سرانجام به خواست خدا کار فهرست بندی آدرس دار کتاب ها تمام شد. دوستانی که پیش از این سفارش کتاب داده بودند لازم است بار دیگر و با مراجعه به فهرست جدید که در لینک زیر ارائه شده سفارش خود را تجدید کنند. مثلا کتاب ایران از آغاز تا اسلام، ثبت شده به شماره 4 در بلوک شماره 165 را خواستارم.
http://www.uplooder.net/cgi-bin/dl.cgi?key=ae95ba53dae4bc4d30da541c968f4650
http://www.taraznews.com/content/71015
http://s400910952.websitehome.co.uk/germancolonialuniforms/afghan%20mission.htm
سلام استاد
بعد از بیش از ۶ ماه معلوم شد که گروه غفوری هیچ چیز برای ارائه ندرند و بضاعت ورود به چنین مباحث کلانی را ندارند و سکوت ۶ ماهه شما حماقت آن ها را ثابت کرد .
استاد آیا قصد ندارید مطالب را ادامه بدهید ؟ از خداوند می خواهم قدرت و حوصله نوشتن مجدد به شما ارزانی کند .
سلام استاد
استاد کتابی به نام متون مانوی به زبان ترکی باستان چاپ شده می خواستم شما هم بخونید و با نقد عالمانتون ما رو روشن کنید در باره حقیقت اینگونه کتابهای بی ارزش
لینک دانلود کتاب
http://dl.mybook.ir/old%20turki[www.mybook.ir].pdf
سلام. خواستم بگم اخیرا وب سایت پان فارس آذری ها مطلبی را منتشر کرده تحت عنوان "ناصر پورپیرار این بار در تلویزیون وهابی ها" و به اقای پورپیرار تهمت زده و ایشون رو شدیدا تحقیر کرده. خواستم اطلاع بدم تا اگه خواستین از لحاظ قضایی پیگیری کنین..لینک:
http://www.azariha.org/?lang=fa&muid=53&item=273
عظمت پوشالین(۲)
بسم الله الرحمن الرحیم
سید احمد هاشمی
اشک حسرت بر تمدن ایران یا ورود اسلام؟!
یکی از پارادوکسها و تناقضاتی که همواره در آثار ملی گراها به چشم می خورد این است که وقتی سخن از ورود اسلام به ایران به میان می آید، مرتبا بر تمدن از دست رفته کذایی ایران آه و ناله می کنند و برای آن اشک حسرت می ریزند، در حالی که اگر نیک بنگریم متوجه خواهیم شد که این آه و ناله تنها یک سیاه بازیست، و آنچه حقیقتا دل این افراد را به درد آورده نه فروپاشی تمدن ایران باستان، بلکه ورود اسلام به این سر زمین است.
شاید از این حرف تعجب کنید ولی من برای این حرف دو شاهد می آورم:
اول: قبل از اسلام: می دانیم که سالها قبل از ورود اسلام به ایران، اسکندر مقدونی به ایران حمله کرد و تخت جمشید را به آتش کشید و بسیاری از آثار ارزشمند و گرانبهای ایرانیان را به یونان برد و ایران برای سالها تحت اشغال یونانیان باقی ماند.
دوم: بعد از اسلام: در اوایل قرن ششم هجری مغولها به سرکردگی چنگیز خان به ایران و همه ممالک اسلامی حمله کردند و شهرهای بسیاری را با ساکنان و کتابها ی آن نیست و نابود کردند و بعد ها نواده های او چون هولاگو و تیمور لنگ خط و مشی او را دنبال نمودند و دمار از روزگار ایرانیان و مسلمانان در آوردند، وسالها بر ایران حکومت نمودند.
آنچه در اینجا برای هر ایرانی وطن دوست قابل تأمل است این است که ناسیونالیست های دو آتشه نه تنها از حمله اسکندر و مغولها که حمله ای خانمانسوز و تمدن بر انداز بوده اظهار افسوس و حسرت نمی کنند بلکه تا بحال نشنیده ایم که نام این بزرگان!!!!!! را به زشتی ببرند، و حتی دیده ایم که نام فرزندان خود را اسکندر و چنگیز و تیمور هم می گذارند!!!
اگر غیرت ملی این افراد باعث می شود که برای تمدن ایران دلسوزی کنند، پس چرا بر آتش سوزی تخت جمشید توسط اسکندر اینقدر حساسیت ندارند ؟چرا بر قتل عام صدها هزار ایرانی و نابودی دهها کتابخانه توسط مغولها اینقدر اشک نمی ریزند؟ چرا نام فرزندان خود را اسکندر و چنگیز و تیمورو.. می گذارند؟ کجاست غیرت ملی ایرانی؟ پس معلوم می شود موضوع چیز دیگری است و آن دل پری است که این افراد از اسلام دارند و بس.
وانگهی به هیچ وجه حمله اسکندر و مغولها با فتح ایران توسط مسلمانها قابل مقایسه نیست، حمله اسکندر و مغولها تنها یک حمله وحشیانه و خانمانسوز و تمدن برانداز بوده، در حالی که ورود اسلام به ایران حتی به شهادت بسیاری از مورخان غربی مانند ویل دورانت، یک پدیده ی تمدن ساز و دانشمند ساز بوده است، که باعث شد ایرانیان پس از اسلا م در تمام زمینه های علمی گوی سبقت را از دیگران بربایند.
رد پای داشمندان ایرانی پیش از اسلام!
یکی از سؤالاتی که همیشه ذهن مرا در باره ی تاریخ پیش از اسلام به خود مشغول کرده بود این بود که اگر ما ایرانیان قبل از اسلام دارای تمدن آنچنانی بوده ایم پس چرا اثری از دانشمند، شاعر، فیلسوف، پزشک و… و یا تألیفات آنها به چشم نمی خورد؟آخر مگر می توان تمدن را بر دوش افراد بی سواد بنا کرد؟ چند تا ستون و سر ستون و کاخ و قبر پادشاهان که به قیمت خون آباء و اجداد ما ساخته شده که نشد تمدن!!این در حالی است که شمار این افراد بعد از اسلام از حد و حصر خارج است؟
برای حل این معما چند گمانه زنی وجود دارد:
اول اینکه ایرانیان قبل از اسلام ملتی باهوش نبوده اند، و به علم و دانش اهمیتی نمی داده اند، لذا کسی از میان آنها بر نخاسته است!این نظر برخی مؤرخان غربی همچون گوستاولوبون و کلمانهوار و راولینسون است که صد البته با توجه به سیل دانشمندان ایرانی بعد اسلام این گزینه خود بخود از اعتبار ساقط است.
دوم: بعلت طبیعى و عادى؛ که هرگاه تحولى در فکر و اندیشه مردم پدید آید و فرهنگى به فرهنگ دیگر هجوم آورد و افکار و اذهان را متوجه خود سازد،به نحو افراط و زیانبار فرهنگ کهن مورد بى مهرى و بى توجهى واقع مىگردد و آثار علمى و ادبى متعلق به آن فرهنگ در اثر بى توجهى و بى علاقگى مردم تدریجا از بین مىرود، که این رأی استاد مطهری در کتاب«کتابسوزی ایران و مصر» است.
با همه احترام به نظر استاد، ولی با شواهدی که در دست داریم ایرانیان گرچه اسلام را با آغوش باز پذیرفتند ولی پذیرش اسلام باعث نشد تا به فرهنگ خود کاملاً پشت کنند، و برجا ماندن بسیاری از آداب و رسوم ایرانی از جمله زبان پارسی دلیلی بر این ادعاست.
سوم:از آنجا که درس و مدرسه و سواد و معلومات در آیین موبدى منحصر به درباریان و روحانیان بود و سایر طبقات و اصناف ممنوع بودند،طبعا علم و کتاب رشد نمىکرد،زیرا معمولا دانشمندان از طبقات محروم بر مىخیزند نه از طبقات مرفه.
این گمانه هم چندان به معقول به نظر نمی رسد، زیرا اگر چنین بوده چرا به نام حتی یک نفر انسان برجسته از میان این خانواده ها بر نمی خوریم؟ آیا میتوان باور کرد که یک نفر آدم باهوش در میان این طبقه وجود نداشته باشد؟
چهارم:در ایران پیش از اسلام دانشمند و کتابخانه وجود داشته اما نام این دانشمندان عمدا بوسیله مسلمانان از صفحه روزگار محو شده و کتابخانه ها هم سوزانده شده اند، لذا اثری از آن باقی نمانده است، که این نظر باستان شناسان یهودی مشربی همچون سر جان ملکم خان انگلیسی وشاگردان ملی گرای اوست.
من برای اثبات افسانه بودن کتابسوزی مذکور تنها شما را به کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام وایران استاد مطهری بخش کتابسوزی ایران و مصر حواله می دهم وخود را از زحمت رد این افسانه راحت می کنم.
پنجم:در هنگام ورود اسلام به ایران تمدنی وجود نداشته است لذا مسلمانان نه تنها تمدن ایران را بر باد ندادند بلکه تمدنی را به ایران آوردند که تا به امروز مصدر فخر و مباهات هر ایرانی آزاده است، و آن تمدن اسلامی است.
این همان چیزی است که آقای پورپیرار در تحقیقات خود به آن رسیده اند، و شاید این بهترین گزینه ای باشد که بتواند معمای خلأ علمی درایران پیش ازاسلام را توجیه نماید، و گرنه دلیلی ندارد ملتی که بعد از اسلام سیلی از دانشمند و اندیشمند را به اسلام و جامعه بشری تقدیم نمود، در تاریخ قبل از اسلامش حتی نامی از یک شاعر ساده هم به چشم نخورد.
شاید ذکر این حقایق به مذاق بسیاری از ملی گراها خوش نیاید و نگارنده این سطور را به عَرَب زدگی متهم کنند، که البته این عادت دیرینه این افراد است و همینکه بنای تاریخی یهود ساخته ی خود را در مقابل حقایق تاریخی لرزان می بینند طرف مقابل را به عرب گرایی آخوند گرایی واسلام گرایی متهم می کنند، ولی من شخصاً از این مارکها نه تنها ابایی ندارم که افتخار هم می کنم، به دو دلیل:
۱-زمانی که مرحوم جلال آل احمد در اوج حکومت پهلوی کتاب معروف خود بنام «غرب زدگی»را منتشر نمودند به مذاق بسیاری ازملی گراهای دو آتشه خوش نیامد و یکی از این ملی گراهای یهودی مسلک بنام ابراهیم پورداود که با هر چه نام اسلام و عرب حساسیت داشت، وغرب زدگی را بهتر از عرب زدگی و اسلام زدگی می دانست، طی مقاله یا کتابی به عنوان عرب زدگی ایشان را عرب زده توصیف نمود، بهر حال وقتی مرحوم آل احمد از دید اینها عرب زده باشد، چرا ما نباشیم؟
۲-بفرض اینکه این اتهام درست باشد، هر چه باشد شرف عرب زدگی از غرب زدگی و یهودی زدگی بهتر و بالاتر است، چرا که نقاط مشترک بین ما و عربها بمراتب از غربیها و یهودیها بیشتر است، تازه اگر نگاهی به میراث فرهنگی خود بیندازیم متوجه خواهیم شد که دانشمندان و فرهیختگان ایرانی در طول ۱۴۰۰ سال به این سو(حد اقل پیش از عصر ناسیونالیست پهلوی) بیشتر آثار خود را به زبان عربی نگاشته اند و شاهکارهایی را هم در این زبان آفریده اند، زیرا که نگاه آنها به زبان عربی، نگاهی فرا ملی و فرا قومی بوده وآن را زبان قرآن و زبان دین خود می دانسته اند که به هیچ قوم و قبیله و ملتی تعلق ندارد، لذا آن را زبان تألیف و تدوین خود قرار دادند، و آثار خود را در قالب آن برای ما به ارث گذاشتند.
امروزه هر ایرانی اگر با زبان عربی آشنایی نداشته باشد حداقل با ۸۰% میراث فرهنگی خود بیگانه است، چرا که بیشتر تألیفات دانشمندان گذشته ما(باستثنای یک سری دیوان اشعار فارسی) همه به زبان عربی تألیف شده اند، چطور می توان سنگ ابن سینا و رازی و بیرونی و فارابی و خوارزمی را به عنوان ستاره های درخشان آسمان ایران به سینه زد ولی نسبت به قانون و شفا و الحاوی و… این بزرگان که به زبان عربیست، بیگانه بود؟ دید تنگ نظرانه ناسیو نالیستها به زبان عربی کجا و دید آن بزرگان کجا!؟
عظمت ما کجاست؟
واقعیت این است که همه ی آن مجد و عظمتی که ما ایرانیان و مسلمانان به آن می نازیم محصول بعد از ورود اسلام است، حتی فردوسی آن شاعر حماسه سرا و ناسیونالیستی که ملی گراها به آن افتخار می کنند محصول بعد از اسلام است، اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران پیش از اسلام آنقدر نا عادلانه و بهم ریخته بود که اکثریت ایرانیان بادیدن عدالت و سماحت اسلام با آغوش باز اسلام را پذیرفتند، و آنهایی هم که نپذیرفتند مجبور به قبول اسلام نشدند برای مثال مردم طبرستان یا مازندران فعلی تا نیمه های قرن سوم بر آیین زرتشتی ماندند تا اینکه حسن بن زید بن علی به حسین بن علی بن ابی طالب در آن منطقه یک دولت مستقل تشکیل داد و مردم آنجا به او گرویدند و مسلمان شدند.
البته من نمی دانم منظور ناسیونالیستها از عظمت ایران پیش از اسلام چیست؟ اگر منظور مجموعه ای از آثار باستانی مانند تخت جمشید و نقش رستم و ایوان مداین است، که این آثار اگر لکه ننگی بر تاریخ این سرزمین نباشد، قطعا نشان از عظمت این ملت نیست، زیرا که این کاخها نه برای ملت بلکه برای شاهانی بنا شده که برای گستردن بساط عیش و نوش خود راضی شده اند رعیت بیچاره خود را از ساده ترین حقوق شهروندی محروم نمایند و خون آنها را در شیشه کنند و دسترنج و عرق جبین آنها را برای عیش و عشرت خود مصادره نمایند،ولی گویا برای عده ای عیش و نوش پادشاهان خیلی مهمتر از خواری و ذلت رعیت است!!
واگر منظوراز عظمت، استقلال سیاسی و تاج و تخت پادشاهان پیش از اسلام است، که این استقلال سیاسی و تاج و تخت پادشاهان گرچه با آمدن اسلام بر باد فنا رفت، اما این حادثه برای ملت ایران همانقدر میمون و فرخنده بود که برای شاهان و شاهزادگان نحس و نامبارک. زیرا که با آمدن اسلام مردمی که سالیان سال در زیر یوغ شاهان و موبدان دست و پا می زدند، توانستند چنان استقلالی پیدا کنند که در مدت اندکی از دامان خود نه صدها بلکه هزاران شاعر، مفسر، مورخ، محدث، فیلسوف و متکلم و… را به جامعه بشری تقدیم کنند، به عبارتی دیگر ورود اسلام گرچه پایانی برای اسقلال سیاسی پادشاهان خودکامه ایران بود، اما درست آغازی برای اسقلال فکری و علمی ملتی بود که سالها طعم استقلال و عدالت را فراموش کرده بود، روی این حساب کسانی که برای این عظمت دل می سوزانند در واقع به حال پادشاهانی اشک میریزند که صدها سال اشک ملت ما را در آورده بودند.
بجای نازیدن به این عظمت پوشالین خوب است ناسیونالیستها لیستی از دانشمندان ایرانی و یا کتابهایی که توسط آنها تألیف شده است ارائه دهند تا بر همگان روشن شود که آنها آب در هاون نمی کوبند و دریا را شخم نمی زنند، تازه آنوقت است که می توان مقایسه ای بین دست آوردهای ایرانیان قبل و بعد از اسلام انجام داد، وسپس به قضاوت نشست که آیا ورود اسلام به ایران برای ما یک نعمت بوده است یا یک فاجعه؟ صرف ادعا که برای ما نان نمی شود!
هویت ایرانی:
یکی از شعارهایی که از زمان پهلوی به این سو مرتبا بر روی آن تأکید می شود و شهروندان ایرانی را به حفظ آن تشویق می کند حفظ هویت ایرانی است!
سؤالی که شاید برای هر ایرانی پیش آمده باشد این است که واقعا هویت ایرانی چیست؟چه ویژگیهایی دارد؟ چه شرایطی دارد؟ اگر یک ایرانی در خارج از ایران بخواهد پیک هویت ایرانی باشد باید چکار کند؟
آیا معیار ایرانی بودن به فارسی صحبت کردن است؟ در آنصورت افغانها و تاجیکها هم ایرانی اند! در آنصورت مرحوم اقبال لاهوری دیگر لاهوری نیست، ایرانیست! چون از همه ما بهتر شعر فارسی سروده است؟ آیا معیار ایرانی بودن بدنیا آمدن وزیستن در محدوده جغرافیایی ایران است؟ آیا معیار ایرانی بودن فارس بودن است ؟ در آن صورت تکلیف اقلیتهای قومی مانند ترکها ،کردها، بلوچها و… چه می شود؟ آیا معیار ایرانی بودن داشتن شناسنامه ایرانی است؟ شاید هم برای بعضی ناسیو نالیستهای کوردل معیار ایرانی بودن بازگشت به دین باستانی زرتشت باشد که دراین صورت اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان فعلی ایرانی نیستند، و باید جل و پلاسشان را جمع کنند!اگر هویت ایرانی گفتار نیک و کردار نیک وپندار نیک است که این ویژگیها خاص ایرانیان نیست، بلکه همه ادیان بنوعی از آن دم می زنند.
واقعیت این است که هویت ایرانی منهای اسلام، هویتی تعریف نشده و ناقص است،تاریخ این مرز و بوم ثابت کرده که این ملت بارها مورد تاخت وتاز اقوام بیگانه واقع شده است و ادیان مختلفی در آن ظهور کرده است اما هیچکدام از این ادیان شانس ماندن در وجود این ملت را نداشته است بجز اسلام، می دانید چرا؟ چون اسلام با تمام خصوصیات روحی و روانی این ملت و همه بشریت همخوانی دارد، چون اسلام دین فطرت است:)فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ [الروم : ۳۰]( یعنی:( پس روی خود را برای دین خالص مستقیم نگهدار، فطرتی است که خدا انسان را بر آن خلق کرده است، هیچ تغییری برای خلقت خدا نیست، آن دین پا برجائی است ولی بیشتر مردم نمیدانند.) کسانی که می خواهند این هویت را جدای از هویت اسلامی ۱۴۰۰ ساله این مرزو بوم تعریف کنند نادانسته آب در هاون می کوبند، زیرا که قیچی کردن ۱۴۰۰ سال تاریخ این سرزمین در حکم بی هویت کردن مردمی است که اسلام جزیی از گوشت و خون و پی آنها شده است.
شاید به خاطرهمین تفکیک بین هویت ایرانی و هویت اسلامی بسیاری از ایرانیانی که به جوامع غربی مهاجرت می کنند خیلی زود در این جوامع ذوب می شوند و بعضاً از غربیها هم غربی تر می شوند، واز ایرانی بودن آنها تنها ادعایی بیش باقی نمی ماند، زیرا یک ایرانی در غرب منهای اسلام چیزی ندارد تا از هویت خود به نمایش بگذارد جز ادعاهای توخالی یا برپایی برخی مراسم خاص ایرانیان از قبیل عید نوروز و سیزده بدر و غیره که البته این مراسم را ملتهای دیگر هم جشن می گیرند. اصرار این افراد بر تفکیک ایندو نتیجه اش بی هویتی و ذوب شدن در هویت دیگران است و بقول معروف می خواهند راه رفتن دیگران را یاد بگیرند راه رفتن خود را هم فراموش می کنند.
این در حالی است که این وضعیت برای دیگر مسلمانان نظیر ترکها، عربها، هندیها و پاکستانیها و… متفاوت است، این افراد در کنار حفظ هویت ملی خود سعی در حفظ هویت اسلامی خود هم دارند، لذا در جوامع غربی تشکلهای بانفوذی دارند که نه تنها توانسته هویت این مهاجرین در این کشورها را حفظ کند، بلکه توانسته اند بر شهروندان کشور میزبان نیز تأثیر گذارند و سیل کسانی که روز به روز به اسلام می پیوندند شاهدی بر این مدعاست.
کوته سخن آنکه تشدید احساسات ملی در میان ملتهای اسلامی سوغات شوم استعمار و دستگاههای یهودی و صهیونیستی برای جدا کردن و منزوی نمودن بیش از پیش ملتهای اسلامی است،به عبارت دیگر :
تشدید احساسات ناسیونالیستی=انزوای بیشتر، بی هویتی بیشتر، اسلام ستیزی بیشتر
اسلام وملیت
اصولاً اسلام با ملیت سر جنگ ندارد، و دلیل آن یک میلیارد و نیم مسلمان است که از ملیتهای مختلف به اسلام گرویده اند و اسلام ملیت آنها را به رسمیت شناخته است.
اسلام اختلاف زبانها و رنگها را یکی از نشانه های خداوند می داند :(وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّلْعَالِمِینَ [الروم : ۲۲])یعنی: (و از نشانه های او آفرینش آسمانها و زمین و گوناگونی زبانهایتان ورنگهایتان است، یقیناً در این، نشانه هایی برای دانایان است)و اختلاف اقوام و قبائل را بهانه ای برای شناخت بیشتر بین آنها جهت کسب تقوا می داند: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ [الحجرات : ۱۳] یعنی ای مردم! ما شما را از زن و مرد آفریدیم و شما را ملتها و قبیله ها قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید، براستی گرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست، بی شک خداوند بسیاردانا و آگاه است).
اسلام با تعصب کورکورانه و جاهلانه ی ناسیونالیستی در هر شکل و هرنوع سر جنگ دارد،و لذا در یکی از غزوات پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم، یکی از مهاجرین یکی از انصار را کتک زد، انصاری قبیله خود را به کمک طلبید و مهاجری مهاجرین را به کمک خواست، این خبر به گوش پیامبر خدا رسید فرمودند:(این شعارهای جاهلیت چیست که سر می دهید؟) گفتند:یا رسول االله مردی از مهاجرین مردی از انصار را زده است! فرمودند:(دَعُوهَا فإنهَا مُنتِنَة.یعنی:این-تعصبات قومی وقبیله ای- را رها کنید که بوگندوست)و متأسفانه امروزه این بوی گند با حمایت صهیونیسم جهانی سراسر جهان اسلام را فراگرفته است.
کوته سخن آنکه ما برای بدست آوردن مجد و عظمت از دست رفته خود راهی جز بازگشت به اصل خود که همان اسلام است نداریم، و کوبیدن بر طبل ملیت فارسی، کردی، ترکی، عربی و…. تنها ما را در میان امت اسلامی منزوی تر کرده و روح اخوت اسلامی ما را کمرنگ تر می کند و بقول آن خلیفه ی فرزانه ی راشد حضرت عمر بن خطاب که خدایش از او خوشنود باد:(إِنَّا کُنَّا أَذَلَّ قَوْمٍ فَأَعَزَّنَا اللهُ بِالإِسْلامِ، فَمَهْمَا نَطْلُبِ الْعِزَّ بِغَیْرِ مَا أَعَزَّنَا اللهُ بِهِ أَذَلَّنَا اللهُ) یعنی:ما خوارترین اقوام بودیم و خداوند ما را با اسلام عزت داد، و اگر عزت را در چیزی غیر از آنچه خدا وند ما را عزت داده جستجو کنیم خداوند ما را خوار خواهد نمود. پیروز باشید
البته علیرغم اشاره نویسنده به مطالب بنیان اندیشانه استاد پورپیرار و جعلیات یهودساخته تاریخی،متاسفانه آثار همین جعلیات یهود ساخته را به بهانه ضدیت با تعصبات ناسیونالیستی به شکل دیگری در مقاله خود آورده...مثلا نویسنده از ورژن دیگری از این مطالب مجعول بنام بخشی از تاریخ اسلام یاد کرده که تنها خوراک محافل قوم پرستی است.بهرحال تلاش نویسنده به جهت زدودن آسیبهای اجتماعی و منطقه ای با اصلاح این اشتباهات که بدلیل آشنایی سطحی با مطالب استاد بوجود آمده با ارزش تر خواهد شد.
والعصر.ان اﻷنسان لفی حسر.اﻷ أللذین آمنوا و عملوأ الصالحات.و تواصوأ بالحق. و تواصوأ باصبر
۳۷ عیبِ ما ایرانیها از نگاه صادق هدایت:
۱-اکثر ما ایرانیها تخیل را به تفکر ترجیح می دهیم.
۲-اکثر مردم ما در هر شرایطی منافع شخصی خود را به منافع ملی ترجیح میدهند.
۳-با طناب مفت حاضریم خود را دار بزنیم.
۴-به بدبینی بیش از خوشبینی تمایل داریم.
۵-بیشتر نواقص را میبینیم اما در رفع آنها هیچ اقدامی نمیکنیم.
۶-در هر کاری اظهار فضل میکنیم ولی از گفتن نمی دانم شرم داریم.
۷-کلمه من را بیش از ما به کار می بریم.
۸-غالباً مهارت را به دانش ترجیح میدهیم.
۹-بیشتر در گذشته به سر میبریم تا جایی که آینده را فراموش میکنیم.
۱۰-از دوراندیشی و برنامهریزی عاجزیم و غالباً دچار روزمرگی و حل بحران هستیم.
۱۱-عقب افتادگیمان را به گردن دیگران و توطئهی آنها میاندازیم، ولی برای جبران آن قدمی بر نمیداریم.
۱۲-دائماً دیگران را نصیحت میکنیم، ولی خودمان هرگز به آنها عمل نمیکنیم.
۱۳-همیشه آخرین تصمیم را در دقیقه ۹۰ میگیریم.
۱۴-غربیها دانشمند و فیلسوف پرورش داده اند، ولی ما شاعر و فقیه!
۱۵-زمانی که ما مشغول کیمیا گری بودیم غربیها علم شیمی را گسترش دادند.
۱۶-زمانی که ما با رمل و اسطرلاب مشغول کشف احوال کواکب بودیم غربیها علم نجوم را بنا نهادند.
۱۷-هنگامی که به هدفمان نمی رسیم، آن را به حساب سرنوشت و قسمت و بدبیاری میگذاریم، ولی هرگز به تجزیه و تحلیل علل نمیپردازیم.
۱۸-غربیها اطلاعات متعارف خود را در دسترس عموم قرار میدهند، ولی ما آنها را برداشته و از همکارمان پنهان میکنیم.
۱۹-مرده هایمان را بیشتر از زنده هایمان احترام میگذاریم.
۲۰-غربیها و بعضاً دشمنان ما، ما را بهتر از خودمان میشناسند.
۲۱-در ایران کوزهگر از کوزه شکسته آب میخورد.
۲۲-فکر میکنیم با صدقه دادن خود را در مقابل اقدامات نابخردانه خود بیمه میکنیم.
۲۳-برای تصمیمگیری بعد از تمام بررسیهای ممکن آخر کار استخاره میکنیم.
۲۴-همیشه برای ما مرغ همسایه غاز است.
۲۵-به هیچ وجه انتقاد پذیر نیستیم و فکر میکنیم که کسی که عیب ما را میگوید بدخواه ماست.
۲۶-چشم دیدن افراد برتر از خودمان را نداریم.
۲۷-به هنگام مدیریت در یک سازمان زور را به درایت ترجیح میدهیم.
۲۸-وقتی پای استدلالمان می لنگد با فریاد می خواهیم طرف مقابل را قانع کنیم.
۲۹-در غالب خانوادهها فرزندان باید از والدین حساب ببرند، به جای اینکه به آنها احترام بگذارند.
۳۰-اعتقاد داریم که گربه را باید در حجله کشت.
۳۱-اکثراً رابطه را به ضابطه ترجیح میدهیم.
۳۲-تنبیه برایمان راحتتر از تشویق است.
۳۳-غالباً افراد چاپلوس بین ما ایرانیان موقعیت بهتری دارند.
۳۴-اول ساختمان را میسازیم بعد برای لوله کشی،کابلکشی و غیره صدها جای آن را خراب میکنیم.
۳۵-وعده دادن و عمل نکردن به آن یک عادت عمومی برای همه ما شده است.
۳۶-قبل از قضاوت کردن نمیاندیشیم و بعد از آن حتی خود را سرزنش هم نمیکنیم.
۳۷-شانس و سرنوشت را برتر از اراده و خواست خود میدانیم....
این سکوت شما به کجا ختم میشود و آینده این بنیان اندیشی به کجا خواهد رسید واقعا میشود تصور کرد روزگاری میرسد که زحمات آدمیانی به مانند شما در این دنیا تاثیری جدی بجا بگزارد یا آنکه در نطفه خفه خواهد شد و تقدیر آن است که تا قیامت حکومت و اداره جهان بر پایه ظلم و دروغ باشد امید صالحان به قیام چه قوم و طبقه ای باید باشد ؟ هیتلر میگوید روزگاری خواهد رسید که یهود به انچنان قدرت و تسلطی دست خواهد یافت که پنهان بودن و پنهان نبودن سازمان و اعمالش برایش فرقی نخواهد داشت استاد چگونه میتوان تصور نابودی سلطه جماعتی را داشت که هیچ دشمن جدی برایش نمیتوان یافت در ایران خودمون تنها عده ای ناچیز و کم توان از شما حمایتی نسبی کرده اند که ارقامش به شدت خنده دار خواهد بود اگر در هرجای جهان هم میبودی وضع به همان روال است در همین کشورهای فرهیخته غربی بر سر صدها مورخ و نویسنده منتقد هولوکاست چه آمد و خدا میداند چه اقدامات سرکوبگرایانه ای بر علیه صاحبان نظریات ناهمساز با منافع یهودیت و نخبگان قدرت در سایر رشته های علمی حتی در علوم محض شده و ما از ان بی خبریم استاد کدام بخش از قرآن نوید پیروزی مصلحان در این نبرد نابرابر را در همین دنیا داده است؟
سلام و درودهای خداوند واحد برشما .
در جواب آن دوست بدون اسم که میپرسد در کدام بخش قرآن نوید پیروزی مصلحان هست :
وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ فِی الاْ رْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَ َرِثِینَ ؛
ما میخواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم.
البته این پیروزی با جنگ و کشتار وحشیانه همانند این شیوه ای که یهود امروز بکار میبرد نیست بلکه با رشد بیشتر زمان و انباشته شدن بیشتر دانایی ها و تکنیکهای بازیابی و بازسازی حقایق گذشته توسط بشر ابتدا قبح جنایات امروز آشکار میشود و آنگاه قصاص جانیان و دغلبازان یهود و غیر یهود اجتناب ناپذیر میگردد و نهایتا" همان میشود که خداوند میفرماید یعنی" زمین " بشکل اتومات و ناگذیر به مظلومین و ستمکشیده ها به ناحق میرسد.
یک: آیا ظهور به یکباره صوفیه و فتح مناطقی از سرزمین های اسلامی در شرق امپراتوری عثمانی که بعدها پرسیا خوانده درست مانند ظهور یکباره طالبان در افغانستان و داعش در شام و عراق نبوده است؟!
دو: آیا حمله افغانها وسقوط صوفیه به دست آنها درست مانند دوران معاصر مانند ظهور داعش به سبب اجحاف شیعه های مرکز نشین به سنی های حاشیه نشین نبوده است؟! آیا تاریخ مرتبا در حال تکرار است؟!
http://vidrebel.wordpress.com/2013/03/07/scott-rickard-us-drug-lord-runs-defense-intelligence-agency/
کتاب شرفنامه هم زبانش مثل زبان فارسی معاصر است یعنی تازه نوشته شده مثل شاهنامه
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=36144
نکته جالب در کتاب شرفنامه رسیدن نسب اکثر قبیله های کرد به اعراب است چرا عربها تغییر هویت میدادند؟نسب قبایل کرد چشمگیزک به ترکان سلجوقی و قبایل کرد ساسونی به ارمنیها میرسد
آقای یکی از راهنماییتان ممنونم اما دقیقا معلوم نیست خداوند مرادش از این ایه زمین بعد از قیامت است و یا اینکه نه این پیشوایی قبل از قیامت هم نصیب صالحان میگردد چگونه میشود اطمینان حاصل کرد که منظور خداوند زمین قبل از قیامت است؟
http://dehmolla.blogfa.com/post-43.aspx
سلام استاد خواهشا یه چیزی بگید
https://www.youtube.com/watch?v=jLszC3eGa3M
استاد از دید شمادر آثار کدام یک از نویسندگان این عصر درکی نزدیکتر به واقعیت دنیای امروز از لحاظ اقتصادی و سیاسی دیده میشود ؟
هیچ کدام
با سلام خدمت دوستان عزیز و پورپیرار کبیر؛
اگر دوستان مایل اند آدرس یا خلاصه ای از مطالب کتب آقای پورپیرار و دیگر کتب که در راستای فروپاشی سایت های باستانی منطقه (به موجب پوریم) به آنها اشاره شده است،برداشته اند،به بنده اطلاع دهند.امید است کتابی در آینده نزدیک ، در اثبات حقانیت پوریم ،به نام" باستان شناسی فروپاشی" چاپ شود.
http://web.ics.purdue.edu/~rauhn/persia.htm
https://www.youtube.com/watch?v=9IvcJ1JIspE
http://alef.ir/vdchimniq23nxzd.tft2.html?235127
مستند زمین بعلاوه پنج درصد
http://www.earthplus5.blogfa.com/
سلام علیکم
آدرس این سایت رو از وبلاگ کنکاش پیدا کردم و متاسفانه دیدم آدرس قبلی فیلتر شده . به هر حال از اینکه می بینم هنوز با حرارت به کارتان ادامه میدهید متشکرم. من یکی از علاقه مندان به آثار شما هستم و افتخار می کنم که چیزی حدو 5-6 کتاب از کتابهای شما رو چند سال پیش از کتابخانه اشراق اهواز (که بعدا پلمپ شد) خریداری کردم و خواندم.و هنوز دارم. شما نور جدیدی به طرز تفکر من دادید و اکثر جوانان را می بینم که روز به روز به حقیقت کتاب های شما باور پیدا می کنند. به شما درود میفرستم وبرایتان آرزوی موفقیت پیشاپیش دارم
زمانی که ایت الله بهجت برحمت خدا رفتند بیش از یک میلیون نفر به تشیع جنازه ش رفتند زمانی که آقای علامه مرتضی عسکری مرد خودم ندیده ام ولی برام نقل کردند فقط یه 50 نفری به تشیع جنازه ایشان اومدند این وضعیت و میزان فرهیختگی مردمان این سرزمینه نابغه ای بمانند ناصر پورپیرار که در جهان اسلام قرینه ای برایش نمی توان یافت در بین یکی از بیمایه ترین ملتهای دنیا این طور مورد ظلم و ستم قرار میگیرد این که احمق و بیسوادی مثل من به سهولت قادر به تماس و حتی دیدار کسی میتوانم باشم که شاید در تاریخ علوم انسانی قرینه نداشته مایه ی بهت و حیرتمه واقعا دنیا در مسیری خلاف جریان طبیعته همه ساخته های روبنایی این جهان ناعادلانه و غیر منطقیه یکی از مصداقهاش همین برزیل بدبخته که 40 میلیارد دلار صرف تدارکات لازم برای توپ بازی یه مشت جون کشورهای مختلف کرده کشوری که 120 برابر نسبت به کره جنوبی به پروژه های علمی و تحقیقاتی کمتر سرمایه گزاری میکنه کشوری که سالانه 50هزار قتل در آن صورت میگیره( در مقابل 500 قتل در ایران) این پول و توجه رو لااقل میتونست در امنیت اجتماعیش خرج کنه یا کشور خودمونو چرا نگیم تا سه سال پیش بودجه ورزشش دو میلیارد دلار بود یعنی دو سوم بودجه دولت کره شمالی که پیشرفتهای فضایی و هسته ایش ده سال از ایران جلوتر است خیلی خیلی مسخره ست همه ملل عالم بی مایه و غیر منطقیند مرگ بر انسان واقعا موجود ظالمیه
http://www.tabnak.ir/fa/news/418365/بیعت-با-ابوبکر-البغدادی-در-اندونزی
هر امپراطوری فقط یکصد سال(یک قرن) اوج دارد و بعد افول می کند. اسرائیل هم به زور سرنیزه درست شده و مطمئنا حداکثر یکصد سال دوام خواهد داشت. این قانون خداوندی است که هیچ ظلمی نمی تواند پایدار بماند!
تاثیر فاجعه کمآبی بر تمدن ایرانی
وقتی تاریخ تمدنبشر را مطالعه میکنیم میبینیم که بشر بهصورتکلی و نسبی سه دوران را پشتسر گذاشته است. به اختصار تمام از اینجا شروع کنیم که ما همه، روی کرهزمین فرزندانِ جمعیتهایی بودهایم که با شکار و جمعآوری روزگار میگذراندهاند و بعد از آن وارد عرصه کشاورزی شدیم. در کشاورزی به دلایلی بهرهوری انسان و ابزار کار و زمین و منابع افزایش پیدا کرد. بعضی از جوامع توفیق داشتند آرامآرام رشد کنند و به مرحله سومی برسند که علم و تکنولوژی وارد توابع تولید شد و اروپایشمالی صنعتی شد و همزمان وارد نظام پارلمانی و... .
مردم اروپا زمانی که وارد عرصه کشاورزی شدند نوع ورودشان با نوع ورود ایرانیان بهکلی متفاوت بود. آنها وارد عرصهای شدند که آب، فراوان بود و زمین هم مساعد و اگر هم مزاحمتی بود ناشی از پرآبی بود که باید بهگونهای مهار شود. در بخش فوقالعاده عظیم اروپا، «آبیاری» فوقالعاده بیمعناست، یعنی مددرساندن به آب برای رسیدن به کشت و زرع. از آسمان میبارد با تبخیر کم. در ایران بهویژه در فلات ایران داستان شروع کشاورزی متفاوت از همه جهان بود، ابتدا باید آب را از زیرزمین بیرون بیاورند و سپس به کشاورزی بپردازند. این آب احکام خاصی داشت: استخراج آن فوقالعاده پرهزینه و حجم آن فوقالعاده محدود و غیرقابل تغییر بوده است. حجم آن وابسته به نزولات آسمانی و البته خارج از کنترل انسان. پس، از ابتدا ایرانیان با منابع محدود و فوقالعاده پرهزینه روبهرو شدند که داستان آن با اروپا کاملا متفاوت بود.
باری ببینید، این حجم کار و این محصول کم چه قیدهای زیستمحیطی و قیدهای عوامل تولید برای ما بهوجود میآورد. تمام حجم آبی این قناتها با یک برآورد سرانگشتی (قبل از اینکه تعدادی از این قناتها خشک شوند، مثل قنات زارچ یزد به طول 70 کیلومتر) دارای دوهزارمترمکعب در ثانیه هستند.
حالا میتوانید این مقدار را مقایسه کنید با رود ولگا در روسیه به مقدار 36هزارمترمکعب در ثانیه و دانوب در اروپا به حجم حدود 13هزارمترمکعب در ثانیه و رود نیاگارا 13هزارمترمکعب و رودهای دیگر اروپا که عمدتا حجم آبدهی آنها کمتر از دوهزارمترمکعب در ثانیه نیست. مثل راین، رن، تایمز، رود پو، لوار که همراه بقیه رودها و بارشهای دایمی و تبخیر کمحیات اروپا را دامن میزند. حالا این فلات را نگاه کنید و تعدادی شهر که اصلا غیر از قنات هیچ آبی برای فعالیتهای خود ندارند، مثل یزد، گناباد، اردستان، میبد و بسیاری از شهرهای فلات ایران. در فلات ایران تعدادی شهر هستند که از چشمه و رودخانهای فصلی هم مدد میگیرند که حجم آب آنها در مقایسه با منابع آبی اروپا اصلا درخور توجه نیست.
این حجم کم آب و هزینه زیاد آن که جزو قیود اجباری زیستی اقتصادی ایران است و آن هم با فاصله زیاد، یعنی شهرهای دور از هم و روستاهای دور از یکدیگر که خود مانع دیگری در برابر تجمع و قدرتمندی این مکانهای جمعیتی میشد. و البته که موجب ضعف آنها در افزایش ثروت و درآمد بود و همینطور موجب افزایش غیرقابل جبران هزینههای ایجاد امنیت و کنترل خشونت، شما همسایههایی دارید ایلی بهخاطر نوع زندگی، همیشه آماده هجوم به این مناطق بیدفاع. و این مناطق که همیشه در تامین هزینه دفاع مشکل داشتند در پس دیوارهای شهر و با تمهیدات دفاعی مختصر میتوانستند اندکی دفاع کنند و در غیراینصورت تسلیم شوند و اندک منابع اقتصادی و درآمد خود را به حاکمان جدید بسپارند و تنش میان منابع و انسان بر اثر ورود افراد جدید و فشار بر منابع شدت مییابد و فقر تشدید میشود و امکان بسط اقتصاد بهخاطر کمبود منابع وجود نخواهد داشت. کل تمدن کاریزی از نظر تولید، تولید ضعیف و صنایعدستی بوده است. هم دسترسی به بازارها مشکل بوده است و هم پرهزینه بهخاطر عدم تامین امنیت قابلملاحظه و دوری و نبود قدرت خرید قابلملاحظه برای دیگر مکانها و واحدهای اقتصادی و هم عدمشکلگیری تقسیم کار به علت کمبود منابع و هزینه سنگین مبادله. در نتیجه تولید در حد رفع نیاز معیشتی باقی میماند (بهطور معمول) و حد بسط تمدن در حد شهر با تولیداتی مثل بیل، کلنگ، چرم، طناب، سفال، روغن برای چراغ و امثال اینها و کمی پارچه، گلیم و جاجیم و چیزهایی شبیه آن که بعضا هم صادر یا وارد میشده است. ولی اینکه وارد حجم انبوه صادراتی و وارداتی شود به علل مختلف امکانپذیر نبود. این زندگی، زندگی معیشتی و خودکفا بود و در داخل هر
شهر هم تقسیم کار محدود بود. منابع محدود، بازارها محدود، حملونقل پرهزینه، راههای امن محدود و ساعت کار برای گذراندن زندگی طولانی و کشنده. در واقع کمبود آب و پرهزینهبودن آن در این بخش از سرزمین عرصه زندگی را سخت کرده بود.
از طرف دیگر زندگی ایلات در کوههای زاگرس بود و کوههایی که اندکی فرق آب و هوا با دشت داشتند، در مجموع در ایران حدود دو هزار طایفه ایلی در نقاط مختلف ایران پراکندهاند3 بهویژه در سرتاسر زاگرس و در حال کوچ. بزرگترین ایلها، ایل بختیاری، قشقایی و بویراحمد و ممسنی، ایلخمسه و... نوع زندگی ایلی در مجموع به صورت کوچنده و زندگی سخت و دشوار و همراه با فقر و گذران زندگی، زندگی خشن که به علل مختلف میتواند به دامن چرخه تجاوز و غارت بلغزد. زندگی ایلی، بسیار خودکفا و بسیار ساده و همراه سختی و محرومیت شدید است. کمبود منابع اقتصادی برای بهرهبرداری به نوعی برای ایلات مشهودتر است. و فعالیت اقتصادی به معنی تبدیل کالا در ایل جزو کارهای فرعی است. در ایل گوسفند بهدنبال علف و انسان هم به دنبال گوسفند. از این جهت زندگی کوچرو واقعا وارد درگیری با طبیعت برای تغییر آن نمیشود، در نتیجه زندگی ایلی طی چندهزار سال تغییری نکرده است، این اواخر با تغییراتی که در زیرساخت زندگی آنها با پول نفت بهوجود آمده تعدادی به تحصیل و مشاغل دیگر پرداختهاند و امروز جمعیت ایلی که روزی نیمی از جمعیت ایران بود با افزایش جمعیت کشور و کاهش جمعیت ایلی به حدود دودرصد جمعیت ایران تقلیل پیدا کرده است.
این جمعیت در گذشته دفاع از خود را نیز برعهده داشته در نتیجه به عرف و عادتهای وابسته به داخل جمعیت ایلی مشغول بوده است و به همین جهت نه از نظر اقتصادی و نه از نظر اجتماعی و سیاسی وارد یک نوع رابطه متحول پویا با دیگر جمعیتها نمیشده و بهصورت بسته میان خود زندگی میکرده است.
با پیدایش نفت یک منبع جدید اقتصادی به منابع سابق افزوده شد که یک مرتبه موجب تحول عظیمی در اقتصاد و نهادها و ساختارهای نهادی و سازمانهای کشور گردید. و این جریان به احتمال زیاد تا بودن پول نفت ادامه خواهد داشت. مهمترین اتفاق مخربی که با حضور پول نفت در نظام اقتصادی کشور رخ داد، یکی افزایش جمعیت بود و یکی هم تخریب منابع آبی.
شواهد تاریخی نشان میدهد که استعداد اقتصادی فلات و زاگرس و البرز و حواشی آن بهطور طبیعی گنجایش نگهداری هفت الی هشتمیلیون جمعیت را بیشتر ندارد، مخصوصا منابع آبی کشور امکان بیشتر از آن را اجازه نمیداد. با پول نفت و ورود آن به شکلهای مختلف در چرخه اقتصاد ایران موجب شد که این جمعیت فعلا به 77میلیوننفر افزایش پیدا کند و این افزایش جمعیت از نظر بهداشت و تغذیه و مسکن و وسایل زندگی دیگر بهطورکامل به پول نفت وابسته است، درواقع این جمعیت مونتاژ است و عامل اصلی تامینکننده آن پول نفت است که با تمامشدن آن آثار ویرانگر و مخربی بر این جمعیت که تمام نان خود را با پول نفت تامین میکند خواهد داشت و افزایش این جمعیت و تخریب زیستبوم این جمعیت و بناکردن شهرهای عظیم از هر جهت غیراستاندارد و پیامدهای بیکاری، اعتیاد و ... یک چرخه حیات اجتماعی این جمعیت خواهد شد که روزبهروز تکمیلتر و تکثیر بیشتری خواهد داشت و یکی از خساراتی که بر خسارات قدیمی چرخه تمدن این فلات ایران میافزاید و افزوده است و این تمدن را بیشترضعیف خواهد کرد.
از طرف دیگر افزایش پول نفت این امکان را به مردم داد که با این پول تکنولوژی جدید وارد کنند و با آن مشغول غارت منابع مشاع زیرزمینی شوند به طوریکه بسیاری از قناتها را خشک و ویران کردند و برداشت منفی از منابع آب زیرزمینی به سالانه 11میلیاردمترمکعب رسیده است و سطح آب در اکثر مناطق بیشتر از یکصدمتر افت داشته است. افت منابع زیرزمینی استان قم در جاده کاشان سالانه به 2/2متر رسیده است و از 48متر در انقلاب الان به حدود 150متر رسیده و کف آب شیرین هم در محدوده 200متر است. شهرهایی که قرنها استقلال داشتهاند و از قنات ارتزاق میکردهاند، امروزه وابسته به ارتفاعات زاگرس شدهاند و از زایندهرود آب میبرند و استقلالشان را از دست دادهاند.
و اصفهان که هزارانسال در کنار زایندهرود بود امروز زایندهرود در کنارشان نیست.
تقریبا تمامی دریاچههای کوچک مثل بختگان خشک شدهاند. دریاچه ارومیه بهشدت تهی از آب میشود. چاههای عمیق اطراف و سدها سهم آبی آن را برمیدارند. در مجموع آب کم و جمعیت زیاد میرود که فاجعهای برای ایران بیافریند و فراموش نکنیم که تمام صنایع نیاز به آب دارند و برای تولید یککیلوگرم فولاد 500لیتر آب مورد نیاز است.
اما نتیجهگیری؛ گسست اول بین منابع و نیروی انسانی در ایران بهگونهای رخ داد که شباهتی به اروپا نداشت و در نتیجه آثار مخربی بر بسط تمدن ایرانی برجا گذاشت که بیآبی عنصر مهمی در آن بود و این قید زیستمحیطی محدودیتهایی برای بسط تمدن در جهات مختلف ایجاد کرد. و آن گسست دومی که بر اثر علم و تکنولوژی و زمینههای مساعد قبلی و چارچوبهای نهادی مقدم بر آن از نظر امنیت و حقوق مالکیت کارا و تامین مالکیت معنوی برای فوران اختراعات بهوجود آمد، آن هم در ایران بهتبع آن گسست اولیه ناقص، بهوجود نیامد و گسست دوم با پیدایش منبع نفت بهوجود آمد با نهادها و سازمانهای متناسب با خودش که آن هم موجب واردات علم و تکنولوژی شد که از خود آثار متفاوت بهجا گذاشت از افزایش بیرویه جمعیت و وابستگی شدید منابع غذایی و رفاهی آن به پول نفت و تخریب منابع آبی که طی هزارانسال در این زیستبوم شکل گرفته بود و اینکه در آینده ایرانیها مجبور به کوچهای میلیونی کنند، همانطور که روستاها تخلیه شدهاند، شهرها نیز تخلیه شوند. و امید است مدیریت فعلی بتواند این مشکلات را از سر راه بردارد.
---------------------------------
مطلب کامل را در آدرس زیر می توانید بخوانید.
مطلب جالب و قابل تاملی است.:
http://www.tabnak.ir/fa/news/418380/%D8%AA%D8%A7%D8%AB%DB%8C%D8%B1-%D9%81%D8%A7%D8%AC%D8%B9%D9%87-%DA%A9%D9%85%E2%80%8C%D8%A2%D8%A8%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%AA%D9%85%D8%AF%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C
سلام.اقای منصور با من تماس بگیرید.باتشکر.
یکی از بحث هایی که در شعر مطرح بوده، این است که شعر لفظ است یا معنا؟ به این معنی که ویژگی های زبانی (لفظی) باعث ادبیت کلام می شوند یا ویژگی های محتوایی(معنایی)؟ واضح است که عده ای نظر اول را پذیرفته و عده ای نیز نظر دوم را قبول نموده اند اما در این میان دسته ی سومی هم بوده اند که عقیده ی متعادل تری داشته اند. شعر در نظر آن ها هم ساختار است و هم محتوا. در این راستا یکی از عناصری که به ادبیت شعر کمک شایانی می کند و شاعران امروز نسبت به آن توجه بیشتر ی نشان می دهند، « آشنایی زدایی» است.
آشنایی زدایی( هنجارگریزی) یعنی بیان متفاوتی از آن چه که تا به حال بوده است. خیلی چیزها به سبب عادت در نظر ما طبق معمول شده اند و شاعر به سبب توانایی در به هم زدن عادت ها و تصرف در بستر همنشینی جملات، این عادت ها را شکلی جلوه می دهد که برای ما تازگی دارد. می توان گفت زبان ادبی(شعر) نیز یک هنجارگریزی و عدول از زبان معیاری است که همگان با آن سخن می گویند و چیز می نویسند. به عنوان مثال حافظ شیرازی می فرماید:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو
در این جا شاعر برخلاف عموم مردم، آسمان را مزرعه ی سبزی می بیند و ماه را داس. یا مرحوم احمد شاملو در رثای فروغ فرخزاد می گوید:
و ما همچنان دوره می کنیم
شب را و روز را
هنوز را.
که واژه ی « هنوز» قید است ، نه اسم و نمی توان مثل شب و روز دوره اش نمود. اما سؤال این است که آشنایی زدایی یا عدول از هنجار در زبان اتفاق می افتد یا در معنا؟
در این باره بحث ها و نظرات متفاوتی شده است. در این مجال تعدادی از این نظرات به اجمال آورده می شود. استاد شفیعی کدکنی در تعریف شعر می گوید: « شعر اتفاقی است که در زبان می افتد.» به اعتقاد فرمالیست ها ی روسی هم ادبیات یک مسأله ی زبانی است. آن ها یک اثر ادبی را فرم محض می دانند و به عقیده ی آ نها شعر شکل است نه محتوا.
شکلووسکی یکی از همین فرمالیست ها می گوید: « اهمیت تصویر مجازی یا هر عنصر دیگر شعر، در خود ساختار شعر است، نه در مفهوم یا فکری که بیان می کند.» او معتقد است شاعر با آشنایی زدایی و تغییر در زبان سعی می کند مخاطب متن را بهتر دریافت نماید. درواقع هدف، لایه دادن به کلام است. اما برخلاف فرمالیست ها عده ای هنجارشکنی را در معنا می دانند. به عقیده ی لیچ، زبان شناس انگلیسی(1969)؛ آشنایی زدایی غالباً در حوزه ی معنا اتفاق می افتد. « با وام گیری عبارت هنجارگریزی معنایی از لیچ می توانیم همین مطلب را به این شکل بیان کنیم که عامل اصلی « شعر آفرینی» هنجارگریزی معنایی است و این هنجارگریزی معنایی است که نشانه های زبانی را به کلی از قید مدلول های آشنا و پذیرفته شان در نقش ارجاعی جدا می کند و به دال ها استقلال نشانه شناخت
جناب سلام محمدی
از طریق وبسایتتان ایمیلی دادم خدمتتان هفته پیش ولیکن هنوز جوابی دریافت نکردم.لطف کنید اگر ممکنه جواب بدید.مرسی
سلام
رئیس اداره کتاب :
650 عنوان کتاب غیرمجاز تعیین تکلیف شدند
««حدود 650 کتاب که در دوره قبل غیرمجاز شناخته یا تکلیفشان نامشخص بوده است در چندماه گذشته تکلیفشان مشخص شده است.» این خبری است که علی شجاعیصایین در تایید صحبتهای وزیر ارشاد درباره بازبینی کتابهای بلاتکلیف شش سال گذشته به «شرق» میگوید. وضعیت ممیزی کتاب در دو دوره قبلی بهویژه در حدود سالهای 89 تا 91 با افتوخیزهای بسیاری روبهرو بود. ممیزیهای سلیقهای و غیرکارشناسی، نگاه امنیتی به آثار و نویسندگان و وجود لیست سیاه نانوشتهای در وزارت ارشاد باعث شده بود تعداد زیادی کتاب به همراه خالقان و ناشرانشان در بلاتکلیفی بمانند. بخشی از این کتابها آثاری بودند که باید تجدید چاپ میشدند و بار دیگر بررسی شده بودند. نکته قابل توجه اینکه این آثار کتابهایی بودند که در دولت نهم مجوز گرفته بودند. برخی از کتابها بیش از یکسال در ایستگاه اداره کتاب باقی مانده بودند و سرنوشتشان مشخص نبود. این موضوع وضعیت چاپ و نشر را به سمتی برد که موضوع ممیزی، بخشی از شعارهای تبلیغاتی نامزدهای انتخاباتی یازدهمین دوره ریاستجمهوری و بعد از آن شد. دامنه این بحث حتی به صحبتهای حسن روحانی رییس دولت هم رسید و او در یکی از گفتوگوهای خود از فهرست ممنوعالقلمها نام برد و از سریعالقلمکردن آنها صحبت کرد. این موضوع یکی از چالشهای علی جنتی وزیر ارشاد و تیم فرهنگی همراه او نیز بود. جنتی با تایید لیست سیاه نویسندگان، وعده بررسی کتابهای فراوانی را داد که در دولت قبلی ممنوعالانتشار شده بودند. هر چند این میزان کتاب در مقایسه با تعداد کتابهایی که تکلیفشان مشخص نشده بسیار اندک است، با این همه «علی شجاعیصایین» رییس اداره کتاب در گفتوگو با «شرق» با تایید بررسی این کتابها میگوید: «همانطور که آقای جنتی گفتند کتابهایی که در دوره قبلی غیرمجاز شناخته شدند بار دیگر بررسی شده و میشوند. زمانی که دولت یازدهم روی کار آمد و از زمانی که من وارد دفتر توسعه کتاب و کتابخوانی شدم متوجه وجود چالشهایی در این دفتر شدم. از جمله این چالشها میتوان به مواجهه با اعتراضات ناشران و نویسندگانی اشاره کرد که آثارشان در دوره قبل، بنا به دلایلی مشروط شده بود (حدود 650 اثر). رسیدگی به این اعتراضها یک چالش بزرگ است که ما مسوول پاسخگویی به آنها هستیم. این آثار اکنون در دفتر توسعه کتاب و کتابخوانی در حال بازبینی هستند.
بر اساس قانون اگر یک کتاب دو بار غیرمجاز تشخیص داده شود پروندهاش بایگانی و درخواست تجدیدنظر نیز درباره آن اعمال نمیشود. اما برخی از کتابهایی که توانستند در این بررسی دوباره مجوز بگیرند شامل این قانون هستند و دو بار یا بیشتر غیرمجاز شناخته شدهاند. شجاعی درباره نحوه بررسی این آثار اضافه میکند: «ما برای این بررسی روال خاصی را تعریف نکردیم. به این معنا که بخواهیم کتابهای خاصی را بازبینی کنیم و بهتبع آن برخی کتابها هم بازبینی نشود. اولویت ما بازبینی آن دسته از آثاری است که ناشر یا پدیدآورنده محترم نسبت به رای قبلی ما معترض هستند. اگر اعتراضی به ما برسد آن اثر را در مسیر بازبینی تجدید نظر قرار میدهیم.»
بهگفته رییس اداره کتاب، آثار بعد از دریافت درخواست به کمیتههای تخصصی ارجاع داده میشوند: «این کمیتهها بازبینی را انجام میدهند و نظرشان را درباره کتاب میدهند. در حال حاضر بیشتر کارشناسان در کمیتههای تخصصی تغییر کردهاند و بازبینهای تازهای کتابها را بررسی میکنند. این بررسهای جدید با توجه به متن اثر و پروندهای که کمیته و شورای بررسی ارایه داده، مطالعه روی اثر را آغاز میکنند و آن را از ابتدا تا انتها میخوانند و نتیجه کارشناسیشان را اعلام میکنند. در صورت تشخیص مجوز به آن کتاب میدهند و در صورتی که متوجه شوند که کتاب مذکور احتیاج به اصلاحات دارد آن را به نویسنده اعلام میکنند. در حال حاضر بخشی از این کتابها بررسی شدهاند و کمیتهها در برخی موارد رای به چاپ کتاب دادهاند. درباره برخی کتابها هم رای به تعدیل آرا دادند و برخی هم تایید آرای قبلی بوده است. این نتیجه به ناشران ابلاغ میشود.»
حدود 650 اثر در چندماه گذشته بررسی شده و آنچنان که شجاعیصایین میگوید: «تقریبا دوسوم این کتابها از دید اداره کتاب تعیینتکلیف شدهاند و تعداد دیگری از این آثار هم در حال بازبینی است.» یکی از سوالاتی که مطرح میشود این است که از میان این کتابها چنددرصد توانستند مجوز انتشار را به دست بیاورند و حکم قبلی را نقض کنند. شجاعیصایین میگوید: «تقریبا در هر سه بخش سهم کتابهایی که مجوز گرفته یا نگرفتهاند برابر بوده است. الان آمار دقیقی ندارم اما اگر بخواهم متکی به حافظه صحبت کنم باید بگویم هر سه شکلی که در مورد کتاب هست یعنی تایید، تعدیل و نقض آرای قبلی سهمشان برابر است.» رییس اداره کتاب به آندسته از نویسندگانی که آثارشان وضعیت نامعلوم یا غیرمجاز دارند این توصیه را میکند: «چنانچه نویسندگان یا ناشرانی هستند که به حکم غیرقابلانتشاربودن یا مجوزنگرفتن کتابشان در دوره قبل اعتراض دارند باید درخواست رسیدگیشان را بهصورت کتبی اعلام کنند. پدیدآورنده اثر- شامل نویسنده، مترجم، مصحح و حتی سرویراستار- یا ناشر آن راسا باید به اداره کتاب مراجعه کند و پرونده کتاب را به جریان بیندازد. ما هم این کتابها را در مسیر تجدیدنظر به روال اداری بررسی میکنیم.» او همچنین از کاهش زمان رسیدگی به تقاضای مجوز کتاب خبر میدهد و میگوید: «این زمان الان از حدود یکماهونیم به کمتر از یکماه رسیده است. البته این میانگین زمان رسیدگی به کتابهاست. بعضی از کتابها در زمان کوتاهتری از این یعنی حتی در عرض یک هفته هم جوابشان را گرفتند. برخی از کتابها هم احتیاج به بررسی بیشتری داشتند و تا 40 روز جواب گرفتند.»
---------------------------------------------------
استاد خسته نباشید آیا برای درخواست مجدد مجوز چاپ برای کتاب های منتشر نشده خود اقدام کرده اید ؟ به نظر فضا در این دولت مناسب تر می آید . امیدوارم اقدامات لازم را مبذول کنید فکر می کنم با کمی پا فشاری و سماجت و چانه زنی موفق شوید مجوز چاپ را بگیرید . اگر هم امسال ممکن نشد نباید نا امید شد و احتمالا در سالهای آتی فضا بازتر و تسامح و تعامل بیشتر خواهد شد .
لطفا گزارشی در این مورد منتشر کنید تا در صورتی که با کار شکنی وزارت ارشاد مواجه هستیم اقدامی اعتراضی از قبیل جمع آوری امضای دوستان بنیان اندیش و اساتید دانشگاه طرفدار بنیان اندیشی انجام دهیم و حتی تنظیم شکایت به قوه قضائیه و یا هر نهاد مسئول دیگر و از جمله دفتر رهبری صورت دهیم .
در پناه حق باشید .
6 بار اعتراض داده ایم و پاسخ شان سکوت بوده است.
خیلی جالبه....
هر سال همین موقع نزدیک اواخر رمضان اسراییل شروع میکنه به قتل عام فلسطینیها و درست یکی دو هفته بعدش بوق و کرنای یهود بین الملل همگام با شبکه های یهودی صدا و سیمای وطنی جار میزنند که :های مردم بدوید شرکت کنید در کارناوال روز جهانی قدس در محکومیت جنایات صهیونیستها و در حقیقت نمایش قدرت یهود در خونریزی و درنده خویی تا درسی باشه برای سایر مردم !!!!
خوش باشید در درنده خوییتان ای جرثومه های فساد و جنایت ای یهود نجس تا به روز انتقام بزرگ الهی
1- نویسنده تابناک زحمت کشیده و قلمفرسایی فرموده است
2- در منطق زاگرس ایران اگر امکانات کنونی ازبین برود باز هم مهندسی ترین شیوه زندگی زندگی ایلاتی خواهد بود. چرا که فقط با چند کیلومتر راهپیمایی تفاوت دمای بالای 25 درجه خواهید داشت و این پناه بردن به دامنه های خنک کوهستانها از شر گرما و شرجی طاقت فرسای 50 درجه جنوب در ازای قبول زحمت چند روز راهپیمایی را توجیه می کند.
3- آن کله پوکهای مقاله و کتاب نویس شهری کاش می گفتند شغل اجدادشان در شهرها چه بوده؟! گیوه دوزی، دولک دوزی، نمد مالی؟! بقالی؟! سقاگری؟ سفالگری؟! چراغسازی؟! مسگری؟!خراطی؟! در ثانی اینها چه می خورده اند؟! لابد کهنه پلاس و کهنه مشک؟! بچه شهری ها باید بدانند که با وجود به اصطلاح انقلاب صنعتی هنوز هم کار کردن بر روی زمین است که باعث فخر و مباهات و نشان دهنده اصالت انسانها است و جنگ اسرائیل و فلسطین بر سر زمین است و نه بقالی و چقالی و امثالهم! هنوز هم آن کس که نانش را از کار برروی زمین درمی آورد ارزشمندتر از کسی است که درآمدی سرشار از واسطه گری و دلالی و دزدی و.. دارد!
4- حضور انبوه دانشجویان و متخصصان ایلاتی و دهاتی در دانشگاه ها نشان داده اند که در قدیم هم اجداد اینها از به اصطلاح شهری های لمپن مستعدتر بوده اند. اکنون ادارات شیراز تقریبا تماما در اختیار ایلاتی ها و دهاتی هاست.شهری ها هنوز هم به شغل دکونداری و واسطه گری مشغولند که هنوز هم شغل آبروداری محسوب نمی شود!
5- به نسبت جمعیت در گذشته افراد باسواد ایلات خصوصا ایل قشقایی از شهرنشینان پینه دوز و دولک دوز بیشتر بوده!
6- این یک اصطلاح غلط است که نویسندگان لمپن و تنبل شهری به عشایر اصطلاح کوچرو گفته اند. عشایر زاگرس به دلیل اقتصاد شبانی و نگهداری گوسفد که طبیعت گرم دارد فقط حد اکثر دو ماه از سال را در حال کوچ از گرمسیر به سرحد و برعکس است و 10 ماه از سال اسکان است. توجه داشته باشید که درست در اواخر فروردین و اواسط اردیبهشت که گرمسیر رو به خشکی می رود و شرایط برای نگهداری گوسفند در دمای 50 درجه تقریبا غیر ممکن است و کوهپایه های زاگرس با داشتن هوایی مطبوع پر از سبزه و چشمه های آب روان است(که صد البته به آب آب انبار که پر از کرم و مارمولک و سمندر است ارجحیت دارد) تحمل چند روز(بسته به فاصله ییلاق تا قشلاق) تا یک ماه راهپیمایی به خاطر کاستن از هزینه زندگی ارزشش را دارد!
7- اقتصاد ایلات تا همین اوایل انقلاب بسیار قدرتمندتر از اقتصاد شهرنشینان و بخصوص روستائیان بود و به همان نسبت جمعیت عشایر بیشتر و قوی تر از شهرنشینان بوده است. بعد از انقلاب و بخصوص بعد از جنگ انقلاب صنعتی در ایران همه چیز را دگرگون کرد. الان در بقالی دورافتاده ترین روستا به یمن نعمت برق و واردات گاوهای نژاد پر شیر اروپایی پر است از لبنیات حال آنکه در حتی اوایل انقلاب چنین نبود و من خود پنیر و ماست دانمارکی را به خوبی بیاد دارم. پر واضح است اگر شهری در گذشته وجود داشته اهالی شهر از لبنیات که برای رشد و تکامل انسان بسیار ضرور ی است محروم بوده اند! ایران کشور نیمه خشکی است. در کوههای زاگرس مردم بیشتر بز پرورش می داده اند که از نظر تغذیه ای حیوان بسیار قانعی است. در کوهپیاه ها گوسفند هم پرورش داده می شده است. توجه کنید شاید بیش از 30 نژاد گوسفند در ایران وجود دارد که نشان از اقتصاد برپایه دام مردمان قدیم این سرزمین می دهد. جالب این است عشایر قشقایی با وجود زندگی ایلاتی نزاد گوسفند خاصی ندارد و به نظر من این مهمترین دلیلی است که نشان می دهد بیشتر قشقایی ها در اصل عشایر نبوده اند و بعدا تابع شرایطی این نوع زندگی را پذیرفته اند که مهمترینش تربیت سرباز برای ایلخانان و دولت مرکزی که خود نیز ایلاتی بوده بوده است!
باری،اکنون با وارد نمودن نژاد های گاو پر شیر خارجی که از قضا نیاز به غذای بیشتری هم دارند باعث حفر بی رویه چاه های عمیق شده که خود باعث ازبین رفتن دریاچه ها و چشمه های آب سطحی شده است. به عبارت دیگر با بز و گوسفندداری این مردم می توانستند استقلال غذایی داشته باشند ولی اکنون از هر جهت وابسطه به خارج است! و این یعنی فاجعه! آیا فکر کرده اید چرا بر روی سفالهای قدیم منطقه زاگرس شکل بز حک شده؟! به نظر من بز برای مردم ایران حکم گاو برای مردم هندوستان را داشته است!
8- بسیاری از قصبه ها و دهات در مسیر ایل راه ها خود رعیت ایلخانان عشایر بوده اند که کدخدای منصوب ایلخان را داشته و مایحتاج کشاورزی ایل را تامین می کرده اند.بنابراین کسی حق غارت انها را نداشته است و غارتگری ایلات حرف احمقانه ای بیش نیست. در زمان پهلوی های ملعون عشایر قشقایی با دولت مرکزی درگیر بوده اند و هدف فشار آوردن بر دولت مرکزی بوده و نه غارتگری. وقتی دولتی بجز حرف زور نمی فهمد باید شما هم با همان زبان سخن بگوئید.
با سلام خدمت دوستان عزیز و پورپیرار کبیر؛
اگر دوستان مایل اند آدرس یا خلاصه ای از مطالب کتب آقای پورپیرار و دیگر کتب که در راستای فروپاشی سایت های باستانی منطقه (به موجب پوریم) به آنها اشاره شده است،برداشته اند،به بنده اطلاع دهند.امید است کتابی در آینده نزدیک ، در اثبات حقانیت پوریم ،به نام" باستان شناسی فروپاشی" چاپ شود.
خبر خوشحال کننده ای که دیشب از یکی از دوستان فرهیخته افغانستانی در فیسبوک دریافت کردم که عینا تقدیم می شود:
«با سلام بر شما! با عنایت پروردگار، بالاخره حضور استاد پورپیرار را در نختسین کتابی که از کارنامه ها و اندیشه ی وی ، سخن خواهد گفت در کابل، گرامی خواهیم داشت که شاید چیزی در حدود بیست روز بعد باشد. این نخستین کوشش جدی در جهت معرفی این بزرگمرد در افغانستان است که یقین دارم به زودی در روان و تفکر افغانان ،جایش را باز خواهد کرد و دلیلش نیز روشن است: تعلق خاطر مردم ما به دین اسلام و احتراز از گرایش های قوم محور که در پستی فرهنگ های جعلی، زمینه های نا استوار اند؛ هرچند کار معرفی استاد پورپیرار در افغانستان و معرفی کارنامه ی او در زیر انبوه صادرات تصنعی ایران، خیلی دشوار بود و ساعت ها صحبت و توضیح ، ره به جایی نمی بردند و حتی تکثیر آثار او - در سی دی ها - نیز فرصت های تفکر نوین بر فرهنگ و تاریخ را به میان نیاوردند، اما پرسش های بی پاسخ و تقابل ستیزه جویانه ی جریان های قومی در افغانستان که حتی در مقال سیاست، حمایت رستم و لشکریان شاهنامه یی را نیز غنیمت می شمردند،باعث شدند تا به عنوان مسیری برای بیرون رفت، از روزنه ای بنگریم که استاد ناصر پورپیرار با عمری تلاش، گشوده است. کتاب «پور خرد» را با همکاری آقای نصیر عبدالرحمن که در فیس بوک در شمار دوستان شما نیز است در کابل منتشر می کنیم. آقای عبدالرحمن ، مووسس و رییس یکی از بزرگترین انتشارات افغانستان (بنگاه انتشارات میوند) است که بیش از سی سال ، در کار نشر و چاپ کتاب می باشد. آقای عبدالرحمن، بخش عمده ی هزینه ی چاپ کتاب «پور خرد» را بر عهده گرفت. محتوای کتاب «پور خرد» برای دوستداران ایرانی استاد پورپیرار، نو نیست، اما برای افغانان از هر جهتی بکر خواهد بود. این کتاب (پور خرد) گزیده ای از خبر ها ، تبصره ها ، نوشته ها و واکنش های را در بر می گیرد که استاد پور پیرار را در جریان کار ، در تقابل و ستیز ، قرار داده اند. پس از انتشار کتاب «پور خرد» ،به زودی اعلام آنرا در روی صفحه ام در فیس بوک، قرار خواهم داد و خدا کند در برابر مردی ادای دین کرده باشم که از فضل کار و اندیشه ی او ، آگاهی هایم در موضع انسانی و اسلامی ، روشن شدند. سلامتی شما و دوستداران استاد پور پیرار را همواره آرزو خواهم کرد، خدا نگهدار شما! (مصطفی عمرزی)»
http://uploadco.ir/uploads/3n1rylh6n3bq62puc68m.jpg
فتوای خاخام صهیونیست درباره مردم غزه
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۷:۴۱
یک خاخام ساکن سرزمینهای اشغالی در اظهاراتی اعلام کرد «اسرائیل» باید برای آرامش صهیونیستهای جنوب، تمام غزه را نابود کند
به گزارش فارس، به نقل از پایگاه خبری «فلسطینالیوم»، «داو لیور» خاخام شهرک صهیونیستی «کریات اربع» واقع در قلب الخلیل فتوایی نژادپرستانه و غیر انسانی صادر کرد و خواستار کشتار کامل مردم نوار غزه و نیز تخریب آن شد.
لیور که به اظهارات نژادپرستانه و ضدعربی معروف است این فتوای خود را اینگونه توجیه کرد که تورات، «اسرائیل» را در همه زمینههای خاص و عام زندگی و به ویژه در جنگها راهنمایی کرده است.
وی در ادعاهای خود همه ساکنان غزه را دشمن دانست و افزود در وضعیت جنگی میتواند ساکنان سرزمینهای دشمن را مورد حمله قرار داد و از اقداماتی دیگر مانند بمباران و قطع برق و آب استفاده کرد. داو لیور در پایان مدعی شد که وزیر جنگ حق دارد دستور نابودی کل غزه را صادر کند تا به این وسیله به رنج صهیونیستهای ساکن جنوب پایان دهد.
خاخام داو لیور، خاخام «اسحاق گینسبورگ»، خاخام «یعقوب یوسف»، خاخام «زلمان گلدبرگ» تعدادی از خاخامهای سرشناس یهودی در سرزمین اشغالی هستند که محتوای کتاب «تئوری پادشاه» را تأیید و تصدیق کردهاند و با توقیف انتشار این کتاب مخالفت کردهاند.
در کتاب تئوری پادشاه نوشته خاخام «اسحاق شایپر» کشتن و نابود کردن هر انسانی که برای موجودیت رژیم صهیونیستی (اسرائیل) تهدید محسوب شود، جایز و لازم است.
استاد سلام۰ استاد ایمیل مستند زمین بعلاوه پنج درصد از طرف من نبود۰ ممنون
می دانید که انها از چه قماشی اند. خودتان را ناراحت نکنید.
جالبتر اینکه ...
این حاکمیت هزار چهره موسوم به ایران 35 ساله به کشور اسراییل بد و بیراه و ناسزا میگه تهدید به انهدام و خاک به توبره کشیدن آن کشور میکنه منتها در عمل حتی یگ گلوله مشقی (!!) هم به طر ف پسر عموی ناتنی خودش یعنی اسراییل عزیزتز از جان شلیک نمیکنه و تنها مثل کاتالیزور عمل تخلیه خشم و نفرت مردم را بر سر پسر عمو سریعتر میکنه و البته خدمات جاسوسی از مردم رو هم براش به کمال و تمام انجام میده و هر مسلمانی رو هم که اقدامی علیه اسراییل نازنین انجام بده بهش حمله نظامی هم میکنه ...
سلام
دانلود کتاب صوتی داستان «هزار اتفاق می افتد» استاد ناصر پورپیرار با صدای «ع.روشن»
http://audiolib.ir/tag/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C-%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%82-%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AF-%D9%86%D8%A7
سلام ببینید این ویدئو بدردتون میخوره یا نه
تخت جمشید 1931
https://www.youtube.com/watch?v=jhPuR-HYzQE
وصیت نامه آدولف هیتلر و اشاره او به یهود بعنوان آغازگر جنگ :
از زمانی که داوطلبانه و در کمال فروتنی در جنگ اوّل جهانی که به کشور رایش تحمیل شد خدمت کردم ، سی سال می گذرد. در این سه دهه، تنها راهنمای من در تمام افکار، اعمال و زندگیم، عشق و وفاداری نسبت به این ملّت بوده است. این عشق و علاقه به من قدرت می داد تا بتوانم پیرامون دشوارترین مسائلی که تاکنون در برابر یک موجود فانی قرار گرفته است، تصمیم بگیرم. در این سه دهه، تمام سلامت و نیرویم را صرف کرده ام.اینکه من و یا هر کس دیگری در آلمان در سال ۱۹۳۹ خواستار جنگ بوده ایم، به هیچ وجه واقعیّت ندارد. این جنگ ، به ویژه ، خواستهٔ دولتمردانی بود که یا خود یهودی بودند و یا در راه منافع یهودیان فعالیّت می کردند و همانها بودند که به جنگ دامن زدند. در پی شش سال جنگی که علیرغم تمام موانع، روزی از آن به عنوان با شکوهترین و قهرمانانه ترین جلوهٔ مبارزات یک کشور به منظور بقای یک ملّت یاد خواهد شد. من نمی توانم از شهری که پایتخت این کشور است، دست بردارم. از آنجا که نیرویمان ناچیز تر از آن است که بتوانیم بیش از این در برابر حملهٔ دشمن مقاومت کنیم و مقاومت ما نیز به تدریج به وسیلهٔ مردانی کور و بی اراده تحلیل خواهد رفت ، آرزو می کنم کهدر سرنوشت میلیونها انسان دیگری که تصمیم گرفته اند در این شهر باقی بمانند ، شریک باشم. گذشته از این ، هرگز در دستهای دشمنانی که خواستار نمایشی تازه جهت توده های دیوانهٔ خود هستند ، نخواهم افتاد. بنابراین تصمیم گرفته ام در برلین بمانم ، و در لحظه ای که مطمئن شوم که وضعیت پیشوا و حکومت در معرض خطر و سقوط حتمی قرار گرفته است ، مرگ را داوطلبانه پذیرا شوم. با قلبی شاد و آگاهی از یک وحدت بی مانند در تاریخ ، از فداکاری ها و دستاوردهای سربازانمان در جبهه های جنگ ، زنانمان در خانه ها ، دهقانان و کارگران و جوانانمان تشکّر و قدردانی می کنم. آرزو و درخواستم این است که ملّت آلمان ، هرگز و تحت هیچ شرایطی در هیچ مبارزه ای تسلیم نشوند و با تمام توان خود ، و با وفاداری نسبت به مبانی و اصول « کلاوزه ویتز » علیه دشمنان سرزمین مادری خود بجنگند. از وفاداری سربازان آلمان و نیز از مشارکت و همدلی من با آنها در مرگ ، بذری در زمین پاشیده خواهد شد که روزی در آلمان دوباره رشد خواهد کرد و در نتیجه یک ملّت متحد واقعی تحقق خواهد بخشید... پیش از مرگ ، رایش مارشال هرمان گورینگ را از حزب اخراج می کنم و تمامی حقوق را که به موجب حکم روز 29 ژوئن ۱۹۴۱ و نیز سخنرانی در رایشتاگ در اوّل سپتامبر ۱۹۳۹ به وی تفویض کرده ام ، از او می گیرم. گورنینگ و هاینریش هیملر ، جدا از عدم وفاداری نسبت به من و کشور ، با مذاکرات محرمانه با دشمن که بدون آگاهی و بر خلاف میل من انجام دادند ، و نیز اقدام به اعمال غیر اخلاقی و قانونی برای کنترل مردم ، شرمندگی جبران ناپذیری برای کشور آلمان به بار آوردند که تاریخ به نحو بد از آن یاد خواهد کرد. به منظور تقدیم دولتی که از مردان با شرف تشکیل شده ، و قادر است وظیفهٔ ادامهٔ جنگ را با تمام نیرو انجام بدهد ، افراد زیر را به عنوان کابینهٔ جدید منسوب می کنم: رئیس جمهور: دریاسالار کارل دونیتس صدر اعظم: دکتر گوبلز وزیر حزب: بورمن وزیر امور خارجه: زایس اینکوارت باشد که کابینهٔ جدید ، نسبت به وظیفهٔ خود که برقراری نظام ناسیونال سوسیالستی در کشور است آگاه باشد و شرایطی را بوجود آورد که هر فرد آلمانی ، خدمت در راه منافع عموم را به منافع شخص خود ارجح بداند. از ملّت آلمان ، تمام مردان و زنان ناسیونال سوسیالیست و نیز تمام افراد ارتش می خواهم که تا دم مرگ نسبت به دولت و رئیس جمهور جدید وفادار بوده ، از اوامر آنها اطاعت کنند. از همه مهمتر ، اینکه از دولت و ملّت آلمان می خواهم که همواره قوانین کشور آلمان را مورد مراقبت و ملاحظه قرار دهند.
واقعا این وضعیت به کجا ختم میشه اینده این جهان در بیست سال اینده چی میشه چقدر خوبه ادم اینارو بدونه تکنولوژی بیست سال اینده به چه صورت خواهد بود اخلاق اون موقع چی؟ فاصله طبقاتی تا کجا خواهد رفت امریکا برای قروض و کسری بازرگانی و پرداخت هزینه بازنشستگان و مخارج رو به تزاید چه خواهد کرد خاورمیانه به چه صورت خواهد بود اتحادیه اروپا چی؟ ایا میشه تصور کرد که دولت های دنیا سقوط کنه و جهان با مدیریت شرکتهای چند ملیتی اداره بشه انگیز ه رفتاری مدیران اون موقع شرکتها چه خواهد بود ؟ واقعا چطور میشه اینا رو فهمید وقتی در دنیای امروز یه به یک دکترای فیزیک میگن کار برات نداریم چون به تخصصی بالاتر نیازمندیم در بیست سال اینده تکلیف این همه ادم تخصص ندیده چی میشه میزان بیکاری تا کجا خواهد رفت وقتی امریکا به سهولت میتواند بهتری مغزهای علوم رو در روسیه چین هند و خاورمیانه بدون تقبل هزینه ای بابت اموزششان استخدام کنه و حتی عجیبتر انکه نتایج انبوهی تحقیقات بژوهشی رو هم میشه باز به صورت رایگان از اینترنت گرفت چه لزومی داره که برای علم هزینه کنه و اگر امریکا و دولت های دیگه از علوم بنیادی حمایت نکند بر سر علم و تکنولوژی چه خواهد امد ؟ خیلی دوست دارم اینارو بدونم اما نمیدونم راه رسیدن به این فهم را باید در چه قلم رویی از دانش بدست اورد
با سلام خدمت استاد و دوستان گرامی
جناب ***
بنده از جانب شما ایمیلی دریافت نکرده ام .
اینم برای تنوع
...............
تعدادی از دانشمندان جمع شدند تا با تحقیق در متن قرآن ؛ خطا و اشتباهی در آن بیابند و به این ترتیب قرآن را رد کنند!!!!
لذا بسیار در متن قرآن و کلمات آن دقت کردند تا اینکه به این آیه (18 سوره نمل) رسیدند که در مورد داستان حضرت سلیمان است که وقتی مورچه ای لشکر حضرت سلیمان را میبیند به سایر مورچه ها میگوید : پناه بگیرید تا لشکر سلیمان شما را خرد نکنند (لایحطمنکم) در حالی که : این کلمه در زبان عربی فقط در مورد خرد شدن شیشه به کار میرود اما مورچه ها آن را درباره ی خود بکار برده اند.!!!
پس این اشکالی است که میتوان به متن قرآن گرفت !!!!
بعد از آن یک دانشمند استرالیایی در تحقیقات علمی خود کشف کرد که : بیش از 75 درصد از غشای خارجی بدن مورچه ها را شیشه تشکیل میدهد
و با کشف این معجزه ی قرآن بلافاصله به اسلام ایمان آورد و مسلمان شدنش را اعلام نمود.
لا اله الا اله
الملک الحق المبین.
مانی که ادعای پیامبری داشت درباره موسی در کتابش آورده موسی فرستاده شیطان و دین او برای گمراهی مردم است
البته یهودیهای حاضر در اسراییل اکثرا شرق اروپایی هستند در صورتیکه یهودیان اصل مردمان فلسطین و اعراب بودند که اکثرا به دین اسلام گرویدند و اینها یهودی های تقلبی هستند که نمی دانم کی یهودی شدند البته به هیچ وجه امکان اینکه اینان خانه اجدادیشان فلسطین باشد وجود ندارد چون از لحاظ علم ژنتیک در فلسطین چنین چهرهایی وجود نداشته به خاطر شرایط آب و هوایی مدیترانه ای
حالا یهود چیه که تقلبیش چی باشه
تو ایران هم برخی که نام فامیلش قبلا یهودی بوده بعد اسلامی کرده و دم از دین یهود میزد و معاونش خود را دوست مردم اسراییل میدانست بیشترین خدمت رو به اینها تو جهان کرد خدا لعنتش کنه اون و همه یهودیها رو
استاد همان طور که به بیان مطلبی روشنگرانه در باب ایران دوره ی رضا شاه پرداختید میتوانید به بیان مطلبی در باب علت تشکیل اسرائیل بپردازید اصولا یهودیت چه هدفی رو از این اقدام داشته در حالی که وجود اسرائیل عاملی شده برای افزایش نفرت ملت ها از این قوم یهودیتی که صدها سال روال زندگیش ثروت اندوزی و کسب قدرت از طریق نفوذ به نهادهای اجتماعی جوامع و پنهان بودن اعمالش است چه ضرورتی داشته که با حمایت از اسرائیل نفرت ملتها را از خود زیاد کند و انگشتنمای بین انان شود؟ مگر اسرائیل نفعش برای یهودیان در آمریکا و سایر ملل جهان در چیست ؟
https://www.youtube.com/watch?v=2NTAlj6XQ00
آقای یکی شما براستی بنیان اندیش بسیار بسیار بسیار بزرگی هستید و وجود شما در میان بنیان اندیشان موجب مسرت و خوشحالی همه ماست . با وجود فرد بنیان اندیشی مثل شما هیچ کدام ما نباید غصه خیانت یاران استاد به ایشان را بخوریم و نباید از سکوت استاد غمگین باشیم چون افرادی مثل شما را داریم که میتوانند راه استاد را به بهترین وجه ادامه بدهند و همه دنیا را بنیان اندیش نمایند . جالب است بدانید در راهپیمایی روز قدس دیروز فقط یهودیان ایرانی شرکت داشتند و هیچ مسلمانی بین شان نبود. در بقیه کشورهای دنبا هم فقط یهودیان شرکت کردند تا الکی مسلمانها را سر کار بگذارند و هیچ کس کاری به اسرائیل نداشته باشد. از همه جالبتر این بود که راهپیمایان دیروز در تهران کلی برای کمک به غزه به صندوق های هلال احمر پول ریختند!!!