حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

هوا خوری ۱3 ، عراق 1

هوا خوری13،  عراق ۱


درک کلی از مسائل جنگ ایران و عراق، با سرریز عواطف و تعلق و تمایلات ملی و ارزیابی ساده لوحانه وطن پرستان افراطی ممکن نیست. ورود منتقدانه به چنین بررسی ها نیازمند آشنایی با علت بروز و نیز  شناخت عوامل و بر پا کنندگان چنین ماجراهایی است. مثلا مقدم بر هر نظری ابتدا باید با اهداف این گونه جنگ  ها آشنا شویم و توسعه طلبانه و یا سیاسی و دفاعی بودن آن را تعیین کنیم. آیا طرفین با قصد به دست آوردن فضای حیاتی و تسلط بر منابع و معادن، تغییر محدوده جغرافیا و یا درهم پاشی موضع و موقعیت و تضعیف آن دیگری جنگیده اند؟ در مورد جنگ ایران و عراق، پاسخ هر سه سئوال منفی است و ملاحت امر آن جا بروز می کند که 8 سال با تمام نیرو به کشتار و تخریب منابع هر دو طرف کوشیده ایم تا در پایان ماجرا، درست مانند امروز، از خود بپرسیم: راستی برای چه می جنگیدیم؟! آیا اضافه کردن واژه تحمیلی توضیح قانع کننده ای برای چنین ستیزه عامدانه طولانی و مخربی میان دو همسایه مسلمان، تا مرز نابودی کامل منابع ملی و زیر بنای اجتماعی و ذخایر نظامی هر دو طرف جنگ بوده است؟! چنین جنگ های به ظاهر بی هویت و هدفی فقط ویرانگر است که پس از صلح ناگزیر، توده های هر دو کشور در باز سازی منابع زیر ساختی متحمل صدمات فوق سنگین خواهند شد و ترمیم خرابی ها به سود عواملی تمام می شود که جنگ را زیرکانه و به سادگی از درون مبالغی شعار و گفتار هیجان آفرین بر دوش دو ملت همسایه قرار داده اند. به خاطر دارم خبرنگار بی بی سی از ُژنرال عراقی فاتح جبهه و تصرف آبادان می پرسید: به نظر می رسد ارتش عراق متوقف است و اشتها و توان پیشرفت بیش تر را ندارد. و فرمانده عراقی معترضانه پاسخ داد: مانع ارتش عراق در فتح سریع تمام خوزستان فقط نداشتن دستور است! گمان می کنم تمام اسرار جنگ ایران و عراق در همین جواب ژُنرال عراقی به خبرنگار بی بی سی پنهان است.


ایران و عراق در نیم قرن اخیر، به زیان تحمیلات امپریالیستی و در مسیر آزادی و استقلال، با تحمل و ادای  هزینه های فراوان و گوناگون، در حال گذر بوده اند. دولت های غربی خشم خود را از گسترش و تعمیق این گونه تغییر و تحولات پنهان نمی کنند و در بازگرداندن حاصل این تحرکات به موقعیت پیشین دچار تردید نمی شوند. هیچ یک از ملل انقلابی در آسیای جنوب شرقی، آفریقا، بین النهرین و یا آمریکای مرکزی و جنوبی، هنوز از چرخه قساوت و فشارهای پنهان و آشکار دولت های غربی کاملا رها نشده اند.


انقلاب ضد سلطنتی عراق، در ژوییه سال 1958 بسیاری از محاسبات را در منطقه به هم ریخت و شیرازه یکی از پلیدترین پیوندهای امپریالیستی، یعنی پیمان بغداد را از هم گسست. حمایت توده های عراق از انقلاب ژوئیه و سرریز آن ها به میدان انتقام بس خونین و بی کنترل نوکران شناخته شده و برجسته اجانب، خشم اربابان بیرونی عراق را به گونه ای برانگیخت که از آن پس حتی دمی از اخلال در پیشرفت انقلاب عراق غافل نبوده اند و گرچه افسران انقلابی با دعوت عمومی برای اداره دموکراتیک نهادهای ملی، با گرد آمدن در شورای انقلاب عراق، گام موثری در تعمیق اتحاد ملی برداشتند ولی پیش دستی عوامل دست دوم ضد انقلاب در ارتش عراق و پیش راندن هواداران خود، با توسل به کودتا، رهبران انقلاب  را سر بریدند و باند حسن البکر و عارف را به جای آن ها نشاندند که موافقتی با گسترش و تعمیق انقلاب نداشتند. تغییر و  تحول در مراکز قدرت چنان عادی شده بود که حزب بعث عراق سرانجام با تکیه به افسران هوادار خود و به دنبال یک قصابی موحش  در ارتش عراق قدرت را به دست گرفت و نیروهای انقلابی در سرزمین عراق تا جناح مترقی کردان و  طرف داران احزاب چپ و حتی خزب کمونیست عراق را، با تشکیل شورای مترقی انقلاب، به اتحاد ملی برای پیشرفت عراق دعوت کرد..


تاریخ معاصر عراق از وسعت خراب کاری های بعدی امپریالیسم انگلیس برای درهم شکستن اتحاد ملی و درون سرزمینی میان نیروهای مترقی عراق، با به میدان فراخواندن جناح مرتجع اکراد و تهدید به تحرکات نظامی ارتش شاه و سازمان دهی نیروهای مرتجع داخلی، که منجر به ایجاد شکاف در جبهه مترقی عراق شد، بی نشان و خبر نیست. امپریالیسم حتی تلافی مقاومت نظامی سرزمین و ملت های از بند رسته را از یاد نمی برد. روس ها  شکست ارتش سرخ در برابر مقاومت مردم افغانستان را فراموش  نمی کنند و در نشست های جهانی از جانب داری آن مردم طفره می روند. امپریالیسم از درهم ریزی زیربنای این جوامع دست برنمی دارد. امروز ابزار این ویرانگری ها از مداخله مستقیم نظامی تا تقویت لیبرال ها و عملیات فوق سری سازمان سیا تا ایجاد تفرقه و انحراف و دشمنی در جنبش رو به رشد ملل دست یافته به انقلاب ملی - دموکراتیک چنان پیچیده و متنوع شده که ملت های از بند رسته تا مدت ها در پیچ و خم و تار و پود این  شگردهای امپریالیستی اسیر خواهند ماند که متاسفانه همانند نمونه های شیلی، اندونزی، مصر، سودان و سومالی مجبور می شوند علی رغم قربانی های فراوان به شیوه های نو به تحمیلات جدید گردن بسپارند. امپریالیسم همان گونه که از انقلاب چهارده ژوئیه عراق صدمه فراوان دید، از انقلاب 22 بهمن ایران نیز که یکی از پایه های استقرار نیروهای غرب، همانند پیمان سنتو را فروریخت و امپریالیست ها را از لنگرگاه حیاتی خویش در دریای متلاطم این منطقه محروم کرد. طوفان انقلاب ما این جزیره ثبات دولت های مستکبر را به زیر امواج خود فروبرد و بساط توطئه آن ها را به آب شست و برد. در حال حاضر هیچ کس از مشاهده دست غرب در هر یک از توطئه های رنگ به رنگ علیه انقلاب ایران عاجز نیست. انقلابیون راستین ایران از مشاهده دست امپریالیسم آمریکا در هر یک از توطئه ها علیه انقلاب ایران عاجز نیستند و به زودی لیبرال ها که عاقلانه حیات خود را در ادامه وابستگی به غرب می دیدند و تکنوکرات های غالبا لباس انقلابی پوشیده و به زیر نمای مذهبی پنهان شده، بلافاصله و با نفوذ و بهره برداری از ارتباطات امپریالیستی به زودی خود را به صورت مستحق ترین میراث بر انقلاب ایران آراستند و عمده ترین اهرم های کنترل قدرت خلق را به دست گرفتند. لیبرالیسم نه تنها بسیاری از چهره های شناخته شده ضد مردمی را در پناه خود گرفت و در مواردی از معرکه گریزاند، بل موفق شد نهادهای باقی مانده از رژیم گذشته در ادارات، ارتش و حتی ساواک را از تعرض وسیع مردم در امان نگه دارد و با نفوذی که ناگزیر و به طور طبیعی در بخش تصمیم گیری ارگان های انقلاب به هم زده بود از تعمیق انقلاب جلوگیری کرد و چنان تاخت که در اندک مدتی چهره آنان علنی شد تا زمانی که اشغال جاسوس خانه آمریکا عوامل این گونه رسوخ ها را تا حدودی به مردم شناساند..


انزوای ایران انقلابی در 2 جهت بین المللی و نیز ایجاد شکاف میان نیروهای داخلی انقلاب، به راه افتاد. در داخل ایران، قشریون ظاهرا غیرمسئول با استفاده از دگم های غالبا خرافی به جدا کردن نیروهای غیرمذهبی و مذهبیون مشغول شدند. اعدام های مرتبط با مسائل جنسی، تاکید بر پوشش اسلامی، حذف تفریحات سالم به بهانه نامشروع بودن آن، فشار بر نیروهای سیاسی غیرمذهبی، به وجود آوردن دار و دسته های چماق دار، مخالفت با فرهنگ و سنن ملی، حمله و هجوم به کتاب خانه ها و سرانجام اشغال دفاتر احزاب، اوج کوشش امپریالیسم در جهت تحقق افتراق، با هدف درهم شکستن موضع گیری و شعارهای متحد و اصطلاحا آن وحدت کلمه ای بود که انقلاب را به پیروزی رساند و به زودی بخش بزرگی از عوامل مستقیم فتوحات انقلابی را مسلحانه رویاروی یکدیگر قرار داد.

چنین کوششی در تمام زمینه های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی به ویژه با همت چهره هایی چون قطب زاده، یزدی، بنی صدر و آن بخشی از روحانیت که هرگز پشتوانه قدرت شان مشخص نشد، چنان لجام گسیخت که تیرگی روابط سیاسی - دیپلماتیک و اقتصادی و فرهنگی با کشورهای مسلمان همسایه را به دنبال داشت و مردم این سرزمین ها را در متابعت از  حرکت تاریخی ما را دچار تردید کرد. کوشش برای انزوای انقلاب ایران با شعارهای تحریک کننده صدور انقلاب اسلامی به سراسر جهان ابعادی باورنکردنی و هیستریک گرفت. لیبرال ها در چهره جدید خود مدعی بودند اگر انقلاب در درون مرزها بماند، خواهد پوسید و با یاری گرفتن از داستان های صدر اسلام، الگوی ایران و رم قدیم را به جای شرق و غرب کنونی گرفت و تا توانست ادعاهای عوام فریبانه و کوته مغزانه خود را در جهان پراکند. از نظر این عوامل، تمام ربع مسکون دشمن ما و انقلاب ما و فاسد و وابسته قلمداد می شدند. شعارهای شبانه روزی و صریح کوبیدن پرچم انقلاب اسلامی در کشورهای همسایه، بغداد و مسکو و کابل و البته بدون اشاره به ترکیه و پاکستان بالا گرفت. فشار عناصر قشری به آزادی های اجتماعی و اتمسفر تحقیر زنان از یک سو و گنده گویی های لیبرالیست های لباس انقلابی و اسلامی پوشیده، از سوی دیگر به کلی جهانیان را نسبت به اهداف انقلاب ما ظنین و بدگمان کرد. چنین تحریکات و تحرکاتی با تقویت پیوسته ارتش و ممانعت از بازسازی و سازمان دهی دقیق و وسیع آن و برخورد مداوم با نیروهای مسلح مردمی از سازمان های سیاسی تا کمیته ها و پاسداران خود جوش را شامل می شد. در کوشش برای ممانعت از تار و مار شدن فرماندهی کهنه  ارتش که در پاره ای نمونه ها به سپردن کار ژنرال ها به افراد ساده انقلابی منجر شده بود، به کلی بین تقاضاهای مردم با محافظان زیربنای سابق که با قرینه امروزین مصر برابری می کندٌ، فاصله و شکاف انداخت. برخوردهای پنهان به رسوایی های سیاسی علنی انجامید، توده مردم گاه به وسیله این یا آن گروه حاکمیت به این یا آن نقطه برای قدرت نمایی کشیده می شدند. مردم از درک روند واقعی چنین برخوردهایی عاجز بودند و فشار قشریون مسئول و غیرمسئول آن ها را دل زده و عاصی می کرد. در روند تلاشی وحدت بین توده انقلابی و رهبران تحرک تازه ای می دمیدند و ناباوری مردم نسبت به هر دو گروه، خطر جدی برای مدعیان شمرده می شد. وقت آن بود که امپریالیسم آخرین ضربه را فرود آورد. آخرین ضربه ای که می بایست او را در چند جهت تقویت کند و اهداف اش را برآورد. مهره های سرسپرده در مراکز اداری و تصمیم گیری دولتی و غیر دولتی هر دو ملت انقلاب کرده ایران و عراق به حرکت درآمدند. مسائل جزیی ناگهان ابعادی جدی و تاریخی پیدا کرد. حکومت عراق زیر فشار ناسیونالیست های افراطی و سرسپرده، با عنوان کردن حقوق پایمال شده بین المللی خود به وسیله شاه پرداخت و عناصر سرسپرده امپریالیسم در حکومت ایران به جای مذاکره، این تقاضا را به خطری جدی برای انقلاب ایران تبدیل کردند. منابع امپریالیستی به روغن کاری گردونه جنگ بین دو دولت ایران و عراق، به زیان هر دو ملت انقلابی پرداختند. آن ها شادمانی خود را از شروع این جنگ پنهان نمی کردند  و تشدید و ادامه آن را به سود خویش می دانستند. ارگان های بین المللی حفظ صلح به ویژه شورای امنیت، به سادگی ناظر از هم پاشیدن ذخائر و تاسیسات زیربنایی هر دو کشور بود و مطالبات امپریالیست ها از این جنگ فهرست بلندبالایی از حرص و توطئه و انتقام کشی از هر دو ملت را شامل می شد که در نهایت شادمانی و احساس امنیت یهودیان جهان را فراهم می کرد.


با این نگرش همچنان که روشن بود و امروز کاملا برملا شده، جنگ ایران و عراق توطئه ای آمریکایی - انگلیسی علیه هر دو ملت انقلاب کرده ایران و عراق بود که از انقلاب ژوئن و 22 بهمن عبور کرده بودند. بی تردید به هر کس که مسائل بین ایران و عراق را لاینحل باقی گذارده و زمینه های جنگ بین دو دولت را به زیان دو ملت فراهم ساخت باید به چشم عامل پنهان اسراییل نگریست. مثلا حزب توده ایران چنان که مطلب آن را به تدریج ارائه خواهم داد، مشوق بالا کشیده شدن شعله های این آتش سوزی بوده است.

«کشور عراق، 9 میلیون و نیم جمعیت و در حدود 1200 کیلومتر با ما مرز مشترک دارد که به تقریب 120 کیلومتر آن مرز آّبی در منطقه شط العرب یا به قول کنونی دولت ایران «اروند رود» می باشد. مردم ایران با مردم عراق روابط نیکوی سنتی و دیرینه ای دارند. چندین صد هزار نفر ایرانی در عراق زندگی می کنند که برای آن ها عراق میهن دوم به شمار می رود». (دنیا، سال 1351، شماره 1، صفحه 72)

این توصیف مجله دنیا از وضعیت جغرافیایی و حدود گسترش روابط تاریخی بین دو ملت ایران و عراق است. در همین چند سطر اگر به آن نیش زبان «به قول دولت کنونی ایران، اروندرود» توجه کنیم، می بینیم نویسنده مقاله رودخانه مرزی بین ایران و عراق را «شط العرب» می شناسد. مقاله فوق به بررسی ریشه های اختلاف بین ایران و عراق می پردازد و درباره عمده ترین وجه این اختلافات، که حاکمیت بخشی از نوار مرزی در مجاورت قصر شیرین و به ویژه مسئله کشتی رانی و مالکیت حقوق آبی در رودخانه مرزی است.

«دولت ایران تعهد می کند که کلیه زمین های پست بخش غربی منطقه «زهاب» را به عراق واگذار کند. دولت عراق نیز تعهد می کند که بخش شرقی منطقه «زهاب» را که شامل دشت «کرند» نیز می شود، به دولت ایران واگذار نماید. دولت ایران از کلیه ادعاهای خود نسبت به شهر و منطقه «سلیمانیه» صرف نظر می کند و رسما تعهد می نماید که در این منطقه به دخالت نپردازد و به حاکمیت دولت عراق بر این منطقه تجاوز بکند دولت عثمانی نیز حاکمیت کامل دولت ایران را بر شهر «محمره» و بندر آن و جزایر «خضر» و «موسی» و اراضی واقع در جانب شرقی شط العرب که در اختیار عشایری که تابعیت ایران را دارند، به رسمیت می شناسد. علاوه بر این، کشتی های ایرانی حق دارند در شط العرب کاملا آزادانه در مصب این شط در خلیج تا نقطه اتصال مرزهای دو طرف، آمد و شد کنند». (دنیا، سال 1351، شماره 1، صفحه 73)

مقاله دنیا، از قرارداد تعیین خطوط مرزی در سال ۱۹۱۴ می نویسد که به سبب دخل و تصرفات غیر قانونی که بی اطلاع دولت مرکزی به سود دولت عراق و به وسیله میرزا محمدعلی خان نماینده ایران، طی یادداشت جداگانه ای در قرارداد فوق به عمل می آید و منجر به رد اصل قرارداد ارزروم از طرف دولت ایران می شود، اشاره می کند و سپس فهرستی از مذاکرات بعدی به دست می دهد و سرانجام اختلافات بین کسانی که ناگزیرم دو دولت  ایران و عراقب نبامم که در اصل جز دو فقره از مدیریت وارداتی در ایران و منطقه نیستند، سرانجام منجر به عقد قرارداد قانونی و واقعا انجام شده سال 1937 میلادی در اواخر دوره رضا شاه منجر می شود:

«پس از یک سلسله مذاکرات و رفت و آمدها قرارداد 1937 در مدت چهار روز قبل از امضای عهدنامه سعدآباد که اتحادیه ای از چهار کشور ایران، ترکیه، افغانستان و عراق به وجود آمد و حلقه ای از زنجیر محاصره استعمارگران بسته شد. قرارداد شامل 6 ماده و یک ضمیمه بود که طی آن ها چه گونگی عبور کشتی ها از شط العرب و مسئله قیمت ها و سرویس و راهنمایی کشتی ها و حفظ و بهبود راه های کشتی رانی قید شده بود. گرچه در این قرارداد امتیازاتی نسبت به قرارداد «ارزروم» به ایران داده شد به این ترتیب که هفت کیلومتر از شط العرب در مقابل آبادان مشمول خط «تالوگ» گردید و حق عبور و مرور آزادانه  کشتی های جنگی دولتی ایران و همچنین شرکت در کمیسیون مشترکی برای اداره امور کشتی رانی و حفظ و به تر کردن راه ها در شط و حق عبور دادن کشتی های بیگانه ای که به مقصد بنادر ایران می آمدند به دولت ایران داده شد، ولی در عین حال با تایید قرارداد فاقد نشانه «ارزروم» مسئله مالکیت مسیر شط به استثنای 7 کیلومتر به جای خود باقی ماند. قرارداد 1937 از مجلس ایران گذشت و صورت قانونی گرفت». (همان مأخذ، ص 75)

گذشته از این که این گونه توافق ها، در آن زمان به سود این و یا به زیان آن دیگری، در منطقه ما بی اثر انگشت استعمار انگلستان قطعیت نمی یافت ولی به هر حال مفاد قرارداد 1937، آن مایه حقوقی و قانونی صحیح و صریح و قابل استناد برای ارزیابی اختلافات و حقانیت هر یک از طرفین ایران و عراق بوده است. اما شروع اختلافات میان دو دولت به هیچ وجه مبنای حقوق بین الملل ندارد. بل از آغاز  تابع تحریکات امپریالیست ها و به قصد ایجاد فشار بر جبهه واحد و دموکراتیک ملی عراق بوده است:

«اما مطلب را فقط از نظر حقوقی نباید مورد توجه قرار داد، بل که باید به جنبه سیاسی آن نیز پرداخت. جالب توجه است که حکومت ایران تا انقلاب ژوئیه 1958 عراق در مورد مسائل مرزی، چه خاکی و چه آبی، از خود واکنش قابل توجهی نشان نمی داد وگاه به گاه به دادن یادداشت هایی قناعت می کرد. پس از انقلاب مذکور اختلافات شدت می یابد و درست به موازات وضع سیاسی عراق اعتراضات دولت ایران نوسان می کند تا در سال 1969 که حکومت بعثی عراق از طرفی با حکومت اسرائیل و از سوی دیگر با کردها درگیر بود.

دولت ایران پس از تمرکز نیرو در ساحل شط العرب و دست زدن به تبلیغات شدیدی علیه دولت عراق، قرار داد 1937 را لغو و باطل اعلام می نماید و شط العرب را چون رودی مشترک بین دو دولت به کمک ناوگان جنگی مورد استفاده قرار می دهد.

در این جا این سئوال پیش می آید که چرا دولت ایران هنگامی که به عضویت پیمان بغداد وارد می شد در حالی که شط العرب را طبق قوانین بین المللی رودی می دانست که خط «تالوگ» یا خط میانه تعیین کننده مرز آن است، دست به اقدامات قاطعی نزد و این قرارداد را کان لم یکن اعلام نکرد؟ به عبارت دیگر تا موقعی که عراق زیر نفوذ استعمارگران بود، حقوق مردم ایران را استیفا نکرد و به مسامحه و مباطله گذراند و همین که حکومت عراق علیه استعمار و صهیونیسم به مبارزه پرداخت و گرفتار مشکلات داخلی شد، به فکر دفاع از منافع ملی افتاد؟ آیا تمرکز نیرو در مرزهای عراق علاوه به ورود در مرحله عملی اختلاف بر سر شط العرب، اعمال فشار به دولت عراق در جهت تمایلات امپریالیسم و صهیونیسم به حساب نمی آید؟ آیا با اقدام یک طرفه ی ایران کار اختلاف مرزی در خشکی و در شط العرب به پایان رسیده است؟ این ها پرسش هایی است که حکومت ایران نمی تواند جواب های قانع کننده ای بدان ها بدهد». (همان مأخذ، ص 76)

گرچه مطلب فوق کاملا برای نتیجه گیری کافی و رساست، اما به تر است به چند نوشته دیگر از همین دست و در همین باره برای استحکام بیش تر اشاره کنم و به شکافتن هسته واقعی اختلافات دیرینه ایران و عراق بپردازم.

«سیاست مداخله جویانه و تحریک آمیز حکومت ایران علیه جمهوری عراق همچنان ادامه دارد. از سال 1958 که رژیم دست نشانده سلطنتی فیصل در عراق سرنگون و حکومت نوری سعید ساقط شد، سیاست ایران نسبت به جمهوری نوبنیاد عراق به دشمنی گرائید و تحریکات ایران علیه آن آغاز شد. این سیاست همگام با سیاست های امپریالیستی به جز در موارد مشخصی که مانند دوران حکومت ژنرال عارف امید تغییر ماهیت حکومت در عراق  می رفت، خصمانه و کین توزانه بوده است. برای شاه ایران تحمل سقوط یک رژیم سلطنتی و آمدن یک رژیم مترقی و ضد امپریالیستی که 1280 کیلومتر مرز مشترک با ایران دارد، بسیار دشوار بود. خروج عراق از پیمان نظامی بغداد که امروز نام «سنتو» به خود گرفته و تحولات مثبتی که در سیاست داخلی و خارجی عراق در مراحل اول حکومت قاسم زیر گوش ایران پدید آمد، امپریالیسم و حکومت وابسته ایران را به سختی دچار نگرانی کرد. آن ها از همان زمان با همکاری ارتجاع داخلی عراق و عواملی که در درون عراق داشتند به برانداختن رژیم نوین کمر بستند و از هر عامل تخریبی علیه آن استفاده کردند. از سال 1968 که حکومت بعثی عراق بر سر کار آمد و در زمینه سیاست داخلی و خارجی به اقدامات اصلاحی و مترقی دست زد، دامنه تحریکات و عملیات مداخله جویانه ایران گسترش یافت و پس از تشکیل جبهه واحد با شرکت حزب کمونیست عراق و بستن قرارداد دوستی با اتحاد شوروی اوج بیش تری گرفت». (دنیا، سال 1353، شماره 1، ص 27)

ملاحظه می کنید که 2 سال بعد نیز تحلیل علل واقعی اختلاف مرزی ایران و عراق همان است که 2 سال قبل از آن بود:

«هنوز این چرخش به اوج خود نرسیده بود که با آمدن حکومت احمد حسن البکر در سال 1968 و تحولات مثبتی که در سیاست داخلی و خارجی عراق پدید آمد، این امید به یاس بدل شد. یک بار دیگر عقربه ساعت دوستی با عراق به عقب برگشت و به دشمنی و پدرکشتگی گرائید. سیاست ضد امپریالیستی حکومت بعثی عراق، اصلاحات اقتصادی و اجتماعی در کشور، ملی کردن تاسیسات نفتی انحصارات و سرانجام بستن قرارداد دوستی و همکاری متقابل با شوروی و برخوردار کردن حزب کمونیست از آزادی لازم در سراسر عراق و تشکیل جبهه واحد ترقی خواه عراق، خشم شاه و امپریالیست ها را برانگیخت. این بار دیگر صحبت از تغییر رژِیم در عراق نبود بل که عراق در راهی قدم می گذاشت که با همپیمانی دیگر کشورهای سوسیالیستی روابط گسترده اقتصادی و دوستانه برقرار کرده بود. از این رو امپریالیست ها و شاه دست در دست هم نابودی حکومت عراق را در منطقه ی خلیج فارس در صدر برنامه ی خود گذاشتند. شاه ایران با اتکاء به ارتشی که به دست کارشناسان آمریکایی ترتیب داده شده و با پول مردم ایران مجهز شده بود و افتخاری که امپریالیست ها به او به عنوان ژاندارم منطقه بخشیده بودند، با دلگرمی به سازمان های جاسوسی ساواک و سیا و «دمشاد» - جاسوسی اسرائیل - و با امیدی که به ارتجاع داخلی عراق داشت، سرنگونی حکومت عراق را هدف قابل وصول دانست، مسئله ی اختلاف مرزی را به میان کشید و زنگ ها یک باره به صدا درآمدند». (دنیا، سال 1354، شماره 2، صفحه 38)

در این باره رهبران حزب توده به تبعیت معمول خود از سیاست شوروی همه جوانب فرعی چنین آتش افروزی به وسیله شاه و به زیان جبهه ترقی خواه عراق را، از نظر دور نداشته اند:

«... سیاست حکومت ایران تشدید آتش جنگ داخلی در عراق به منظور تضعیف جمهوری عراق و سرانجام ساقط کردن حکومت مترقی بعثی است. شاه ایران که حقوق تمام خلق های کشور و از جمله حقوق خلق کرد در ایران را پایمال کرده، اکنون جانبدار استقلال کردستان عراق است! رادیوی تهران عملا به بلندگوی محافل ارتجاعی کرد تبدیل شده و آن چه را که رادیوی «کردستان عراق» می گوید عینا تکرار و کردهای عراق را به مقاومت مسلحانه در برابر حکومت عراق تشویق می کند». (دنیا، سال 1353، شماره 1، ص 25)

بسیار خوب، معلوم می شود که تشکیل جبهه واحد ملی و مترقی با شرکت احزاب چپ و بسته شدن قرارداد همکاری دو جانبه میان شوروی و عراق و یک سلسله اقدامات اصلاحی اقتصادی و اجتماعی در عراق و بالاخره قدم گذاردن عملی عراق در سال 1969 به شرکت سیاسی و اقتصادی وسیع با اتحاد شوروی خشم و نگرانی امپریالیسم آمریکا را چنان در منطقه برانگیخته بود که با تحریک دولت مزدور شاه و با کمک سیا و موساد و ارتجاع داخلی عراق، همگی نابودی حکومت عراق را در صدر برنامه خود قرار دادند.

ممکن ترین راه این نابودی، کشاندن عراق دموکرات به جنگی ناخواسته با کمک شاه و با دست آویزهای اختلاف مرزی بود. شاه علاوه بر تسخیر جزایر سه گانه برای به وجود آوردن آتمسفر تشنج در منطقه، با لغو یک جانبه و پاره کردن نمایشی قرارداد مرزی 1937 و تمرکز نیرو در مرزهای ایران و عراق و نیز تحریک دار و دسته ی بارزانی در کردستان تمام زمینه های لازم را برای آغاز جنگی تحمیلی علیه جبهه واحد ملی و مترقی عراق آماده کرد. حزب توده در آن روزها، با حسن نیت و سرسختی و با نگرشی واقع بینانه و درک نقشه امپریالیست ها برای شروع این جنگ که می توانست فقط به زیان انقلاب عراق تمام شود، چنین هشدار می داد:

«حزب ما اعلام داشت که جانب دار حل اختلافات بین ایران و عراق از طریق مذاکرات مسالمت آمیز و ایجاد محیط تفاهم بین دو کشور همجوار است. اینک با کمال تاسف حوادث نشان می دهد که اختلافات نه تنها پایان نیافته ، بل که دامنه بیش تری پیدا کرده و مکرر موجب برخوردهای مسلح در مرزهای زمینی بین دو کشور شده و روابط دو کشور رو به وخامت بی سابقه ای گذارده است». (دنیا، سال 1356، شماره ی 1، ص 76)

«واکنش حکومت عراق: این گونه اقدامات حکومت ایران موجب تیره تر شدن هرچه بیش تر روابط دو کشور و واکنش های گوناگون از طرف حکومت عراق شد. بدیهی است که در محیط تحریک و فتنه انگیزی که ایران ایجاد کرده، نباید انتظار داشت که حکومت عراق ساکت بنشیند و دست روی دست بگذارد. با وجود این عراق برای تجدید روابط سیاسی با ایران که از مدت ها پیش قطع شده بود و همچنین برای بهبود روابط دو کشور خواستار برقراری روابط و حل مسالمت آمیز موارد اختلاف شد». (دنیا، سال 1353، شماره ی 1»

«نظر مردم ایران: مردم ایران از تحولات مترقی در عراق ابراز مسرت و خرسندی و اقدامات تجاوزکارانه حکومت ایران را به شدت محکوم می کنند. مردم ایران نسبت به مردم عراق احساسات دوستانه ی کهنی دارند و جانب دار مناسبات صلح آمیز و حسن همجواری با همسایه ی دیوار به دیوار خود، عراق هستند. مردم ایران برخلاف حکومت ایران آرزومند حل مسئله ی کرد و پایان یافتن هرچه زودتر وضعی است که ارتجاع کرد و امپریالیسم و حکومت مطلقه ی ایران به ادامه ی آن علاقه مندند». (دنیا، سال 1353، شماره 1، ص 27)

«حقیقت این است که اختلافات مرزی به طور اساسی در مورد مرز آبی دو کشور در شط العرب بود که ایران از آب های آن آزادانه استفاده می کرد و این مسئله به خوبی از راه مذاکرات مسالمت آمیز قابل حل بود. حزب ما مکرر با پیروی از یک سیاست اصولی خواهان چنین راه حلی بود ولی به زودی روشن شد که دعوا بر سر شط العرب نیست، زیرا ایرن این اختلاف را با اعمال زود یک جانبه حل و قرارداد 1937 را کان لم یکن اعلام کرد. اما پس از این «حل» در روش نسبت به عراق نه تنها تغییری نداد و حاضر برای مذاکره و حل کلیه ی اختلافات علی رغم میانجی گری ها نشد، بل که تحریکات، فتنه گری ها، کودتاسازی ها، تجاوزات و مداخلات خود را تشدید کرد و تیرگی روابط را تا مرز جنگ بین دو کشور کشاند». (دنیا، سال 1354، شماره 2، ص 39)

عراق، سرانجام به جنگ تن نداد. موضع مترقی آن روزی دولت عراق، دولت شوروی را به حمایت همه جانبه تر از دولت دموکرات عراق برانگیخت. شاه و ارتجاع منطقه به زودی دریافتند که با آتش بازی می کنند و عراق دارای پشتیبانانی جدی است. انقلابیون عراق در آن زمان به درستی به هشدارهای دولت های مترقی و احزاب چپ جهان برای اجتناب از درگیری و جنگ با رژیم شاه پی پرده و با این که توافق الجزایر، نسبت به قرارداد یک طرفه لغو شده ی 1937 به زیان عراق محسوب می شد، باز هم عراق برای دست یابی به صلح به آن توافق نامه نیز تن داد. حزب توده از جمله این مسئله را چنین ارزیابی می کرد.

«در برابر تحریکات و تجاوزات ایران، حکومت عراق که از لحاظ داخلی و خراجی موقعیت خود را استوار کرده بود به مقاومت و مقابله پرداخت. سیاست تجاوزکارانه و فتنه گرانه ی شاه افکار عمومی جهان و به ویژه مردم کشورهای عربی را برانگیخت و حکومت ایران را به وضع دشواری دچار کرد. نیروهای صلح دوست و در رأس آن ها شوروی خطر ناشی از وضع نگرانی آور منطقه را برای صلح و امنیت به حکومت ایران یادآور شدند و حل اختلافات را از راه مذاکرات صلح آمیز توصیه نمودند. کنفرانس سران کشورهای عربی در رباط در تاریخ 26 اکتبر 1974 کمیسیونی برای مذاکره با طرفین و حل اختلافات از طریق مسالمت آمیز تشکیل داد که منجر به مذاکرات دو جانبه ی وزرای خارجه ی ایران و عراق در نیویورک گردید. مقاومت حکومت عراق و فشارهای گوناگون سیاسی از خارج برحکومت ایران، رفته رفته به شاه و پشتیبانان امپریالیست او فهماند که درشرایط موجود جهانی و منطقه ای واژگون کردن دولت عراق از راه زور امکان پذیر نیست...

... ناکامی حکومت ایران برای سرنگونی حکومت عراق عامل اساسی قبول میانجی گری های سران عرب و بومدین رئیس جمهور الجزایره برای حل اختلاف بین ایران و عراق و تغییر سیاست قهرآمیز ایران گردید. جریان این تغییر سیاست را ذیلا یادآور می شوم:

روز ششم ماه مارس شاه و صدام حسین معاون رئیس شورای فرماندهی انقلاب عراق موافقت نامه ای را مشتمل بر سه ماده برای رفع اختلافات بین ایران و عراق در الجزایر هنگام تشکیل کنفرانس سران کشورهای اوپک امضا کردند.

1. مرز آبی بین ایران و عراق در شط العرب بر اساس خط «تال وگ» یعنی خطی که از گودترین قسمت های میانه ی شط می گذرد تعیین می شود. 2. علامت گذاری مرزهای زمینی ایران و عراق طبق پروتکل های قسطنطنیه مورخ سال 1913 و صورت جلسات سال 1914 تعیین می گردد. 3. طرفین امنیت را در مرزهای مشترک خود برقرار می کنند و متعهد می شوند که کنترل دقیقی به منظور جلوگیری از هرگونه اقدام تجاوزکارانه به عمل آید. طرفین این سه عامل را تجزیه ناپذیر برای یک حل کلی تلقی می کنند. (ادامه دارد)

نظرات 67 + ارسال نظر
مسعود سنجری پنج‌شنبه 4 آبان 1391 ساعت 12:01 ق.ظ

برادر بزرگ استاد پورپیرار گرامی
سلام علیکم

مقاله فوق العاده جامع و زیبایی است. جدا تشکر می کنم.

والسلام علیکم
فی امان الله

بنده خدا پنج‌شنبه 4 آبان 1391 ساعت 01:57 ق.ظ

سلام بر استاد بنیان اندیش
مقاله پرباری بود. خدا اجرتان دهد.

محمد نیسی پنج‌شنبه 4 آبان 1391 ساعت 02:46 ق.ظ

سلام‌علیکم استاد عزیز

این مطلب درباره مقوله جنگ که همگی‌مان آن را به یاد داریم، حاوی مطالب جدید و بسیار جالبی است.

ممنون

_____________________________________

تکرار قسمت اول مستند مجعولات مجلل، 4شنبه پخش شد.

پخش قسمت دوم مستند مجعولات مجلل از شبکه ماهواره‌ای Wesal TV

امروز 5 شنبه ساعت 18:30 به وقت تهران

فرکانس‌های شبکه Wesal TV

ماهواره HotBird

11566 27500 h 3/4

ماهواره NileSat

11602 27500 h 3/4

محمد نیسی پنج‌شنبه 4 آبان 1391 ساعت 12:58 ب.ظ

سلام‌علیکم

برادر گرامی جناب آقای عابدی

در پی تماس با استاد، چندین بار با شما تماس گرفتم ولی موفق به صحبت با شما نشدم.

با توجه به احتمال آماده نشدن شرایط برای مصاحبه زنده با استاد پورپیرار برای روز یکشنبه؛ مقرر شد که مستند تختگاه هیچ کس پخش شود.

جهت این کار به همکاری حضرتعالی برای آپلود کردن نسخه جدید و با کیفیت عالی مستند تختگاه هیچکس نیاز می‌باشد.

خواهشمندم امکان و یا عدم امکان آپلود کردن این مستند را اعلام بفرمائید.

ممنون

موومان پنج‌شنبه 4 آبان 1391 ساعت 02:46 ب.ظ

با سلام خدمت همگی

از استاد گرامی بخاطر این یادداشت تعیین کننده تشکر میکنم. بسیار مهم و روشنگر است.

همچنین به نوبه ی خود از همه ی کسانی که زحمت کشیدند تا مستند «مجعولات مجلل» روی آنتن برود تشکر میکنم.

khalil پنج‌شنبه 4 آبان 1391 ساعت 03:29 ب.ظ

سلام بر استاد عزیز
هیچ چیز لذتی جز خواندن مطالب شما را برایم ندارد
فوق العاده و فوق العاده ...و بسیار زیبا بود.من انتظار و صبر چنین موقعی را داشتم.
ممنون از لطفتان.
سلامت و کامیاب باشید

س پنج‌شنبه 4 آبان 1391 ساعت 06:16 ب.ظ

با سلام
جناب نیسی منظورتان از شبکه وصال تی وی همان شبکه به اصطلاح اهل سنت می باشد؟تقریبا چند ماه پیش بود که روزانه و شاید به مدت دو هفته ایمیل حاوی لینک دانلود مستند را به همراه درخواست پخش این مستند ارسال میکردم ولی هیچ وقت جوابی در پخش یا عدم پخش آن دریافت نکردم!اگر کسی از دوستان کانالی به این شبکه ها زده باشد خوب است پیگیر شود تا تمامی مستندها و دوره ای از این شبکه ها پخش شود.
استاد چه خوب میشد مردم مسلمان این را درک میکردند که هر ضربه ای را که به هم وارد می آورند کار یهودیان می باشد!!

یکی پنج‌شنبه 4 آبان 1391 ساعت 07:43 ب.ظ

سلام وخسته نباشید.
اگر به سیر به قدرت رسیدن عبدالکریم قاسم نظری بیندازید متوجه میشوید خواست و برنامه بلوک شرق آن زمان پشت پرده بود که منجر به ارثی شد که صدام مالکش شد. صدامی که خود درس و مشق سیاست را از مدرسه بعثیون مصر و سوریه و لبنان یاد گرفته بود.
و اما در طرف دیگر شاه هم که درس و مشقش را انگلیس و آمریکا بورس کرده بودند و نیازی به آزمون پایان دوره دکترای دغلبازی سیاست هم برایش نمیدیدند.
حالا این وسط شما بفرمایید کدوم طرف این دو سویه مترقی و استقلال طلب و خواهان مردم بودند !!!!؟؟
واضح استکه هر دو دست نشانده و نوکر هایی بودند که قدرتها بازیشان میدادند تا اون نقشه هایی که از بدو تاسیس کشورهایی بنام ایران و عراق بدست خودشان را جامه عمل بپوشانند یعنی رد پای پوریم را بپوشانند ...استریل سازی اسلامی از منطقه به عمل درآید ......و نهایتا اون قصه های کثیف تورات را خاخامها در عمل پیاده کنند خون مردم منطه را بر زمین جاری شده ببینند و محض تفریح شیطانی به گیج و منگی مردم مصیبت زده در دو سو بخندند....

مسعود پنج‌شنبه 4 آبان 1391 ساعت 08:58 ب.ظ

با سلام خدمت استاد گرامی
هواخوری دلپذیری بود. نو نفس شدیم. بی صبرانه منتظر ادامه‌ی این یادداشت‌ها هستیم...
همواره پایدار و برقرار باشید

سلام‌علیکم

دمکراسی آمریکایی؛ بازداشت کاندیدای سوم انتخابات به دلیل اعتراض به شرکت ندادن ایشان در مناظرات انتخاباتی!!

این عکس خانم جیل استاین (Jill Stein) سومین نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا علاوه بر دو کاندیدای فعلی دموکرات ها (باراک اوباما) و جمهوری خواهان (میت رامنی) است.

به گزارش عصر ایران، او و حزب سبز تاکنون اعتراض های فراوانی به راه ندادن این کاندیدا به مناظراهای انتخاباتی داشته اند و آن را بر خلاف قانونی اساسی آمریکا می دانند.

این تصویر هفته گذشته این نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکاست که به همراه معاونش و در حالیکه اعتراض داشتند که چرا در مناظرات انتخاباتی آنها را راه نمی دهند، توسط پلیس آمریکا بازداشت شدند.

ا

abbas جمعه 5 آبان 1391 ساعت 02:36 ق.ظ

http://www.bultannews.com/fa/news/95195/%D9%85%D8%AB%D9%84%D8%AB-%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA-%D8%A2%D9%86%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%BA%D8%AF%D8%A7%D8%AF-%D8%A7%D8%B1%D8%A8%DB%8C%D9%84-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%B3-%D9%86%D8%A7%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C

salehyk جمعه 5 آبان 1391 ساعت 10:44 ق.ظ

پس استاد هروقتبه دانشگاها دعوت شدید لطفا خبرش رو تو وبلاگبذارید.

از خوانندگان قدیم جمعه 5 آبان 1391 ساعت 03:30 ب.ظ

با سلام خدمت استاد و دوستان
استاد از شنیدن خبر پخش مستند ها از تلویزیون بینهایت خوشحال شدم. هواخوری جدید هم فوق العاده بود. خداوند عمر شما را طولانی کند تا از محضر شما بهره مند شویم. به دوستانی که نسبت به پخش مستند از این شبکه اعتراض داشتند یادآوری می کنم :
دشمن دانا به از نادان دوست.
با تشکر

علی جمعه 5 آبان 1391 ساعت 08:39 ب.ظ

آقای یکی از خوانندگان قدیم. کسی نسبت به پخش مستندهای استاد از هیچ شبکه ای اعتراض نداشت. فقط توضیحی بود در مورد دلایل آن آن هم از سوی آن شبکه. بدونیم چه کسانی با چه هدفی مستند پخش می کنند بهتر از اینه که ندونیم.

دهقانی از شیراز شنبه 6 آبان 1391 ساعت 12:32 ق.ظ

با سلام و خسته نباشید.
جهت اطلاع جناب پورپیرار و دوستان قدیمی، با کمال تاسف به اطلاع میرسانم که جناب آقای مازیار اتفاق بیست روز پیش به علت سکته مغزی فوت کردند.

سلام‌علیکم

درگیری لفظی مجدد ولید جنبلاط و سعد حریری این‌بار در پی عدم استعفای وزرای جریان دروزی‌ها از دولت کنونی لبنان در اعتراض به ترور وسام حسن

ا

دانش آموز شنبه 6 آبان 1391 ساعت 05:23 ق.ظ

اقای پورپیرار: آن دو دارو را که نوشته بودم احتمالا می توانید از ایران هم تهیه کند ولی ممکن است با نام های دیگر. داروی سومی که من قبلا حرفش را زده بودم ولی ننوشته بودم Stalevo نام دارد که بقولی معجزه می کند اما احتمال دارد که اگر مورد استفاده زیاد قرار گیرد موجب سرطان پروستت شود. این دارو را معمولا در مواقع اضطراری مثلا برای شرکت کردن در مصاحبه های همگانی و یا حضور در جلوی دوربین و سخنرانی های عمومی استفاده می کنند که موقتا وضع بیمار را به حالت طبیعی بر می گرداند. در مورد سرطان پروستت هم می توان آنرا گاهگاهی ازمایش کرد. از آنجائیکه اقای عباس در کانادا تشریف دارند و تهیه دارو از کانادا خیلی راحت تر از جاهای دیگر است ممکن است که ایشان بتوانند توسط نسخه دکتر های ایرانی این دو دارو را تهیه بکنند.
در پیامگیر مفاله قبلی علی نامی علل این بیماری را شمرده اند که اصلا صحت ندارد. بیشترین احتمالی که برای بروز این بیماری می شمارند تماس با سموم دفع افات نباتی است . این دوست و همکار من در جوانی خیلی با این سموم در تماس بوده اند. در شهر سن حوزه کالیفرنیا یک مرکر پژوهش برای پارکینسون هست که من مدتی مقالات شان را مطالعه می کردم.
در آمریکا جراحی مغز را فقط و فقط برای بیمارانی که شدت اش بالا باشد تجویز می کنند اما انجام این جراحی در مکزیک به سهولت انجام می شود و آمریکایی ها معمولا برای انجام این عمل به مکزیک می روند. تا آنجائیکه من میدانم-- البته می توان به راحتی به ادبیات این جراحی دسترسی پیدا کرد.. میله ای را در مغز قرار می دهند که توسط باطری آن بخش تولید کننده دو پامین را میران می کند. اگر اشتباه نکنم درهنرپیشه معروق و تا اندازه ای جوان آمریکایی مایکل جی فاکس این جراحی انجام شده است.
به امید بهبودی جنابعالی

آقای دانش آموز. از مراحم شما ممنونم. در کانادا و آمریکا و اروپا بستگانی هستند که بار صرف وقت بیش تر را از دوش شما بردارند. به زودی و ان شاء الله روند اقدامات انجام شده برای تهیه دارو را شرح خواهم داد.

