد نیز حزب توده در مقاله «افسانه باطل انزوا» می خواهد با قلب حقایق، انقلابیون ایران را خواب کند:

«مگر سوریه، لیبی، الجزایر، جمهوری صحرا، جنبش آزادی بخش فلسطین، جمهوری دموکراتیک خلق یمن، کوبای جزیره آزادی، ویتنام قهرمان، اتحاد شوروی، و همه کشورهای سوسیالیستی دیگر، بیش از هشتاد حزب کمونیست و کارگری جهان، ده ها جنبش رهایی بخش و ضد امپریالیستی در پنج قاره دنیا، که از انقلاب ما و جمهوری اسلامی ایران دفاع کرده اند و می کنند و حاضرند با همه ی امکانات شگرف خود به ساختمان ایران مستقل و آزاد و شکوفان صادقانه کمک کنند، جزو جهان نیستند؟ مگر با این همه دوست و پشتیبان بالفعل و بالقوه که در دنیا داریم، «منزوی» هستیم؟» (نامه مردم، شماره 366)

 اینک سخن درباره جنگ ایران و عراق و انزوای ایران در این باره در جریان است و نمی خواهم درباره انزوای کلی ایران در سیاست بین  المللی چیزی بگویم و بد نیست با نقطه نظر کشورهای فوق درباره جنگ ایران و عراق آشنا شویم. شوروی، کوبای جزیره آزادی و ویتنام قهرمان و همه کشورهای سوسیالیستی دیگر، بدون این که از هیچ یک از طرفین جنگ پشتیبانی و یا هیچ کدام را محکوم کنند، بی طرفی کامل اتخاذ کرده، دائما به هر دو سو پایان دادن به جنگ و حل و فصل مسالمت آمیز و فوری اختلافات توصیه می کردند. الجزایر، صحرا و جنبش فلسطین نیز هرگز به طور رسمی درباره هیچ یک از طرفین جنگ موضع نگرفته و بی طرف ماندند. در مورد لیبی نیز قضیه عینا به همین ترتیب است بنابراین، واقعیت انکارناپذیر عبارت است از این مطلب که: تجاوز عراق به ایران افکار عمومی جهان را از هیچ سو، برعلیه عراق برنیانگیخت. این است محتوای واقعی انزوای سیاسی ایران در این جنگ. مطلب فوق به عبارت ساده تر این است: با این که عراق به ایران لشکر فرستاده و از مرز عبور کرده است، در طول جنگ هیچ مرکز سیاسی در جهان عراق را محکوم نکرد و متجاوز نشناخت. چهار ماه پس از شروع جنگ کیهان شماره 11196 چنین می نویسد:

«بنی صدر: کشورهای غیرمتعهد باید تجاوز عراق به ایران را محکوم کنند»

این حقیقت دردناک که نه تنها کشورهای سوسیالیستی، بل حتی طیف وسیع کشورهای غیرمتعهد نیز، که در آن از اندونزی تا کوبا شرکت دارند، عراق را محکوم نکرده اند، هر یک از ما و هر انقلابی در هر جبهه ای از انقلاب ایران را موظف می کند که به جست و جوی علل داخلی و بین المللی این انزوای بی سابقه بپردازد و دست ویرانگر عاملین امپریالیسم را در هر آستینی که پنهان شده باشد، شناسایی و رسوا کند. فرصتی است که از کسی بپرسیم اگر ایران به نامه های دعوت به مذاکره شورای انقلاب عراق پاسخ مساعد می داد و یا ختی به مفاد قرارداد ۱۹۳۷ باز می گشت، باز هم دو ملت را دندان های خرد کننده جنگ می درید؟