حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

هوا خوری 12.


هوا خوری 12.


کتاب «دروغی که بزرگ شد»، چنان مناظری از جایگاه نازل تمدن غربی را نشانه می گذارد که ثابت شود از صدر تا به ذیل مراتبی در حوزه های گوناگون حفاری های باستانی را به اختیار کلاشانی گذارده اند که نزد آنان هیچ مطلبی به میزان حقیقت مورد هجوم و تغییر و تبدیل زیر بنا نبوده است. 


قصد داشتم با مروری کلی بر مدخل جاری، این آلبوم را وسیله ای برای شرح و بسط آن مطلبی قرار دهم که باید گفته شود. این یک بازی به سبک پسامدرن نیست و من نمی خواهم با نقاب تئوری، مسئله دست ساز یا اصلی بودن آثار تمدن در سراسر زمین را به حاشیه برانم؛ برعکس، توجه خود را بر اصالت هویت معطوف داشته و می گویم آن چه از طریق حفاری سایت به دست می آید نزد باستان شناسی و باستان شناسان از ارزش واقعی برخوردار است. اگر تمامی جعلیات یا اقلام مشکوک مطروحه در این مبحث فقط در گنجه ها باقی می ماند، نمایش نمی دهند، به عنوان آثار هنری یا عتیقه های باستانی معرفی نمی شوند از این بابت است که هنوز تصمیم نهایی در صاحب تراشی برای آن ها را اخذ نکرده اند. بر همین مبنا است که حالا سران شرک از تقدیم و انتساب کتیبه ها و اشیایی به آشوریان سخت پشیمانند چرا که با خلق تمدن بی نشانه و سوت و کور آشور، به بخشی از فرهنگ بشر تجاوز کرده و موجب انحراف در تحقیقات تاریخی شده اند...


با موارد جالب توجه دیگری نیز مواجهیم. شخصا شنیده ام که وقتی به مدیر موزه ای می گویند که فلان شیء خریداری شده جعلی است، در پاسخ جملاتی از قبیل: "به نظر من که معتبر است"یا "یک حس درونی به من می گوید که اصیل است" یا "خوب، بعضی می گویند که جعلی است و بعضی دیگر معتقدند که اصلی است" یا "شما همه چیز را جعلی می بینید" یا "دیوانه شده اید" یا "حرف دیگری ندارید؟" را تحویل می دهند.


موضوعاتی از قبیل نقش موزه ها در خرید آثار هنری سرقتی و جعلی، و هم نظام پشت پرده ای که چنین رفتاری را طبیعی می انگارد و انتظار دارد که دیگران نیز از آن تبعیت کنند کم تر وارد مطالب نشریات شده است. در این بین کتابی که هس در 1974 تدوین کرد یک استثنا است، هرچند کوشش هایی نیز برای جلوگیری از انتشار آن هنوز در جریان است، گزیده ای از ریز مطالب در این مورد، در کتاب های شبه داستانی کسانی مثل توماس هویینگ دیده می شود که خود از جمله عوامل دست کاری در فرهنگ ها بوده و گرچه دیگر مدیر موزه نیست و می داند که کسی نمی تواند علیه او و افشاگری هایش اقدامی کند، به افشای برخی از فریب ها و دروغ هایی که شخص خود و دیگر آقایان مرتکب شده بودند پرداخت. البته خواننده باید توجه داشته باشد بسیاری از کتاب هایی از این قبیل که مدعی ارائه اطلاعات دسته اول اند معمولا قصه هایی مغلوط و مشوش دارند و راست را به دروغ آمیخته و با سخنانی دو پهلو بسیاری از حقایق را حذف کرده اند.


علاوه بر انکار مسئله خرید جعلیات توسط موزه برلین، که در باب آن می توانید همین کتاب را بررسی کنید، مطلب دیگری نیز برخلاف موسکارلا در آن درج است. این در حالی است که واقعیت عینی ادعا شده در 1977b مبنی بر این که آثار هنری مجعول فراوانی در چرخه خرید و فروش وجود دارد، اما ارزش 1977b را با این ادعا پایین آورده اند که گویا من درهای بازی را دوباره گشوده ام و دیگران هم به اندازه ی من از موضوع آگاه بوده اند و این که من هیچ حرف تازه ای نزده ام.

این زبان برده داری است و از غارت و تجاوزی سازمان یافته خبر می دهد. با تعبیر زبان محاوره ای امروز، می توان با این کلام به کسانی اشاره کرد که به عنوان متجاوزان به مادر زمین، سایت های باستانی را ویران می کنند اما به همان اندازه که دی. اچ. لاورنس به مراعات در به کارگیری واژه ها توصیه می کند، من نمی توانم از لفظ ناکارآمد استفاده کنم و همان قدر که خیال این متجاوزین به مادر زمین آسوده است، به همان سهولت، هر یافته ای را نام گذاری می کنند. مجموعه دارانی که با چهره ای گشوده، مدعی نجات و حفظ آثار باستانی زمین اند، و در واقع، مشغول ویرانی و نابودی آثارند، دقیقا مقام و وضعیت همان اغواگر متجاوزی را دارند که در دفاع از خود، چنان که با گوش خود شنیده ام،خود را محافظ بکارت از شر پاکدامنی معرفی می کنند. تعابیر و توصیفات دیگری هم داریم که با ادعاهای کذب جان بوردمن آنگاه که  می گوید "بسیاری" از عتیقه های مجموعه داران مشهور از جمله  "کشف های اتفاقی" بوده و دفاع و تشویق او از "جمع آوری فله ای آثار باستانی" و ادعای ثبت نشده او مبنی بر این که "آیا مضرات ممانعت از این کار بیش از فواید آن نیست؟"

نشریه The Art Newspaper شماره 54 دسامبر 1995 ص20 به طرز ماهرانه ای در باب پذیرش و درک "غارت" و عملکرد عتیقه فروش ها بحث می کند و به مقابله با کسانی می پردازد که مخالف این رفتارند و آنها (مخالفان) را افرادی "کاملا غیر واقع بین، ظالم و ساده انگار" توصیف می کند. هربرت هوفمان دو دهه قبل از این در مقدمه کتاب راهنمای خود با عنوان Collecting Greek Antiquities چاپ کرون، نیویورک، 1971 از بوردمن به خاطر همکاری او در تدوین کتاب تشکر می کند. ممکن بود که اشتباهی در سال 1971 را ببخشیم اما نه دو دهه بعد را؟ و توجه داشته باشید که دانشگاه بوردمن، یعنی آکسفورد، به آزمایشگاه خود اجازه داد تا اصالت اشیایی را برای عتیقه فروش ها و کلکسیونرها بیازماید (هال 1990ص19).

هیچ کس نمی تواند که تمام جزئیات جرایم و خیانت های موزه ها را حتی در یک فصل هم توضیح بدهد چه رسد در یک پانوشت. موزه دارها استخدام می شوند، به واسطه انجام وظیفه در امور چپاول و غارتگری مورد تقدیر و تشکر قرار می گیرند و اجازه می یابند تا آن اشیا را به نمایش بگذارند. آنها تهیه کنندگان بازی بزرگ غارت اند. اشیاء هرچه مجلل تر و بی نظیر تر؛ گران تر و پربها ترو هرچه رقابت بر سر تصاحب آن تنگاتنگ تر؛ نزد مؤسسه پرارزش تر است. ترفیع و قدردانی و استخدام و اخراج های واقعی و تهدیدها، به واسطه عملکرد و توفیقات فرد در امر خرید آثار تعیین می شود. "رفتار حرفه ای مناسب" نیز از جمله معیارهای ارزش گذاری است. این عامل به زبان موزه ای یعنی این که شیئ غارت شده را به عنوان اثر اصلی و قانونی شناسایی کرده و مراقب بود تا تمام رد پاها پاک شود و آثار سرقت و غارت از بین برود؛ درحالی که  موضع ضروری و محکم "کی؟ من؟" با چهره و رفتاری کاملا طبیعی به هنگام انکار سرنخ ها حفظ شده و با عبارت مطنطن "چنین رفتاری اصلا در این مؤسسه اتفاق نیفتاده و نمی افتد و معاملات ما در سلامت کامل انجام می شود" پاسخ می دهند.

موزه از کارمندانی که در تکمیل مجموعه کوشا باشند تقدیر می کند: آقای الف را یک محقق طراز اول معرفی می کنند، ادعایی که گوینده از آن هیچ نمی داند یا در واقع، اصلا اهمیتی برای آن قائل نیست؛ یا آقای ب یک مدیر جدی و کار بلد است که منظور دقیق این جمله را می دانیم، هر کدام از کتاب های هوینگ را مطالعه کنید درخواهید یافت که او چون مجموعه آثار باستانی را با زحمات فراوان تکمیل کرده جواهری برای مؤسسه است، و عناوین و تشویقاتی از این قبیل. یک موزه دار نیاز برای خرید یک شیئ غارتی را با اظهار "این اوج دوران حرفه ای من خواهد بود" بیان می کند. مؤسسه نیز در برابر این درخواست مقاومت نکرده و شیئ موردنظر آن موزه دار را خریداری می کند همین موزه دار به طرزی فعال دراخراج همکاری که مخالف خرید این شیئ بوده از هیچ کوششی فروگذار نخواهد بود.


یک نمونه خاص از چنین اقداماتی را می توان در مقاله ای به قلم پری راتبون، دارای مدرک کارشناسی تاریخ هنر از دانشگاه هاروارد مندرج در شماره نوزدهم سپتامبر 1953 نشریه ILN مرور کرد. راتبورن به مدیریت موزه هنر شهر سنت لوئیس در ایالت میسوری برگزیده شده بود. این مدیر که از خرید "منحصر به فرد" خود احساس غرور می کرد، جهانیان را برای نخستین بار با یک مجسمه سفالی دیانای اتروسکی به ارتفاع چهار فوت آشنا کرد و آن را "شاهکاری از قرن پنجم قبل از میلاد" اعلام کرد و گفت: "این، یکی از نفیس ترین .... و زیباترین مجسمه های اتروسکی است .... که تا کنون به جا مانده ..." و فاش کرد که یک " ... پل بی نظیر به گذشته...." است. او علاوه بر شرح قدمت و زیبایی مجسمه، دیگران را در "تاریخچه غیرعادی" این کشف نیز سهیم کرد و گفت : این اثر طی "حفاری" در سال 1872 به دست آمده و سال ها در تملک "باستان شناس" بوده است!

این محققین همچنین کذب منشاء اصالت را نیز فاش کردند و بیبر این حقیقت را اثبات کرد که عکس چاپ شده دیانا که به ادعای راتبون منتسب به سال 1872 اعلام شده بود، در حقیقت مقارن با ساخت مجسمه، در 38-1937 میلادی گرفته شده بود. چارلز ناجل جانشین راتبون نیز که خود را متخصص آثار اتروسکی می نامید و در اجرای مراسم موزه استاد بود، به دفاع از اثر مذکور پرداخت. متن دفاع در صفحه 10 Art News  شماره مارس 1962 درج است. او مدعی شد که صدها محقق این مجسمه را بررسی کرده اند و از آن میان فقط یک نفر رأی منفی داد که او هم بعدها نظر خود را اصلاح کرد. البته نام هیچ یک از این محققین که از امنای موزه بوده اند برده نشد. دو بار آزمایش TL روی مجسمه انجام شد: یکی در 1968 در دانشگاه پنسیلوانیا و دیگر بار در آکسفورد. هر دو آزمایشگاه اعلام کردند که قدمت اثر حدود چهل سال است. ساکس در صفحه 92 کتاب اش چنین آورده که در 1972، راتبون کماکان از خرید خود دفاع می کرده و مدعی بوده که دیانا " کاملا اصلی است."

این دیانا که در حقیقت یک اثر اتروسکی جدید است در قرن بیستم در ایتالیا ساخته شد. آن را عمدا تکه تکه کردند تا قطعات آن منفصلا به فروش برسد. سپس یوزف ترنباخ قطعات را به هم پیوست و اثر را مرمت کرد و این نخستین بار نبود که این شخص ناآگاهانه به پاک کردن اثرات جعل می پرداخت.


پتری می گوید: ".... تقریبا تمامی روال رشد و توسعه موزه های آثار باستانی مغایر قانون است. بسیاری از کشورها دست اندکار سرقت از دیگران اند و این کار در مقیاسی بسیار وسیع به واسطه مؤسسات زیردست....برخی نمایندگان محرمانه یا کارمندان موزه صورت می گیرد. این مأموران همین که از وجود مطلب مهمی خبر شوند آن را خریداری می کنند تا از طریق قاچاق به موزه برسانند... تمام اطلاعات مربوط به چگونگی کشف و تصاحب اثر نیز مخفی نگهداشته می شود. مهم ترین مایملک موزه ها هیچ گاه در مطبوعات مربوطه به چاپ نمی رسند. حتی نقلی از جزئیات آن ها نیز به میان نمی آید و اوراق رسمی مربوطه در آرشیوهای محرمانه ضبط می شود." او سپس به عذر بدتر از گناهی اشاره می کند که دقیقا در طول سه دهه گذشته نیز پیش روی مقامات دولتی بوده و همواره نادیده انگاشته شده که: "تا وقتی دولت در پی گردآوری اموالی برای موزه ها از طریق روش های صادقانه و معاملات مستقیم باشد، ما کماکان بخش عمده ای از ارزش فنی مایملک موزه ای را از دست خواهیم داد و این، جنبه نامطلوب مدیریت ما است ...".


در این جا یک مسئله اجتماعی پنهان­ تری هم وجود دارد که باید فاش شود: دست اندرکاران مطبوعات، از جمله سردبیران و هیئت های تحریریه و منتقدان هنری و نویسندگان ستونهای مروری بر نمایشگاه ها، خصوصا اگر صاحب نشریه از جمله اعضای هیئت امنا و یا از جمله معتمدین یک موزه باشند، به طرز مؤثری در تسهیل غارت و فریبکاری موزه ها نقش دارند. بررسی گزارشات موزه ها و اخبار مربوط به تملک آثار هنری به قلم روزنامه نگارانی از این قبیل نشان می دهد که جزئیات امر هیچ گاه مورد اشاره واقع نمی شوند – برای مثال می توانید مقالات مشابه در نیویورک تایمز را مرور کنید که به واقع برای رضایت این متجاوزین، بستر تمتع و تلذذ می گستراند. شخصا نمونه دیگری سراغ دارم. مرور بولتن موزه گتی در مورد کلکسیون فلیشمن که به قلم امی گامرمن در شماره پانزدهم دسامبر 1994 Wall Street Journal به چاپ رسید
 ضمن تشریح نبوغ این افراد، غارتگری آنان را با عبارت مناسب " نزدیک ترین رفتار به یک جنایت کامل" توصیف کرد و گفت که هیچ کس نمی تواند منبع تأمین و خریداری این اقلام را تعیین کند. گامرمن در این مطلب، احساس مجموعه دار را شکافت و معلوم کرد که او نه به واسطه علاقه به دنیای باستان، بل­که به واسطه تمایلات درونی خود در جهت تصاحب اشیاء زیبا به این حرفه روی آورده است.

ما به میزانی وسیع با جریانی مواجه ایم که مثال آن را می توان در مروری که جان کندی در باب کلکسیونی از اشیاء غارت شده در موزه متروپل در شماره 26 فوریه 1973 ص 124 نیویورک تایمز چاپ کرده مشاهده نمود (اثری متعلق به آرتور سولزبرگر که روزگاری رئیس هیأت امنای آن موزه بود). درست قبل از نوشتن مرور، کندی برای کسب اطلاعات در مورد آن اقلام با یک موزه دار تماس گرفت. او از این طریق دریافت که تمام مطالب مندرج در نشریه اختصاصی موزه در شرح اصالت آثار فقط یک دروغ و فریب کاری بوده است. کندی با خاطری بسیار آزرده، گزارشی حاوی یک به یک دروغ هایی را چاپ کرد که سفارش شده بودند و تمام آنچه موزه دار گفته بود را نادیده گرفت تا تمام مطالب "قابل چاپ" باشد.

عده ای از باستان شناسان ایالات متحده و همکاران اروپایی دردهه ی 1970 به همراهی کارمندان موزه و عتیقه فروشها در برابر نمایندگان کنگره ایالات متحده، در مورد توقف ورود عتیقه های سرقتی و غارت شده شهادت دادند (دونفر از اعضای این هیأت با خشم به من گفتند که از جمع آنها خارج شوم. دو دیگر با لحنی سرد به من گفتند که در مورد عتیقه ها زیاد حرف می زنم) اما باستان شناسانی از اسرائیل و ایالات متحده و اروپا کماکان از فعالیتهای مجموعه دارها و عتیقه فروشها دفاع می کنند و هیچ چیز تغییر نکرده است (باستانشناسانی را می شناسم که به عضویت و یا مدیریت موزه ها در آمده اند و روال هایی را برای تصاحب عتیقه جات و توسعه فهرست آثار باستانی دپارتمان هنر باستانی تدوین کرده اند که از نگاه خودشان، بسیار جدی و صحیح است).


عده ای از باستان شناسان ایالات متحده و همکاران اروپایی دردهه ی 1970 به همراهی کارمندان موزه و عتیقه فروشها در برابر نمایندگان کنگره ایالات متحده، در مورد توقف ورود عتیقه های سرقتی و غارت شده شهادت دادند (دونفر از اعضای این هیأت با خشم به من گفتند که از جمع آنها خارج شوم. دو دیگر با لحنی سرد گفتند که در مورد عتیقه ها زیاد حرف می زنم) اما باستان شناسانی از اسرائیل و ایالات متحده و اروپا کماکان از فعالیتهای مجموعه دارها و عتیقه فروشها دفاع می کنند و هیچ چیز تغییر نکرده است و باستان شناسانی را می شناسم که به عضویت و یا مدیریت موزه ها در آمده اند و روال هایی را برای تصاحب عتیقه جات و توسعه فهرست آثار باستانی دپارتمان هنر باستانی تدوین کرده اند که از نگاه خودشان، بسیار جدی و صحیح است.

عزت نگهبان در رساله­ یادبود پنجمین کنگره باستان شناسی و هنر ایرانی چاپ تهران 1972 پیشنهاد کرد تا راه های مؤثری برای جلوگیری از ورود و خروج اشیاء باستانی کشورها تدوین شود و این تبادلات فقط از مبادی قانونی و رسمی صورت بگیرد. دو نفر که نگهبان نام آنها را ذکر نکرده با این پیشنهاد مخالفت کردند. این دو یکی رومن گیرشمن و دیگری آرتور پوپ بودند که نامشان بارها در کتاب حاضر ذکر شده و هر دو از حامیان فروش عتیقه و آثار مشکوک اند. پوپ به مدت چند دهه از جمله عتیقه فروشان  عمده بود. گیرشمن نیز شخصا آثار زیادی را به فروش رسانده است. یک بار، یک بازوبند طلایی از جیب بیرون آورد و به من نشان داد و گفت می خواهد آن را به موزه متروپل بفروشد. یکی از محققین به من گفت که گیرشمن در اروپا به فروش عتیقه شهرت دارد و حتی یک بار کوشیده تا حتی به پدر خود نیز بفروشد  که در این مورد نظری ندارم.

مثال دیگری از یک محقق مدعی، در پرونده و نامه ای که چند سال پیش به دستم رسید آشکار شد. پرونده حاوی راه حل هایی در منع محققین از شرکت در فعالیتهای مشکوک از جمله خرید، پذیرش هدیه­ مؤسسات، صدور تأیید اصالت و غیره بود. سی محقق آن را امضا کردند. یکی از امضا کنندگان که علاوه بر دیگر عناوین، باستان شناس نیز بود طی نامه ای به یک موزه دار، به او اطمینان داد که هیچ تعهدی نسبت به آن امضا حس نمی کند و خود را به آن مقید نمی داند. او کاملا در خدمت تمایلات کارفرمای خود بود.

هرچند گاهی ناخواسته، اما محققین به واسطه نامیدن "غارت"  با عناوینی شبیه  "حفاری غیر مجاز"  که مفهوم مخرب آن را تضعیف می کند به فرهنگ مجموعه داری خدمت می کنند. حفاری کار باستان شناس است اما غارتگران، سایت را به ویرانی می کشند و چنین رفتاری، چه قانونی و چه با ظاهر غیر قانونی، حاصلی جز تخریب عمدی ندارد. برخی محققین مبحث جعل را وارد حیطه کاری خود نمی کنند و معتقدند آنچه که غیر از حفاری قانونی از سایتها غارت شده ربطی به آثار باستانی اصلی ندارد، بنابراین خارج از حوزه توجهات آنها است. از نگاه ایشان، این اقلام اصولا اصل و نسب ندارد. من سالها قبل با این مطلب دست و پنجه نرم کردم اما نتیجه ای جز دلسردی و ناامیدی حاصل نیامد (موسکارلا 1984). من معتقدم خودداری از صحبت در باب چنین اشیائی گره ای از مشکل غارت آثار باستانی باز نمی کند. مجموعه داران و غارتگران اهمیتی نمیدهند که محققی اثری را معرفی بکند یا نکند و اجتناب از اظهار نظر در این مورد هیچ سایتی را از بلدوزر غارتگران نجات نمی دهد و حفظ نمی کند. اگر آثار بی شماری را فقط به این دلیل که غارتی هستند از حوزه فرهنگ باستان خارج کنیم آنگاه کدام تاریخ شناس و تاریخ هنر شناس و باستان شناس و انسان شناسی میتواند ادعا کند که در مورد فرهنگ باستان مطالعه می کند. این مطلب در حقیقت یک معما است اما در قالب یک حقیقت رو در روی تحقیقات باستان شناسی قرار دارد و تأکید نابجایی است که فقط قربانی را محکوم می کند. مصیبت حرامزادگی هیچگاه ناقض اصل وجود نیست چراکه آنچه از این طریق پدید آمده مانند نوزاد نامشروعی است که حالا وجود دارد و در این مورد، نسل پس از او نیز وجود خواهد داشت.

مسئله ما درتحلیل نهایی مطلب، این نیست که یک شیئ غارت شده ای را معرفی نکنیم، مسئله دقیقا این است که چگونه آن را معرفی کنیم و چه توضیحی در مورد آن بدهیم. البته دانستن موضع من برای درک طبیعت و دلایلی که بر اساس آن این کتاب را به چاپ رسانده ام ضروری است. من با غارتگران مبارزه می کنم نه با اشیاء اما داستان تلخ آن است که اغلب مدعیان مخالفت با غارتگری که میتوانند موضوع را با نمایندگان کنگره مطرح کنند، در سخنرانی های خود به آن اشاره کنند، با موزه ها و کلکسیون ها مکاتبه کنند که البته مکاتبه برای تقاضای پول را همیشه انجام میدهند، در رسانه ها از کسانی بگویند که در راه مبارزه صدمه دیده اند و یا اقداماتی از این قبیل، حتی کوچکترین قدمی در این راه بر نمی دارند. 

غیر از این، محققین و مؤسساتی نیز هستند که مؤکدا از ممنوعیت هر گونه معامله، چاپ و نشر و یا مطالعه روی اشیای غیر حفاری (با هویت مشکوک) حمایت می کنند، مگر آن­که اثر مورد نظر، مثلا مُهرهای استوانه ای یا سکه ها و یا الواح و یا حتی گلدانهای یونانی، ویژگی خاصی داشته باشد. از باستان شناسان انتظار می رود که انحراف این فرم های هنری از زمان و مکان صحیح را تشخیص دهند. چنین اشیایی، غارت نشده و سایتی را بابت به دست آوردن آنها ویران نکرده اند بل از آسمان در دامان محققین فرو افتاده اند. بیایید فقط یک نمونه از چنین وضعیتی را بررسی کنیم: انجمن باستان شناسی امریکا یک کمیته اختصاصی برای شناسایی سفالهای باستان CVA دارد که " وظیفه آن...چاپ تمام گلدانهای شناخته شده ای است که اغلب یونانی و اتروسکی اند و در موزه های ... ایالات متحده نگهداری می شوند." به احتمال بسیار قوی، 95 درصد (و چه بسا بیشتر) از این ظروف از جمله اشیاء غارت شده هستند – برخی حتی همین هفته قبل چپاول شده اند (کافیست به کاتالوگهای حراجی و گزارشات سالانه ی موزه ها نگاه کنید). اما جرح و تعدیل در شرح این ظروف صرفا به سلیقه کلکسیونرها و عتیقه فروشان ثروتمندی به عمل آمده که هزینه چاپ کاتالوگ را به گردن گرفته اند و چون گردآوری ظروف یونانی از وجهه بالایی در میان قشر متمولین برخوردار است، همه را از جمله آثار یونانی به شمار آورده اند. پروژه شناسایی سفالهای باستان در حالی ادامه دارد که مطبوعات کثیری در حاشیه­ آن چاپ می شود.

هیچیک از متخصصین خطوط میخی از بررسی و معرفی الواح غیر حفاری شده (مثل الواح بحث برانگیز بین النهرینی وی ا طومارهای منتسب به بحرالمیت) صرفنظر نمی کند. شخصا معتقدم در این موارد نیز نباید استثنایی وجود داشته باشد اما شنیدم که یکی از همین متخصصین با لحنی طعنه آمیز، همکار دیگری که در حال مطالعه روی اشیای بی هویت دیگری بود را سرزنش می کرد. گویا از نگاه او، کار روی یک دسته از این اقلام مجاز و روی دیگر اقلام غیر مجاز است؛ به همین سادگی.

آیا رواست که تاثیر گرفته از چنین مجموعه های متعفنی بر سر اثبات فرهنگ و قدمت و اصالت قوم و زبان و ایمان و باور خودمان یکدیگر را مثله کنیم و زمانی ضایعه سخت چرکین می نماید که با تقسیم فرامین الهی در قران احزابی بسازیم و کتاب دینی خود را پاره پاره کنیم؟! (ادامه دارد)

نظرات 46 + ارسال نظر
و شنبه 1 مهر 1391 ساعت 11:57 ب.ظ

با سلام
بسیار عالی مانند همیشه .

[ بدون نام ] یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 12:46 ق.ظ

سلام
میشه در مورد آزمایش TL توضیح بدید؟ میشه از این طریق قدمت اشیاء رو به دقت حدس زد؟

و یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 01:25 ق.ظ

http://i.ebayimg.com/t/1924-Print-Persepolis-Platform-Palaces-Ruins-Darius-Xerxes-Hypostyle-Hall-Iran-/00/s/ODQxWDE1MDA=/$%28KGrHqZ,!lgE-9bEOzz!BQCz%294He5w~~60_32.JPG

momen یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 03:29 ق.ظ

سلام از باند مافیای غارت اشیا عتقیه که بعضی اوقات در حین حفاریها ی شهردای ها یا اب و فاضلاب و ............پیدا میشوند و معمولا هم نام هخامنشی یا ساسانی میگیرند برامون چیزی میگید؟
نظرتون در مورد عربستان سعودی که اجازه حفاری باستان شناسی رو نمیده چیه؟

در منطقه پوریم زده و از جمله در ایران به علت فقدان تجمع
متمدن چنان که با نمونه های متعدد قابل اثبات است، یافتن عتیقه جات تنها با اشیای ماقبل پوریم قابل اعتنا و قبول است و در فاصله وقوع پوریم تا ناصرالدین شاه قاجار کم ترین شیء حتی به میزان دکمه کنده شده ای یافت نمی شود. دولت عربستان با تکیه به آیه ای که مشرکین را نجس می خواند و از نزدیکی و ورود به مکان های مقدس مسلمین منع می کند هیئت های حفاری را نمی پذیرد و البته قدم هیئت های مذاکره درباره نفت را روی چشم خود می گذارد.

مسعود سنجری یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 10:04 ق.ظ

برادر بزرگ استاد پورپیرار
سلام علیکم
این یادداشت در حد و اندازه یک کتاب است. فوق العاده زیبا
والسلام علیکم
فی امان الله

ضد یهود یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 11:23 ق.ظ

اگر دولت سعودی به آن آیه عمل میکند پس چگونه است نوسازی و توسعه مسجد الحرام را در سالهای صدارت ملک عبد العزیز (1933 تا 1955) به حضرات مهندسین و آرشیتکتها و حتی کارگران فنی غیر مسلمان از آمریکا و اروپا دربست واگذار کرد تا مشرکان در چند متری خانه کعبه بیان و برن !؟

همان پاسخ قبلی را دوباره بخوانید.

از خوانندگان قدیم یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 05:53 ب.ظ

با سلام خدمت استاد و دوستان
http://ghiasabadi.com/manshur-02.html
استاد نظرتون چیه؟

یک دراز نویسی بی حاصل که سعی دارد همچنان خواننده را در بلاتکلیفی نگه دارد.. به خصوص که می دانیم سراپای متون کتیبه های شرق میانه نوساخته است و هنوز کسی قادر نبوده است حتی سطری از این انبوه نوشته های قلابی را بازخوانی کند.

از خوانندگان قدیم یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 05:54 ب.ظ

و این یکی
http://ghiasabadi.com/muscarella.html
با تشکر

یکی یکی سر به راه خواهند شد. این یکی همان است که دو سه سال پیش سعی کرده بود آن چند حرف میخی یافت شده در ساحل دریای عمان را بخواند و اصرار داشت که بر غنای زبان میخی فارسی با خواندن آن چند حرف افزوده است.

مهران یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 07:22 ب.ظ

با سلام به استاد گرامی و دوستان

مطلب جالبی است از وسعت جعل و تحمیق. این نمونه ای زنده از جعل در عکاسی است:

عکسی که 80 سال واقعیت نداشت/عکس
یکشنبه ۲ مهر ۱۳۹۱ ساعت ۱۶:۱۹

آفتاب: شبکه ایران: عکس یکی از ماندگارترین هنرهایی است که رخدادهای تلخ و شیرین گذشته را برای آیندگان زنده نگه می دارد؛ ولی این عکس که 80 سال از عمر آن می‌گذرد، تنها یک تصویر تبلیغاتی بود ولی در زمان چاپ و انتشار آن به این مطلب اشاره نشده بود.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی «اسلت» فرانسه، تصویری که با نام «نهار بر فراز آسمانخراش» (Lunch Atop a Skyscraper) به مدت هشتاد سال گذشته یکی از شناخته‌ترین و پربیننده‌ترین تصاویر در جهان به حساب می آید، واقعیت ندارد و تنها یک پوستر تبلیغاتی است.

در این عکس، شماری از کارگران شهر نیویورک مشاهده می شود که بر روی یک تیر آهن در کارگاه ساختمان سازی «منهتن» نشسته و در حالی که پاهای خود را آویزان کرده‌اند، مشغول غذا خوردن هستند.

«کن جانسون»، مورخ آمریکایی در باره این تصویر گفت: این تصویر در 20 سپتامبر سال 1922 میلادی برای کارگاه ساختمانی «راکفلر سانتر»، تهیه و منتشر شده بود ولی برای همگان اینگونه عنوان شده است که این عکس واقعی است.

وی افزود: اینکه این کارگران مشغول غذا خوردن هستند شکی نیست، ولی با یکصد عکس دیگر مونتاژ شده بود تا این تصویر به دست بیاید.
http://www.aftabnews.ir/vglbs5b80rhbzfl..irrupuq5.html

آقای مهران. غرب مرکز صدور نادانی و دروغ و جعل است. امیدوارم خداوند فرصت لازم را برای ورود به ارزیابی ادعاهای غرب فراهم کند. آن ها مشتی قاتل بالفطره اند که پس از این همه امکانات برای درک ایده ئولوژی یکتا پرستی هنوز هم رفع مشکلات خود را از کشیشان می پرسند.

مومن یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 10:35 ب.ظ

با عرض معذرت از استاد عزیز و همه بنیان اندیشان ولی چکار میشه کرد یه کشف جدیده!





این سوتین توری که 2000 سال قدمت دارد لقب قدیمی ترین سوتین دنیا را به خود اختصاص داده است. این سوتین توسط موزه Science به مدت یک روز به معرض نمایش در می اید. بنا بر تحقیقات باستان شناسان که از DNA شیر خشک شده خانومی که از این سوتین استفاده میکرده،‌ به نام صاحب این سوتین دست یافته اند،‌ مشخص شده است که این سوتین متعلق به همسر کوروش پادشاه پر افتخار ایرانی بوده است.


از نکات جالب و حیرت انگیز این است که در صورتی که بر این سوتین در یک اتاق تاریک نور UV (فوق بنفش) تابانده شود، در لنگه‌ی راست نام فارس و در لنگه‌ی چپ نام خلیج به زیبایی می‌درخشد. در همایشی که موزه Science در کنار نمایش این سوتین برگزار کرده، بنا به ایده دکتر سیروس دشت دستی، از بزرگان شرکت Google‌ نیز دعوت به عمل آمده تا به عظمت نام خلیج فارس پی برده و دیگر اعمال شنیع خود در تحریف نام خلیج فارس را تکرار ننمایند.


از عجایب دیگر این سوتین، که با مقایسه پیشرفت علمی سایر کشورها در همان زمان، بسیار قابل توجه است، سایز متغیر این سوتین در هفته‌های مختلف یک ماه می‌باشد. با ماده خاصی که در کش این سوتین به کار رفته، میزان شل و سفتی این کش با توجه به فاصله کره زمین از ماه تغییر یافته و به این شکل اندازه آن بدون دخالت دست تنظیم می‌شود. ماده مورد استفاده در این کش از برخی مرجان‌های موجود در کف خلیج فارس استخراج شده و از خاصیت جزر و مد برای تغییر اندازه کش بهره جسته است.


علم ایرانیان آن زمان که از دیگر کشورهای دنیا بسیار پیشرفته تر بوده به حدی که در 2000 سال پیش به تکنولوژی کش خودکار سوتین نیز دست یافته بودند و این حاکی از هوش سرشار ایرانیان حتی در زمان‌های قدیم می‌باشد. بنا به نظرسنجی انجام شده توسط مجله‌ی هلندی Inobegiboro ایرانیان از لحاظ بهره هوشی در مقام دوم پس از ژاپنی‌ها قرار داشته و از لحاظ پشتکار نیز رتبه اول را در دنیا دارا می‌باشند.


بیایید به افتخار باهوشترین ملت دنیا این مطلب را به اشتراک بگذاریم!
البته عکسش هم بود ولی اینجا نمیشه کپی کرد

آقای مومن. تا قبل از این کامنت ماجرای قالیچه های پرنده رتبه اول در مزخرف نویسی به طور عام را می گرفت و حالا آن مقام رسما به این کامنت سوتین منتقل می شود.

علیرضاـ۱ یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 11:56 ب.ظ http://www.onroyseke.blogfa.com

با سلام
استاد عزیز مقاله بسیار جالبی بود . مخصوصا برای علم پرستان و آنهایی که چشم وگوش بسته در خدمت علوم انسانی غربی هستند .
ما بارها با اسناد خاموشی جمعیت و تمدن در مناطق پوریم زده آشنا و انرا پذیرفتیم ولی با این مقاله شما دریافتیم که هدف بزرگتر جعل , خاموشی روشنفکری است.
البته امیدواریم که مانند خاموشی قبلی ۱۲ قرن طول نکشد.

محمدرضا نیسی دوشنبه 3 مهر 1391 ساعت 01:49 ق.ظ

سلام‌علیکم

لینک‌های ذیل حاوی اطلاعات جالبی از تعداد یهود در اروپا و مهاجرت آنان به نقاط مختلف جهان است که با بسط توطئه‌های آنان در سطح جهان تا حدی هم مطابقت دارد:

Jewish Emigration From Germany 1933-1939:

http://www.jewishvirtuallibrary.org/jsource/Holocaust/emig33.html


Jewish Resistance in Ghettos and Camps

http://www.jewishvirtuallibrary.org/jsource/Holocaust/resistmap1.html

The Rescue of Danish Jews

http://www.jewishvirtuallibrary.org/jsource/Holocaust/denmap.html


Rescue and Escape from German-Occupied Europe
(1942)

http://www.jewishvirtuallibrary.org/jsource/Holocaust/escapemap.html

The Voyage of the SS St. Louis

http://www.jewishvirtuallibrary.org/jsource/Holocaust/stlouismap.html

Jewish Communities in Germany, Austria, and Czechoslovakia
(c. 1933)

http://www.jewishvirtuallibrary.org/jsource/Holocaust/jewcommap.html

Jewish Armed Resistance in Eastern Europe

http://www.jewishvirtuallibrary.org/jsource/Holocaust/resistmap.html

Holocaust & World War II Maps: Jews in Europe

http://www.jewishvirtuallibrary.org/jsource/ww2/jewishmaps.html


http://www.jewishvirtuallibrary.org/jsource/History/maptoc.html

http://www.jewishvirtuallibrary.org/jsource/bibtoc.html

http://www.jewishvirtuallibrary.org/jsource/index.html

محمدرضا نیسی دوشنبه 3 مهر 1391 ساعت 01:53 ق.ظ


http://global-atlas.jrc.it/maps/PUBLIC/2139_MidEast_Language_Families_lg.jpg

http://global-atlas.jrc.it/maps/PUBLIC/2133_Mid_East_Ethnic_lg.jpg

abbas دوشنبه 3 مهر 1391 ساعت 03:46 ق.ظ

http://galynwiemers.blogspot.ca/2012/01/online-museum-2-israel-outside-of-bible.html

مفلح اسماعیلی دوشنبه 3 مهر 1391 ساعت 09:43 ق.ظ

با سلام به استاد بزرگوار اگریادتان باشد زمانی فرموده بودید که راجع به احمد شاملو طرفدارانتان را ارشاد می فرمایید ولی تا کنون خبری نشده است اگر وقت برای شما اجازه می دهد شمه ای وبه اختصار پیرامون شاملو که دیوان حافظ را در حد قرآن کریم بالا می کشد اظهار نظر فرمایید

آقای اسماعیلی. روشن فکری ایران در عمر کوتاه خود با هر سیمایی که به تاریخ معاصر وارد شده باشد، متاسفانه به مردم و حتی به مبانی مورد ستایش خود پاسخ درست و چاره سازی نداده و مثلا بدون آشنایی با بنیان احوالات این و آن، داستان های ساختگی در موضوع قاجار را تکرار کرده اند. بی صلا حیتی آنان در این حوزه با تکرار سه سفر ناصرالدین شاه به فرنگ دنبال ثمرات آن سفر انجام نشده بوده اند . در مواضع ماقبل انقلاب 57 و در مختصر گفت و شنود جدی درباره نوسانات اجتماعی و سیاست های مقابله دولت فقط و فقط از فقدان امیر کبیر نالیده و علت واپس ماندگی اجتماعی را به قصه حمام باغ فین وصل کرده اند. حالا و در میان کوهی از ماجراهای سرگرم کننده و کودکانه در باب تاریخ دوصد ساله اخیر ایران، ادیت لفظی و جنجالی شاه نامه از زبان شاملو، خود تاییدیه ای در صحت ماجراهای آن کتاب است. آیا روایت تصوری شاملو از شاه نامه چیزی از دنباله روی عمومی از آن کتاب بی سر و ته کاسته و یا خواهد کاست؟

naina pagwan دوشنبه 3 مهر 1391 ساعت 10:21 ق.ظ

آقای مومن از اون مزخرف گویان موزه science باید پرسید که تا دیروز می گفتند امپراطوری هخامنشی 2500 سال قدمت دارد. حالا چه طوری سوتین زن کورش قدمتش 2000 ساله؟؟؟؟

[ بدون نام ] دوشنبه 3 مهر 1391 ساعت 10:39 ق.ظ

http://www.whopopular.com/Nasser-Pourpirar

مهدی - مهدی دوشنبه 3 مهر 1391 ساعت 02:34 ب.ظ

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910703000305

حسن دوشنبه 3 مهر 1391 ساعت 05:35 ب.ظ


مطالب شما رو خوندم خیلی هاش درسته اما به فرض پوریم درست باشه این به امروز ما چه ربطی داره؟ چرا ما باید اینقدر از یهود متنفر باشیم بخاطر کشتار 2500 سال پیش؟
طبق ادعای شما ایرانیان امروز ربطی به ایرانیان زمان پوریم ندارند و یهودی امروز را هم نمی توان به گناه اجدادشان مجازات کرد.جنایات امروز یهود هم بیشتر از جنایات سایر اقوام و ملل نیست. برادر کشی مسلمانان در همین 50 سال اخییر را که قبول دارید؟

به زبان مستقیم قرآن قدرتمند یهودیان ومسیحیان که قائل به یکتایی خداوند نیستند نجس شمرده می شوند. همان برادر کشی های بین مسلمین هم حاصل کار و فتنه های یهودیان است.

[ بدون نام ] دوشنبه 3 مهر 1391 ساعت 06:10 ب.ظ

اساسا خاک عربستان بعلت بیابانی بودن هیچ گونه آثار مدنیتی که از دوران کهن مانده باشد در خود ندارد برای همین هم هست کار باستانشناسی آنجا رونقی ندارد ..
مختصر مانده هایی از آثار کنده کاری و حجاری روی صخره ها آنهم در میان صحاری بی آب و علف آن سرزمین بیشتر حقه بازی و تظاهر به وجود مدنیت کهن میباشد که خیلی واضح هستش و بازهم دستپخت یهودیان میباشد مثل این نمونه :
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/4/45/Thamudi.jpg

salehyk دوشنبه 3 مهر 1391 ساعت 06:54 ب.ظ

سلام استاد گرامی
ببخشید آدرس انتشاراتتون رو بدهید

مقابل دانشگاه تهران، شماره ۱۳۰۰

خاخام منوخیم دوشنبه 3 مهر 1391 ساعت 10:04 ب.ظ

خاخام اعظم در حال تدارک بخش دوم این قصه هستش . پوشش گرده پای همسر کورش شاهنشاه بزرگ ایران ( شورت پهلوی) که با جذر ومد جناب کورش در ارتباط مستقیم بوده وبر خلاف سوتین که با ستاره شناسی در ارتباط بوده این لباس زیر در ارتباط با علم هیدرولوژی است.ولی خاخام اعظم میگه: برو بچ بنیان اندیش بدون ذکر منبع و قوت قول قبول نمی کنند.به خاخام اعظم گفتم: تو هم مثل مومن حرفتو بزن برو بچ بنیان اندیش هرچیزی که بر علیه باستان پرستان وهویت طلبان تاریخی باشه قبول می کنند.
خاخام اعظم گفت: یه دقتی به جواب استاد این حضرات به مومن بینداز .گفتم: مگه جواب استاد این حضرات به مومن چه طوریه ؟خاخام اعظم گفت:بسیار مودبانه ؛به طوری که خار جوابیه خراشی به مومن نیدازه .مطلب رو به مزخرف نویسی عامیانه نامید. حتی در حد یک مطلب زورنالیستی هم قبولش نکرد. خاخام اضافه کرد:اگه این مطلب را بنده شناخته شده می نوشتم اون وقت می دیدی واسه اینکه بگن"خاخام اعظم خودتی" حکایت منو بنیان اندیشان حکایت پاچه گشاد ما بود و چوب فیها خالدون.
گفتم یعنی ما نمی تونیم تایید ساده لوحی این حضرات بگیریم وکمی حال کنیم؟خاخام گفت :ساده لوحی؟بابا این بنیان اندیشان نوع راه راه ما رو در آفریقا هم کشف کردند ودیر زمانی است که این حضرات از مرزهای ساده لوحی گذشته اند هفت خط های ما را به تمسخر گرفته اند.

مومن سه‌شنبه 4 مهر 1391 ساعت 12:56 ق.ظ

سلام
استاد ماجرای ختم مقدس که روی پرچم القاعده هست و این روزا زیاد تو ماجرای تظاهرات به فیلم توهین امیز در باره پیامبر دیده میشه حتی تلویزیون شبکه 1 ایران هم در پس زمینه پخش تظاهرات نشون داد واقعیه

اشرافی به موضوع ندارم.

مسعود سنجری سه‌شنبه 4 مهر 1391 ساعت 01:25 ق.ظ

برادر بزرگ استاد پورپیرار
سلام علیکم


به نقل از روزنامه جام جم مورخ 12/06/1391 محمد جواد فخرایی نویسنده کتاب " دشتستان در گذر تاریخ " در مصاحبه با این روزنامه اعلام کرد :
"از رئیسعلی دلواری هیچ عکسی موجود نیست و تصاویر نسبت داده شده به او واقعی نیستند! "

انگار هیچ بخشی از تاریخ دوران قاجار را نمانده که حاصل جعل و دستکاری نباشد. اما دیگر مجبورند در تمام گفته هایشان محتاط باشند.

والسلام علیکم
فی امان الله

آقای سنجری. چنین موقعیت هایی در نصب این همه افسانه در توضیح و توزیع تاریخ معاصر و حتی همزمان، فقط با فرض طی نشدن زمان تاریخی ضرور برای تشکیل تجمع های سیاسی و ملی میسر است، مردمی که حافظه تاریخی ندارند که با تکیه بر ان معترض دروغ نویسی و افسانه سازی های موجود شوند.

abbas سه‌شنبه 4 مهر 1391 ساعت 07:07 ق.ظ

http://www.thefakebusters.com/museum%20forgeries/how%20forgeries%20corrupt%20our%20top%20museums.htm

آقای abbas. بنیان اندیشان باید به خود ببالند که گره بزرگ تاریخ معاصر جهان را گشودند، برای سئوالات بسیاری پاسخ ارائه دادند و امروز می دانیم اگر در حوزه عمده تجمع و تمدن باستان، توقفی دیده می شود و قرن ها و قرن ها نشان و نموداری از رشد و از تولید و توزیع نیست، باید گریبان یهود را گرفت و از قتل عام پوریم گفت. اینک هر نوع تاریخ نویسی که به این کشتار عام متکی نباشد حاصلی جز معلق ماندن نخواهد برد. به هر حال مقاله جذابی بود هرچند که سرسری خواندم و از زحمتی که می کشید بسیار سپاس گذارم.

abbas سه‌شنبه 4 مهر 1391 ساعت 08:36 ق.ظ

استاد دست شما را از راه دور می بوسم برای زحماتی که می کشین۰ممنون

[ بدون نام ] سه‌شنبه 4 مهر 1391 ساعت 10:03 ق.ظ

عکس/ مراسم عروسی در یک خانواده یهودی در اصفهان
مراسم عروسی در یک خانواده یهودی اصفهانی سال۱۲۸۰ شمسی
http://www.4jok.com/pages/435

مومن سه‌شنبه 4 مهر 1391 ساعت 10:44 ب.ظ

سلام
استاد از جریان سفیر لیبی در ایتالیا که نامه ای از یک خانم یهودی (که در ایتالیا ساکن بوده و ادعا کرده بود خاله معمر قذافی است )برای معمر اورده بود و سپس او رو سربه نیست کرده بودن اطلاع دارید.؟ ایا یهودی بودن معمر واقعیت داره؟البته بعضی قرائن برای اون موجوده مثلا کمک تسلیحاتی به ایران در طول جنگ برای هرچه بیشتر کردن مدت جنگ.کمک به جدایی جنوب سودان .کشتن موسی صدر ......

عبود چهارشنبه 5 مهر 1391 ساعت 01:21 ق.ظ


شاید تکراری باشه برای بعضیا /ولی جالبه


اول این که همه ما میدانیم عدد13 .11وضارب 11 مثل 33جز اعداد فراماسونری است ------------------------------------ دوم این که کشور اسرائیل در مدار 33 درجه زمین واقع شده ------------------------------------------------- سوم این که زمانی که کشور اسرائیل به رسمیت شناخته شد33 رای موافق و13 رای مخالف و11 رای ممتنع اورد ----------------------------------------------------------- چهارم این که تمام ریس جمهورهای امریکا فرامانسوری بودن الا دونفرشون که یکیشون در مدار 33 درجه زمین ودیگری در صندلی شماره 13 تئاتر کشته شد ------------------------------------- پنجم این که در سال 2010جام جهانی کشور افریقا بود چرا ؟ چون از چهار قسمت زمین که در مدار 33 درجه قرار دارن دو قسمت ان اب ودو قسمت دیگر در خشکی است که یکی از ان کشور اسرائیل ودیگری افریقا است که در همون سال هم جنگ به لبنان رو زمانی که بیشتر مردم سرگرم جام جهانی بودن شروع شد(اصلاح شد) ------------------------------------------------------- اگر راز دلار را در اینترنت سرچ کنید به مطلب جالبی بر میخورید(لطفا) ششم این که شماره پرواز هواپیمایی که به برج های دوقلوی امریکا برخورد کردن QN33Y ... Qهمه ما میدانیم بمب را با این علامت مینویسن Nنیویروک 33همون مضرب عدد یازده -------------------------------------------------- واما اگر در برنامه ورد خودتون QN33Y را تایپ کنید و فونتش به (WINGDINGS)تغیر دهید چی رو مشاهده میکنید؟


محمد اوجال چهارشنبه 5 مهر 1391 ساعت 02:00 ق.ظ

(کامنت زیر را اشتباها در ذیل یادداشت هوارخوری 11 گذاشته بودم که بهتر دیدم اینجا هم، همراه پاسخ جناب استاد پورپیرار، تکرار شود)

با سلام

جناب پورپیرار، ظاهرا این اسکار موسکارلا هم چندان قابل اعتماد نیست! هر چند این موضوع تاثیری در نتیجه ای که از کتاب وی گرفته می شود، ندارد. وی در مصاحبه ای با شبکه NTVmsnbc ترکیه در اوایل سال 2009 میلادی گفته است که:

"در موزه های دنیا آثار جعلی زیادی وجود دارد، اما در موزه های ترکیه اثر جعلی موجود نیست"!!!

"...Dünya müzelerinde birçok sahte eser var. Ancak Türkiye’deki müzelerde sahte eser bulunmuyor."

http://arsiv.ntvmsnbc.com/news/98929.asp

این در حالی است که در خبری جدیدتر (مربوط به اواسط سال 2011) در روزنامه رادیکال ترکیه می خوانیم که:

"...گفته می شود در موزه های ترکیه نزدیک به 3000 اثر جعلی وجود دارد."!!!!!

http://www.radikal.com.tr/Radikal.aspx?aType=RadikalDetayV3&ArticleID=1053328&CategoryID=77

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاسخ:
آقای اوجال.هیچ تاریخ نگاری برای شرق میانه بدون اعتنا به ماجرای پوریم از نظر فنی هیچ بخشی از پروسه تاریخ سازیش اعتنا ندارد و بدون منظور کردن پوریم برای این یا آن گزوه از بار انداختگان مهاجر و معاصر بی توسل به قصص دست ساز کنیسه و کلیسا ممکن نبوده و نیست. حالا می توان روش تاریخ نویسی متشنج برای شرق میانه، یعنی دنبال کردن به قصد نقد آن جریان باز نویسی تاریخ پس از پوریم شرق میانه موجه می شود، زیرا مورخ هم رد پای تاریخی برای منطقه پوریم زده حتی تا زمان ناصرالدین شاه را ندارد. این متد بنیان اندیشانه می تواند روش تحقیق تاریخی در هر دوره و برای هر مدیریت رسمی و غیر رسمی قرار گیرد. حالا همه کس به جعلی بودن انبار موزه های شان اقرار می کنند که ده سال پیش مقدس بودند و کسی شهامت نزدیک شدن به آن را نداشت.

اقای اوجال. هیچ بررسی عمده تاریخی بدون منظور کردن پوریم و عواقب ناشی از آن اعتبار ندارد. زیرا کنیسه برای امکان حذف پوریم ناچار به تولید چنگیز و بنی عباس و بنی امیه و جنگ های صلیبی و قتل و غارت های صدر اسلام و هزاران دروغ ریز و درشت دیگر متوسل شده است. بنیان اندیشان اینک فضای لازم برای مقابله با این گونه افسانه های مخلوق یهودیان را در اختیار دارند و امیدوارند که نه چندان دیر و دور، نهضت باز نویسی و تخلیه تاریخ بشر از فضولات و افزوده های مورخین یهود اغاز کند. ملاحظه می فرمایید که چه گونه پس از نصب هر یادداشت به قصد بی اثز کردن آموزه های آن، رسانه های یهودی جا خوش کرده در میان مسلمانان به تکاپو می افتند؟!

abbas چهارشنبه 5 مهر 1391 ساعت 07:12 ق.ظ

استاد سلام۰ استاد اگر ممکن این مقاله را کامل بخوانید ممنون

http://www.israelofgod.org/esther.htm

آقای عباس. حتی باز هم نشد.

مهناز چهارشنبه 5 مهر 1391 ساعت 03:37 ب.ظ

مصاحبه محسن رضایی با فرارو

یک سوال تکراری! چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ ادامه پیدا کرد؟
اول این که بعد از فتح خرمشهر، هیچ پیشنهاد صلحی به ایران داده نشد. فقط می‌گفتند آتش بس. در حالی که آتش بس نتیجه‌ای جز این نداشت که صدام فرصتی داشته باشد برای آماده شدن جهت ادامه جنگ.

در همه دنیا آتش بس و صلح مفهوم مجزا از هم دارد و هر کدام هم پیامدهایی دارند. ما نمی‌توانستیم پیشنهاد آتش بس را قبول کنیم. چون همانطور که گفتم فرصتی بود برای صدام. اما هیچ صلحی پیشنهاد نشده بود که ایران رد کرده باشد.

مسئله دیگر آن است که آتش بس باید در شرایط متوازن انجام شود تا قابل قبول شود نه این که طرف شما روی قله باشد و شما در دامنه. آتش بس در این جا به نفع کسی است که روی قله است و آن زمان عراق در قله بود.

اما اگر هر دو طرف در قله باشند، حالت توازن برقرار است و حتی اگر نیت سیاسی باشد، در عرصه نظامی قابل قبول است. اما این آتش بس از نظر نظامی هم قابل قبول نبود.

این در حالی بود که عراق در چند متری خرمشهر بود و می توانست با اسلحه انفرادی و خمپاره شصت، بچه ها را در شهر بزند اما ما برای هدف قرار دادن نزدیک ترین شهر یعنی بصره که حدود 20 کیلومتر فاصله داشت، باید موشک با برد 25 کیلومتر شلیک می‌ کردیم و این عدم توازن به نفع عراق بود.

دلیل دیگر این بود که حداقل هزار کیلومتر مربع از سرزمین‌های ما در دست عراق بود که نقاط استراتژیک و حساسی هم بود. نفت شهر با آن میزان چاه های نفت در اشغال بود.

ارتفاعات قصر شیرین در دست دشمن بود. ارتفاعات مهمی در تصرف دشمن بود که تا کیلومتر ها دشت های مقابلش را در دید و تیررس قرار می داد.

اتفاقا صدام از همان روزهای آغاز جنگ می‌گفت آتش بس می خواهیم. چون آتش بس در آن مرحله یعنی زمین‌هایی که آن ها تصرف کرده بودند همچنان دست‌شان باقی می‌ماند و یک موضع برتر در مذاکرات سیاسی دست آن ها بود.

http://fararu.com/fa/news/127335/%D8%B1%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%AA%D8%AD-%D8%AE%D8%B1%D9%85%D8%B4%D9%87%D8%B1-%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D9%86%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%B5%D9%84%D8%AD-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%86%D8%B4%D8%AF

استاد آیا شما این اظهارات را در مورد درخواست صدام برای اتمام جنگ آن هم به روایت محسن رضایی را تایید میکنید چرا که شما را متهم به دفاع از صدام در مورد اتمام جنگ میکنن

سی سال پیش و به عنوان قسمتی از جزوه های ناریا همین سئوال را جواب داده ام. و اگر خدا بخواهد مجددا و در اندازه لازم جواب خواهم داد.

اکبر پنج‌شنبه 6 مهر 1391 ساعت 03:18 ق.ظ

در یکی از سایت های معرفی شده بوسیله آقای نیستی مربوط به گوتو های یهودیان در زمان آلمان هیتلری است. اقلب این آدم های یهود در این بازداشتگاه کشته و از بین رفتند. حال باید پرسید , چگونه این ارواح و کالبد های بی جان به تمام نقاط جهان کوچ و نفوذ کردند !؟

اخوی. مسائل کلان را باید کلان دید بدون شک برنامه ریزان کنیسه هرجا که لازم باشد برای مقاصد کلان خود که تسلط بر سرزمین های مسلمین از مسیر انواع توطئه ها است، راه اندازی گتو و اتاق گار ظاهری به خصوص که آمار طلب بانک داران یهود از کشورهای درگیر جنگ دوم جهانی به روایتی بیش از ۲۰ میلیارد دلار رسیده بود. چنان که می توان گفت که جنگ را برای به حرکت درآوردن پول های انباشته در مخزن بانک های یهودی به راه افتاد.

abbas پنج‌شنبه 6 مهر 1391 ساعت 04:52 ق.ظ


The Royal Book of Esther

Do we really know her place in Bible history?

Why is Esther a Royal Book? What makes it Royal? Who was Esther? Where did she come from? Of all the stories of the captivity or ancient Israel, why was this one so important that God would place it in the canon, thus making it a part of the Holy Bible? Is this book important for God’s People as we approach the end time?

The Royal Book of Esther is one of the shortest books in the entire Bible. The account began in the third year of the reign of king Ahasuerus and ended sometime during the twelfth year of his reign. The name of God is not invoked even once, nor is it to be found in the entire book (except as it appears in acrostic form in five places, and few, if any, are even aware of that). Even the Jews involved were given Persian names. Biblical scholars feel that this book and the events contained therein are related to, or associated with, the Jews who came out of the captivity of Babylon by Nebuchadnezzar, but they associate no purpose to that knowledge.

Esther does indeed carry an important message for God’s end time people, but first we must see clearly the original events and participants of that time. We must understand what has come before in order to comprehend what will come after. The purpose of this article is to uncover certain historical events and personalities, which, although in plain sight for centuries, have been hidden from the scholars and the world, and in some respects, even God’s own people. Once this is done, you will be able to begin to place in proper perspective the captivity, plus the efforts in the rebuilding of the second Temple. Hopefully, this will help to provide us with a keener understanding of just what God is building today and what will transpire in the approaching "end time". You will see the hand of God intervening in the world to bring about His own will. The world has consistently refused to acknowledge God’s participation in directing the course of history. However, without acknowledging God’s intervention we are left with the historical confusion and contradictions, which exists today.

The book of Esther exists, in part, because of one particular Persian king at a particular time in history. Without this king, there is no story of Esther, no lesson and no end time prophecy. Yet, typically, the vast majority of Bible scholars attribute to this king certain character traits that are offensive, obnoxious and obscene. WHY? Does the Bible support these claims? Does the Bible truly portray this king, as so many would lead us to believe? Let’s look at the facts.

First, however, if we are to successfully uncover true history, there is one vital act we must do. We need to remember something! We need to remember what Herbert Armstrong stressed again and again? "Believe God!" The first crucial step in learning to believe God is to prove that God exists. If you are reading this, then one would hope that by now you have proven completely, without a single doubt, that there is a Supreme God who rules this universe according to His own immutable LAW. The rule that we absolutely must apply to Esther, if we are ever to understand her message for God’s people today, and in the end time, is "Believe God!" We must believe what God has written. It does not matter if every Bible scholar who has ever existed says something is a certain way. If God says it is not, then it is not! If God says something is a certain way then it does not matter if a thousand people, all with intelligent, educated minds, say otherwise. It will be exactly the way God said it had to be; no matter how unlikely, improbable or incredible it would appear.

Why all the scholars are all wrong!

Esther begins with: "Now it came to pass in the days of Ahasuerus, (this is Ahasuerus which reigned from India even unto Ethiopia, over a hundred and seven and twenty provinces:) 2 In those days, when the king Ahasuerus sat on the throne of his kingdom, which was in Shushan the palace, 3 In the third year of his reign, he made a feast unto all his princes and his servants; the power of Persia and Media, the nobles and princes of the provinces, being before him:"

Almost, without exception, the typical so-called Bible scholar will tell you that this king called "Ahasuerus" is the Persian king known to historians as "Xerxes." Xerxes I was king of the Persian Empire from 486 - 465 BC.

The Zondervan Pictorial Bible Dictionary, copyright 1967, under Ahasuerus, on page 23 states:

"... King of Persia, mentioned in the book of Esther. There seems to be little doubt [emphasis and comments mine throughout - some commentators state it as absolute fact] that he is to be identified with the well known Xerxes, who reigned from 486 to 465 BC. The main support for this identification is to be found in the linguistic equivalence of the names, as noted below. In addition, a close similarity has been noted between the character of Xerxes and the character of the king of the Persians portrayed in the book of Esther. There are also historical correlations. ..."

The historical correlations have to do with the timing of preparations for an invasion of Greece and then, following the failure of the invasion, a period in Xerxes’ seventh year when he consoled himself in his harem. Thus, this would supposedly relate to the seventh year of Ahasuerus when he married Esther.

The collapse of the historical correlations will be addressed as needed later. Suffice it to say, for now, that as weak as these historical connections are, one cannot presume to establish an identity from them alone. Therefore, after the removal of the main supposition underpinning the Ahasuerus/ Xerxes connection, these historical correlations become a mute point and cease to exist.

Is there any linguistic equivalence? Eerdmans’ New Bible Dictionary, reprinted Jan. 1979, page 21, article Ahasuerus opens:

AHASUERUS (ahasweros, the Hebrew equivalent of the Persian khshayarsha). In the Elephantine Aramaic papyri the consonants appear as kys’rs. The resemblance of the latter to the Greek Xerxes is reasonably close, and the Babylonian version of Xerxes’ name on the Behistun inscription is close to the Hebrew as above. Xerxes I was king of Persia (485 - 465 BC).

Yes, it is close, it is very close. In fact, they are not only close, but they are the same word, just in different languages. But, just what does that prove? Let’s see what Ahasuerus meant and we will begin to see what it proves. According to the Companion Bible, page 618, item #7 it reads: "The names of some of the kings mentioned have been hitherto regarded as proper names; whereas according to Sir Henry Rawlinson, Professor Sayce, The Encyclopedia Britannica, and The Century Encyclopedia of Names, at least three of these are (?) appellatives (like Pharaoh, Abimelech, Czar, Shah, Sultan); viz. Ahasuerus, which means "the venerable king", Artaxerxes, which means "The great king", and Darius, which means "The maintainer".

Furthermore, in Appendix 57 of the Companion Bible, discussing this subject, states:

It must be noted that the confusion which has hitherto been experienced arises from the fact that appellatives have been mistaken for proper names; to say nothing of the confusion arising from their transliteration or translation into other languages.

These appellatives, like Pharaoh and Abimelech, are general titles of a line of kings, such as the modern Czar, Sultan, Shah, &c. Hence AHASUERUS means "the Mighty", and "is the name, or rather the title, of four Median and Persian monarchs" (Kitto, Bib. Encycl. I, p. 91). "In every case the identification of the person named is a matter of controversy". See The Encycl. Brit., 11th (Cambridge) edn., vol. I, p. 429.

Artaxerxes means Great King, or Kingdom, and is synonymous with Artachshast (Arta = Great, and Kshatza = Kingdom, preserved in the modern "Shah"). According to Prideaux he is identified with the Ahasuerus of Est. 1.1 (vol. I, p. 306).

So we see that Ahasuerus was not really a name, but rather a title, to be used, displayed and worn by one whose right it is, namely, the king himself. Biblical scholars have placed themselves in a corner by attributing the king Ahasuerus to a particular time in history because the king of that period was called by the same general title. How many people remember the name of the leader of Iran in 1976? Few at best, but of those who were aware of the leader of Iran in 1976, all of them would recognize his title, the Shah of Iran. The title ‘Shah’ might just as well have become ‘Xerxes’, because it was in ancient Greek. Does that mean that there were no previous "shahs" in Iran (Persia)? Of course not! What the Biblical scholars did in the case of Ahasuerus was to "label" him as "Xerxes" because "Ahasuerus" translates into "Xerxes" in the Greek. In their effort to identify "Ahasuerus" in history they have managed to conceal his true identity from the world, and from God’s people as well, by "miss-identifying" him. Although we typically know these rulers today by one particular name, they originally possessed a number of names simultaneously. For example, the King of Persia who conquered Babylon also acquired the title, "King of Babylon" as a result. Furthermore, all of the successors to his throne appropriated that title as well when they ruled over Persia and Babylon. The Bible also establishes this for us.

Nehemiah 13:6 But in all this time was not I at Jerusalem: for in the two and thirtieth year of Artaxerxes king of Babylon came I unto the king, and after certain days obtained I leave of the king:

In chapter 13, Nehemiah called a Persian king the king of Babylon. Was this king a Chaldean? Of course not, he was Persian and the king of Persia, and the king of the Medes as well! The title used depended upon which use "fits" the title.

Now, with the "main support", allegedly identifying Ahasuerus as Xerxes, discredited and therefore eliminated from consideration, the two or three events which have a similar time frame between those two titles becomes virtually useless. Also, the similarity between the character of Xerxes and the so-called character of Ahasuerus may be confronted and also discarded. The character of Ahasuerus is nothing like the character of Xerxes, but more on that later, too. The supposed similarity arises from trying to read more into some parts of what was written in Esther while ignoring other parts of what was written in an attempt to force a match between Xerxes, or whoever one wishes to insert here, and Ahasuerus. Only the Bible has the authority to provide the kingly identity, which it does, and in a very simple way.

So, who was King Ahasuerus?

As we have learned so far, sometimes it is easier to eliminate the men he was not. Then whoever is left, no matter how remote the likelihood, has to be the real king. Therefore, let’s first consider the clues revealed in the opening three verses of Esther.

The first clue we will consider is found in verse 2: "in those days, when the king Ahasuerus sat on the throne of his kingdom, which was in Shushan (Susa) the palace," or as it says in the RSV, "in those days when King Ahasuerus sat on his royal throne in Susa the capital". Susa was the capital city of the Persians not the Medes. Verse 3 bears out that there were both Medes and Persians involved with this gathering. Verse 1 tells us that this Ahasuerus ruled over a vast territory or empire, which, according to its own description, included both the territories of the Medes and Persians. The clue is placing the king in his own royal capital of Susa. This gives us a beginning time frame from which an earlier date is not possible.

In Daniel 8:1-4, & 20, we find a prophecy involving Susa and a Ram with two horns of slightly different proportions. Verse 20 explains that this vision is speaking of the Medo-Persian Empire, which was soon to come on the scene. Actually, both countries were already in existence and both were already powerful at the time that Daniel received the vision. HOWEVER, when Daniel, while in Babylon in the third year of Belshazzar, saw the vision, it was the Medes who were the dominant "horn" or power. The Persians were still subject to and in confederation with the Medes. The capitol of the Medes was Ecbatana, not Susa. This places the time of Ahasuerus "within" the vision DURING the later Persian dominance, a time when the Persians included the Medes as a part of the Persian Empire. This period began in 550 BC when the Persian King Cyrus defeated Astayages, his own grandfather and king of the Medes.

At the other end of the time frame, we know that the Greeks, led by Alexander the Great, defeated the Persians in 330 BC, thus ending the Persian Empire. So, Ahasuerus had to reign somewhere between 550 BC and 330 BC. That would still leave Xerxes and Artaxerxes in the running, but not for long.

Esther 2:5-6 introduces another important clue. There was a Jew named Mordecai, in Susa, the capitol of Persia, who had originally been taken captive by Nebuchadnezzar and carried away to Babylon along with Jeconiah, king of Judah (also known as Jehoiachin in II Chron. 36 & II Kings 24) in what we know to be about 597 BC. (As a side note, Daniel went into Babylonian captivity in 605 BC, also by Nebuchadnezzar.) If Ahasuerus had been Xerxes the Great, as so many think, then Mordecai would have to have been at least 111 years old in 486 BC, assuming that he was an infant in 597 BC. When taken captive, Mordecai was young, but not an infant. He was an adolescent, or very young adult, probably in his late teens because the Bible records that Nebuchadnezzar took the princes and nobles of Judah in those first deportations. See 2 Kings 24:12 - 16; & 25:12. This creates several problems.

First of all, Mordecai was elevated to a position next to Ahasuerus in rank in the entire kingdom. This occurred sometime after the twelfth year of the reign of Ahasuerus (Est. 10) From this we could determine his age to be at least in his mid 130’s. Could he have lived to be 130 plus years old? Yes, but it would have been a remarkable event of which neither the Bible, or history has made mention of. Furthermore, if it is Xerxes, and Mordecai did live to be 140 - 150 years old by the time of his death, then we still have what would be for Ahasuerus and ourselves, a much greater problem.

What do we know about Esther? Remember that Mordecai raised her as his own child. Esther was the daughter of Mordecai’s uncle. So, his father and her father were brothers. Mordecai was apparently older and more established than Esther, otherwise how would he have been able to take care of her at all? Esther’s parents must have died sometime between 597 BC and at a time sufficiently before the third year of the reign of Ahasuerus to make it necessary and important for Mordecai to intervene on her behalf by helping to raise her.

Esther 2:7 records the fact that Esther was "fair and beautiful." Esther was a virgin, too, of course. So, how old can one be and still be in a position to compete with other "fair young virgins" as required in chapter 2, verse 3? Could she be 100 years old? 75? 50? or? Do you suppose that a "fair young virgin", to king Ahasuerus, would have been other than we might think of one today? The word young is #5291 and includes anything from infancy to adolescence. Let’s just say that this leaves age 100 out of consideration. In fact, anything (or age) with wrinkles is left out, and that is what eliminates Xerxes, too. For Esther to be Mordecai’s cousin there is just no sensible way for Mordecai to be 118 years of age or more, and still have a cousin young enough to fit the kings criteria.

Just applying the "can’t be’s" we have looked at so far narrows our possibilities to a finite number of kings. If we eliminate Cambyses, the son of Cyrus, because his reign (529 - 522 BC) did not go but 7 years, we are left with only two possibilities. Only Cyrus the Great who ruled over Persia and Media from 550 BC to his death in 529 BC, and Darius I (or Darius Hystaspis) who ruled the Medo-Persian empire between 521 and 486 BC remain as contenders. It was not Darius as he had a different role to play in history. Furthermore, Esther would have to be over age 50, hardly a fair young virgin of marriageable age, as was the requirement. The only king left to consider is Cyrus the Great. To my knowledge, not a single scholar has ever associated Cyrus with Ahasuerus, yet we have just demonstrated that it could not have been any other king. We are left with no other choice; Ahasuerus must have been Cyrus the Great!

Now, let’s line up the years of Cyrus with the years of Ahasuerus.

550 BC This year is the year of accession and is not included in Persian or Babylonian reckoning. This is the year Cyrus conquered the Medes.

549 BC This would be counted as the first year of the reign of Cyrus king of Persia (see footnote concerning the explanation of 2 Chron. 36:22 & Ezra 1:1).

548 BC 2nd year of Cyrus

547 BC 3rd " " " Vashti banished for disobedience.

546 BC 4th " " "

545 BC 5th " " "

544 BC 6th " " "

543 BC 7th " " " Esther becomes Queen, tenth month, Tebeth.

542 BC 8th " " "

541 BC 9th " " "

540 BC 10th " " "

539 BC 11th " " " Babylon falls to Cyrus’ Persian empire. Daniel 5

538 BC 12th " " " The events of Esther 3:7 onward. Haman’s plot, etc.

Special expanded view of 539 & 538 BC:

539 BC Persian reckoning also counts, or begins their year from spring to spring

Hence Nisan 1, as opposed to, for example, Egyptian reckoning which determined their years from January 1st through December 31st as we do today. Therefore, something could occur in a particular year of a king’s reign, but fall into a later year on our calendar. This occurs in a number of places in and around the building of the second temple, and determining dates using Darius I (Darius Hystaspis) are excellent examples of this circumstance.

539 BC, In the fall of this year, the Persians diverted the river that went through Babylon and on October 16 (the last day of the Feast of Tabernacles, 539 BC) completed the capture of the city. Darius the Mede received the Kingdom for Cyrus. On October 29th Cyrus entered the city in the role of a liberator of the people (they had been suppressed under Nabonidus).

538 BC, Cyrus the Great makes famous proclamation allowing Jews to return to Jerusalem and rebuild the temple. This occurred in the first year of Cyrus’ reign over Babylon. Since he defeated Babylon in October of 539 BC, his first year would be counted as beginning on Nisan 1 of 538 BC. He could have announced this edict anytime after October 29, 539 BC, but it would be recorded as occurring in the first year of his reign either way. It must have occurred slightly before Nisan 13 because Esther 3:15 says..."the city Shushan was perplexed." (or confused, see note below)

538 BC, In Nisan, Haman hatched his plot to exterminate the Jews. The edict was officially recorded and announced on the 13th of Nisan and sent to all Provinces of the Empire. (Esther 3:12)

538 BC, In Sivan 23, Mordecai’s edict was issued and sent to all 127 provinces of the kingdom. Esther 8:9

537 BC, On Adar 13, the Jews defeated their enemies. After this, Mordecai instituted Adar 14 & 15 to be celebrated by the Jews as the days the Jews got relief from their enemies, etc. (see Esther 9:20 - ff.)

Notes of interest:

1) It is 70 days from Nisan 13 through Sivan 23.

2) Esther 3:15 relates that when Haman’s edict went out "the city (people) Shushan was perplexed." (Esther 3:15) Why? Why would the inhabitants of Shushan be perplexed (#943 used only in Ex. 14:3 & Joel 1:18), or "be entangled," or better yet, be "confused," as the word means. There was nothing confusing in the decree of Haman. It was a death warrant for the Jews, plain and simple. The city could only be "confused" because there was another decree that had been decreed earlier than Haman’s, a decree that was favorable to the Jews. There had to be confusion coming out of the palace itself for the city to be confused. The only decree that fits the requirement, the only decree which would have a bearing or benefit to the Jews, the only decree which would leave a Persian confused upon hearing the second decree (from Haman, but under the king’s ring) is the decree of Cyrus allowing the Jews to return to Jerusalem and rebuild the Temple and return to Jerusalem!

3) The decree of Cyrus was issued after the defeat of Babylon (October 29th, 539 BC). It would have officially been announced sometime after Oct. 29th, but certainly before Nisan 13 of 538 BC. Due to Persian reckoning, the twelfth year of the reign of Cyrus began Nisan 1, 538 BC.

4) Adar 14 & 15 are to be kept by all Jews and their descendants, and all those who would enjoin themselves to the Jews, that without fail they would keep these two days according to what is written and at the time appointed every year, from year to year. (see Esther 9:27 - 32)

5) Most Biblical scholars depict Ahasuerus as a drunken, sensual slob of a king. This is the result of trying to attribute actual historical traits that were exhibited by Xerxes (486 - 465 BC) to Ahasuerus of the book of Esther. However, they are in complete error. The attribution of Xerxes’ traits, being transferred to Ahasuerus, comes from these Biblical scholars own misunderstanding of scripture. (Esther 1:7, 10, 11)

Notice Esther 1:8: ALL the drinking was according to the law; none did compel. What was the law? That one could, should and would drink only as much as they were able to without losing control of their faculties, nor to become drunk. If a person only wanted to have two glasses of wine, then he would only drink two glasses. If he became drunk then he would be in violation of the law. This was definitely not a "drunk fest". This was simply a feast. Social graces were to be expected, EXACTLY as God allows us to drink in moderation at the Feast of Tabernacles while still exhibiting exemplary behavior!

Some consider the beckoning of Vashti in verse 11 to be for lewd purposes. That assertion is not supported by verse 11. What is supported is that the king had a very beautiful wife in whom he, up until then, was well pleased. Some say that Vashti was upset by the method that the king used to call her, the sending of the chamberlains. Yet, this was the standard way to beckon the queen. She would have taken no offense at that. There was another reason for her refusal, but it was not any of the reasons the Biblical scholars have ever discovered.

As for Vashti, some Biblical scholars try to compare her to, or identify her as, Amestris, daughter of Otanes. Amestris was the queen of Xerxes and was not banished. This gives these "scholars" considerable consternation, yet they continue to try to fit a round peg into a square hole, lest they be forced to admit that God exists and believe God.

6) 2 Chron. 36:22 & Ezra 1:1 speak of the proclamation occurring in the FIRST year of Cyrus. This is impossible if it is referring to 550 BC, since the Jews were still in captivity under Babylonian rule. However, it does fit 539 -538 BC, when we consider that this is the first year of Cyrus as king of Babylon, and it was from Babylon that the Jews were freed to return to Jerusalem. These scriptures simply denote the time, in view of the geographical place, of the reign of Cyrus and offer no contradiction to the Bible, or to history.

7) Consider this one last point. At the time that the edict of Mordecai went out to the kingdom there were 127 provinces. In Esther 1:1 this quantity is used to identify which king Ahasuerus the author was referring to. It does not mean, or infer, that at anytime prior to the twelfth year of Ahasuerus there were 127 provinces, only that at sometime during the reign of Ahasuerus there were 127 provinces. We do know that there were 127 provinces in the reference to Esther 8:9, the twelfth year of Ahasuerus.

Towards the end of the eleventh year of Cyrus, his kingdom experienced a growth surge. Ahasuerus had seven princes over the Medo-Persian Empire, but what did he do with the addition of the Babylonian Empire? In Daniel 6:1 Darius set 120 princes, or satraps, over the former Babylonian kingdom. Is it simply a coincidence that 120 plus 7 equals 127? Is it only a coincidence that this occurred just prior to the twelfth year of the reign of Cyrus over the Medo-Persian Empire? Is it just an accident of history that all the successors to Cyrus had different numbers of princes? Finally, did it just, "turn out" that Cambyses, Darius I, and Xerxes all enlarged the kingdom from the previous ruler? Only Cyrus matched the criteria necessary to be Ahasuerus, what a coincidence!

If you have any questions or would like to correspond with me concerning this article you may do so by contacting Richard Fix at the following e-mail address: rfix@hyperusa.com Although the research that went into producing this article was exhaustive, the article is, by comparison, only a brief synopsis. There is a considerable amount of documentation, Biblical and otherwise, that was not included. If you feel that you have found a flaw or an "oversight", or a "contradiction" of some kind please contact me and allow me the opportunity to provide any relative specifics as might be necessary. You input and questions are appreciated.

We hope that you have enjoyed reading this article and that it will add to your understanding, love, and awe of our God and Father.

Richard Fix

January 1998

آقای عباس. در این کتاب مفصلی که زحمت کشیده و فرستاده اید کدام حرف نوی زده اند.

مسعود سنجری پنج‌شنبه 6 مهر 1391 ساعت 10:16 ق.ظ

کتاب "اسلام و شمشیر" :

لینک دانلود نسخه PDF (توسط Amir Sedaghat) :

۱- مناسب خوندن با کامپیوتر به صورت یک رو (E-Book)
۲- مناسب برای گرفتن پرینت به صورت دو رو (Book)

http://ge.tt/6ewDRuH?c

نسخه ePub مخصوص اسمارت فون ها :

http://epubba.blogsky.com

اکبر پنج‌شنبه 6 مهر 1391 ساعت 01:20 ب.ظ

بنابراین قادر به کشف رمز نفوذ یهودیان درحزب ناسیونال سوسیالیست و وابستگی آدولف به کنیسه شدیم !

برای آنان که برای ما نادر و ناسرالدین شاه ساخته اند سرهم کردن هیتلر نامی دشوار نبوده است. پس از شناخت جهان در چند قرن پپش چنین معرکه گیری هایی برای مردمی که تازه چشم به روی اوضاع و احوال خود گشوده بوده اند از سرگرمی های یهودیانی بود که در میان مراکز فرهنگیملل جهان لول می زدند.

صادق پنج‌شنبه 6 مهر 1391 ساعت 04:06 ب.ظ

سلام استاد
در پاسخی که به خانم مهناز درباره روایت محسن رضایی دادید ملبی خدمت حضرت عالی عرض کنم
استاد من عضو فعال پایگاه بسیج و حوزه هستم(چندین پایگاه محلی زیر نظر مجموعه ای هستند که به اون میگن حوزه و زیر نظر سپاه هستن) استاد حوزه ما که چندین پایگاه را در برمیگیرد حدود1850عضو دارد واکثرا جوانان دبیرستانی و دانشگاهی هستند. این سئوال در مورد اتمام جنگ را جوانان از سرداران مدعو در مراسمات میپرسن و همگی همان پاسخ محسن رضایی را تکرار میکنند بطوریکه ما قانع میشویم چون به ظاهر پاسخی کاملا منطقی است(همان پاسخ رضایی بدون کم و کاست) استاد ممنون میشویم اگر اشاره ای به پاسخ آنها بکنید تا ما بتوانیم گریبان آنهارا بگیریم و حرفی برای گفتن داشته باشیم خصوصا حالا که دوره دفاع مقدس است و برو بیای شلوغی از مقامات بلند پایه نظامی و روشنفکری بپاست .

آقای صادق. سر و ته این گونه مباحث بنیانی با یکی دو سطر یادداشت به هم نمی رسد. چنان که سئوال دیگری در باب علت جنگ میان ایران و عراق را هنوز نتوانسیته ام خلاصه کنم. ان شاء الله در اولین فرصت. همین چندی پیش که شاید به یک ماه هم نرسد در مصاحبه ای تلویزیونی با آقای محسن رضایی علت ختم جنگ و پذیرش آتش بس را پرسیدند و ایشان جواب دادند که دستور امام بود هرچند فرماندهان سپاه موافق نبودند.

صادق پنج‌شنبه 6 مهر 1391 ساعت 11:13 ب.ظ

استاد از پاسختون ممنونم مقصود من از اتمام جنگ، بعد از فتح خرمشهر و ارسال هیئت از جانب صدام وتقاضای اونها برای اتمام جنگ بود که آقایون به همان دلایلی که محسن رضایی گفت نپذیرفتند. خاستم علی الحساب در چند سطر بفرمایید که پاسخ به ظاهر منطقی حضرات در باره عدم پذیرش درخواست صدام مبنی بر اتمام جنگ، صحت دارد یا خیر ،که مطلوب نقدا حاصل نشد. سپاسگزاریم

آقای صادق. بهانه برای جنگ ایران و عراق و حتی اقداماتی کوتاه مدت و ناظر به جنگ سبقه ای دراز دارد. شاید که به خواست خدا امروز درباره اش چیزی نوشتم/

aydin جمعه 7 مهر 1391 ساعت 01:42 ق.ظ http://biryol-az.blogsky.com

با سلام
یاداشت بسیار محکمی بود ولی چه فایده که گیرنده های آقایان همچنان در مود Off قرار دارد !

استاد مقدمه و پیش گفتار کتاب پاپیروس ها را مطالعه کردم یک جایی نوشته اید نقطه گزاری ها منطقی نیست و احتمالا دستکاری شده است . و در مورد آن پاپیروس که نام بغداد آمده گفته اید جعلی است .
آیا پاپیروس می تواند 1000 سال یا بیشتر سالم بماند ؟
با چه آزمایش هایی به جز کیفیت خط عرب می توان به قدمت واقعی این اسناد پی برد ؟

خواهشا جواب
به کنیسه و کلیسا ارجاع ندهید لطفا

عمرتان زیاد

در آن مقدمه توضیح لازم داده شده بود. از این که تعدادی از پاپیروس ها تاریخ تحریر دارند پس به سعی در تعیین قدمت آن ها نیازی نیست. آشفتگی از آن جا بروز می کند که گاه در قطعه ای نقطه گذاری جدید دیده می شود و یا حرف سین سه نقطه دارد و حرف شین اصلا نقطه ندارد.
آن چه در این پاپیروس ها به کار مورخ می آید، این که در هیچ پوست و یا پاپیروس نوشته ای هیچ نمونه ای به مقولات فرهنگ عمومی و شرح و بسط علوم و حتی معتقدات اشاره ندارد و فقط قطعاتی از اسناد شخصی در داد و ستد و نامه و اقرار به بدهکاری و مدیونی و سند اجاره است. این امر خود می رساند که با خط نابالغ عرب تا لااقل قرن نهم هجری کتابی در مقولات عمومی و انسانی نوشته نشده است. این می رساند که کتاب نویسی در جهان اسلام تا چه میزان جدید است.

[ بدون نام ] جمعه 7 مهر 1391 ساعت 02:23 ق.ظ

سلام استاد برای تاریخ بقیه ادیان هم مثل دین اسلام اینقدر روش کار کردن که از بدو بعثت تا الان ما حتی میدانیم که دو نفر مسلمان که تو بازار مکه باهم راه میرفتند به هم چی میگفتند و اینقدر واضحه که چندین فیلم سینمایی از اون ساختن و هنوز هم جا داره که فیلمها بسازن؟

همان مقوله پیشین است در حالی که خط پخته و بالغی در کار نیست چه گونه کتاب نوشته اند. مبحث خط و قلم را در یادداشت های ایران شناسی بدون دروغ بخوانید.

اکبر جمعه 7 مهر 1391 ساعت 04:10 ق.ظ


والله دیگه چی بگم ؟ خودمم ماتم !

abbas جمعه 7 مهر 1391 ساعت 04:33 ق.ظ

استاد سلام۰ استاد درسال ۱۹۸۸یک نویسنده به اسم ریچارد فاکس در بارهٔ استر که برای یهودیان موضوع خیلی مهم است شروع به جستجوع کردن کرد ایشان به این موضوع که در زمان خشایا ر شاه اتفاق افتاد که از طرف خدا نبوده۰ واین داستان نمی تواند دروست باشد و بر اساس سن استر و مردخای این داستان دروغ می باشد۰یعنی تا حدودی حرفای که شما می زنید ولی حرفهای شما کامل تروبهتر۰

آقای عباس. حقیقت فقط یک چهره دارد این دروغ است که هر روز به چهره ای نو در می آورند.

abbas جمعه 7 مهر 1391 ساعت 09:39 ق.ظ

http://www.telegraph.co.uk/news/uknews/1557124/Tiny-tablet-provides-proof-for-Old-Testament.html

[ بدون نام ] جمعه 7 مهر 1391 ساعت 12:58 ب.ظ

معرفی چند تن از یهودیان و ماسون‌هایی که اقتصاد جهان را تحت تأثیر قرار داده‌اند: پر، یاکوبسن ـ یهودی، سوئدی، کارشناس بین‌المللی پول، بانک‌های مرکزی کشورهای اروپایی برای تثبیت سیاست آینده پولی خود، از وی دستور می‌گرفتند. رئیس اجرائی عملیات بین‌المللی پول بوده است. 1963 ـ 1894. کافمن برانیگ ـ یهودی، اولین فردی است که وام مسکن را به کار گرفته است. لیدر کشاورزان سیسل بود و موجبات اخذ اعتبار کشاورزی زارعین را در مقابل رهن مزارعشان فراهم نمود. در این روش مزرعه‌ای که نیازمندی‌هایی نظیر کود و بذر و سرمایه را تکافو ننماید از طرف بانک حراج می‌شود. در قرن هیجدهم می‌زیسته است. اسحاق بوت ـ یهودی، اقتصاد دان ایرلندی ـ به علت فعالیت‌های مداوم و تحقیقات وسیع در زمینه مسائل کار، بیمه، و بازنشستگی، به شهرت رسید. 1879 ـ 1813. آلفرد اسحاق ـ یهودی، اقتصاد دان آلمانی و استاد دانشگاه نورنبرگ، به بهانه آلمان هیتلری با عده زیادی از یهودیان به ترکیه سفر کرده و مدت‌ها استاد دانشگاه استانبول بود. 1956 ـ 1888. یوسف دوبرتس برگر ـ یهودی، استاد دانشگاه کراتس کشور اتریش و استاد دانشگاه استانبول، عضو حزب کمونیست اتریش. فریتس نوی مارک ـ یهودی، اقتصاد دان. پل آینزیک ـ یهودی، اقتصاد دان مجارستانی

مسعود سنجری جمعه 7 مهر 1391 ساعت 01:56 ب.ظ

برادر بزرگ استاد پورپیرار گرامی
سلام علیکم

استاد ابتدا از اینکه سئوالم به موضوع یادداشت مرتبط نیست عذرخواهی می کنم.

استاد آیا این موضوع که یهودیان خود را پیروان حضرت موسی معرفی می کنند دارای دلالت خاصی است؟ چون آنچه از رفتارشان دیده می شود نشانی از اعتقاد به خداوند نیست.

والسلام علیکم
فی امان الله

قای سنجری. از آن که تورات کنونی به دلایل متقن چند، آن متن را ندارد که خداوند فروفرستاده است، بنا بر این یهودیان به دوران پیش از هدایت موسای پیامبر و دریافت تورات بازگشته اند. حالتی که حتی برای فرعون هم قابل تحمل نبوده است.

[ بدون نام ] جمعه 7 مهر 1391 ساعت 05:11 ب.ظ

http://bidari3.mihanblog.com/post/31

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد