حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

داستان حیات 7



یافت شدن کالبد سالم مانده حیوانات گرمسیری در قطب های امروزین، به ویژه قطب شمال، که گرچه هنوز گوشه ای از پهنای وسیع آن هم کاوش نشده، اما نسبت به قاره قطب جنوب محل جست و جوی بیشتری بوده، برقراری شرایط جوی جدید را تا میزانی شتابان نشان می دهد که نه فقط فرصت فساد از جانوران گرفتار در آن را گرفته است، بل صحت دریافت و ادعاهای این بررسی ها را با استحکام کامل اثبات می کند.
دنیای وحش غافلگیر شده، به گریز از محیط زیست ناآشنا و نامناسب وادار و به راه نمایی غریزه به سوی موقعیت استوای جدید می شتابد. طوفان فرار از همه سو در اطراف قطب جدید، از سوی گروه های حیوانی پرتاب شده به اقلیمی غریبه، در پیوستن آبزیان به آب های گرم به مانع طبیعی برنمی خورد. چنان که کوچ و پرواز بال داران به فضاهای از دست داده پیشین بدون مانع طبیعی انجام می شود و گروه های متنوع گربه سانان و دیگر موجودات کوچک جثه ی تیز رو و اندک خوراک موفق به انتقال و اسکان در شرایط مناسب می شوند و  بدین ترتیب دایناسورها را باید تنها گروه حیوانی بدانیم که در مجموعه حوادث جا به جایی مدارات زمین به علت جثه بزرگ، کند پویی و پر خواری به نجات خویش قادر نشدند.
  
اینک فسیل این در راه ماندگان را تقریبا و به صورت گروهی در تمام مسیرهای رو به گرمسیر جهان از چین تا کانادا و شیلی و حتی ایران می توان یافت. تصویر بالا نمونه وامانده در چین آن ها را می بینید که به صورت گروهی در کنار هم از حرکت بازمانده اند.
و این هم خوابگاه دسته جمعی تعدادی از عظیم الجثه ترین دایناسورها که در آرژانتین یافت شده اند. این گورستان وسیع که شاهد دیگری بر نابودی همزمان نسل دایناسورها به علت محروم ماندن از محیط تغذیه خویش است، به سرگردانی دراز مدت علت  نابودی آنان پایان می دهد. (ادامه دارد)

داستان حیات 6

عمده تغییر انتقال قطب شمال و جنوب قدیم زمین به نوار مرکزی و نزدیک به خط استوای جدید، ذوب سریع میلیاردها میلیارد تن آب ذخیره در هزاران هزار کوه یخ و اقلیم پهناور قطبی بود که ارتفاع امروزین برخی از آن ها به سه هزار متر می رسد، رخدادی که به سرعت  سطح آب در آن چاله بزرگ را بالاتر کشاند.



این جا به جایی، طبیعتا و از زاویه دیگر ناحیه استوایی قدیم را به قطب های امروزین فرستاد که تخمیر مقدار غیر قابل محاسبه ای از چوب جنگل های گرمسیری قدیم، سیبری و تایگا را به بزرگ ترین گنجینه زیر زمینی ذغال سنگ و مخزن کلان ترین معدن تحصیل شده و دست نخورده ذخایر گاز جهان تبدیل کرده است. به علاوه یافت شدن بقایای گاه کاملا سالم مانده جانوران گرمسیری در نواحی قطبی از گرفتار شدن و انجماد سریع آن ها در چنان سرمای ناگهانی و شدیدی خبر می دهد که گاه حتی فرصت فاسد شدن نیز نداشته اند. شبکه مستند تلویزیون جمهوری در ساعت هفت و نیم روز پنج شنبه چند هفته قبل فیلمی از یافت شدن بقایای فاسد نشده بچه فیلی در قطب شمال نشان داد که بسیار آگاهی دهنده و شاهد روشنی در صحت برداشت های این بررسی بود. پیش از این هم در اوائل دهه نود میلادی یک هیئت روسی در قطب شمال جسد فیلی را کاملا و چندان سالم مانده یافتند که سرپرست هیئت مدعی شد از گوشت آن استیک ساخته و خورده است.  



بدین ترتیب و مقدم بر ورود به مبحث جدید و با عرضه تصویر بالا باید نخست مختصری از زندگی جانوری در نواحی گرمسیری کهن و بالاخص خصوصیات دایناسورهای منقرض شده را بررسی کنیم. این عکس فسیل استخوان ساق پای یک دایناسور به بلندای بیش از دو متر است که تخمین وزن حیوان را تا حدود 80 تن بالا می برد. اداره و دوام چنین وزنی روزانه به 20 تن غذا نیازمند است که مطلقا از طریق گوشت خواری تامین نمی شود.



و این تابلوی باز سازی سفالین دایناسورهایی است که بخش یا تکه ای از فسیل استخوان های شان به دست آمده است که شمار عمده ای از آنان گردن زرافه ای دارند که گیاه و برگ خواری آنان را توضیح می دهد.



مسلم است که چنین گردنی امکان تحرک عادی در میان درختان را باطل و تعقیب گربه سانان تیز پا را برای شکار غیر ممکن می کند وانگهی دایناسورها پنجه و دندان های مناسب و خنجری برای نگه داشتن و دریدن شکار ندارند.                                                               

                                             

 


گروه منقار دار دایناسورها هم جز از فضولات و دانه ها و میوه های جنگلی امکان تغذیه دیگری ندارند و بدین ترتیب دایناسورها را می توان و باید حیواناتی گیاه خوار شناخت که در محیط گرمسیزی و جنگل های انبوه به وفور و با تنوع بسیار در دسترس داشته اند.



اینک برگ دیگری از داستان حیات را خواندیم که فرصت را برای ورود به حاصل این برآوردها فراهم تر می کند. (ادامه دارد)

داستان حیات 5


تصویر کنونی زمین علاوه بر نمایش مکان آن گودال به هوا پریده، که موجب سرعت گرفتن پروسه انجماد پوسته و جا به جایی زمین و درهم ریزی مدارات آن شد، شاهد نشانه های دیگری است که با صراحت تمام از عبور آن دنباله دار سرگردان و عواقب آن خبر می دهند.

 



این نقشه گستره شنزارهای جهان از شمال آفریقا تا صحرای گبی در چین است. به شمایل و فورم جغرافیایی و خمش آن توجه کنید که در صورت اتصال سراسری با توجه به تغییرات زمانه به صورت دایره ای به هم بسته درخواهد آمد، دایره ای که پیش از تحولات عبور آن ستاره دنباله دار، در جای قطب زمین قرار داشته است.



این صحرای بزرگ شنزار با کشت و کار چند درخت خرما. برابر باورهای کنونی به علت نبود آب دچار بی باری شده، حال آن که علت نبود گیاه در شنزارها به سبب نبود خاک است. مطلبی که در دهه های اخیر دولت های ثروتمند و سرمایه داران عرب را به خرید خاک از کشورهای همسایه برای بارورکردن شنزارها هدایت کرده است. در واقع این شنزارها کوه ها و صخره هایی بوده اند که میلیون و میلیون ها سال در فشاری اندازه ناگرفتنی زیر کیلومترها یخ و در سرمایی تا قریب صد درجه زیر صفر خرد شده، پذیرای باد های باردار از خاک و همراه با تخم گیاهان نبوده اند. 



این صخره کاملا شنی زمانی کوه سنگی پر ابهتی بوده است که فشار کوه های یخی مرتفع سیمای آن را دگرگون کرده است. اگر هنوز در دریافت مدخل مرددید، یاد آوری کنم که منبع بزرگ سوخت های فسیلی جهان در شنزارها و حاصل نابودی سریع میلیاردها جانور و آبزی غول آسا در قطب قدیم است که در اثر چرخش زمین به نزدیک استوا تغییر محل داده است.



و اگر هنوز به ادله دیگری نیازمندید از یاد نبرید که مثلا شنزارهای قفر شمال آفریقا، در مصر به علت رسوب خاک هایی که نیل در دو سوی ساحل خود پخش می کند، چون بهشت سبز و آراسته به باغ و چمنزار در محدوده ای است که به برکت رسوبات رود نیل غنی شده است، مطلب و ماجرایی که در کناره های دجله و فرات نیز قابل دیدار و تایید است. (ادامه دارد).

داستان حیات 4

اجازه دهید تاکید و تکرار کنم که این یادداشت ها بیان سرگذشت زمین نیست، بل برگی از شناس نامه حیات زمینی و تحولات منجر به ظهور گونه ای با اصطلاحات امروز انسان است که ظرایف بیش از حد و دشوار فهمی مدخل بیان آن، که برای نخستین بار به عقول عالم تزریق می شود، محقق را وادار می کند تا گام های استدلال را اندک اندک و به کوتاهی بردارد.



هنگام نگاه به این دایره عظیم پر آب که اوقیانوس آرام و کبیر و پاسیفیک نامیده شده و لبه های شرق و غرب آن پوسته همجوار ندارد، به آسانی می پذیریم که قطعه پهناوری از چیدمان اولیه زمین مفقود است و چون برای آن محل اختفایی در زمین نمی پابیم، پس ناگزیر باید به آسمان کشیده شده باشد. یعنی توپ ما در زمانی نامعلوم که شصت میلیون سال پیش تخمین زده اند، با عبور سنگی سرگردان و یا همان اتومبیل تمثیلی و عواقب آن مواجه شده که سرعت گذری فوق العاده و چنان فاصله ای با زمین داشته است که درست مانند نمونه ذکر شده، گرچه نیروی جذب و بلع زمین را نداشته است اما توپ را به چرخش سریع گرد خویش واداشته و در نقطه عمود بر زمین و با حد اکثر نیروی خود، به علت سرعت فوق العاده، تنها بخشی از پوسنه زمین را در نازک ترین قسمت آن جدا کرده، با خود به سوقات برده، پلیت یکپارچه زمین را به قطعات مختلف خرد کرده، جای قطب ها را تغییر داده و پس از دور شدن دنباله دار زمین با محوری غیر قائم مستقر شده است.


گرچه اثبات امکان بروز این تغییرات، به صورت نسبت های ریاضی با محاسبه وزن و سرعت و فاصله ی آن جرم سرگردان سماوی به چند صورت گوناگون دشوار نیست، اما قبول وقوع آن با مراجعه به اسناد و آثار مانده بر زمین آسان تر و قانع کننده تر است. از جمله صورت کنونی آن اعلام می کند که آن جرم سرگردان در زمانی از کنار زمین می گذرد که ماگمای مرکزی به سطح زمین نزدیک تر از 60 میلیون سال پیش بوده است. چرا که لغزش آرام پوسته آسیا برای پر کردن ضایعه پاسیفیک، به جدایی و حرکت پلیت امریکا در سمت شرق گودال و پاره پاره شدن زمین در غرب آن منجر شده است.



در واقع نسبت دادن وقوع چنین حادثه ای به شصت میلیون سال پیش، با اعتنا به اعلام عمر 4/5 میلیاردی برای زمین ، کاسموس اطراف منظومه شمسی را با توجه به ادواری بودن حرکات در اجرام سماوی، کم جنب و جوش می شناساند. (ادامه دارد)


داستان حیات 3


بدین ترتیب پوسته کنونی زمین قطعه دو پاره شده ای شامل پلیت آسیا و آفریقا و وصله و دنباله ای با نام پلیت آمریکای شمالی و جنوبی، و دیگر عوارض سطح آن جدای از سرزمین بلامصرف قطب ها، در اختیار عرصه بس وسیع اوقیانوس ها است. هر دو مجموعه اصلی، که در ابتدا یکپارچه بوده اند، بر پلیت های کوچک و بزرگی سوارند که نه فقط برابر راه نمایی فلش های نقشه زیر در جهات مختلف در حرکت اند، بل در اثر برخورد با یکدیگر موجب بروز زلزله های متعدد می شوند، که شدت و ضعف تماس و کوچک و بزرگی پلیت، پایه سنجش ریشتر زلزله و تعیین محدوده و عمق حدوث آن است.



برخورد دائمی پلیت های کوچک و بزرگ و نازک و ضخیم با یکدیگر نه فقط موجب بروز زلزله های کوچک و مدام در بخش هایی از زمین می شوند، بل درزها و دهانه هایی را در عمق باز می کنند که موجب سرریز و فوران و جریان و پرتاب ماگماهای زیر سطحی در نقاط معینی از زمین اند.


این نقشه مکان فوران آتش و نیز بروز زلزله را در دهانه پلیت ها، که گسل نیز نامیده می شوند، نشان می دهد. ثابت ماندن این مراکز و نقاط، که در مقاطع انقطاع و تلاقی پلیت ها قرار دارد، اسرار درون زمین و داستان آن را بازگو می کند.



حالا به کلیدی ترین گوشه های این بررسی با به میان انداختن این سئوالات نزدیک تر می شویم که اولا چرا لبه شرقی زمین چندان تکه پاره است که استرالیا و ژاپن و کره و اندونزی و مالزی، گرچه خود جزیره و شبه جزیره اند، بل در محاصره نزدیک به بیست هزار جزیره پراکنده قرار دارند. در حالی که در فاصله بس طولانی میان پلیت آسیا و آمریکا فقط چند جزیره مرجانی بالا آمده و بپرسیم کدام نیروی فوق کلان، پلیت آمریکا و آسیا را از یکدیگر جدا کرده است؟ (ادامه دارد)

داستان حیات 2


مقدمتا گفته باشم که خداوند در قرآن بندگان اش را با عناوین گوناگون: آدم، ناس، انسان، بشر و انس خطاب کرده است. پیوسته برای کشف سبب این تنوع نام گذاری با خود در خیال و جدال بوده ام و آن زمان که تنها خطاب عام و آسمانی را به صورت یا بنی آدم و نه بنی بشر و غیره یافتم، آن گاه  انگیزه کافی و لازم برای عرضه یادداشت های داستان حیات در من به جنبش درآمد.


اگر ظرفی از شیر گرم را در فضای باز بگذارید در پروسه سرد شدن، پوسته ای از چربی با ضخامتی معین بر سراسر سطح آن ظاهر می شود، تجربه ای که در سرد شدن یک لقمه گداخته از فولاد خارج از کوره نیز، به صورت ظهور لایه ای ذغالی در سراسر آن قابل دیدار است. به همین ترتیب، قبول پدید آمدن پوسته در پروسه سرد شدن، فقط در یک سوم سطح زمین، در طول زمانی دراز و نجومی، ساده لوحی بنیانی وسیع و نابخردانه است.



به این نقشه زمین توجه کنیدکه فقط پازل آمریکا _ آفریقا و اروپای آن، قطعه جانبی پازل گونه و منطبق دارد، اما قرینه اتصالی حاشیه غربی آمریکای شمالی و جنوبی را پیدا نمی کنیم، چنان که آفریقای شرقی قطعه اتصالی ندارد و معلوم نیست از کدام مجموعه پوسته ای جدا شده و به همین روال آسیای جنوبی نمایی از اتصال با پوسته قاره جنوبگان نشان نمی دهد و معلوم نیست زائده قوز دار هند از چه پوسته ای کنده شده، چنان که سراسر لبه های شرقی پوسته و پلیت آسیا کم ترین علامت همسایگی با پوسته غرب امریکا ندارد.  


حالا به این تصویر ارزشمند بنگرید. دو پلیت بزرگ آسیا و آمریکا، گرچه در زائده شمال، تقریبا به هم متصل و قرینه اند، اما میانه و جنوب سطوح دو پوسته را گودال دایره شکل عظیم و بسیار عمیقی از یکدیگر جدا و در طی زمان به اوقیانوس تبدیل کرده است. در این جا اثر انگشت حادثه ای را می بینیم که زایش پوسته قاره ای هند را نیز معلوم می کند. بخشی از پوسته یکپارچه زمین را، چنان که بیاید، بلعیده و نظم پازل کامل و اولیه آن را به هم زده است.

این هم شمای شفافی از پوسته و پلیت آمریکا، که حاشیه شرقی آن، خلاف حاشیه غربی، به طور کامل با پوسته و پلیت حاشیه غربی آفریقا و اروپا همخوان است، اما چه عاملی این فاصله بزرگ میان دو پوسته ی در اصل یکپارچه را به وجود آورده است. (ادامه دارد)

داستان حیات 1

داستان حیات

یک توپ پلاستیکی معمولی را کنار گذر و خیابانی تصور کنید. اگر دوچرخه ای با سرعت پنجاه کیلومتر و با فاصله یک متر از کنار آن بگذرد، توپ فقط تکان مختصری خواهد خورد و اگر اتومبیلی با همان سرعت و فاصله از کنار آن عبور کند، توپ در حال چرخش به دور خود تا مسافت معینی به دنبال اتومبیل خواهد دوید و بالاخره اگر کامیونی باز هم با همان سرعت و فاصله از مقابل آن بگذرد، توپ با چرخش و جهش های پیاپی به زیر اتاق و چرخ های کامیون کشیده خواهد شد. اما اگر توپ شما سربی و یا فولادی باشد با عبور قطاری از چند سانتی متری آن نیز دچار تغییر و حرکتی نخواهد شد. بدین ترتیب فرمول جاذبه کیهانی با سرعت، فاصله و وزن مرتبط می شود. از اطلاعات و خاطرات سماوی موجود با خبریم که مثلا در هر دوره چند ده ساله، دنباله داری به نام هالی با چنان سرعت و فاصله و حجمی از کنار زمین، درست مانند گذر دوچرخه از کنار توپ، بدون تاثیرات عمده و مشخص، می گذرد. اما کسی نمی داند که مثلا هر صد میلیون سال یک بار چه حادثه ادواری ناخوش آیندی در انتظار زمین است. با مراجعه به شمای کنونی زمین و اگر عمر بسیار طولانی و قصه های مربوط به علل نابودی دایناسورها در 50 میلیون سال پیش را قبول کنیم، پس پذیرفته ایم که زمین در فاصله ای بس دراز بدون آسیب مانده است.

عمر زمین را 4/5 میلیارد سال تخمین زده و هم سن خورشید گفته اند و بر اساس دیاگرام تصویری بالا ضخامت متوسط پوسته زمین را 30 و شعاع زمین را قریب 6/5 میلیون متر تعیین کرده اند که پوسته زمین را به روکشی پوست پیازی برای طبقات زیرین تبدیل می کند. اگر اعداد اعلام شده کنونی را باور کنیم باید سرعت سرد شدن پوسته زمین در هر یک میلیارد سال را نزدیک به 6 کیلومتر بدانیم که با حجم اندک و فاصله نسبتا طولانی زمین از خورشید منطقی نیست و از سوی دیگر سرد شدن کامل هسته مرکزی زمین را تا حدود 40 میلیارد سال آینده به تعویق می اندازد. چنان که با مراجعه به تکتونیک و بررسی صفحات قاره ای زمین بالاجبار باور می کنیم که زمین در محدوده زمانی نامعین دچار سرنوشت اتومبیل و توپ شده است.


اینک پلیت زمین چون پاره های یخ شناور اوقیانوس، در قطعات گوناگون بر هسته کاملا مذاب مرکزی سوار است: پلیت آمریکن، پلیت کارابین، پلیت کوکو، پلیت پاسیفیک، پلیت یوروپین، پلیت عربین، پلیت ایندین، پلیت فیلیپین، پلیت امریکای جنوبی، پلیت نایکا، پلیت استرالیا و پلیت جنوبگان. نقشه زیر گواهی می دهد که این قطعاتی که مانند کاسه ای بر زمین خورده، پازلی در اصل یک تکه بوده اند.


سوال بزرگ در مراجعه به نقشه تکتونیک زمین در بالا، یکی عدم انطباق دندانه های قطعات شرقی و غربی و دوم پیدا شدن فضای آزاد کلان و عمیق برای تولد اقیانوس هاست. زیرا منطقی است که در مسیر زمانی سرد شدن، باید پوسته در سراسر زمین تشکیل شده باشد. (ادامه دارد)

آگهی

آماده شد :

کتاب چهارم، برآمدن مردم، بخش اول، مقدمات. 340 صفحه، 12500 تومان.

کتاب چهارم، برآمدن مردم، بخش دوم، قرینه ها و امارات، 320 صفحه، 12500 تومان.

اسلام و شمشیر، یادداشت های 46 تا 57، 6000 تومان.

با تلفن 66492049 تماس بگیرید.

شیپور پیروزی، هوا خوری 28



شیپور پیروزی


یکی از قرآن‌های مورد بررسی در پروژه "کورپس کورانیکوم"
مکان: کتابخانه دانشگاه "لیدن" هلند - زمان احتمالی نگارش: بین سال‌‌های 646 تا 770


سال ها پیش همراه عرضه دلایل محکم و تصاویری از دست نوشته های قرآنی و غیر قرآنی گوناگون، به خط بومی و کهن عرب، برای نخستین بار در جهان، ضمن مقدمه کتاب «پاپیروس ها» نوشته بودم:

«بدین ترتیب مدعی می شوم که ظهور کمال و بلوغ در خط عرب، حتی برای نگارش قرآن هم، که اصلی ترین متن برای مسلمانان است، مقدم بر قرن هفتم و هشتم هجری صورت نبسته، چه رسد به ده ها هزار کتاب، که مثلا ابن ندیم تالیف و تحریر آنها را به قرون اولیه هجری کشانده است!! بدین ترتیب آیا نیازمند بازبینی اسناد موجود در باب هستی و هویت و نیز تعمق و تفکر در موضوع تاریخ و فرهنگ اسلام نیستیم»؟! (مقدمه ناشر، پاپیروس ها، ص 15)

حالا روزنامه مشرق در شماره 29 آذر 93، تحقیقات بر روی قرآن های قدیمی به وسیله گروهی به نام «کورپس کورانیکوم» را اطلاع داده که سراسر تایید برداشت های بنیان اندیشانه پیشین من در همین زمینه و از جمله اشاره ای در مقدمه کتاب «پاپیروس ها» و تفصیلی است که در یادداشت های مرتبط با خط و قلم آورده و نتیجه گرفته بودم که جز لت نوشته های قرآنی و اسناد اجتماعی و خصوصی و تجاری و خانوادگی و برگه های رسید کالا و پول، به خط بومی و بی نقطه و اعراب عرب، که کاربرد محلی داشته، هیچ برگ نوشته دیگری، حاوی روایت و حدیث و فلسفه و سیره و تاریخ و طبابت و نجوم و فتوح و غیره، دورتر از چند قرن اخیر نیافته ایم.

گروه بین‌الملل مشرق- پروژه تحقیقاتی "کورپس کورانیکوم" (Corpus Coranicum) در سال 2007 و به همت "آنگلیکا نویورت"، "میشائیل مارکس" و "نیکلای سینایی" در آکادمی علوم "برلین-براندنبورگ" آلمان آغاز شد. براساس خط‌ مشی‌های این آکادمی، گروه تحقیقاتی می‌باید ظرف مدت 18 سال، بررسی‌های پژوهشی خود را روی تاریخ قرآن تکمیل کند. محورهای تحقیقاتی آن‌ها شامل ثبت و ضبط شواهد تاریخی قرآن (دست‌ نوشته یا قرائت‌های مختلف)، جمع‌آوری متون تاریخی همزمان با عهد عتیق، و تفسیر ادبی و بر اساس ترتیب زمانی قرآن می‌شود. یکی از اهداف محققین پروژه این است که متون دینی و ادبی قبل و بعد از قرآن را با متن قرآن مقایسه کنند و از این راه پی ببرند که آیا قرآن کتابی منحصر به فرد و معجزه‌ای الهی است؟ کار این گروه براساس اصول علمی صورت می‌گیرد. به طوری که شواهد تاریخی دست‌ نوشته‌ها و قرائت‌های گوناگون قرآن در دو پیکره زبانی جداگانه نگهداری می‌شود. محققین پروژه پس از بررسی‌های جامع به این نتیجه رسیدند: "دست نوشته‌های موجود از زمان صدر اسلام، تنها در ده سال گذشته مورد بررسی دقیق قرار گرفته‌اند. از این رو، ضرورت مطالعه این بخش از تاریخ احساس می‌شود."                                                 

                                                                                                                                                             
حالا دم خروس این سعی جدید برافراشته شد. باز هم یهودیان برای حفظ تتمه آبروی ریخته شده از مراکز فرهنگی وابسته به کلیسا و کنیسه در تحقیقات تاملی در بنیان تاریخ ایران و اسلام و مصادره تحقیقات عمیق و جدید انجام شده در این باره، دکان دیگری از قبیل مراکز و موسسات ایران و اسلام شناسی پر سابقه ولی جدیدا بی آبرو شذه را برای لوث و تغییر مسیر مسئله خط و کتابت و زبان در شرق میانه گشوده اند و به دنبال کشف متون مقدم و قرائت های گوناگون قرآن اند. نکته جان دار قضیه آن جا در جنبش است که روزنامه مربوطه مطلب بیان شده در بیخ گوش خود را نشنیده گرفته و برای خوش آمد یهود خبرنگار بین المللی خود را برای مصاحبه تا آن سر دنیا بسیج کرده است. این اظهار معلومات که در عین اعتراف به سلامت و قدمت قرآن، می خواهند در مطابقت با دیگر متون همزمان با آن، که می دانیم نوشته نمی شده، 18 سال بعد مثلا به مسلمین خبر دهند که قرآن اولیه و اصلی را به خط  عبری یافته اند.


یکی از قرآن‌های مورد بررسی در پروژه "کورپس کورانیکوم"
مکان: کتابخانه دانشگاه "لیدن" هلند - زمان احتمالی نگارش: بین سال‌های 650 تا 718

«کار این گروه براساس اصول علمی صورت می‌گیرد. به طوری که شواهد تاریخی دست‌ نوشته‌ها و قرائت‌های گوناگون قرآن در دو پیکره زبانی جداگانه نگهداری می‌شود. محققین پروژه پس از بررسی‌های جامع به این نتیجه رسیدند: دست‌ نوشته‌های موجود از زمان صدر اسلام، تنها در ده سال گذشته مورد بررسی دقیق قرار گرفته اند.. از این رو، ضرورت مطالعه این بخش از تاریخ احساس می‌شود.

مورخ نتوانست چه گونگی دست یابی این مرکز قرآن شناسی به قرائت های گوناکون قرآن را در متونی دریابد که اعراب و نقطه ندارند و درعین جال به این اعتراف توجه می دهد که می گویند رمز گشایی از نسخه های کهن قرآن در غرب اخیرا آغاز شده و حال آن که من در سال1387 و در مقدمه کتاب پاپیروس ها و پیش از ان در یادداشت های ایران شناسی بدون دروغ اورده بودم:

«اگر در جهان عرب نیز نوع نگارش حروف به وجهی است که در نمونه های این پاپیروس ها می بینیم، آیا چگونه ایرانیان این همه تاریخ و تفسیر و سیره و مغازی و فتوح نوشته اند و به راستی اگر عرب در قرن هشتم و آن هم در مرکز مصر و در میان صاحبان فن و فرهنگ نگhرش، هنوز برای کاف و قاف و نون و واو و یا و عین و غین خود اسلوب واحد و امروزین نگارش را نداشته و برای شناسایی و تفکیک الفبای خود هنوز نقطه به کار نمی برده پس فارسیان که کپی بردار وام دار خط و حرف نویسی عرب اند، چه گونه در قرن چهارم هجری شاهنامه نوشته و می خوانده اند؟. 



یکی از قرآن‌های مورد بررسی در پروژه "کورپس کورانیکوم"
مکان: کتابخانه دولتی برلین - زمان احتمالی : بین قرن‌های هفتم تا هشتم


از آن‌جا که شما روی نسخه‌های خطی قرآن هم کار می‌کنید، آیا تا کنون به نسخه‌ای متفاوت از قرآن‌های چاپی امروزی برخورد کرده‌اید؟

متون مربوط به دو قرن اول پس از نزول قرآن، ابهامات بسیاری برای ما داشت. خواندن متن قرآن به علت آن‌که صداهای فتحه و کسره و ضمه و حتی نقطه را نمی‌نوشتند، دشوار بود و می‌شد به چندین شکل این متن را خواند. اما نکته شگفت‌انگیز این‌که، به رغم نبودن نقطه و اعراب در این نسخه‌ها، پس از بررسی‌های بیش‌تر روشن شد که خوانش همه آن‌ها یکی بوده و تفاوت محسوسی میان این خوانش و نسخه‌های کنونی قرآن وجود ندارد.

این اعتراف کارساز و صریج بر یگانگی و بی تغییر بودن متن قرآن بینی مبلغان مجعول شناس کتاب خدا را بر حاک می مالد و معلوم می کند که جهد در راه کشف قرآن های مغایر، کوبیدن آب در هاون و کوبیدن مشت بر سندان است.

«کتاب حاضر، 260 قطعه پاپیروس مصری را می شناساند که تقریبا تمام گنجینه پاپیروس های یافت شده از قرون نخست اسلامی را شامل می شود. در میان این یادگارهای گران بها،گرچه مطالب فراوانی است که به فهم درست تر از اوضاع اجتماعی و تاریخ اسلام نیز کمک می کند، اما قصد من از طرح مسئله در این مبحث نه بررسی اجتماعی- تاریخی، که کنجکاوی فنی است. حقیقت مسلم و بی تردید این که گذر از مقدماتی برای رفع خامی از خط عرب، تدوین قواعد صرف و نحو، نقطه و علامت گذاری بر حروف، تا حدی که بتوان قرآن را برای ده ها ملت متنوع غیرعرب از صورت محفوظات به مکتوبات بین الاسلامی قابل قرائت بدل کند، تنها با تلاش طاقت فرسا و طولانی ممکن شده و قرون متمادی زمان برده است. این مطلبی است که نمونه های به جای مانده از خط عرب در قرون نخست اسلامی و از جمله پاپیروس ها، نه فقط تاکید می کند، بل زمان این بلوغ را ، لااقل تا قرن هفتم هجری به درازا می کشاند.غالب این اوراق پاپیروسی در این کتاب تاریخ تدوین ندارد. نمونه های تاریخ دار آن بر دو دسته است: یا برابر اعلام های مصطلح امروز، بدون ذکر واحد سده، مثلا به صورت سال چهل و هشتم امده، که مگر از طریق تطبیق خط، به طور دقیق معلوم نیست که سال چهل و هشتم از چه قرنی بوده و یا به تاریخ کامل ماه و سال و روز اشاره دارد، که دورترین آن متعلق به روز شنبه ای از ماه شوال سال 104 هجری است». (پاپیروس ها، مقدمه ناشر)
.در مجموع چنین می نماید که معده فرهگی صاحبان اندیشه و امکانات رسانه ای در ایران به خام خواری اغذیه وارداتی از مطبخ کلیسا و کنیسه معتاد شده است.

هواخوری 27


هوا خوری 27



این نامه ی یک روشن فکر افغانی به رییس جمهور کشورش که در مقدمه کتابی با نام «پور خرد» آورده، سیلی محکمی بر گونه کسانی است که گمان برده و تبلیغ می کنند مدخل های بنیان اندیشی در گذر زمان اندک اندک فراموش خواهد شد و تفی است بر صورت روشن فکری دود گرفته و حزب ساخته و هتاک ما که گمان برده اند با نفوذ در مراکز فرهنگی کشور تریبون های رسانه ها را چنان بر تزهای بنیان اندیشانه  می بندند که علاوه بر روزنامه و مجلات حتی کتاب فروشان کشور را نیز از عرضه چند صد مدخل نو بر تاریخ و فرهنگ ایران و جهان بر حذر داشته اند و وزارت ارشاد در بن بستی که ناچار رییس جمهور کشور را بر نیاز به تعاون عمومی و رعایت دموکراسی ملی وادار کرده، هنوز قریب ده جلد از تالیفات مرا در محاق سانسور دارد.




 

 


به مقام محترم ریاست جمهوری اسلامی افغانستان!


پس از احترام ، نگاشته میشود:

معضلات افغانستان ، فقط تعریف های در گرو عناصر اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی و تجارتی نیستند. در روزگار ما، روز تا روز بر محور اندیشه های بشری - قومی در رنگ های به اصطلاح ادبیات و فرهنگ، که از توجیه کننده گان دیموکراسی به شمار میروند، تفکری را زاده اند که عصبیت قومی را بدون ملاحظه بر کرامت انسانی، حول منافع «قوم» بنویسند؛ که در جهان ما، هیچ ویژه گی ای منحصر به فرد و محدود به یک نشانی ندارد. این معضل که به بهانه ی آزادی تفکر و کار فکری انسانی ، دفاع میشود، در واقع همان پدیده- ایست که پشتوانه ی گرایشات قومی را میسازد؛ بنابراین، نقش همان پندار های بشری که کژاندیشی های انسانی را نقد کنند، همانقدر مهم میشودکه از مولفه های دیگری سخن برود.

در بیش از ده سال تجربه ی دیموکراسی نوین (پس از طالبان)،آگاه شدیم که اگر فضای نوین، فرصت های زیادی برای صورت های متنوع بروز اندیشه ی افغانی فراهم آورد، چنین امری، توجیهات برای اغراض قومی را تا مرز جنون نیز اجازه داده است. گرایش های شدید قومی مبتنی بر میراث های به اصطلاح ادبی و فرهنگی که با بازخوانی های عجیب و عجین در عصبیت قومی ، در گونه های مختلف ، ارایه شده اند ، چنان بستر هایی از تضاد های اجتماعی را باعث میشوند که به زودی در عقب خویش، سیاست های فرهنگی همسایه گان را به عنوان پشتوانه هایی در مسیر منافع دیگران ، به همراه داشتند. من معتقدم تا مقوله ی «بنیادگرایی فرهنگی» را - پس از وضع این اصطلاح که شاید در زمره ی نخستین ارایه کننده گان آن باشم - ، پا به پای بحث «بنیادگرایی دینی»، در همین مسیر به نقد بکشانم.

کشور ما در مسیر یک رقابت منفی، پس از برقراری حاکمیت پهلوی در ایران که موجد بدترین پدیده ی غیر انسانی و نژادی (فارسیسم) بود، بر اثر نیاز های رقابت منفی ، عمق تاریخی را در دستور کار رسمی-  فرهنگی و پژوهشی قرار می دهد و اکنون که در مسیر این رقابت، بیش از هشتاد سال است جلو میرویم ، دستاویز و ابزار های جعل (آریایی و خراسانی) که در توهمات و سوء برداشت های ما ، بزرگ شدند ، سیاهی هایی نیز دیده می شود  تا حقیقت تاریخی و مستند ما (افغانستان و افغان) دستخوش سیاست ها شده و به چالش کشیده شوند.

از آن که تجربه داریم، جلوگیری و پیشگیری هایی که با دلیل و خردورزانه نباشند، جز  نتیجه ی مقطه یی، کاربردی ندارند و خود باعث اشاعه ی بدپنداری ای میشوند که چون پاسخی نداشتند‌، مانع آزاد اندیشی شدند، پیشنهاد می کنم تا برای بیرون رفت ، از راه حل هایی که به عنوان پاسخ ها در برابر سیاست ها و گرایش های غلط، کار های پژوهشی و نوین فکری - ادبی و فرهنگی اند، استفاده شده و جزو سیاست های فرهنگی و حمایت از ارزش های واقعی دولت افغانستان، آداا شوند و به عنوان نخستین موضوعات کاری آن ، آثار پژوهشگر نامور، استاد ناصر «پورپیرار» را که با پرچمداری ارزش های اسلامی ، نگارش ها و پژوهش های انسان محور و پر ارزش منطقه یی، بهترین انواع کار را در جهت رسوایی پدیده های جعلی و مضحکی چون فارسیسم، ارایه کرده است ، در چوکات اداره و یا نهادی با عنوان «مرکز مطالعات پیرارشناسی» یا در حدود اکادمی علوم افغانستان و یا هم به گونه ی مستقل و تحت اثر سایر ادارات مربوط دولت ، امر ترویج بفرمایند و بر اینگونه ، نه فقط مسیر ها را برای یافته های درست ، هموار کنند ، بل در جهت زدودن اوهام فرهنگی که دیوانه وار، گروهی را در خیالات واهی ، بومی ، صاحبان اصلی ، دارنده گان چنین و فلان فرهنگی ، هتاک ، متجاوز و فزون خواه نموده است، پاسخی محکم داده و کرداری را نهادینه نمایند که بزرگترین منفعت اش ، حفظ ارزش های افغانی خواهد بود.

نویسنده به عنوان یکی از ارادتمندان استاد «ناصر پورپیرار» که حقانیت این شخصیت بزرگ را در مطالعه ی همه جانبه ی آثار ایشان ،‌ به تمامی دریافته ام ، کار این پژوهشگر و مدافع بزرگ ارزش های اسلامی و واقعی منطقه ی تمدنی خویش را ،‌ نه فقط از بهترین ها می دانم ، بل مدخل های نو گشوده ی او برای نگرش های نو و توجه بر ژرفنا هایی که واقعیت ها را در امر روشنایی بر ادعا ها ، روشنایی داده اند ، از بهترین آثاری می دانم که شاید در طی صد سالی که از پرباری کار فرهنگی در زبان دری می گذرد، در جغرافیای این زبان از تاجیکستان تا افغانستان و ایران ، بی مانند و بی همتا باشند.

یادآوری این نکته ، بی جا نخواهد بود که استاد ناصر «پورپیرار» در راستای اهداف برحق اش، از چنان تنگنا هایی گذر کرده است که یگانه روزنه برای رسیدن به حقایقی است که در میان انبوه جعل و صادرات سیاسی - فرهنگی بیرونی ، تنها شانس برای دریافت واقعیت های ملت ها، در جغرافیای عقب نگهداشته شده  جهان سوم اند..

محتوای کتاب حاضر، بهترین پیام در جهت سفارشم برای ریاست جمهوری اسلامی افغانستان خواهد بود و اینجانب ، آماده ی هرگونه توضیح و پاسخگویی در قبال پیشنهادم استم.



با احترام

مصطفی «عمرزی»

16/ سرطان / 1393 خورشیدی

کابل