بی نام شنبه 6 آبان 1391 ساعت 07:56 ق.ظ

جناب دهقانی با سلام

برادر کم پیدایی.از اطلاع رسانیتان هم مشخص است که دیر به دیر به وبلاگ سر می زنید.در ضمن ایشان به علت
سکته قلبی دار فانی را وداع گفتند خدا رحمت کند ایشان را.به هر حال خوشحالم که بعد از مدتها کامنت یکی از قدیمی ترین دوستان بنیان اندیش را می بینم.موفق وموید وسلامت باشی.
راستی خیلی دلم می خواست عکس های اون کلاسی را
که در محل تخت جمشید بر پا کرده بودیم با تمام دوستان داشته باشم قرار بود یک نسخه ای هم از اون عکس ها را بنده داشته باشم.

abbas شنبه 6 آبان 1391 ساعت 08:59 ق.ظ

http://vimeo.com/35037386

باز نشد.

علی شنبه 6 آبان 1391 ساعت 10:19 ق.ظ

با سلام
جناب دانش آموز، علم طب امروز این باور غلط را در جامعه فراگیر کرده است که دارو، درمان همه دردهاست، جای بسی تاسف است که گروهی تحصیل کرده هم می گویند که سایر مکاتب طبی علمی نیستند و فقط طب مدرن و امروزی هستند که کاملاً علمی است!!!
اما کدام یک از کارهای علم طب امروزی علمی است؟ در بیماری میگرن که بیماری ساده و پیش پا افتاده ای است، آیا درمان این بیماری علمی است؟ ایا استفاده از داروهای مسکن بر مبنای علمی استوار است؟ مسکن فقط درد را کاهش می دهد، در حالی که علت بیماری کشف نشده و درمانی صورت نگرفته است؟ و به جای اینکه علت بیماری کشف شود، طب امروز فقط صورت مسئله را پاک می کند.
آیا استفاده از داروی کورتون برای درمان بیماری آرتروز از کدام قانون علمی تبعیت می کند؟
در روش درمان بیماری لوپوس از کدام منبع علمی استفاده می شود و بیماران چگونه درمان می شود؟ چرا برای مبتلایان به لوپوس این همه کورتون و داروهای آنتی بیوتیک تجویز می شود؟ و در اثز مصرف این داروها کلیه بیمار را از کار می افتد ......و
آیا معنی این ایه قران دشوار است:( انسان باید به غذای خویش بنگرد).
جناب پور پیرار، من به شما علل این بیماری را گفتم، و شما اگر می خواهید که بیماری خود را بهبود بخشید باید، علت بیماری را برطرف کنید نه اینکه صورت مسئله را پاک کنید. و در طب قرانی وقتی از بهبود بیماری صحبت می شود، منظور استفاده از داروهای رنگارنگ نیست، بلکه از بین بردن علت بیماری است. ( البته من قصد دخالت در پزشکان را ندارم). جناب دانش آموز اگر خواستی این مورد را تست کن: اگر بیمار ام اس، به مدت دست کم 3روز، از سیب زمینی آب پز، ترشی، ماهی، عدس پلو، دوغ، قارچ، و سایر غذای سردی بخش یا اسیدی استفاده کند، حالش رو به وخامت می گذارد و دچار حمله می شود.

آیدین شنبه 6 آبان 1391 ساعت 10:42 ق.ظ

سلام به دوستان
جناب بی نام عزیز
سلام
وقت بخیر
مشتاق دیدار. ببخشید من به ندرت شیراز می آیم موقعی هم که می آیم آنقدر فرصت کم است که فرصت هماهنگی برای دیدار با شما را پیدا نمی کنم. انشاالله که بتوانم در سفرهای آتی شما را ملاقات کنم.
در مورد جناب اتفاق صحبت فرموده بودید ایشان که در مقطعی شور و شوق زیادی برای گسترش نظریات جناب آقای پورپیرار در حوزه تاریخ جهان و خاورمیانه داشتند منتهی سکوت مشکوکشان پس از انتشار مقالات فردی به نام 206 بر احتمال اینکه ممکن است وی همان 206 باشد افزود. در هر حال خداوند ایشان را بیامرزد.
قبل از اینکه من در سال 85 با نظریات جناب آقای پورپیرار آشنا شوم هر بار که شما به واحد ما تشریف می آوردید و در مورد تاریخ ایران با آن همکار کازرونی تان به اصطلاح کلکل می کردید برای من شنیدن آنچه که بین شما گفته می شد خیلی جالب بود.
راستی شما بالاخره بازنشست شدید یا نه؟
امیدوارم هر کجا هستید سرفراز باشید.

*** شنبه 6 آبان 1391 ساعت 11:06 ق.ظ

استاد سلام
عید قربان مبارک. سوالی داشتم خدمتتان.آیا به مکه مکرمه تا کنون مشرف شدید؟

خیر. ظاهرا شرایط و صلاحیت اش را هم ندارم.

*** شنبه 6 آبان 1391 ساعت 11:25 ق.ظ

تصاویر مناسک حج در ۱۲۵ سال پیش!!
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910805000009

علی شنبه 6 آبان 1391 ساعت 01:20 ب.ظ

والا من یکی که طاقت دیدن فوت شما را ندارم. الان چند روزه هر موقع یاد این موضوع می افتم ناخودآگاه گریه ام می گیرد. امیدوارم آن روز را هیچ وقت نبینم...

ای کاش می توانستم شما را به مکه ببرم. فقط ای کاش...

محمد نیسی شنبه 6 آبان 1391 ساعت 02:07 ب.ظ

جناب آقای " از خوانندگان قدیمی "

بله. برخی از این جماعت مخالف پخش مباحث بنیان‌اندیشی در شبکه‌های ماهواره‌ای یا " نادان به ظاهر دوست " هستند و برخی دیگر " دشمن دانا " که از رسانه‌ای شدن مباحث استاد عزیز به شدت نگران‌اند و با این گفته به ظاهر موجه که فلان شبکه سلطنت‌طلب است و فلان شبکه سنی‌گرا و ... می‌خواهند سند راه شوند.

اکنون که بالاخره ( و لو موقت ) یکی از شبکه‌های سنی‌گرا حاضر به پخش آثار استاد پورپیرار عزیز شده است و إن‌شاءالله مخاطبان سنی مذهب این شبکه از نور حقیقت مباحث بنیان‌اندیشی بهره‌مند شده‌اند، آیا این مدعیان دروغ‌گو مانند " علی " و "س " و ... می‌توانند در یکی از ده‌ها شبکه‌ای که مشغول تبلیغ جعلیات تحت نام " شیعه " هستند، تریبون مشابه و یا حتی فقط 1 ساعت در هفته برای پخش مباحث بنیان‌اندیشی، را مهیا کنند؟!!

مطمئناً پاسخ منفی است و علتش بر همگان عیان

وانگهی، گویا فراموش کرده‌اند که همه این شبکه‌ها از ماهواره‌ها و شرکت‌های متعلق به یهود پخش می‌شوند و با این استدلال باید همه شبکه‌های مدعی اسلام و مقاومت علیه یهود و استکبار تعطیل کنند!!!

یکی از نسل سوخته شنبه 6 آبان 1391 ساعت 02:18 ب.ظ

استاد سلام
این مقاله بهترین مقاله ایه که تو این سالها برای مسئله جنگ نوشته شده. اینطوری یعنی از قبل از انقلاب تا الآن چیزی عوض نشده و اگر هر روز به سفارت آمریکا و انگلیس حمله کنن باز همکاریشون رو نمی پوشونه. در سال 1999 زمان کلینتون یک طرحی تصویب کردن به اسم "آزادی عراق" و یه 99 ملیون دلار پول سمبولیک هم در نظر گرفتن. مقداری از پول رسید به جماعت "احمد چلبی" . این آقا سال 2001 آمد تهران در میدان تجریش دفتر زد و با این پولا سپاه بدر را تجهیز کرد اسلحه خرید حقوق بهشون می داد. یعنی ایران همان موقع هم داشته علیه عراق همکاری می کرده. جایزه هم بهش دادن حتی هواپیماهای جنگی عراق رو بهش دادن اونم وقتی می گن ایران امنیت جهان را تهدید می کنه. بله حق با شماست استاد حتی یادم می یاد سال 58 بعضی از عربای خوزستان را که می گرفتن ازشون می پرسیدن" اگر با عراق جنگ کنیم طرف ایران رو می گیرید یا عراق؟ " !!!! یعنی یک سال قبل جنگ . خیلی جرات می خواد تو این کشور مثل شما بنویسه. خدا حفظت کنه استاد.

بی نام شنبه 6 آبان 1391 ساعت 02:21 ب.ظ

آیدین عزیز با سلام

بنده تا قبل از کنار کشی ایشان از جمع بنیان اندیشان دائم با ایشان در تماس بودم .موردی که بنده را بسیار تحت تاثیر قرار داد نحوه اطلاع از چگونگی فوت مرحوم اتفاق بود که چیزی بیشتر از یک اتفاق معمول بود برای مدتی بسیار حال عجیبی داشتم گویی که تعمد خاصی در اطلاع از سفر جناب اتفاق وجود داشته به هر حال خدا ایشان را بیامرزد کما اینکه خدای رحمان در قران عظیم این قول بخشش را به تمام بندگانش داده.
آیدین جان من هم مشتاق دیدار شما هستم .در ضمن یه چند سالی تا باز نشستگی فاصله دارم.
سلامت وسر فراز باشی.

سید مرتضی عرب زاده شنبه 6 آبان 1391 ساعت 03:39 ب.ظ

سلام استاد
واقعا عالی بود.
باز هم طبق همیشه کاملا موشکافانه.
بیصبرانه منتظر ادامه مطلب هستم.
آرزوی سلامتی براتون دارم.
در پناه حق

محمد شنبه 6 آبان 1391 ساعت 05:12 ب.ظ

سلام آقای پورپیرار
ببخشید شرایط و صلاحیت حاجی شدن چی هستش؟

علیرضاـ۱ شنبه 6 آبان 1391 ساعت 08:10 ب.ظ http://www.onroyseke.blogfa.com

جناب پورپیرار
با تشکر از نصب مقاله جدیدتان .بابی جدید از حقیقت جویی را گشوده اید .
در مورد اتمام مقاله ۳۳ و ارائه اخرین سندی که فرموده بودید خواستم اضافه کنم که نقش تاریخی و سیاسی ان سلطان صاحب قران و قبله عالم را امروزه فقط بروی قلیانها و انهم در کنج قهوه خانه ها شاهدیم تا باز هم به ما ثابت شود شاه قاجار فرنگ رفته وجود نداشته است.
پاینده باشید .

محمد نیسی شنبه 6 آبان 1391 ساعت 11:29 ب.ظ

سلام‌علیکم

در صورت فراهم شدن امکانات ارتباط تصویری، گفتگوی زنده با استاد پورپیرار در شبکه وصال پخش خواهد شد.

زمان : 1 شنبه - ساعت 18:30 به وقت تهران

فرکانس‌های شبکه Wesal TV

ماهواره HotBird

11566 27500 h 3/4

ماهواره NileSat

11602 27500 h 3/4

aydin یکشنبه 7 آبان 1391 ساعت 01:04 ق.ظ http://biryol-az.blogsky.com

با سلام
استاد پخش مستند ها از طریق ماهواره همچنین هواخوری جدید ضربه نیرومندی است بر پیکره نیمه جان فرهنگ و تاریخ یهود ساخته . در حال به زانو در آوردنشان هستیم خدا شما را عمر دهد منتظر ادامه یادداشت های مربوط به جنگ با عراق هستیم .
زنده و برقرار باشید

abbas یکشنبه 7 آبان 1391 ساعت 05:36 ق.ظ

پیرامون جنگ

1. از جمله ادعاهایی که علیه شما در مورد جنگ مطرح است، آن است که شما دستور داده بودید به نیروهای سپاهی و بسیجی و داوطلب مهمات ندهند. آیا این موضوع صحت دارد؟

2. جمهوری اسلامی حدود 30 سال است که تبلیغ می کند شما در جنگ خیانت کردید. می دانم که بارها پیشتر به این اتهام پاسخ داده اید. اما به تازگی، احمد سالک در توجیه این اتهام می گوید: «وقتی بنی صدر به دزفول رفته بود همه فرماندهان را خواسته بود و شهید کلاهدوز از طرف سپاه رفته بود. در آن هنگام کردستان توسط کومله و دموکرات از دست رفته بود. بنی صدر آن جا پیشنهاد می کند شما مرز کردستان را در کرمانشاه بگذار و آن جا را از دست رفته فرض کن. مرحوم شهید کلاهدوز ناراحت می شود و با گریه فریاد می زند که آقای بنی صدر و آقایان ارتشی مگر این که از روی جنازه ما سپاهی ها رد شوید و الا ما یک وجب خاک کشورمان را از دست نمی دهیم....» ممکن است اصل این ماجرا را روایت کنید؟

3. موضوع دیگر ماجرای نحوه رفتار شما با آقای صیاد شیرازی است. گفته می­شود در ابتدای تصدی شما بر فرماندهی کل قوا، شما به ایشان بسیار علاقمند بودید و او را «کشف خود» می دانستید. چه اتفاقی افتاد که روابط میان شما و ایشان به تیرگی گرایید؟

4. سردار حسین همدانی از فرماندهان ارشد جبهه میانی سرپل ذهاب گفته است: «من (در مرداد 59) به بنی صدر درباره وضعیت بحرانی منطقه سرپل ذهاب گزارش مفصلی دادم. به او گفتم آقای رئیس جمهور! در نواحی مرزی یک تیله کوه ما داریم یکی عراق. سپاه دوم ارتش بعث در پاسگاه تیله کوه عراق، حدود 150 دستگاه تانک را جلو کشیده و رو به شمال دشت ذهاب آن­ها را آرایش داده... دور و بری­های بنی صدر گفتند: نه آقا، آن­ها تانک واقعی نیستند، ماکت تانک اند!... در پایان همان جلسه بیست و چهارم مردادماه، ابوشریف به دیدار منطقه رفت و با دوربین به تانک­ها نگاه کرد و گفت: نه آقا، این ها ماکت نیستند، تمامشان تانک اند!» آیا این ماجرا صحت دارد؟ ظاهرا این اتفاق در همان سفری رخ داده که هلی کوپتر شما سقوط می کند و شما سالم می مانید.

5. آیا تصور نمی کنید که بیش از حد به فرماندهان ارتش اعتماد کردید؟ به عنوان نمونه، شما مدعی هستید سرلشکر شادمهر برای شما استدلال کرد که ملخ هواپیماها و هلی کوپترهای طبس را باید بزنند تا نتوانند آن ها را دوباره ببرند. این در حالی است که امکان پذیر بودن این کار که بتوان با هواپیمای جنگنده ملخ هواپیماهای روی زمین را زد، حتی خارج از تصور است! آیا هیچ وقت به حسن نیت برخی فرماندهان ارتش شک نکردید؟

6. نظر شما در باره ماهیت و واقعیت کودتای نوژه چیست؟ ممکن است شفاف بفرمایید آیا شما معتقدید اساساً کودتایی در کار نبوده و این نقشه از سمت بختیار و صدام طرح شد تا سازمان ارتش از هم بپاشد؟



سوالات متفرقه

1. شما بارها گفته اید که حقوق انسان مقدم بر عملکرد و عقاید اوست و از جمله این حقوق، حق حیات است. از این رو بارها با حکم اعدام مخالفت کردید و حتی علیه آن کتاب و مقاله نوشتید. اوایل انقلاب نیز با جمله «با بدترین ها شروع می کنند با بهترین ها ادامه می دهند» در مورد اعدام ها اظهار نظر کردید. با این حال آن زمان در مقام ریاست جمهوری، در مقابل شعار «آیت کودتاچی اعدام باید گردد» چه واکنشی نشان دادید و آیا با طرح اعدام ایشان مخالفت کردید، هر چند او از طراحان و مجریان اصلی حوادث منجر به خرداد 60 بود؟ موضع شما در مقابل طرح اعدام ایشان چه بود؟

2. شما بارها به شیخ صادق خلخالی انتقاد کردید و حتی آن زمان می گفتید او قاتلیت دارد نه قاطعیت. کارنامه عملکرد او از همان روزهای اول در ماجرای اعدام سران حکومت پهلوی مشخص بود و چیزی نبود که بعد از مدتی مشخص شود. او در جریان انتخابات ریاست جمهوری هر چند ابتدا خود کاندیدا شد، اما از جمله طرفداران شما بود که البته در جلسات طرح عدم کفایت سیاسی شما در خرداد 60 نیز به جبهه مخالفین شما پیوست. با این حال در دوره ریاست جمهوری اول از طرف شما حکم ریاست ستاد مبارزه با مواد مخدر را دریافت کرد. با وجود این کارنامه او، چرا به او چنین حکم و مقامی دادید؟



❊ پاسخها به پرسشها در باره جنگ:



1 – خیانت در جنگ؟:

باردیگر یادآور می شوم که تاریخی راست گو است که استمرار دارد:

1.1 - جنگ می توانست آغاز نگیرد. این راست است که صدام به ایران تجاوز کرد و باز راست است که امریکا و انگلستان (از جمله بنا بر قول آلن کلارک، وزیر دفاع انگلستان در حکومت تاچر و نامه محرمانه آلکساندر هیگ، وزیر خارجه در حکومت ریگان به او) و جبارهای فاسدکشورهای عرب و نیز «ایرانیان» خائنی که از عوامل متلاشی شدن ارتش بودند، برانگیزندگان صدام به تجاوز به ایران بوده اند. اما آقای خمینی و دستیاران او که اسلام و ایران و انقلاب را قربانی بازسازی استبداد کردند، نیز، در شمار مقصرهای اصلی هستند. آنها بودند که با به راه انداختن ماشین اعدام و گروگانگیری و افتادن به جان ارتش، به بهانه کودتای نوژه و ارائه طرح انحلال ارتش به شورای انقلاب و درآوردن ایران به محاصره اقتصادی، ایران را ناتوان کردند و اسباب تجاوز به ایران را فراهم نمودند. بنا بر این امر واقع، خیانتکاران دو دسته از زورپرستان بوده اند: آنها که در خدمت رژیم پهلوی بودند و یا به خدمت آن درآمدند. و آقای خمینی و دستیاران او.

یادآور می شود که تحقیق کنندگان در باره جنگ عراق، در کتابهایی که انتشار داده اند ( از جمله Neck deep نوشته روبرت و سام و نات پاری)، روش عمل به قصد برانگیختن عکس العمل منتظر را توضیح داده اند. این روش را حکومت بوش پسر بکار می برده است: گفتن سخنی یا انجام عملی به قصد برانگیختن صدام به واکنشی و استفاده از این واکنش برای تراشیدن توجیه ضرورت جنگ با رژیم او. این روش را در تمام طول عمر آقای خمینی، با او بکار می بردند: آقای خمینی مکرر می گفت هرچه را دشمن خوب بداند، بد است و ما باید عکس قول و فعل دشمن را بکنیم. مکرر به او خاطر نشان می کردم، در کارنامه و مصاحبه ها و سخنرانی ها، خطر واکنش شدن را توضیح می دادم، اما کمترین اثری در او نمی کرد. گروگانگیری و جنگ 8 ساله و کودتا و بکار انداختن ماشین اعدام، سه نمونه از واکنش قول و فعل «دشمن» شدن آقای خمینی است. با آنکه، از درسهای موفقیت که قرآن می آموزد، یکی اینست که آدمی می باید عمل باشد و عکس العمل نشود، او، بدون استثناء و بطور مستمر، عکس العمل بود. چرا؟ زیرا تحمیل استبداد به جامعه ای که برضد استبداد انقلاب کرده بود، او را در موقعیت دستیار قدرت خارجی قرار می داد.

بدین قرار، از انقلاب بدین سو، رژیم خمینی، بطور مستمر، دستیار قدرت خارجی در بحران سازی و نگاه داشتن ایران در جنگ و حالت جنگی و بحران بوده است. باز بطور مستمر، دو رأس دیگر مثلث زورپرست، دستیار قدرت خارجی بوده اند و هستند و در جنگ و حالت جنگی پدید آوردن و در بحران ساختن، همکار رژیم بوده اند و هستند. پس، خائنان به ایران این ها هستند.

1/2– جنگ می توانست در خرداد 60 پایان بپذیرد. در بیانیه 22 خرداد 60، هشدار دادم که از هدفهای کودتا، یکی ادامه دادن به جنگ است. ادامه جنگ تا 8 سال، مسلم کرد که هشدار به جا بوده است. پیشنهاد غیر متعهدها را شورایعالی دفاع و آقای خمینی پذیرفته بودند. قرار بود هیأت غیر متعهدها در 24 خرداد به ایران بیاید و پاسخ موافق صدام را بیاورد و جنگ پایان بپذیرد. به وزیر خارجه وقت کوبا، از دفتر آقای رجائی، تلفن شد که بخاطر فعل و انفعالات در ایران، فعلا˝ نیائید. امروز، در توجیه خیانت بزرگ خود، در جلوگیری از استقرار صلح، می گویند: آن پیشنهاد آتش بس بود و قوای عراق در خاک ایران می ماند!. اما اگر چنین بود شورای عالی دفاع و آقای خمینی چرا آن را پذیرفتند؟ پیشنهاد غیر متعهدها در نامه من به آقای خمینی، تشریح شده است. بنا بر آن پیشنهاد، قوای دو کشور، به اندازه تیر رس توپ، از مرزهای بین المللی، به داخل خاک خود عقب نشینی می کردند. پیشنهادهای آتش بس بدون تخلیه، پیش از آن شده و رد شده بودند. این پیشنهاد، بیشتر از تخلیه و یک پیروزی مسلم برای ایران بود.

بدین قرار، امروز چون خیانت کاری شان هیچگونه توجیهی را نمی پذیرد، به دروغی متوسل می شوند که مرغ پخته را هم به خنده می اندازد. در حقیقت، همه آنها که امروز راست را دروغ می کنند، عضو شورایعالی دفاع بودند و با پیشنهاد موافقت کردند. آقای خمینی نیز با آن موافقت کرد. اگر جز این بود، دیگر از صدام، صدامی که همان ماه اول جنگ پیشنهاد آتش بس داد و ما نپذیرفتیم، پاسخ موافق گرفتن و به ایران آوردن، چه معنی داشت؟

اما تاریخ بمثابه مجموعه امور مستمر، به نسل امروز می گوید: منتخب مردم ایران و همکاران او که قول و فعلشان ترجمان اصول استقلال و آزادی بودند، از انقلاب تا امروز، همواره با جنگ مخالفت کرده اند. یک زمان، در ستاد ارتش، در جمع افسران ارتش، گفتم: انقلابهایی که به ضد خود استحاله کرده اند، از جمله به خاطر تحمیل جنگ به کشور دست اندرکار انقلاب بوده است. پس هرگاه شما ارتش را نیرومند بگردانید، چنان که از خارج به ایران – آن زمان روشن بود که خطر تجاوز عراق جدی است – حمله ای نشود، با توجه به این امر که دو ابر قدرت وارد مرحله انقباض و انحلال شده اند، ایران می تواند فرصت رشد را مغتنم بشمارد و کشوری نیرومند بگردد و نقش جهانی خویش را بازیابد.

بدین سان، آقای خمینی و دستیاران او در کودتا، بطور مستمر، زمینه ساز جنگ و نگاه دارندگان منطقه در صلح مسلح و ایران در تهدید دائمی به تجاوز نظامی بوده اند. خائن به ایران اینان بوده اند و هستند.

1/3 – اما جنگ دو دوره دارد: یکی 9 ماه اول آن که سخت ترین دوره جنگ بوده است و دیگری از خرداد 60 تا تابستان 67 که آقای خمینی، جام زهر شکست را سر کشید.

بدین سان، جنگ یک دوره کودتا دارد که هرگاه کودتا روی نمی داد، در خرداد 60، با پیروزی ایران و گرفتن غرامت، پایان می یافت و یک دوره طولانی 7 ساله که با شکست و سر کشیدن جام زهر پایان یافت. یادآور می شوم که عرفات را به بغداد فرستادم تا که صدام را از دست زدن به جنگ باز دارد. در بازگشت، او گفت: صدام مثل طاووس نشست و گفت: کار ایران ظرف 4 روز تا یک هفته تمام است!. خائنانی که او را به تجاوز برانگیخته بودند، در بغداد، منتظر سقوط خوزستان و تشکیل دولت موقت خود در این استان بودند، اما ایران دوستی ارتشیان از آنها معجزه گر ساخت: هیأتی که از سوی سازمان کشورهای اسلامی آمده بود، با اعضای شورای عالی دفاع به گفتگو نشست. آقای یاسر عرفات سخنگوی آنها شد در بیان این اظهار نظر: "کار ارتش ایران نه یک حماسه، که یک معجزه بود". پس،خائنان به ایران کسانی هستند که معجزه پیروزی ساز را به جباریت شکست ساز بدل کردند. با کودتای خرداد 60، مانع از صلح ظفرمند شدند و با ادامه جنگ تا سرکشیدن جام زهر، شکست رابه ایرانیان تحمیل کردند. آنهم با نفله کردن یک نسل ایرانی و به قول خود، 1000 میلیارد دلار خسارت.



❊ آیا راست است که بنی صدر به سپاه اسلحه نمی داد؟:

2 – اما آیا راست است که بنی صدر به پاسداران اسلحه نمی داد؟ هرگاه پرسش کننده در پرسش خود تأمل کند، آن را واجد نه یک که چند تناقض، بنا براین دروغی بس بزرگ می یابد:

2/1– سپاه تازه تشکیل شده بود. شمار آنها در سراسر کشور را، 20 هزار تن برآورد می کردند. تعلیم نظامی نیز ندیده بودند. این واقعیت را، بطور مستمر، برخی از افسران سپاه یادآور شده اند. بنا بر این، نیروئی وجود نداشت که بکار جنگ بیاید و نیاز به اسلحه داشته باشد. شماری از افراد سپاه که تعلیمی اندک یافته بودند، در جبهه ها، برای پوشاندن قسمتهای خالی، استقرار می جستند.

2.2 – بنا بر تاریخ جنگ، تا فتح خرمشهر که ابتکار عمل با ارتش بوده، موفقیت با ایران بوده است. از آن پس، زمانی قوای ایران وارد خاک عراق نیز شده است، اما حاصل کار شکست بوده است. شکست از جمله این چهار علت را داشته اند:

• آقای خمینی و دستیاران او بیشتر از رژیم صدام از پیروزی نظامی ایران می ترسیدند. موقعیت امروز سپاه می گوید چرا آنها بهیچ رو حاضر نبودند پیروزی در جنگ، حتی به نام سپاه، ثبت شود. افتضاح ایران گیت بخاطر آن ببار آمد که ملاتاریا خواستار شکست نظامی و پیروزی سیاسی از طریق حکومت ریگان بود. آنقدر آشکار این خواست خود را با طرف امریکائی در میان می گذاشت که سرهنگ نورث، در مقام فریبشان، به آنها وعده می داد که ریگان دستور سرنگون کردن رژیم صدام را داده است!

• برای سران سپاه که دستیار ملاتاریا بودند، بزرگ کردن سپاه و جانشین ارتش کردنش مقدم بود بر سرنوشت جنگ. جانبدار طولانی شدن جنگ بودند زیرا در طول جنگ، ارتش فرسوده می شد و سپاه بزرگ می گشت.

آن کار که بنی صدر با آن مخالف بود تحمیل هزینه دو نیروی مسلح به کشور بود که یکی از آنها می باید نقش ستون فقرات استبدادی را بجوید که آقای خمینی و دستیاران او درکار باز سازی آن بودند. بنی صدر می خواست از مهلکه ای جلوگیری کند که، از آن روز تا امروز، ایران در آنست.

• - قدرتهائی که به دو طرف اسلحه می دادند، به اندازه ای می دادند که جنگ فرسایشی ادامه یابد بی آنکه یکی از دو طرف، پیروزی قطعی بدست آورد. چون افتضاح های ایران گیت و عراق گیت از پرده بیرون افتادند و افکار عمومی حساس شد و هدف جنگ نیز «مهار طوفان انقلاب ایران» بود، یاری بیشتر به عراق، سبب شکست ایران، اما نه قطعی، شد.

• ارتش فرسوده می شد و اسلحه اش جایگزین نمی شد و سپاه دانش نظامی و آزمودگی لازم را نداشت و نمی توانست جنگ را تا پیروزی ادامه دهد (نامه آقای رضائی به آقای خمینی و سخنان آقای هاشمی رفسنجانی و...).

پس وقتی سپاه همه امکانات را از آن خود کرد، هنوز دانش و آزمودگی لازم را نیافته بود، در آغاز جنگ که اندک شمار هم بود، بکدام اسلحه نیاز داشت که بنی صدر در اختیار آنها قرار نمی داد؟

2/3 – از آشکار ترین تناقض های موجود در این ادعا، یکی اینست: اسلحه بقدر کافی نبود، در آن ایام، نبود اسلحه سبب شد که بخشی از جبهه را با آب بپوشانیم. با این وجود ، در طول جبهه، قسمتهائی که خالی می ماندند، کم نبودند. این قسمت ها بود که در منطقه کرمانشاه و ایلام، ایلها و در خوزستان، افراد سپاه و افراد عملیات غیر منظم می پوشاندند. پس وقتی اسلحه بمقدار کافی نبود برای این که ارتش تمامی خطوط جبهه را بپوشاند، چگونه ممکن بود به افراد تعلیم ندیده سپاه اسلحه داد؟

2/4 – تناقض فاحش دیگر این که تا کودتای خرداد 60، چون نه غرب و نه شوروی سابق به ایران اسلحه نمی دادند، به یمن دموکراتیزه کردن ارتش و بکار انداختن استعداد ابتکار و نیز استفاده از طبیعت، نیروهای مسلح ایران توانستند پیشروی ارتش عراق را در همان ماه اول متوقف کنند و ابتکار عمل را از آن خود کنند. در ششمین ماه جنگ، دو پیشنهاد یکی از سوی سازمان کشورهای اسلامی و دیگری از سوی غیر متعهدها به ایران داده شدند. ایران دومی را پذیرفت. اگر ایران اسلحه کافی می داشت، معامله محرمانه اکتبر سورپرایز بی محل می شد. اگر آن معامله انجام گرفت، بدین خاطر بود که در ازای آزاد نکردن گروگانها تا بعد از انتخابات ریاست جمهوری امریکا، حکومت ریگان به «ایران» اسلحه بفروشد. از راه اتفاق نبود که نخستین محموله اسلحه را که یک هواپیمای باربری از اسرائیل به ایران حمل می کرد، در تابستان 60، زمان کوتاهی بعد از کودتا، روسها سرنگون کردند.

2/5 – و باز تناقض بس نمایان دیگر این دروغ این که، افتضاح های ایران گیت (امریکائی و انگلیسی و فرانسوی و پرتقالی و اسپانیولی و ایتالیائی و اتریشی و آلمانی و لهستانی و سوئدی و...)، همه، افتضاح های خرید اسلحه محرمانه، گاه به سه برابر قیمت بودند. افتضاح بانک BCCI که واسطه خریدهای اسلحه توسط رژیم ملاتاریا بود و افتضاح گم شدن 100 میلیارد دلار در طول جنگ، گویای این واقعیت نیستند که ایران با کمبود شدید اسلحه روبرو بوده است؟

نسل امروز، از جنگی چنان ویرانگر و مرگبار، از جمله باید این درس را بگیرد: رژیم پهلوی (پدر و پسر)، بخش بزرگی از درآمد نفت را صرف خرید اسلحه کرد. جنگ مسلم کرد که فساد گسترده که رژیم در آن غرق بود، مانع از آن شد که نیروهای سه گانه، بخصوص نیروی زمینی، اسلحه درخور را در اختیار بگیرد. بنا بر این که تاریخ امر مستمر است، نباید تردید کرد که رژیم مافیاهای نظامی – مالی در فسادی بیشتر غرق است و نیروهای مسلح ایران، هم اکنون نیز، اسلحه درخور را ندارد.

2/6 – اما امر مستمر شهادت می دهد بر دروغگوئی سازندگان این دروغ: هرگاه دروغ سازان، بنا می شد راست بگویند، در طول 30 سال، به سه نسل ایرانی، می گفتند: الف – سپاه کدام نیروی آماده به جنگی را داشته است؟ و

ب – به چه اسلحه ای نیاز داشته است؟ و

ج- اگر این نیرو آن نوع اسلحه را نداشته، پس تعلیم بکار بردن آن را نیز ندیده بوده است. بدون دیدن تعلیم لازم، آن اسلحه به چه کارش می آمده است؟ و

د – آن نوع اسلحه در کجا بوده است؟ آیا در انباری مخفی شده بوده و کلید انبار نیز در جیب بنی صدر بوده است؟ بعد از کودتا، چرا نرفتند درب آن انبار را باز کنند و اسلحه مخفی را به مردم نشان بدهند؟

اینک که تناقض های بس آشکار دروغ بر شمرده شدند، پرسش کنندگان و آنها که فریب این دروغهای رسوا را می خورند، می باید از خود بپرسند: چه سبب شده است که این تناقضها را نبینند؟ این پرسش از خود، می باید آنها را آگاه کند که اگر رژیمی می تواند آنها را فریب بدهد، هم بخاطر بارآمدن با منطق صوری و خو کردن به این منطق، در نتیجه، جز صورتی که دروغ ساز می سازد را ندیدن است و هم بخاطر گریز از مسئولیت خویش است، گریز از مسئولیت حتی در آنچه به سرنوشت خود و کشور مربوط می شود.



❊ آیا در دزفول جلسه ای با شرکت آقای کلاهدوز تشکیل بوده است؟:

اساس پرسش دوم پرسش کنندگان بر دروغی است که تازه از زرادخانه بیرون آمده است. این دروغ نیز تناقضهای فاحش خود را دارد:

3 – هرگز چنین جلسه ای در دزفول، آنهم با حضور آقای کلاهدوز، تشکیل نشده است. کلاهدوز خود نیز عضو ارتش بود که به سپاه رفته بود. محل خدمت او نیز خوزستان نبود. در دزفول بود، شورای نظامی مرکب از فرماندهان ارتش تشکیل می شد. از سپاه کسی در آن شرکت نمی کرد. زیرا در آن جبهه، سپاه حضور نداشت. سازنده دروغ از این واقعیت نمایان که دروغ او را فاش می کند، غافل بوده است: اگر برای از دست نرفتن کردستان، می باید نیرو به آن منطقه فرستاده می شد، لاجرم این نیرو می باید از جبهه های جنگ خوزستان بیرون کشیده می شد. در آن صورت، برای آنکه کردستان از دست نرود، خوزستان از دست می رفت. آقای کلاهدوز یک ایران دوست بود و این اندازه از نظامی گری آگاه بود که چنین سخنی را در حضور رئیس جمهوری نگوید.

3/ 1– بنا بر طرح حمله به ایران، نخست در کردستان بود که پول و اسلحه گرفتگان از رژیم صدام می باید جنگ افروزی می کردند. در ماجرای کودتای نوژه، بنا بر این بود که کمیته کودتا که از جمله در لشگر کردستان نیز تشکیل بود، بمحض افروخته شدن آتش جنگ، زمام لشگر را در دست بگیرند و با جنگ افروزان در آمیزند. جنگ افروزان، میان خود، حتی اسلحه لشگر را نیز تقسیم کرده بودند. اما اولا˝ هشیاری مردم سنندج و مخالفت آنها با جنگ افروزان و ثانیا کشف کمیته و خنثی شدن آن و ثالثا سرعت عمل در خاموش کردن آتش جنگ، سبب شدند که قسمتی از طرح حمله به ایران، در اجرا شکست بخورد. با شروع جنگ، نه تنها حزب دموکرات، بلکه کومله نیز، خود را مخالف تجاوز عراق و آماده دفاع از ایران خواندند. بنا بر این، کردستان بدست آمده بود. بخشی از قوای ارتش از آنجا به جبهه خوزستان منتقل شده بود. کمی دیرتر، هر دو حزب، داوطلب شدند بشرط داشتن تأمین، اسلحه را زمین بگذارند. در کتاب نامه ها، پرسش کنندگان نامه ای به آقای خمینی در این باره را می یابند. آقای خمینی اما حاضر نشد تأمین بدهد چرا که به خشونت گستری برای باز سازی استبداد، نیاز داشت.

3/2– سازنده دروغ، سه امر را که دو تا از آنها پیش از شروع جنگ واقع شدند، بایکدیگر جوش داده و دروغی چنین فاحش ساخته است:

• حکومت مهندس بازرگان، آقای یونسی را استاندار کردستان کرده بود. به شورای انقلاب گزارش شد که او کردستان را تحویل دو حزب دموکرات و کومله داده است. استاندار را تغییر دادند. آقای غرضی را، معاون سیاسی استاندار کردند. روزی او به جلسه شورای انقلاب آمد و پس از دادن گزارش خود در باره کردستان، گفت: کردستان را از دست رفته بدانید!. بنی صدر بود که خطاب به او گفت: کردها از بانیان ایرانند. ایران خانه آنها است، هرگز کردستان از دست نخواهد رفت.

• در کرمانشاه، در روزهای پیش از حمله عراق، جلسه ای با شرکت فرماندهان ارتش و سپاه تشکیل شد. رئیس جمهوری از جانشین رئیس ستاد ارتش پرسید: چند روز می توانید مقاومت کنید؟ او گفت: 4 روز. رئیس جمهوری به او گفت: شما 4 روز را با تمام توان بجنگید، مسئولیت روز پنجم و روزهای بعد از آن، با رئیس جمهوری. در آنجا پاسداران شرکت کننده گفتند: چاره در اینست که بگذاریم قوای صدام زمین بگیرد و جلو بیاید و سپس، بشیوه جنگ چریکی، به جان ارتش او بیفتیم. بنی صدر گفت: هرگاه آنها خوزستان را بگیرند و از ایران جدا کنند، ایرانیان نان برای خوردن نیز نخواهند یافت. به فلسطینی ها گفتند شما شهرها و روستاهای خود را تخلیه کنید زیرا می خواهیم بمباران و گلوله بارانشان کنیم. پس از ساختن کار صهیونیستها، به شهرها و روستاهای خود بازگردید. و آنها هنوز که هنوز است از وطن آواره و در اردوگاه ها زندگی می کنند. بنا بر این، فکر از دست دادن زمین را از سر بدر کنید. در اندیشه در هم شکستن ارتش متجاوز باشید. در این باره نیز،

نامه ای به آقای خمینی نوشته ام که پرسش کنندگان در کتاب نامه ها می توانند بیابند.

• در دزفول، سرتیپ مالک، متخصص جنگهای غیر منظم، پیشنهاد کرد زمین بدهیم زمان بدست آوریم. بنی صدر این پیشنهاد را نیز نپذیرفت و گفت: یک بند انگشت نیز نمی باید زمین از دست داد.

این سه امر واقع را که بنی صدر، چندین نوبت، گفته است، دروغ ساز بهم جوش داده و از آن، دروغی رسوا را ساخته است. دروغ او هنوز تناقض آشکار دیگری در بردارد:

3/3 – نه تنها در 9 ماهی که فرماندهی با رئیس جمهوری بود، بلکه بعد از کودتا نیز، در تمام مدت جنگ، کردستان آرام بود. و روش زمین دادن و زمان بدست آوردن، اجرا نشد به این دلیل که در همان ماه اول جنگ، ارتش عراق زمین گیر شد و ابتکار عملیات بدست قوای ایران افتاد. و نیز به این دلیل که اگر بنا بر دادن زمین و بدست آوردن زمان بود، لابد می باید می گذاشتیم ارتش عراق دزفول را تصرف کند و خائنان به ایران در خوزستان حکومت موقت تشکیل دهند. هرچند صدام آن خائنان را نیز فریب داده بود زیرا در فکر تجزیه ایران به 5 «جمهوری» بود!.

چون بنای منتخب و معتمد مردم ایران براین بود که از وجب به وجب خاک وطن دفاع کند، به عذرنبود اسلحه کافی و وجود محاصره، دست روی دست نگذاشت و نظاره گر سقوط ایران نشد. چاره را در آزاد کردن استعدادها دید. سازمان ارتش را دموکراتیزه کرد. استعدادهای ارتشیان وطن دوست بکار افتادند و فرصت جنگ، جنگی که قرار بود، در 4 روز، حداکثر یک هفته، با شکست ایران، به پایان رسد را فرصت خلق یک معجزه کردند. بعد از کودتای خرداد 60، آقای خمینی و دستیاران او، بمدت 7 سال، معجزه و پیروزی درجنگ و نسلی و ثروت عظیمی را دادند برای این که زمان بخرند و استبداد خویش را بسازند. از سرکشیدن جام زهر شکست نیز باک نکردند. مردم ایران را درخور یک پوزش خواهی نیز ندانستند.

3/4 – و تاریخ بمثابه امر مستمر می گوید: رژیم شاه به همه دنیا باج می داد. یعنی «زمین می داد تا زمان دولت خویش را دراز کند». رژیم خمینی که اینک به رژیم مافیاهای نظامی – مالی تحول کرده است نیز، به همه دنیا باج می دهد یعنی «زمین می دهد تا زمان بدست آورد». به سخن دیگر، باج می دهد تا مگر عمر خود را دراز کند. در برابر، آنها که بر راست راه استقلال و آزادی بوده اند و هستند، باجهای داده شده را پس گرفتند: مصدق و همکارانش نفت را ملی کردند. شیلات و دو بانک انگلیسی و روسی را ملی کردند. اقتصاد را تولید محور گرداندند. و بنی صدر و همکاران او، قیمت نفت را از بشکه ای 12 دلار به بشکه ای 34 دلار افزایش دادند. چون روسها حاضر نشدند بهای گاز را برابر قیمت بین المللی بپردازند، از فروش گاز به آنها خودداری کردند. او توافقهای دوجانبه با امریکا و قرارداد 1919را با روسها لغو کرد. در پی بازپس گرفتن پولهای خورده و برده ایران شد (سلیوان، آخرین سفیر امریکا در ایران، در کتاب خود نوشته است مفاصا حسابی به ارزش 5 میلیارد دلار را به امضای دکتر بختیار رسانده است). بنی صدر بر ضد آقایان رجائی و نبوی، بخاطر باج سنگینی که به امریکا، از رهگذر معامله پنهانی با ریگان و بوش (اکتبر سورپرایز) و مصالحه علنی با کارتر، پرداخته بودند، اعلام جرم کرد. و اقتصاد را تولید محور کرد. و...



❊ آیا آقای صیاد شیرازی را کشف خود خوانده بودم؟:

4 – بیاد نمی آورم گفته باشم آقای صیاد شیرازی «کشف من» بوده است. او کشف شهید چمران بود. چون به ریاست جمهوری انتخاب شدم، او و آقای خامنه ای که معاون وزارت دفاع بود، شماری افسر را به من معرفی کردند. از آن جمله بودند سرهنگ افضلی و سرهنگ عطاریان و سرهنگ سلیمی و سرگرد صیاد شیرازی. دو افسر اول، توده ای از کار درآمدند. با این توضیح که افضلی افسری کاردان بود و پیروزی در جنگ دریائی و برای تمام مدت جنگ از صحنه بیرون رفتن نیروی دریائی عراق، کار پر ارزش او بود. اما صیاد شیرازی را با وجود مخالفت مسئولان ارتش، با دادن دو درجه، مسئول فروخواباندن آتش جنگی کردم که جنگ افروزان، افروخته بودند. در عمل، جز بی کفایتی از خود بروز نداد. تا اینکه با نیروئی 500 نفری، در سردشت، محاصره شد. از آن نیرو، بیشتر از 400 تن کشته شدند. چون از او بازخواست کردم، پاسخ داد: آنها شهید شده اند و به بهشت می روند!. از او پرسیدم: آیا شما عزرائیل هستید و مأمور فرستادن جوانان مردم به بهشت؟. روز اول به شما نگفتم قرار نیست در کردستان همدیگر را بکشیم؟ قرار است آتش جنگ را خاموش کنیم؟ قول آن استاد چینی را به شما خاطر نشان نکرده ام که جنگ پیروز جنگی است که بدون بکار بردن اسلحه، پایان بپذیرد؟ شما بی کفایتی خود را خواسته اید با مایه گذاشتن از جان جوانان مردم، جبران کنید. بی درنگ، او را از کار برکنار کردم.

تاریخ بمثابه امر مستمر می گوید: بعد از کودتا، او را فرمانده نیروی زمینی کردند!. شیوه فرماندهی او و آقای رضائی، استفاده از گسیل انبوه نوجوانان به سوی دشمن بود. یعنی همان رویه را که در کردستان عمل کرده بود، در جنگ با عراق نیز بکار برد. شمار نوجوانانی که از کلاسهای درس به جبهه ها برده شدند، بنا بر قول آقای پرورش – تا زمانی که او تصدی وزارت آموزش و پرورش را داشت – 150 هزار تن بود (آقای پرورش فرستادن این نوجوانان را به جبهه، یکی از افتخارات خود شمرد). سرانجام، چون با سپاه از در مخالفت درآمد، کنارش گذاشتند. بی دفاعش گذاشتند و ترور شد.



❊ آیا آقای حسین همدانی به رئیس جمهوری تراکم تانکهای عراق را گزارش کرده است؟:

از قرار، کارخانه دروغ سازی که مأموران رژیم در آن مشغول بکارند، قرار نیست از کار بیفتد. کارخانه ها تعطیل می شوند الا این کارخانه که هر روز محصول های جدیدی بیرون می دهد. یک دلیل آن اینست که خائن خائف می شود. پس می باید خیانت خود کرده را به خادم نسبت بدهد. چون آن دزد که فریاد می زد: آی دزد! آی دزد!.

اما دلیل بزرگترش اینست که دروغ، خریداران بسیار دارد. اگر این دروغها ساخته و پخش نشوند، نسل امروز، به آنها مشغول نمی شود و از وضعیت خود و کشور و فرصت هائی که سوخته می شوند و ثروتهائی که به غارت برده می شوند و استعدادهائی که کشور از دست می دهد، غافل نمی شود. مشغول شدن به دروغ و موضوع پرسش و پاسخ کردن آن، گریز از مسئولیت نیز هست. مگر اینکه پرسش کنندگان درکار تشخیص هدف و برعهده گرفتن مسئولیت باشند. باری،

5 – بنی صدر، بسیار زود تر از نامزد ریاست جمهوری شدن، نگران حمله عراق به ایران بود و نسبت به آن هشدار می داد. پس لازم نبود آقای حسین همدانی - که بیاد نمی آورد او را دیده باشد- او را از تمرکز قوای عراق مطمئن کند. بخصوص که

5/1 – اداره اطلاعات ارتش گزارش مفصلی در باره تمرکز قوای عراق در مرزهای ایران و قصد رژیم عراق به جنگ با ایران تهیه کرده بود. از جانشین رئیس ستاد ارتش و رئیس اداره اطلاعات ارتش خواستم که گزارش را نزد آقای خمینی ببرند و توضیحات لازم را به او بدهند. آن دو چنین کردند. چند روزی بعد از آن، در دیدار با آقای خمینی از او پرسیدم: ارتشی ها آمدند و گزارش دادند حالا چه می فرمائید؟. پاسخ داد: هیچ کس به ایران حمله نمی کند. این دروغها را ارتشی ها می سازند برای این که پای آخوند را از ارتش قطع کنند!

در کتاب نامه ها، پرسش کنندگان، نامه ای به آقای خمینی می یابند که، در آن، او بخاطر باور به این دروغ که عراق به ایران حمله نمی کند، سرزنش شده است.

5/2 – از تناقضهای آشکار در دروغ این شخص، یکی این تناقض است: بنا بر قول او، دو طرف بوده اند: یک طرف خطر حمله عراق را می دیده و طرف دیگر نمی دیده است. اگر طرفی که می دیده است مسئولان سپاه پاسداران و آقای خمینی و دستیاران او بوده اند، پس آنها می باید نگران انسجام ارتش و بالا بردن توان نظامی نیروهای سه گانه آن می بودند. حال این که به دنبال کودتای نوژه، آقای بهشتی و دیگر سران حزب جمهوری اسلامی بودند که طرح انحلال ارتش را به شورای انقلاب آوردند و خواستار اداره کشور توسط کمیته ای مرکب از نماینده شورای انقلاب و سپاه و دادگاه انقلاب شدند. آنها بودند که شیرازه نیروی زمینی را از هم می گسستند و افسران نیروی هوائی را دسته دسته اعدام می کردند. اگر جنگ پیش نمی آمد، هرگز ممکن نبود افسرانی را از اعدامی رها کرد که در انتظار آن بود ند.

در برابر، بنی صدر بود که به یاری افسران ایران دوست، ارتشی را باز سازی کرد که توان نظامیش را آنها به صفر رسانده بودند. اگر ارتش باز سازی نمی شد، ایران سقوط می کرد.

5/3 – تاریخ بمثابه امر مستمر می گوید: از انقلاب بدین سو، برغم اینکه ملاتاریا و سپس مافیاهای نظامی – مالی کشور را در محاصره آتش و تهدید به جنگ نگاه داشته اند، رفتار تحقیر آمیز با ارتش ادامه داشته است. آقای محمد علی جعفری فرمانده کل سپاه شد، وظیفه سپاه را دفاع از رژیم و وظیفه ارتش را دفاع از کشور خواند. با این وجود، ارتش برای دفاع از کشور سازمان و تعلیم نمی یابد و تسلیح نمی شود. سپاه نیز بخاطر اشتغال مداوم به سرکوب مردم در طول سه دهه و تصرف دولت و اقتصاد و...، فاقد کارآئی نظامی شده است و می شود. این رفتار، گویای تقدم مطلقی است که، از روز نخست، جباران برای حاکمیت ستمگرانه خود بر ملت قائل بوده اند.



❊ آیا نسبت به صداقت و صمیمت فرماندهان نظامی هیچگاه شک نکرده ام؟:

6 - شک کردن و شک نکردن در باره کسی که بر مقامی گمارده شده است، موکول است به این که به او اختیار داده شود و به اندازه اختیار، مسئول باشد. آقای شادمهر منصوب من نبود. اما روش کار من این بود که اندازه لیاقت هر شخص وقتی دانسته می شد که به او اعتماد شود و به او اختیار داده شود و به او تفهیم شود که به اندازه اختیارش مسئول است.

پس کار مشکل، انتخاب کسی است که باید مقامی را تصدی کند. هرگاه این کار با دقت انجام بگیرد، اصل در مدیریت لیاقت می شود و صاحب لیاقت از اعتماد و اختیار برخوردار می شود. کاری که من کرده ام این کار بوده است. الا اینکه بهنگام تصدی ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا، کسانی در مقامهائی بودند. گرچه من آنها را انتخاب نکرده بودم، اما بنا را بر این گذاشتم که با دادن اختیار و خواستن مسئولیت، به آنها فرصت ابراز کاردانی خویش را بدهم. این روش موفق نیز بود.

اما ماجرای هلی کوپترهای امریکائی مانده در فرودگاه طبس: در این 30 سال که ملاتاریا زمین و زمان را گشته است و سطری سند بر ضد منتخب اول تاریخ ایران نیافته است، به این و آن مناسبت، به سراغ «بمباران فرودگاه طبس به دستور بنی صدر» رفته و مدعی شده که هدف از میان بردن اسنادی بوده است که کماندوهای امریکائی برجا گذاشته بودند!

هربار، یادآور شده ام که دو هیأت تحقیق که یکی از آنها را آقای خمینی مأمور تحقیق کرده بود، تحقیق کردند و حاصل هر دو تحقیق این شد که حتی یک ورق کاغذ نیز نسوخته بود. هیچ حکومتی به کماندوهای مأمور عملیات، اسناد نمی سپرد که با خود به محل مأموریت ببرند. وقتی آقای شادمهر به من تلفن کرد، هنوز هوا تاریک نشده بود. او توضیح داد که هواپیماها از نزدیک می توانند با استفاده از تیربار، ملخهای هلی کوپترها را از کار بیاندازند. بعد هم گزارش کرد که، در عمل، بیشتر از ملخ یک هلی کوپتر از کار انداخته نشد و یک تن نیز کشته شد.

اما اگر شکی بوجود نمی آمد، دو هیأت تشکیل نمی شدند و تحقیق نیز نمی کردند. شکی که در من و مشاورانم پیدا شد این بود که بسا کماندوها همدستان ایرانی می داشته اند و احتمالا نشانه هائی از آنها و محلهای تماس کماندوها با همدستانشان در محل، برجا مانده اند. اما تحقیق معلوم کرد هیچ نشانه ای از کسی و محلی برجا نگذاشته اند.

طرفه این که آقای شادمهر در ایران زیست و یکبار نیز به امریکا سفر کرد و در ایران از دنیا رفت و بعد از کودتا نیز رژیم از او که نظامی بود و بر او بود که توضیح بدهد، یک پرسش نیز نکرد.



❊ ماهیت کودتای نوژه:

7 – بدیهی است به افسران و درجه دارانی که به شرکت در کودتا فراخوانده می شدند، نمی گفتند هدف متلاشی کردن ارتش و زمینه ساختن برای حمله قشون صدام به ایران است. هدف نظامیانی که در کودتا شرکت می کردند، برانداختن رژیم بوده است. اما آیا سازمان دهندگان کودتا آنقدر دانش سیاسی و نظامی ناچیز داشته اند و نمی دانسته اند کودتای نظامی، وقتی بدنه ارتش با کودتا موافق نیست و جامعه نیز همچنان در هیجان انقلاب است، ناشدنی است؟ دادن اسامی افسران شرکت کننده در کودتا به رژیم صدام از چه رو بوده است؟

باری، برفرض که قصد واقعی کودتا بوده و رهبران کودتا هم از نزدیک به ناممکن بودن کودتا آگاه نبوده اند، نتیجه حاصل این شده است که نیروی زمینی صدمه بسیار سخت ببیند. گروهی بزرگ از افسران نیروی هوائی، از جمله خلبان ها، دستگیر شوند. طرح انحلال ارتش به شورای انقلاب آورده شود. با اجازه آقای خمینی، آقای ری شهری به جان ارتشیان بیفتد و گروه گروه از آنها را به جوخه اعدام بسپرد. بدین سان، ملاتاریا در فراهم آوردن مساعدترین شرائط برای تجاوز قشون صدام به ایران، شرکت جست.

بنا بر اسناد محرمانه آزاد شده وزارت خارجه انگلستان و نیز بنا بر قول وزیر تشریفات صدام حسین، آقایان براون، وزیر خارجه اسبق انگلستان و دکتر بختیار و اویسی نزد صدام رفته اند و به او اطمینان داده اند که ارتش ایران توان مقاومت ندارد و قشون عراق می تواند برق آسا پیروز شود.

و جنگ فرصتی شد برای این که ایران ارتش ملی پیدا کند. و صدام و خائنان به ایران را از کرده خود پشیمان سازد.



❊ شعار آیت اعدام باید گردد و مخالفت با اعدام:

8 – از دید من، جنایتی که قابل بخشش نیست، خیانت به وطن است. کسی که به خدمت بیگانه در می آید و با نقض استقلال ایران، در وطن، به قدرت خارجی نقش می دهد و یا عامل او در وطن می شود، خائن و مستحق شدیدترین مجازات ها است. هرگاه با مجازات اعدام موافق بودم، تنها چنین کسی را مستحق مجازات اعدام می دانستم.

این امر که آقای حسن آیت، عامل بیگانه بوده است و از سوی انگلیسی ها مأمور پیش کشیدن طرح ولایت مطلقه فقیه شده است، هم در آن زمان، گفته و شنیده می شد. بعدها، آقای مهندس سحابی خبر داد که دستگاه قضائی رژیم بر اسناد خدمتگذاری او نیز دست یافته است. آن دستگاه هنوز اسناد را منتشر نکرده است اما ایران در بند ولایت مطلقه فقیه است. یک نسل ایرانی در جنگ نفله شده، استعدادها از ایران رفته اند و می روند. ثروتها نیز. و ایران تحت ستم جباران است.

اما در آن ایام، آقای آیت در شمار بازسازندگان استبداد بود. شعار «آیت کودتاچی اعدام باید گردد»، گویای تصمیم بر ایستادگی در برابر کودتا بود نه بیشتر. و پرسش پرسش کنندگان اینست که آیا با این شعار موافق بوده ام؟ پاسخ اینست:

8/1 – هرگاه هدف مبارزه، استقلال و آزادی و نه قدرت باشد، می باید به مبارزه با رهبران قدرتمدار بسنده کرد. رهنمود قرآن، «قاتلوا ائمة الکفر»، قاعده ای بس دقیق و کارا است. در حقیقت مردم عادی در پی تصدی دولت نیستند. آنها بسا باور می کنند که «رهبران» قدرت طلب، مدافع حقوقشان هستند. آنها را از حقوق خویش و زبان فریب قدرتمدارها آگاه کرد. اما زورپرستان می دانند که غیر از قدرت نمی خواهند.

8/2 – با این وجود، هم با شعار «اعدام باید گردد» مخالف هستم و هم این مخالفت را مرتب اظهار کرده و توضیح داده ام که با اعدام مخالفم، از جمله به این دلیل که با اعدام بدترین ها شروع می کنند و به اعدام بهترین ها می رسند و ادامه می دهند. هر بار که در اجتماعی این شعار داده می شد، با آن مخالفت می کردم، دهها نامه دریافت می کردم حاوی این پرسش که چرا با اعدامها مخالفت می کنید. اگر نوبتی از اعتراض غفلت کرده باشم، نوبت دیگر غفلت را با دادن تذکر جبران کرده ام.



❊ ریاست ستاد مبارزه با قاچاق مواد مخدر:

9 - سئوال کنندگان می پرسند چرا شیخ صادق خلخالی را به ریاست ستاد مبارزه با قاچاق مواد مخدر گمارده ام. صورت حکم ریاست ستاد است اما محتوا جز این است. توضیح این که شبی آقایان موسوی اردبیلی و احمد خمینی نزد من آمدند و تا یک صبح اصرار کردند که من به آقای خلخالی منصب قضائی بدهم. به دو دلیل به خواست آنها تن ندادم: رئیس جمهوری برابر قانون اساسی اختیار نصب کسی را به مقام قضائی ندارد. و آقای خلخالی قضاوت را در شقاوت ناچیز کرده است. آن دو مدعی بودند آقای خمینی نیز موافق است که خلخالی سرپرست و قاضی باشد و ریشه قاچاق مواد مخدر و اعتیاد را بکند. سرانجام، بشرط این که خلخالی مطلقا کار قضائی نکند و جز کشف و ضبط مواد مخدر و بستری کردن معتادان کاری انجام ندهد، سرپرست ستاد بشود. افکار عمومی نیز سخت برانگیخته و خواستار مبارزه قاطع با قاچاق مواد مخدر و اعتیاد بود.

در عمل، او شرط را رعایت نکرد. ادعا شد که رئیس جمهوری به او اجازه قضاوت داده است، تکذیب رسمی کرده و او را از آن مقام برکنار کردم. یادآور می شوم که از آن پس، تا کودتای خرداد 60، دیگر آقای خلخالی به کار قضائی باز نگشت. خود او، در کتاب خاطرات خود (صفحه های 350 و 351 ) نوشته است:«بنی صدر از همان اول میگفت که خلخالی قاتل است و نه قاطع. اما امام امت خمینی کبیر، بیان داشت که کارهای خلخالی در رابطه با تخریب مقبره پهلوی خیلی خوب و بجا بوده است... تخریب مقبره در همان ایامی صورت گرفت که ما از طرف بنی صدر برای کنترل مواد مخدر انتخاب شده بودیم. و لذا بنی صدر در مصاحبه خود گفته بود: آقای خلخالی صرفا مأمور بازداشت قاچاقچیان است و حق ندارد آنها را محاکمه کند .»

















نشریه انقلاب اسلامی در هجرت شماره 784

تاریخ انتشار 23 شهریور 1390 برابر با 14 سپتامبر 2011

پاسخ به پرسشهای ایرانیان

از ابوالحسن بنی صدر





وقتی معجزه خیانت و خیانت «دفاع مقدس» می شود





• پیرامون جنگ

1. از جمله ادعاهایی که علیه شما در مورد جنگ مطرح است، آن است که شما دستور داده بودید به نیروهای سپاهی و بسیجی و داوطلب مهمات ندهند. آیا این موضوع صحت دارد؟

2. جمهوری اسلامی حدود 30 سال است که تبلیغ می کند شما در جنگ خیانت کردید. می دانم که بارها پیشتر به این اتهام پاسخ داده اید. اما به تازگی، احمد سالک در توجیه این اتهام می گوید: «وقتی بنی صدر به دزفول رفته بود همه فرماندهان را خواسته بود و شهید کلاهدوز از طرف سپاه رفته بود. در آن هنگام کردستان توسط کومله و دموکرات از دست رفته بود. بنی صدر آن جا پیشنهاد می کند شما مرز کردستان را در کرمانشاه بگذار و آن جا را از دست رفته فرض کن. مرحوم شهید کلاهدوز ناراحت می شود و با گریه فریاد می زند که آقای بنی صدر و آقایان ارتشی مگر این که از روی جنازه ما سپاهی ها رد شوید و الا ما یک وجب خاک کشورمان را از دست نمی دهیم....» ممکن است اصل این ماجرا را روایت کنید؟

3. موضوع دیگر ماجرای نحوه رفتار شما با آقای صیاد شیرازی است. گفته می­شود در ابتدای تصدی شما بر فرماندهی کل قوا، شما به ایشان بسیار علاقمند بودید و او را «کشف خود» می دانستید. چه اتفاقی افتاد که روابط میان شما و ایشان به تیرگی گرایید؟

4. سردار حسین همدانی از فرماندهان ارشد جبهه میانی سرپل ذهاب گفته است: «من (در مرداد 59) به بنی صدر درباره وضعیت بحرانی منطقه سرپل ذهاب گزارش مفصلی دادم. به او گفتم آقای رئیس جمهور! در نواحی مرزی یک تیله کوه ما داریم یکی عراق. سپاه دوم ارتش بعث در پاسگاه تیله کوه عراق، حدود 150 دستگاه تانک را جلو کشیده و رو به شمال دشت ذهاب آن­ها را آرایش داده... دور و بری­های بنی صدر گفتند: نه آقا، آن­ها تانک واقعی نیستند، ماکت تانک اند!... در پایان همان جلسه بیست و چهارم مردادماه، ابوشریف به دیدار منطقه رفت و با دوربین به تانک­ها نگاه کرد و گفت: نه آقا، این ها ماکت نیستند، تمامشان تانک اند!» آیا این ماجرا صحت دارد؟ ظاهرا این اتفاق در همان سفری رخ داده که هلی کوپتر شما سقوط می کند و شما سالم می مانید.

5. آیا تصور نمی کنید که بیش از حد به فرماندهان ارتش اعتماد کردید؟ به عنوان نمونه، شما مدعی هستید سرلشکر شادمهر برای شما استدلال کرد که ملخ هواپیماها و هلی کوپترهای طبس را باید بزنند تا نتوانند آن ها را دوباره ببرند. این در حالی است که امکان پذیر بودن این کار که بتوان با هواپیمای جنگنده ملخ هواپیماهای روی زمین را زد، حتی خارج از تصور است! آیا هیچ وقت به حسن نیت برخی فرماندهان ارتش شک نکردید؟

6. نظر شما در باره ماهیت و واقعیت کودتای نوژه چیست؟ ممکن است شفاف بفرمایید آیا شما معتقدید اساساً کودتایی در کار نبوده و این نقشه از سمت بختیار و صدام طرح شد تا سازمان ارتش از هم بپاشد؟



سوالات متفرقه

1. شما بارها گفته اید که حقوق انسان مقدم بر عملکرد و عقاید اوست و از جمله این حقوق، حق حیات است. از این رو بارها با حکم اعدام مخالفت کردید و حتی علیه آن کتاب و مقاله نوشتید. اوایل انقلاب نیز با جمله «با بدترین ها شروع می کنند با بهترین ها ادامه می دهند» در مورد اعدام ها اظهار نظر کردید. با این حال آن زمان در مقام ریاست جمهوری، در مقابل شعار «آیت کودتاچی اعدام باید گردد» چه واکنشی نشان دادید و آیا با طرح اعدام ایشان مخالفت کردید، هر چند او از طراحان و مجریان اصلی حوادث منجر به خرداد 60 بود؟ موضع شما در مقابل طرح اعدام ایشان چه بود؟

2. شما بارها به شیخ صادق خلخالی انتقاد کردید و حتی آن زمان می گفتید او قاتلیت دارد نه قاطعیت. کارنامه عملکرد او از همان روزهای اول در ماجرای اعدام سران حکومت پهلوی مشخص بود و چیزی نبود که بعد از مدتی مشخص شود. او در جریان انتخابات ریاست جمهوری هر چند ابتدا خود کاندیدا شد، اما از جمله طرفداران شما بود که البته در جلسات طرح عدم کفایت سیاسی شما در خرداد 60 نیز به جبهه مخالفین شما پیوست. با این حال در دوره ریاست جمهوری اول از طرف شما حکم ریاست ستاد مبارزه با مواد مخدر را دریافت کرد. با وجود این کارنامه او، چرا به او چنین حکم و مقامی دادید؟



❊ پاسخها به پرسشها در باره جنگ:



1 – خیانت در جنگ؟:

باردیگر

abbas یکشنبه 7 آبان 1391 ساعت 07:31 ق.ظ

استاد سلام۰ این مصاحبهٔ بود با آقای بنی صدر

ممنون آقای عباس. در مواردی حرف تازه ای هم زده بود.

abbas یکشنبه 7 آبان 1391 ساعت 08:40 ق.ظ

http://www.nejatngo.org/en/post.aspx?id=4757

یکی از نسل سوخته یکشنبه 7 آبان 1391 ساعت 09:33 ق.ظ

استاد سلام
این بنی صدر مثل آدمای سیاسی حرف نمی زنه بلکه مثل ملاها حرف می زنه و کلی هم شلوغ می کنه. برای همین حقایق کمی در حرفهاش هست. ‍ژنرال رعد حمدانی فرمانده گارد جمهوری عراق دلایل آغاز جنگ با ایران را ایجاد یک شرایط برای قدرت گرفتن ناسیونالیست های ایران و تضعیف ملاها می دونست که بعدا معلوم شد این تحلیل خیلی اشتباه بوده و برعکس شد برای همین تقاضای صلح به فاصله کم از شروع جنگ داده شد. حالا بنی صدر می گه ارتش باعث زمین گیر شدن عراقه. این یعنی حتی رئیس جمهور بنی صدر هم از جنگ تحلیل نداره یا می خواهد کتمان کنه.

مسعود سنجری یکشنبه 7 آبان 1391 ساعت 11:58 ق.ظ

برادر بزرگ استاد پوپیرار
سلام علیکم

استاد من هم صحبت های این ژنرال عراقی یعنی رعد حمدانی را از تلویزیون روسیه دیدم. فکر می کردند که یک حمله نظامی می تواند به تقویت جبهه ملی گرایان ایرانی در مقابل مذهبی ها کمک کند. برای همین هم بعد از ورود به داخل خاک ایران توقف کردند تا ثمره این روش را برداشت کنند که مشخص شد تحلیلشان از بنیان ایراد داشته و باقی ماجرا. اما اینکه گفته می شود بنی صدر قصد داشته تا جبهه را تا دهها کیلومتر از مرز عقب بکشد را شخصا از یکی از دوستانم که فرمانده منطقه سوم دریایی ماهشهر بود شنیدم. سردار حبیب آقاجری می گفت که به این با شخص بنی صدر در ماهشهر درگیری شدید و جدی داشته. متاسفانه عدم اجازه نشر اسناد جنگ تا الآن سبب رواج روایت های متفاوتی آن می شود که نهایتا به فهم واقعیت های آن آسیب وارد می کند.

والسلام علیکم
فی امان الله

محمد نیسی یکشنبه 7 آبان 1391 ساعت 01:10 ب.ظ

سلام‌علیکم

با توجه به تغییر ساعت تابستانی به زمستانی در لندن، ساعت پخش برنامه گفتگوی تلویزیونی با استاد پورپیرار ( در صورت مهیا شدن امکانات لازم ) تغییر کرد.

زمان پخش : 19:30 به وقت تهران

در صورت مهیا نشدن امکان مصاحبه، قسمت اول مستند شکوهمند " تختگاه هیچکس " پخش خواهد شد


فرکانس‌های شبکه Wesal TV

ماهواره HotBird

11566 27500 h 3/4

ماهواره NileSat

11602 27500 h 3/4

[ بدون نام ] یکشنبه 7 آبان 1391 ساعت 03:42 ب.ظ

با سلام. استاد آیا امروز مصاحبه با شبکه وصال صورت خواهد گرفت؟ اگر پاسخ مثبت است موضوع گفتگو چه خواهد بود؟

به بعد موکول شد.

sadegh پنج‌شنبه 11 آبان 1391 ساعت 09:21 ب.ظ

با سلام خدمتت استادو همه ی دوستداران حق و صبر
استاد همین الان مصاحبه حضرتعالی با وصال را مشاهده کردم طبق معمول از دیدن شما مستفیذ و مسرور شدم ، هرچند که تمام مطالب را بارها شنیده و خوانده ام ولی باز دیدن روی گل شما و حضور حضرت عالی درشبکه ایی ماهواره ایی و بصورت زنده غرور آفرین و نشان از به ثمر رسیدن تلاشها و شکستن دیوار سکوت است، این افتخار را تبریک میگم خدمتتون و انشالله شاهد روزهای درخشانتر برای بنیان اندیشان باشیم ، فارغ از هر اتهام و انگ زدن به این شبکه و پشت پرده و غیره واینها به صرف دادن این تریبون و شجاعت پخش و مصاحبه این کار شبکه تحسین برانگیزوخود نقطه ی عطفی است و معاندان و کوردلان و حسودان و دوستان و دشمنان اگر گله و شکایتی دارند بسم الله تریبونی بهتر یا حداقل همتراز تحویل دهند تا شما به راحتی مطالب و داده های نوین را عرضه کنید.
دوست داشتم جز اولین تبریک دهندگان باشم.
پیروز باشید.

اقای صدق. از تعارفات شما ممنونم.

[ بدون نام ] جمعه 12 آبان 1391 ساعت 10:11 ق.ظ

http://www.qajarwomen.org/fa/collections/manifest.html

h جمعه 12 آبان 1391 ساعت 01:40 ب.ظ

http://www.qajarwomen.org/fa/items/1250A21.html

متاسفانه باز نشد.

h جمعه 12 آبان 1391 ساعت 01:48 ب.ظ

http://www.qajarwomen.org/fa/items/1250A21.html
نکاح نامه صبیه، دختر شموئل، و یعقوب، پسر مئیر، که به خط عبری-فارسی نوشته شده. صبیه و یعقوب مادر و پدر ابراهیم یاشار بودند. ابراهیم یاشار با گوهر یاشار ازدواج کرد و دخترشان هما یاشارپور است. داماد بخشی از خانه پدری خود، ۵۰ مثقال نقره، و پنج مثقال طلا به عروس هدیه کرد. تاریخ عبری نکاح نامه ۷ نیسان ۵۶۵۷ است.
(دقت کنید به خط عبری فارسی.)
استاد دست شما درد نکند.

h جمعه 12 آبان 1391 ساعت 01:51 ب.ظ

http://s3.amazonaws.com/assets.qajarwomen.org/collection_thumbs/collection_47.jpg?1342540994

h جمعه 12 آبان 1391 ساعت 02:06 ب.ظ

http://search.qajarwomen.org/search?lang=fa&filter=subjects_fa:%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86%E2%80%8C+%D8%B9%D8%A8%D8%B1%DB%8C

سعید جمعه 12 آبان 1391 ساعت 05:31 ب.ظ

استاد عزیز اگر قرار بود آرمانها با امکانات بطور کامل همخوان باشند که دیگر آرمان نبودند، یا رویا و خیال می شدند یا امر واقع!

اقای سعید. بدون امکانات حرکت به سوی هیچ آرمانی ممکن نیست. از مفاد جمله برداشت درستی نداشته اید.

ناریا دوست جمعه 12 آبان 1391 ساعت 10:01 ب.ظ


دوستان و دشمنانی که امکان ضبط مصاحبه زنده استاد را؛ از ماهواره داشته اند لطفا آن را در فضای مجازی انترنت به اشتراک گذارند و خیل مشتاقان را از رنج بی خبری برهانند

محمد نیسی شنبه 13 آبان 1391 ساعت 02:23 ب.ظ

سلام‌علیکم

ان‌شاءالله گفتگوی یکشنبه ضبط شده و در صفحه مستقلی در یوتیوب آپلود خواهد شد.

دومین برنامه گفتگوی زنده با استاد پورپیرار یکشنبه ساعت 19:30 ( 16:00 به وقت لندن ) از شبکه وصال فارسی پخش می‌شود.

ضمناً تکرار این برنامه در طول 24 ساعت بعدی هر 6 ساعت یکبار پخش خواهد شد و هر شنبه نیز تکرار گفتگوهای هفته قبل پخش می‌شود.

فرکانس‌های شبکه Wesal TV

ماهواره HotBird

11566 27500 h 3/4

ماهواره NileSat

11602 27500 h 3/4

مسعود سنجری شنبه 13 آبان 1391 ساعت 08:34 ب.ظ

جناب مهندس نیسی

مثل اینکه گردانندگان شبکه وصال بعلت فقر مالی پخش برنامه از ماهواره هات برد را متوقف کرده اند! و تنها از ماهوار نایل ست پخش می کنند.

مجتبی غفوری یکشنبه 14 آبان 1391 ساعت 09:47 ق.ظ

مهندس مهدی عزیز . گامی بسیار بزرگ و رسوا کننده در جهت آنچه تاکنون به نام علم بخورد آدمیان داده اند برداشته اید امیدوارم به کمک خداوند در این راه موفق باشید و دعای تمامی ما بدرقه راه شما خواهد بود . با توجه به اینکه شما جزو انجمن نخبگان هستید طرح این حوزه توسط شما بهترین اتفاق بود تا کسی از داخل سیستم آن را به چالش کشیده و رسوا کند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد