حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

هوا خوری، 11

                                                                                                                                          

هواخوری، 11
در سال های نخست قرن 21، کتابی به بازار آمد با نام «دروغی که بزرگ شد، وسعت جعل در فرهنگ های باستانی مشرق زمین» اثر اسکاروایت موسکارلا، که نسخه های آن را مراکز فرهنگی کنیسه و کلیسا از کتاب فروشی ها جمع آوری کردند. یک سال پیش به همت دوستی در کانادا مجلد دست دومی از این کتاب کم نظیر را به دست آوردم و به دوستان مترجم سپردم. این روزها ترجمه بی نقصی از مقدمه مفصل کتاب را گرفتم و از آن  که کسب مجوز چاپ برای این کتاب را تقریبا محال می دانم، مناسب تر این دیدم که ابتدا علاقمندان و مشتاقان را به خواندن گزیده ای از مطالب مقدمه دعوت کنم.
 موسکارلا مورخ نیست، از ماجرای پوریم و تاثیر آن بر هستی منطقه چیزی نمی داند و کتاب اش تنها نظر یک باستان شناس و خبره در شناخت عتیقه جات شرقی است، اما قضاوت ها و ارزیابی های او از نمونه های موزه ای، با وضوح تمام به دنبال ماجرای پوریم، خالی بودن شرق میانه از هستی انسانی را اثبات می کند و چنان چه پیش از این در مبحث بررسی کتاب هنر دربارهای ایران توجه دادم، رسیدگی های موسکارلا هم، با این برداشت بنیان اندیشانه همراه است که هر نمونه از تولیدات دست انسان، که در فاصله پوریم تا حکومت ناصرالدین شاه در شرق میانه، شناس نامه گرفته و در ویترین موزه های جهان جای داده اند، بی استثنا و یکسره مجعول اند.
باری نگاه مختصری هم به گزیده ای از مقدمه مفصل کتاب موسکارلا بیاندازیم و با شرح بنیان اندیشانه مجموعه مقالات تاملی در بنیاد تاریخ ایران مقایسه کنیم.
 
مقدمات و مشاجرات، فرهنگ جاعلان
برای دستیابی به درک روشنی از مسئله ی جعل باید نخست به شرح فرهنگ جعل و جاعلین پرداخت. جعلیات مندرج دراین آلبوم، اطلاعات مورد نیاز برای بررسی وجود یا احتمال وجود جعل و تقلب را دراختیار می گذارد و اطلاعاتی در مورد نحوه معرفی جعلیات و چرخه ی بازاری آن ها و همچنین، روال پذیرش آنها از سوی مجامع باستان شناسی و تاریخ هنری ارائه می کند... به هر حال، بخشی از چهره واقعی و ساختار بیرونی فرهنگ جعل و به همان میزان، هویت برخی از افراد آن فرهنگ از میان شواهدی که در این آلبوم آمده قابل تشخیص خواهد بود اما از این شواهد نمی توان به فوریت و یا مستقیما به وجود آن سلسله مراتبی که در پس این نظم نهانی قرار دارد پی برد. این سلسله مراتب شامل صاحبان قدرت و تصمیم گیرندگان و سکانداران سیاست و اقتصاد است که مؤسسات و افکار عمومی و جریان اطلاعات را هدایت و کنترل می کنند. از همان ابتدا پنداشته می شود که فرهنگ جعل چیزی جدا و متفاوت از فرهنگ مجموعه داری باشد ولی هر دو فرهنگ در واقع، محیط و دست اندرکارانی یکسان دارند...
این یک فرهنگ مسلط و برتری جو است که تمدنها را تحت سلطه می گیرد و محققین و دانشجویان و افکار عمومی را به قلمرو خود می کشد. این فرهنگ شاید مرز جغرافیایی معینی داشته باشد اما درون هیچ مرز اخلاقی نمی گنجد. با درک روح و چگونگی عملکرد جعل، آشکار می شود که بسیاری از دست اندرکاران آن، ستون پنجم فعال در حوزه باستان شناسی اند. افراد این فرهنگ یا با تمایل قلبی، یا در همکاری هایی جهت کسب پرستیژ و قدرت و حمایت های مالی، یا برای حفظ شغل و حمایت های شغلی و گاهی در اثر ناآگاهی و بی اطلاعی از عمق موضوع  در خدمت فرهنگ جعل قرار می گیرند و به هر حال، خواسته یا ناخواسته، در فریب کاری شریک می شوند و مردم را گمراه می کنند...
برخی موزه داران یا کلکسیونرها بعد از تملک عتیقه ای جعلی، از فریبکاری بازار عصبانی می شوند اما با نگاهی واقع بین باید بپذیرند که احتمال وقوع چنین اتفاقی در راه "حفظ وحراست از آثار باستانی" هیچ گاه منتفی نیست. در واقع، جرم واقعی بازار نه فریب مجموعه داران، بل­که ایجاد زمینه ای است که در اثر آن، آثار تاریخی دیگر ممالک از سایت های مربوط به آن ها سرقت می شود و در مسیر رساندن آن ها به بازار، طبیعتا جرایم دیگری از قبیل قاچاق و رشوه نیز رخ می دهد...
فرهنگ جعل جامعه ای بسته و ناپیدا دارد و اطلاعات آن  نیز پنهان و زیرزمینی می ماند، مگر در مواردی نادر که نکاتی در گوشه ای از جهان زمزمه شود. اگر مطالعه ی جعلیات در یک محدوده ی وسیع و بین المللی صورت پذیرد حقایق ناامید کننده ای آشکار خواهد شد:  
- یک مدیر موزه را در نظر بگیرید که مانع انتشار اطلاعاتی مبنی بر جعلی بودن یک اثر می شود چراکه قبلا آن را به عنوان یک اثر اصلی منتشر کرده اند. گاهی این اثر جزو اموال موزه هم نیست اما به عتیقه فروشی تعلق دارد که گاه و بیگاه پول و یا آثاری به موزه اهدا می کند. بنابراین مدیر به کارمند مربوطه توصیه می کند که "مطلب منتشر نشود" و جمله ای شبیه "برای شما چه اهمیتی دارد؟ این اثر قبلا معرفی شده است" را به او گوشزد می کند...
- در موارد نادری، کارمند موزه موضوع جعلی بودن یک اثر را به اطلاع مدیریت می رساند و پیشنهاد حذف اثر از فهرست آثار را مطرح می کند اما مدیر با تکبر دستور می دهد که اثر در سیاهه موزه یا در سالن نمایش باقی بماند و یادآور می شود که او رئیس است و شخصا در این موارد تصمیم می گیرد. او سابقه ی درخشان مدیریت خود را نیز خاطر نشان می سازد و دانش  و حوزه اختیارات خود را یادآور می شود...  
- برخی موزه داران از حذف مجعولات از سالن موزه خودداری می کنند چراکه اگر تمام آثار حذف شود دیگر جذابیتی برای بازدیدکنندگان باقی نخواهد ماند و او نیز حمایت مدیران مجموعه را از دست می دهد.
- بایگانی موزه که اطلاعات یک اثر مجعول را ثبت می کند معمولا حاوی اسناد و دستوراتی محرمانه است که برخی شبیه آنچه ذیلا خواهد آمد هستند: "آزمایش روی اثر ممنوع است" ؛ "عکس برداری از اثر ممنوع است، خصوصا عکسی که شرح قدمت نیز در آن باشد" و یا "هیچ اشاره ای به اصالت اثر نشود". مفهوم تمامی این قبیل جملات آن است که اطلاعات مربوط به اثر جنبه عمومی نمی یابد و هیچ گاه اجازه تحقیق در مورد آن صادر نمی شود...
- فروشندگان و متصدیان موزه و مجموعه دارها در پاسخ به استفساریه ها در مورد یک پیکره انسانی یا جانوری سفالی اظهار می دارند که این اثر تحت آزمایشات فنی قرار گرفته است. ذکر چنین جمله ای فی نفسه و بی هیچ شرحی به مفهوم ضمنی صحت اصالت اثر به کار می رود، هر چند که در واقع، نتیجه این آزمون منفی بوده باشد. شخصا بارها این جمله را شنیده ام و در پاسخ به تقاضای من مبنی بر مشاهده گزارش مکتوبی از آزمایش، قول ارسال نسخه ای از آن را دریافت کرده ام اما هیچ وقت گزارشی برایم ارسال نشده است....
- محققی از ارائه یک تأییدیه مکتوب مبنی بر جعلی بودن یک اثر در یک موزه یا مجموعه شخصی یا مطبوع در یک کاتالوگ خوددداری می کند. او نگران است که مالک، ناشر و یا دستیاران تحقیق به اقدامی تلافی جویانه دست زنند و موقعیت شغلی یا دوره کارورزی یا امتیازات و توصیه نامه ها به خطر بیفتد که در آن صورت، او و همچنین شاگردان اش از تبعات آن متأثر خواهند شد...
عضو رسمی یک مؤسسه مهم و معتبر که به طرز وسیعی بر موجودی آثار باستان (و غیرباستانی) یک مجموعه ی شخصی مطالعه می کند، یک داشجو را از تحقیق روی این آثار باز می دارد. اگر آن دانشجو موارد مربوط به جعلیات این مجموعه را از رساله خود حذف نکند، آن عضو رسمی مؤسسه مانع ادامه کار و دریافت مدرک آن دانشجو خواهد شد و دانشجو مجبور است تا شانس خود را در مؤسسه دیگری بیازماید...
- قرار است پروفسور الف برای ایراد چند خطابه به مؤسسه ای به ریاست پروفسور ب دعوت شود. رئیس مؤسسه به دانشجویان توصیه می کند که از طرح سئوال در باب جعل خودداری کنند. او می داند که پروفسور الف چندین اثر مجعول را به عنوان آثار تاریخی در نوشته های خود معرفی کرده است. دانشجویان نیز چاره ای جز اطاعت ندارند چراکه در غیر این صورت با مشکلاتی از قبیل اخراج و توصیه نامه ای نه چندان مثبت و رفتاری تحقیر آمیز مواجه خواهند شد...
- از دانشجویان شرکت کننده در سمینار فارغ التحصیلی خواسته می شود که یک عتیقه خاور نزدیک را از دیدگاه های مختلف بررسی کنند. هریک از دانشجویان به نکاتی اشاره می کند و عاقبت اجماع بر جعلی بودن اثر حاصل می آید. استاد پروفسور الف نظر دانشجویان را می پذیرد اما مؤکدا اخطار می کند که این فقط یک تمرین در زمینه تاریخ هنر بوده و اگر هریک از دانشجویان چیزی از این مطالب را انتشار دهد آن گاه باید حتی تصور یافتن شغلی در یک مرکز آموزشی یا موزه را به فراموشی بسپارد...
- موزه داری از یک کارشناس دعوت می کند تا از اشیای باستانی موزه اش فهرستی تهیه کند. از این کارشناس که از جمله معدود متخصصان در باب اشیای مورد نظر است خواسته می شود که اصلا به موارد مشکوک اشاره نکند، فقط واژه "منحصر به فرد" در توصیف این موارد کافی خواهد بود. در واقع، موزه دار با این توصیه فاش می کند که برخی اقلام "مسئله دار"ند یا بدتر از آن، شخص کارشناس نسبت به برخی موارد مشکوک شده است. کارشناس مذکور دعوت موزه را رد می کند بنابراین، شخص دیگری که کم تر سخت گیری کند و مشخصا از دانش کم تری در زمینه  مورد بحث برخوردار باشد دعوت می شود تا فهرست کاملا منطبق بر میل کارفرما تنظیم شود...
- کارشناسان لفظا یا کتبا اصالت عتیقه های فروشندگان را تأیید می کنند که البته برخی از آن ها مجعول است. در یک مورد بسیار نامطلوب و زشت، فروشنده از کارشناس مشخصی برای اقلامی خاص تقاضای تأییدیه اصالت نمود. کارشناس مذبور که اصولا به ارائه چنین خدماتی شهرت داشت در قبال دریافت چند قلم عتیقه  خاص به این خواسته تن داد. او گرچه از دانش کافی در این رابطه برخوردار نبود با این حال گزارش خود در باب تعدادی از همان قبیل را تنظیم کرد. تمام اشیا طبق این گزارش، درست و باستانی و گران قیمت بودند. تمام این تأییدیه ها از مجرای فرهنگ جعل صادر می شوند...
این تبانی آگاهانه  متخصص و فروشنده و مجموعه دار نباید با تأییدیه لفظی ای که فروشنده مبنی بر تأیید متخصص الف در خصوص اصالت کالای مورد حراج نقل کرده است، اشتباه شود. اظهارات لفظی یعنی آنچه فروشنده به نقل از یک متخصص اعلام می دارد گاهی قرین واقعیت نیست. بارها به من گفته اند که اسم من  یا دیگر همکاران مرا به همین ترتیب نقل کرده اند، درحالی که اصلا آن کالا را ندیده بودم و اگر هم دیده بودم، اصالت آن را تأیید نکرده بودم. پیتر هاپکرک نیز در شماره 19 آوریل 1973 London Times گزارشی ارائه کرد که بر اساس آن، فروشندگانی به منظور تأیید اصالت دسته ای از ظروف یونانی به جعل اسناد و امضای متصدیان موزه بریتانیا دست برده اند...
- متخصصین از خرید جعلیات توسط موزه ها و همچنین مجموعه های شخصی حمایت می کنند چراکه این روشی مقبول و ارزشمند برای حفظ این اموال "یتیم" است. چنین ادعاهای دل فریبی در اغلب مباحث مربوط به جعل مطرح می شود. برخی کارشناسان، اشیاء جعلی (یا اصلی) را با عنوان "نمونه شگفت آوری" معرفی می کنند که طی "حفاری های اخیر" به دست آمده و گاهی واژه مردم پسند و هیجان آور "کشف" را در ارتباط با آن به کار می برند. گاهی منشأ مشخصی را نیز برای آن تعین می کنند. آن ها مطمئن اند که یک فروشنده آن را به تملک درآورده و همین گزارش تخصصی نیز بازار خوبی را برای آن شیئ تضمین می کند.
- مدیر یک موزه گفت که با علم به اصالت یکی از عتیقه های مهم موزه، به یکی از همکاران مؤسسه اجازه داد تا در سمپوزیومی آن را جعلی معرفی کند. او با ژستی حق به جانب سکوت اختیار کرد تا اتهام دروغین این همکار بعد از ارزیابی آن شیئ روشن شود. در نتیجه، شخصیت حرفه ای آن همکار تخریب شد و این خبر در موقعی مناسب در تمام محافل حرفه ای طنین افکند...
این حکایت ها فقط گوشه ای از فرهنگ جعل و کارکردهای آن را بیان می کنند اما از همین مختصر نیز می توان به ردپا هایی دست یافت که از افرادی که آزادانه در آن فعال اند و به گوشه و زوایای آن سرکشی می کنند به جا مانده است. این افراد در لباس مدیر موزه و متخصص و غیره، بخش مهمی از بدنه فرهنگ جعل را تشکیل می دهند. نمونه های دیگری نیز از فعالیت های علنی و خاص به دست می آید که آشنایی با آن راه گشا است. از جمله این فعالیت های آشکار، تشریفات و مراسمی است که در موزه ها  برگزار می شود و من نمونه هایی از آن را در این کتاب ذکر کرده ام...
در چنین بافتی، به جاست که قدری به شرح حقایق موجود در سیاست های مدیریتی موزه بپردازیم. شواهد گویای آن است که احتمالا تمامی مدیران موزه ها، فارغ از معیارهای تخصصی، هنجارهای خاص خود را دارند. بسیاری از موزه دارهای صاحب آثار هنری باستان، دارای تحصیلاتی کم تر و پائین تر از متخصصان این رشته اند و اهمیت چندانی برای تحقیق قائل نمی شوند و بنابراین، هیچ کمکی به باستان شناسی نمی کنند. خرید اشیاء عتیقه نخستین الویت برای یک موزه دار است. علی رغم اهمیت بسیار زیاد موضوع، این مطلب کماکان غیر قابل درک است که چرا بسیاری از اشیاء باستانی موزه ها، حتی آن ها که از اصالت واقعی برخوردار اند ارزش تاریخی ناچیزی دارند و حتی گاهی از لحاظ باستان شناسی هم چندان مهم نیستند...
فرهنگ جعل تاکتیک دیگری هم دارد که منحصر به موزه نیست. فرهنگ جعل بااستفاده از این تاکتیک، ماهیت وجودی جعل را بی اهمیت جلوه می دهد، آن را یک مشکل جزئی و محدود به مواردی "ناچیز" بر می شمارد و طرح آن را مطلبی مضحک و قابل اغماض می داند. به دنبال این موضع، خاطر نشان می سازد که البته داشتن یک عتیقه جعلی ضروری و گاهی مایه مباهات است. آمیه به مثال هایی از این مورد اشاره می کند. او دیدگاه منتقدان را نکوهش کرده و می گوید "در واقع تمام اجناس عتیقه فروشی ها جعلی است". من حتی یک نفر را هم نمی شناسم که چنین ادعای نامربوطی را مطرح کرده باشد. آمیه هم اسمی از کسی به میان نمی آورد. حال از خود می­ پرسم که اگر تمام اجناس در بازار عتیقه جعلی بودند دیگر انتشار این کتاب چه لزومی داشت؟
به هر حال، آمیه پس از این مقدمه به دفاع از خرید جعلیات به عنوان یک ریسک ضروری برای آن کسانی می پردازد که می پندارند حفظ میراث گذشته فقط از طریق خریدن عتیقه های غارت شده از دیگرنقاط امکان پذیر است...
این که هوینگ آثار آمیه یا پوپ را خوانده باشد یا خیر، نمی دانم؛ اما او هم توصیه های عقلانی خود را برای توجه موزه داران خاطر نشان کرده است . گویا بنا به آموزه های این اشخاص، باید سیاست "پس از فروش به هیچ عنوان پس گرفته نمی شود" را با رغبت پذیرفت و به روی همکاری که یک عتیقه تقلبی خریده بود لبخند زد. اگر کسی چنین چیزی خرید، باید خود را توجیه کند و بداند که "هیچ کلکسیونر مهمی نیست که تا کنون عتیقه قلابی نخریده باشد"...
هر دو مقاله دفاعیاتی به ظاهر اخلاقی در باب بی عیبی و صحت عتیقه هایی بود که پوپ قبلا و هم در آن روزگار فروخته بود و دیگران را نیز به خرید از خود دعوت می کرد. این مقالات همچنین راهنمایی برای مصون ماندن از فریب شیادان و مقابله با محققین بی سوادی بود که جعلیات را در همه جا می دیدند. از این دیدگاه، این مقالات به عنوان راهنمای خرید عتیقه به شمار می رفت، آن هم توسط کسی که خود یکی از فعال ترین فروشندگان و حافظان میراث گذشته در بازار بود.
کتاب گیرشمن (1976) هم کاتالوگ حراجی، هم دفاعیه ای به نفع اقلام آن (صاحبان این اجناس ذکر نشده اما همگی جزو جعلیات اند) و هم اقدامی در جهت انکار وجود تقلب است...
نویسنده مقاله ابتدا راهنمایی هایی در باب روش کشف گنجینه های باستانی یا بی راهه ها و پنهان کاری های جهان عتیقه فروشی ارائه می کند و همین که توجه خواننده را به پشت هم اندازی ها و فریب کاری های این جهان جلب کرد و او را مطمئن ساخت که نویسنده در حال تشریح آن چیزی است که فروشندگان انجام می دهند، به ناگاه رازی حیرت آور را فاش می کند و می گوید: "در واقع از مسیر همین دنیای عتیقه فروش ها است که بسیاری از گنجینه های باستانی به کلکسیون های مغرب زمین راه یافته و اسباب رضایت علاقه مندان هنر ایرانی را فراهم آورده است."
همین عتیقه چی ها بودند که دو پیکره زیبا، یکی نیم تنه ی نقره ای یک زن پارتی و دیگری کله نقره ای یک شاه ساسانی، که هر دو تقلبی اند را به یک موزه ملی در ایالات متحده فروختند...
موزه ها با مصونیت کامل به کار خود ادامه می دهند و به کل منکر وجود مسئله جعل می شوند و حتی از طرح آن نیز اجتناب می کنند و با موفقیت، مقامات کشور را در راستای حفظ اسرار خود قانع می کنند. در نمایشگاهی که اخیرا توسط موزه بریتانیا برگزار شد فقط چهار قطعه عتیقه خاور نزدیک به نمایش درآمد که تمامی این اقلام قبلا در ردیف جعلیات منتشر شده بود. هیچ اثر باستانی جعلی دیگری منتسب به خاور نزدیک از طرف موزه بریتانیا آورده نشد... کوهون در اقدامی روشنگر به معرفی برخی جعلیات ساسانی دست برد که در موزه های ایالات متحده نگهداری می شدند... گزارش مشابهی نیز به همان دلایل توسط نوریک تنظیم شد.
ریگوی نیز مرور روشنگری بر سنجاق طلایی مانیوس کرده است. محققین از مدت ها پیش آن را حامل قدیمی ترین دستخط لاتین می پنداشتند اما اینک مشخص شده که این اثر تقلبی است...  
اونگر در یک جمله همه چیز را بیان می کند: "تا زمانی که کلکسیونرها به گردآوری آثار باستانی مشغول باشند عقیقه قلابی هم وجود دارد و هرچه این تقاضای بازار افزایش یابد به تبع آن، جعل و تقلب هم بیش تر می شود."..
جدا از شهوت و میل شدید، آنچه که کلکسیونرها به عنوان منبع قدرت در اختیار دارند تا تاریخ جهان را به ویرانی بکشند ثروت است. کسی که می خواهد به حوزه گردآوری عتیقه جات وارد شود باید منبع مالی بسیار قدرتمندی داشته باشد. این عامل بسیار قوی در همه موزه ها نفوذ کرده و تمامی رفتار این مؤسسات را هدایت می کند...
این موزه های ساختگی، اشیاء موزه ای خود را ابتیاع می کنند و اغلب از حمایت های مالی در این راه بهره می­ برند. اشیائ مذکور عمدتا آثار هنری یگانه و منحصر به فردی مثل یک گلدان خالی یاچراغ سفالی است که در خلال سفری به اسرائیل خریداری شده و یا جعلیاتی است که از بازار محلی و یا بازهم در خلال سفرهای گردشی و توریستی به تملک موزه در آمده اند. در هر دو حالت، حمایت مالی چندین برابر قیمت اصلی برآورد می شود. من شخصا دو مؤسسه از این قبیل را می شناسم که تا کنون حتی دست اداره درآمد نیز به آن ها نرسیده است...
گردآوری آثار هنری باستان (عتیقه جات) فی نفسه کاری غیر اخلاقی است. نسبت گردآوری عتیقه به باستان شناسی مثل نسبت تجاوز به عشق است.
نه تنها موزه داران، بل­ که محققین و اساتید دانشگاه و باستان شاسان نیز (البته در درجات مختلف) از موزه ها و کلکسیون ها حمایت می کنند. آن ها در کنار موزه دارها و کلکسیونر ها، در کمیته های هنری موزه ها خدمت می کنند و آن ها را در خریدهای شان یاری و راهنمایی می کنند، اصالت اشیاء را تأیید می کنند و اطلاعات مربوط به نسخه های محتمل اصلی را محفوظ نگه می دارند....
برخی اساتید گاه و بی گاه از یک کلکسیونر و یا عتیقه فروش برای حضور در کلاس و یا سمینارهای دانشگاه دعوت می کنند تا دانشجویان دوره های مقدماتی و همچنین تکمیلی، برای تحصیل در تاریخ هنر و باستان شناسی انگیره قوی تری یافته و به طرز مؤثرتری به حفظ آثار هنری بپردازند. آن ها ذکاوت و تیزفهمی مهمانان خود را می ستایند و از خریدهای بی نظیر و حیرت آور آن ها تعریف می کنند و به تمسخر فساد و حماقت ایتالیایی ها و یونانی ها و ترک هایی می پردازند که به خیال خود، می توانند این اقلام را به وطن بازگردانند...
برخی محققین خدمات مشابهی به فروشندگان و دلالان آثار باستانی ارائه می­ کنند و تأییدیه اصالت می دهند و مشتری پیدا می کنند و از موقعیت خود در انجام معامله بهره می برند و از فروشنده به عنوان یک شخصیت جهانی در این رسته تعریف می کنند. این چنین است فضای کلی فرهنگ کلکسیون داری، فرهنگی که برای مطالعه موضوع جعل بسیار مهم است چراکه اقلام جعلی بی شمار و متقلبانی پرتعداد در آن حضور دارند...

این که هیچ واقعیتی در ورای نوشته های این نویسندگان وجود ندارد مهم نیست، روال قاعده مند بازاری این اطلاعات را با اطلاعات سایت حفاری شده همگون می کند و همه را در یک بانک اطلاعاتی باستان شناسی گردآوری می کند. دانشجویان، این روال قاعده مند را از اساتید خود می آموزند و همین آموزه ها را در آینده به دانشجویان خود انتقال می دهند و هیچ گاه در جزئیات آن تحقیق نمی کنند مبادا کذب آن فاش شود. من قصد ندارم بر سر این که یک نقشه ی آگاهانه ای در پس این ماجرا هست یا نه بحث کنم اما به هر حال وجود حقه و افسونگری محرز است...
پرونده ی یک اثر باستانی را به من نشان دادند که توسط موزه ای در ایالات متحده خریداری شده بود. فروشنده مدعی بود که اصالت آن به سایتی در عراق باز می گردد. وقتی به مدیر اطلاع دادند که مؤسسه ای از یک کشور همسایه خواهان اطلاعاتی شامل اصالت محل این اثر است، فروشنده به موزه توصیه کرد که شیئ را به عنوان اموال یکی از ایالات امریکا معرفی کنند که به مدتی بسیار طولانی مالک آن بوده است. این مطلب، خود گویای همه چیز است و هم اصالت محل و صداقت فروشنده را روشن می کند...
تحقیقات واقعی باستان شناسی روشن کرده که برخی جعلیات از روی عتیقه هایی ساخته شده که از حفاری سایته ای واقعی به دست آمده اند اما اصل و جعل در بازار به هم آمیخته است. دیرینه جعلیات قطعا ساختگی است اما اصالت زیرخاکی های واقعی هیچ گاه به درستی معین نمی شود. دلالان عتیقه در این رابطه تنها مجرمان ماجرا نیستند چراکه اصالت های ساختگی و تأیید آن ها به عنوان آثار باستانی که از مجرای فروشندگان منتشر می شود، در واقع همان افسانه هایی است که محققان و موزه داران می آفرینند و آنها را در کاتالوگ ها و مطبوعات شان، عتیقه هایی مکشوفه در سایت های فلان و فلان معرفی می کنند. این ریشه تمام افسانه پردازی ها است و همه  ما قربانیان فقدان یک عکس العمل علمی در قبال این وقایع و عدم کفایت دانش شده ایم و باستان شناسی از همین نقطه است که آسیب می بیند. مشکل همچنان باقی آن است که بسیاری از محققین حتی پس از دستیابی به واقعیت، ترجیح می دهند که آن را نبینند و در پیله ی خود باقی بمانند...
باستان شناسی بازاری آثار هنری و نمادنگاری خاصی به دنیای امروز معرفی کرده که هیچ گاه باستان شناسی پرزحمت به آن دست نیافته است. فهرست این آثار شامل جعلیات فراوانی است:
هنر هخامنشی:
- آئینه هایی با نمودهای پیکره ای
- مدال
- مجسمه
- بشقاب هایی با نقش مایه های پیکره ای
- گونه ای وسیع از کوزه های دسته دار
- گونه وسیعی از ظروف جانوری شکل دسته دار
- پیکره ها و مناظر نقش برجسته تخت جمشیدی جدید
- سلاح های طلایی
- ظروفی ساخته از سنگ ها و فلزات قیمتی
- گونه ای وسیع از جواهرات...
هنگام بررسی اصالت یک اثر در کتاب حاضر، در وهله نخست می گوئیم که اصلا زیرخاکی نیست. معیار ما برای این ادعا کاملا ساده است: سبک، نمادنگاری، نقش مایه ها و تکنیک های تولیدی شیء مورد نظر نمی تواند با دیگر اجزای فرهنگی که به آن انتساب یافته مطابقت کند. تمام اشیاء غیر زیرخاکی که در این مجلد ذکر شده موضوع این سئوال است که "چرا اصلی است؟"...
محققین با استفاده از حقوق حرفه ای، خود را مجاز می دانند تا آثار عجیب و غیر متعارف را با عنوان هیجان آور "بی نظیر" معرفی نموده و در تحلیل باستانی آن، هرچه بیش تر اغراق کنند. آن ها در این قیاس های صوری، معمولا جزئیات خاص را نادیده می گیرند و بنابراین، ما را با یک قیاس منطقی و باستان شناختی غلط روبرو می کنند، مثلا یک کوزه کوچک با دسته های جانوری شکل را فقط به دلیل شباهت ظاهری، محصول عهد هخامنشی به حساب می آورند...
حال از آن چه اینک خواهد آمد معلوم می شود که بسیاری از اشیاء غیر زیرخاکی، هرکدام داستانی دارند و اگر کسی به آن ها گوش کند، با صدای بلند و به وضوح در مورد قدمت و تاریخچه خود خواهند گفت: "ما صرفا برای فروش ساخته شده ایم". در واقع، این حقایق است که مورد توجه مطالعه حاضر خواهد بود...
علاوه بر این، کوشیده ام تا برای پوشش هرچه به تر مطلب جعل، تعداد کافی عکس تأمین کنم. در این جا خاطر نشان می کنم که عده ای از موزه داران و مجموعه داران با سخاوت تمام اجازه دادند تا از آثارشان عکس برداری کنم. این کوشش از آن جهت صورت گرفت که در واقع، عکس، مهم ترین مکمل اطلاعات مکشوفه است و بدون آن، نمی توان بر تمامی جوانب تحقیق و تدوین اشراف یافت...
من پرونده بزرگی در مورد جعل آثار ساسانی دارم که نمونه هایی از آن به طرز مشهودی کاملا جدیدند و حتی یک غیر متخصص هم می تواند آن را تشخیص دهد. اجرای بعضی از آن ها بسیار ضعیف است. جدا از دانش ناکافی من در این زمینه، این فرهنگ خارج از حوزه سنتی تاریخ نگاری خاور نزدیک باستانی رشد کرده و به همین سبب مختصرا در این جا مورد بحث قرار گرفت و با تصاویر محدودی همراه شد. جعل آثار ساسانی احتمالا فراتر از صدها قلم است که همه در کلکسیون ها موزه ها و مجموعه های شخصی نگهداری می شوند. تعداد جعلیات منتسب به ساسانی بسیار زیادند و کتاب جامعی در باب این آلات مجلل اما جعلی ساسانی که یکجا به ذکر اصالت و منشأ و مشخصه های بازاری آن ها نیز بپردازد، مسلما برای یک متخصص غنیمت بزرگی است... (ادامه دارد)
نظرات 42 + ارسال نظر
abbas دوشنبه 21 فروردین 1391 ساعت 11:02 ق.ظ

http://books.google.ca/books?id=yZC5FfAbtH8C&printsec=frontcover&source=gbs_ge_summary_r&cad=0#v=onepage&q&f=false

آقای abbas. طبق معمول باز نشد.

یکی دیگه دوشنبه 21 فروردین 1391 ساعت 02:10 ب.ظ

اولا هزاران احسنت به این مقاله

دوم خواهش می کنم چند برگی از کتاب را اسکن کرده و به عنوان سند مقاله ارائه نمایید

سوم اگر ممکن است نظرتان را راجع به این آیه مبارکه بیان کنید:

تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ ۖ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُم مَّا کَسَبْتُمْ ۖ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿١٣٤﴾بقره

علیرضاـ۱ دوشنبه 21 فروردین 1391 ساعت 03:01 ب.ظ

سلام

ایا کسی از این کتاب مورد ادعا ویکیپدیا اطلاعی دارد.

. هرتسفلد در سال ۱۹۰۷ تز دکترای خویش را که در مورد پاسارگاد نوشته شده بود به استادان خویش ادوارد مایر Eduard Meyer و اشتفان ککوله Stephan Kekulé عرضه نمود و به اخذ درجه دکترا نایل گردید. موضوع تز دکترای وی در همان سال بصورت کتابی چاپ و منتشر گردید.

استاد تا انجایی که میدانیم هرتسفلد در پاسارگاد کار انچنانی انجام نداد.و بقیه به عهده استروناخ و اشمیت بود.

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%B3%D8%AA_%D9%87%D8%B1%D8%AA%D8%B3%D9%81%D9%84%D8%AF

دنبال کردن نمونه ها، از نوع شخص و یا شئی، بی استثنا سر از مستراحی بیرون می کند که باستان شناسی و تالیفات تاریخی نوع یهودی آلوده کرده اند.

مسعود سنجری دوشنبه 21 فروردین 1391 ساعت 06:08 ب.ظ

برادر بزرگ استاد پورپیرار
سلام علیکم

یادداشت بسیار زیبا و مهمی است. جدا تشکر می کنم. ضمنا لینکی که آقای عباس در بالا قرار داده اند مربوط به نسخه اسکن شده همین کتاب است. سرافراز و سلامت باشید

والسلام علیکم
فی امان الله

آقای سنجری. موش هایی که چند قرن مدام مشغول جویدن حقایق تاریخ و فرهنگ جهانیان بودند، اینک خود را در تله بنیان اندیشی گرفتار می بیند.

یه نفر دوشنبه 21 فروردین 1391 ساعت 06:39 ب.ظ

سلام و خسته نباشید
با تشکر از زحمت های جنابعالی برای افشای دروغ های بزرگ تاریخ ما .

اینجانب از اول معتقد بودم رشته های تاریخ و باستان شناسی هر دو زیر مجموعه رشته سیاست هستند و با صلاح دید مراکزی رشد و نمو می یابند و بعید است یک تحقیقی تاریخی مستقل ، که بنیان های حکومتی یا سلسله ای را تایید نکند اجازه انتشار یابد ، هر چند موقع ابراز این نظر عده ای یا می خندیدند و یا بحث به جا های باریک می گشید .

یه نفر دوشنبه 21 فروردین 1391 ساعت 06:42 ب.ظ

بقیه ) به تاریخ مذهبی و دینی که بنا به دلایل متعدد نمی توان دست زد ولی خدا به شما عمر پر برکت دهد که دروغ های بزرگ و رایج تاریخ شرق میانه را بر ملا می کنید .
الله یاورتان باد
انشالله در فرصتهایی دیگر تاریخ تشییع هم به همین شیوه عقلانی به نقد کشیده شود

ساکت دوشنبه 21 فروردین 1391 ساعت 10:42 ب.ظ

سلام استاد بی همتا

مقاله کوبنده ای بود . دست شما درد نکنه.

ولی این جمله شما که گفتید :

«در سال های نخست قرن 21، کتابی منتشر شد با نام «دروغی که بزرگ شد، وسعت جعل در فرهنگ های باستانی مشرق زمین» اثر اسکاروایت موسکارلا، که نسخه های آن را مراکز فرهنگی کنیسه و کلیسا از کتاب فروشی ها جمع آوری کردند.»

جای تردید داره. چون وقتی اسم «Oscar white muscarella» رو تو گوگل سرچ می کنی هزاران صفحه مطلب باز شده و تازه کتابش هم بصورت اینترنتی موجوده :


http://www.google.com/imgres?imgurl=http://books.google.com/books%3Fid%3DyZC5FfAbtH8C%26printsec%3Dfrontcover%26img%3D1%26zoom%3D1%26edge%3Dcurl&imgrefurl=http://books.google.com/books/about/The_lie_became_great.html%3Fid%3DyZC5FfAbtH8C&usg=__cLIKHmrF5dlwq-fTjA-u1wa5d_8=&h=181&w=128&sz=12&hl=en&start=16&zoom=1&tbnid=QHL23PrktB_5VM:&tbnh=101&tbnw=71&ei=ph2DT7nGIIOp4gSCrqnIBw&prev=/search%3Fq%3Doscar%2Bwhite%2Bmuscarella%26hl%3Den%26gbv%3D2%26tbm%3Disch&itbs=1

اونهم در آرشیو کتابخانه گوگل که خیلی معروف هست .


البته نکته قابل تامل این هست که این کتاب حتی یکبار هم از اون آدرس دانلود نشده!!!

مطالب این آدرس هم در مورد نحوه کشف تمدن جیرفت که می گن با کشف اون اساس نظریات باستان شناسی جهان حسابی تکان خورده جالب و موید نظرات شما مبنی بر مسکوت گذاشتن آمدانه تمدن های ما قبل هخامنشی هستش ، بخصوص این بخشش :

http://www.tarikhema.ir/iran-bastan/IRAN/article-1633/%D8%AC%DB%8C%D8%B1%D9%81%D8%AA-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%8A%D8%AE-%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D9%88-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA


« اولین بار کی اسم جیرفت به گوشتان خورد؟
سال ۲۰۰۱ میلادی خبرهایی درباره جیرفت در آمریکا به ما رسید. همان سالی که برای کار در تپه ازبکی به ایران آمدم، از زبان همکاران ایرانی‌ام در جریان کشفیات حاصل از حفاری‌های غیرمجاز در این منطقه قرار گرفتم. از همان جا تصمیم گرفتم در کاوش‌های جیرفت با پروفسور مجیدزاده همکاری کنم.


--(((( حدود ۱۰۰ سال پیش باستان‌شناسی به اسم اشتاین در منطقه جیرفت سفال‌هایی چند هزار ساله را پیدا می‌کند و در دهه ۷۰ میلادی، کاوش‌هایی هم در شهداد صورت می‌گیرد که نتایج خوبی دارد. پس چرا باستان‌شناسان خودشان در این منطقه کار بیشتری نکردند و منتظر حفاری‌های غیرمجاز و غیرعلمی شدند؟ ))))))
پاسخ آن ساده است؛ چراکه هیچ پیش‌بینی و احتمالی برای رسیدن به چنین گستره تمدنی را تصور نمی‌کردند. اگرچه حفریات سال‌های دهه ۷۰ میلادی در منطقه شهداد و تپه یحیی در نوع خودشان اهمیت داشتند؛ اما در مقایسه با یافته‌های جیرفت بسیار کوچک بودند. درواقع تا پیش از حفریات غیرمجاز در قبرستان باستانی مطوط‌آباد، هیچ کس فکر نمی‌کرد با چنین حجم و تعداد فراوان آثار هنری، دست‌ساخته‌ها و بناهای کهن در این منطقه روبه‌رو شود. »

با عجب حرومزاده هایی طرفیم . یکی نیست بگه هالو خودتی ، پس چرا برای کشف هخامنشیان زمین و زمان رو درو کردید و یا آثار جعلی ساسانیان رو به ملت قالب می کنید ، ولی تمدن سوخته جیرفت و ... مسکوت میمو نند ؟

اقای ساکت. کتاب دست من پس از عنوان، قید جلد اول را هم دارد. مطالبی که آورده اید تا این جا که دیده ام، در مقدمه کتاب نزد من نیست و هیچ اشاره ای به تمدن جیرفت ندارد. اطلاعات سال پیش گوگل و امازون تنها از وجود یک نسخه تمیز و دو نسخه دست دوم خبر می داد. در مجموع اگر این منتقد باستان شناسی جاعلانه از پروفسور مجید زاده نام می برد که هنوز جرات اظهار نظر در باب مستند تختگاه هیچ کس را نداشته است، پس در پشت این کاوش ها و اشیاء و موزه ها و مجموعه داران خبرهای ناسالمی در گردش است. در امریکا و انگلستان و آلمان کتابی منتشر کرده اند که عنوان اصلی آن ناصر پورپیرار است. نسخه ای از آن به دستم رسید. سند تمام عیاری در اثبات و تسلط مطلق حماقت و پریشان بافی در باستان شناسی جهان است. به ترین خطاب شایسته برای این گروه همان عنوان حرام زاده است.

aydin دوشنبه 21 فروردین 1391 ساعت 11:52 ب.ظ http://biryol-az .blogsky.com

بلایی که بر سر آن دانشجویان معترض می آمد برای بنده نیز تکرار شد .

man سه‌شنبه 22 فروردین 1391 ساعت 12:17 ق.ظ

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺳﺘﻤﺮﯾﺰﺍﺩ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺍﺭﻭ~ﺍ ﭼﺎ~ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﭼﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺁﯾﺎ ﻗﺎﺑﻞ ﺩﺳﺘﺮﺳﯽ ﺍﺳﺖ ؟

نسخه ای از ان را در اختیار دارم. ملقمه غریبی است.

مسعود سنجری سه‌شنبه 22 فروردین 1391 ساعت 01:22 ق.ظ

برادر بزرگ استاد پورپیرار گرامی
سلام علیکم

نام غیاث آبادی همواره مرا به یاد سریال دائی جان ناپلئون می اندازد. این غیاث آبادی هم ایکاش قبل از نظر دادن درباره شما زحمت این را بر خود هموار می کرد و مطالبتان را می خواند. بگذریم در اینجا نظر آقای مرادی غیاث آبادی درباره شما را می آورم:

"در ستایش پورپیرار

رضا مرادی غیاث آبادی
دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱


در مدتی که برخی واقعیت‌های متکی بر اسناد تاریخی را در باره کورش هخامنشی می‌نوشتم، نامه‌های متعددی به دستم رسید که ضمن تهدید و فحاشی‌، نظر مرا در باره آقای ناصر پورپیرار جویا شده بودند و یا مرا با ایشان مقایسه کردند بودند. لابد خیال می‌کردند که حالا خودم را از ترس در جایی پنهان می‌کنم. آشکار است که چنین فرمایشاتی بخاطر ناتوانی از ارائه پاسخی مستدل و منطقی، و نیز نگرانی از پرتوی نوری بود که بر دروغ‌های تاریخی مقدس‌نمای آنان افتاده بود و مریدان را دچار شک و تردید کرده بود.

با این حال از آنجا که در بیان نظرات و دیدگاه‌هایم جسور هستم و خود را آزادمنش‌تر و مستقل‌تر از آن می‌دانم که واهمه‌ای داشته باشم از اوباش کورش‌پرست که عادت به سرکوبگری و تجاوزگری دارند، نظرم را در باره آقای پورپیرار بطور خلاصه می‌نویسم.

نگارنده برخلاف تلقی رایج مطلق‌گرایانه و جاهلانه جامعه امروز که هر شخص یا مکتبی را یکسره تأیید و یا یکسره رد می‌کند، بر این باور است که هیچ شخص یا مکتب یا نویسنده‌ یا محققی وجود خارجی ندارد که کل نوشته‌ها و نظرات او بی‌اساس یا بااساس باشد. هر اندازه که کسی مغرضانه بیندیشد و بنویسد، باز هم ممکن است در میان نوشته‌های او بارقه‌ای از واقعیت‌های قابل تأمل وجود داشته باشد. و هر اندازه هم که کسی واقعگرایانه و منصفانه بیندیشد و بنویسد، باز هم ممکن است در میان نوشته‌های او نادرستی‌هایی از روی عمد یا غفلت وجود داشته باشد.

من همه نوشته‌ها و نظرات آقای پورپیرار را ندیده و نخوانده‌ام، اما تا جایی که خوانده و خبر دارم برخی از نظرات ایشان درست و قابل تأمل و روشنگرانه و منصفانه هستند. از جمله اینکه مفهوم آریا و نژاد آریایی از ساخته‌های استعماری در سده نوزدهم است. همچنین بسیاری از نظرات ایشان را نادرست و اغراق‌آمیز و عجولانه می‌دانم. از جمله اینکه بسیاری از بناهای هخامنشی را ساخته دوران معاصر می‌دانند (در این باره قبلاً نقدی نوشته بودم: «هیچکس را توان مشابه‌سازی تخت‌جمشید و پاسارگاد نیست»). در مجموع نوشته‌های ایشان را به‌رغم نادرستی‌های فراوان، نادرست‌تر از نوشته‌های آریاانگاران و باستان‌پرستان نمی‌دانم که انبوهی از دروغ‌های تاریخی حیرت‌انگیز را به نام واقعیت به خورد مردم داده‌اند.

اما با این همه به چند دلیل آقای پورپیرار را ستایش می‌کنم و برایم شخصیتی قابل احترام و تقدیر است: نخست به دلیل چاپ و نشر کتاب‌ها و مجموعه‌های بزرگ آثار ایران‌شناسی و شرق‌شناسی؛ دوم به دلیل شهامت ایشان در بیان نظرات خود که گوهر کمیابی در جهان امروز است؛ سوم به دلیل استقلال شخصیت و آرا. چهارم به این دلیل که به هیچ شخصیت یا صاحب قدرتی باج نداد و سخنی مطابق با میل او نگفت. پنجم به این دلیل که می‌توانست مثل خیلی‌های دیگر از دکان‌های گوناگون گرایشات مذهبی و ایدئولوژیکی و خرافه‌پرستی و ملت‌پرستی و قوم‌پرستی و کورش‌پرستی و انواع کسب‌وکارهای عوام‌فریبانه دیگر سود و منفعتی به هم رساند، اما نظر شخصی خود را (درست یا غلط) به هیچ منفعت شخصی نفروخت.

امروزه بسیاری کسان به آقای پورپیرار دشنام می‌دهند و سخیف‌ترین تهمت‌ها را به او نثار می‌کنند. کسانی که خیلی‌هایشان حتی یک صفحه از کتاب‌های او را نخوانده‌اند و جز چیز مبهمی در باره‌اش نشنیده‌اند: پان‌ایرانیست‌ها، پان‌ترکیست‌ها، پان‌عربیست‌ها، انواع گوناگونی از اوباش و چماقداران و از جمله بی‌تربیت‌ترین آنان که کورش‌پرستان باشند. این دشنام‌ها به اندازه‌ای فراوان و ناجوانمردانه بوده که نام ایشان مترادف با دشنام شده است.

اما من او را ستایش می‌کنم، فارغ از همه اختلاف‌نظرهای جدی و فراوان. او را ستایش می‌کنم که در جهان کاسبکارانه امروز مردانه در برابر همه حملات ایستاده و به‌رغم همه آسیب‌هایی که دیده است و می‌بیند، از نظراتش دفاع می‌کند، از هیچکس نمی‌هراسد، هرگز سخنی باب میل کسی نمی‌گوید و آزادی اندیشه خود را به هیچکس نمی‌فروشد.

او را ستایش می‌کنم که با نشر آثار تاریخی فراوان (همچون «از زبان داریوش»، «ایران کهن»، «خلاصه تاریخ کتزیاس» و «تاریخ سیاسی هخامنشیان») خدمتی به تاریخ ایران و هخامنشیان و نیز به کورش هخامنشی کرده است که کورش‌پرستان دکاندار و شعارزده به خواب هم نمی‌بینند که حتی سواد خواندن آنها را داشته باشند.

پورپیرار استنباط‌ها و نظرات نادرست دارد، اما مانند پان‌ایرانیست‌ها و پان‌ترکیست‌ها و امثال آنان تاریخ را جعل نمی‌کند."

والسلام علیکم
فی امان الله

آقای سنجری. ایشان به خود اختر باستان شناس لقب داده اند که طبیعتا دست ما به ان ارتفاع نمی رسد.

abbas سه‌شنبه 22 فروردین 1391 ساعت 06:34 ق.ظ

http://www.scoop.co.nz/stories/HL0909/S00139.htm

یکی دیگه سه‌شنبه 22 فروردین 1391 ساعت 11:51 ق.ظ

کوتاه در باره اسکار وایت و کتاب وی

http://www.archaeology.org/0101/etc/books.html


یکی از مصاحبه های اسکار وایت

http://www.scoop.co.nz/stories/print.html?path=HL0512/S00252.htm

محمد پنج‌شنبه 24 فروردین 1391 ساعت 06:51 ب.ظ

خسته نباشید استاد عزیز.
برای هر عاقل و خردمندی تنها یک گذر از دالانهای موزه هایی چون بریتیش میوزیم یا لوور کافیست تا بیشماری این گونه جعل ها را دریابد. تجربه من از لوور این بود که عده ای مشغول عکسبرداری با ژستهای به قول ما گیلانیها من مر قوربان( قربان خودم برم) بودند و عده ای روشنفکر نما در مقابل هر اثر چند دقیقه متمرکز میماندند و من در این فکر بودم که این فرد مثلا از خیره شدن به یک گرانیت قرمز تراش خورده اسید ساب! بدنبال کشف چیست؟ بگذریم ... من جز چند اثر رومی که پیکره های مشهور عریان خدایان را می نمایاند چندان اثر قابل توجهی که به نمایش هنرمندی خالق آن بپردازد نیافتم اما جالب تر از آن این بود که حتی بخش مصر باستان در لوور بسیار کودکانه جعلی بود جز شاید چند اثر! و چند باز سازی گچی از آثار مصری که کار گر گچ گیر به خوبی گچ را به عمل آورده بود!!!
پس از باز دید از چند دالان از هر طبقه پشیمان از هزینه کردن برای بلیط ورودی و عصبانی از برخورد بی ادبانه پلیس فرانسه از آن مرکز تحمیق بشری خارج شدم.
دوستان اگر به موزه ها می روید وقتتان را صرف آثار دور تر از 300 400 سال نکنید !

[ بدون نام ] چهارشنبه 29 شهریور 1391 ساعت 02:58 ب.ظ

سلام
ایا جعلیات تا دوران ناصر الدین شاه بوده و بعد از اون ادامه نداشته؟ پس جعل فتوای شیخ شلتوت در مورد مذهب جعفری چی .جعل صحبت های مرسی ...............

یک مسلمان چهارشنبه 29 شهریور 1391 ساعت 05:56 ب.ظ

با عرض سلام
استاد میشه درمورد این کتاب که در مورد خودتونه بیشتر توضیح بدین

کدام کتاب؟!

ساده دل چهارشنبه 29 شهریور 1391 ساعت 10:51 ب.ظ


سلام

استاد
گویا این مقاله رو چندی قبل هم منتشر کرده بودید

باعث تعجبه که کسی متوجه نشده
شاید استاد میخواستند هوش و حواس بعضی مخاطبین پرمدعای وبلاگ را بسنجند که جز شلوغ کاری و بحثهای بی فایده و نامربوط نیم نگاهی هم به مقالات نمیندازند

ساده دل چهارشنبه 29 شهریور 1391 ساعت 10:53 ب.ظ



با عرض پوزش

الان متوجه شدم نظرات این پست نیز متعلق به همان زمان است
گویا وبلاگ هک شده

فرهاد پنج‌شنبه 30 شهریور 1391 ساعت 01:35 ق.ظ

سلام
مقدمه ای بسیار عالی بود.
مشتاق مطالعه ادامه کتابم .
همان طور که اشاره فرمودید با عدم مجوز چاپ به این کتاب
امیدوارم که آن را مثل کتاب اسلام و شمشیر چاپ کنید که مطالب را یک جا جمع شده داشته با شیم ،انشاا... .
در امان خدا باشید.

حسبناالله و نعم الوکیل...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 30 شهریور 1391 ساعت 09:20 ق.ظ

جناب ساده دل
یه ذره کلامت را مزه مزه کن تا مجبور نشی تست نکره یکجا همه اش را هورتی سر بکشی وبعد عذر خواهی کنی که ببخشید خری بود.
فعلا" که هر ننه قمری برای اظهار وجود "احمی من حماه الجراد"شده و یه فنگی به چاه این جماعت منتقد معتقد می اندازد.
اگر بنیان اندیشی مکتب باشد ؛که هست،گربه محله ما هم می داند که یک مکتب باید پاسخ گوی تمامی سئوالات پیروان اش باشد.واگر آن را هنوز نابالغ ونارس می یابد که در حوزه مباحث فلسفی قرار می گیرد واین بحث وجدل در این صحنه امری عادی است.ولی متاسفانه بعضی حضرات فکر می کنند که بنیان اندیشی منشوری سیاسی است با مرز بندی مشخص و موظف به تبلیغ خطوط فکری مختلف مانند حسین کیهان فروش یا عمرو وزید اند .لطفا"اگر هم توان ویا معذوریتی در توسیع حوزه بنیان اندیشی و تجویز آن در حوزه های جاری را ندارید ومنتظر آنید تا اتفاقات جاری به تاریخ بپیوندد وبعد عصای توجیه و تدلیل را بردارید خوب موقرترید که کامنت های مربوطه را نادیده بگیرید ونخوانید این بهتر است از آن است که به تبع دیگران ندانسته وابله گونه آی دزد آی دزد را بیندازید وعرصه را برای فرار دزد مهیا کنید.

این همه نصیحت عالمانه چرا به نام گذاری پر تمسخر حسین کیهان فروش ختم شده است؟!

ناصر پنج‌شنبه 30 شهریور 1391 ساعت 10:07 ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم
باسلام ودعای خیر
سوءالی در مورد حکایت شیخ خزعل داشتم که ایشان همان حکایت ناصر الدین شاه را داشته یا اصلا موضوع ایشان از اساس دروغ محض است؟چون بعضی ازقدیمیان اهواز که د حال حضر هفتاد ساله هستند از پدر بزرگانشان نقل میکنند که حضور شیخ در خرمشهر واهواز حقیقت دارد.اگر اطلاعاتی در این مورد در اختیارم قرار بدهید ممنون میشم

بی نام پنج‌شنبه 30 شهریور 1391 ساعت 12:42 ب.ظ

استادببخشید که نام بنده از قلم افتاده بود.واما دلیل این شوخی(نه تمسخر)این است که دوستان سابق که قوی ترین دوستان بنیاد اندیش ما نیز هستند درحوزه القایی این آقا بر علیه ما براق می شوند هرچند شاید که فرق ما با این دوستان در کج تابی زبان به اندازه یک مکث لحظه ای ان گور وانگور باشد.

آقای بی نام. افسانه های گرداگرد این آدم تماما ساخت آن لایه روشن فکری است که در سلسله مقالات نیمه پنهان رسوا شده اند. چنان که من سارق صندوق حزب توده معرفی می شوم.

و پنج‌شنبه 30 شهریور 1391 ساعت 07:48 ب.ظ

http://images-00.delcampe-static.net/img_large/auction/000/187/965/953_001.jpg

http://images-02.delcampe-static.net/img_large/auction/000/187/965/952_001.jpg

و پنج‌شنبه 30 شهریور 1391 ساعت 08:32 ب.ظ

http://images.stampwants.com/2xwfh.img

بی نام جمعه 31 شهریور 1391 ساعت 12:02 ق.ظ

استاد عزیز با سلام

شما هیچ گاه نا حق از کسی سخن نمی گویید و به ندرت دیده ام این چنین کسی را تا تراز قیاس با خود تایید کنید.شاید بنده به شخصیت ایشان سطحی نگاه کرده باشم .از ظهر تا به الان تعریف شما وجدان بنده را به یک فعالیت سلبی عجیبی واداشته و بنده را کنجکاو کرده بیشتر در مورد ایشان تحقیق کنم اصلا" بگذار واقعیتش را بگویم فکر کنم از آن شوخی عذاب وجدان گرفته ام.به جز چند مقاله با قلم روان وعقایدی تند ویکی دومناظره ویکی دو برنامه تلویزیونی به نام معبد تاریکیها و چراغ از ایشان چیز بیشتری ندارم.معبد تاریکیهایش معرکه بودبه شدت موافق تفکرات خودمان بود.اگر آدرسی جهت آگاهی بیشتر از ایشان دارید لطفا" دریغ نفرمایید.

آقای بی نام. این جا یک محفل فرهنگی است نه دادگاه ارزش یابی عقاید. به آرشیو روزنامه کیهان
رجوع و ملاحظه کنید که تا قبل از شروع یادداشت های نیمه پنهان چه تیراژ وسیعی داشته است. بدین ترتیب به آب رفتن پته روشن فکری که مجموعا نقل مستقیمی از زیر و بم و ساخت و ساز بز دلانه این همه فن حریف ها با هر کس که آب و نان و دوا و درمان و دود و دم آن ها را برقرار کند به واقع که حکایت دردناکی است از در گل ماندگی این حضرات که مثلا بنده را همکار ساواک آدرس می دهند و آن دیگری را جیره خوار سفره شاه. شهریار سخن آنان تقریبا حد اکثر در قامت فریدون مشیری است که در ساختمان نبش شرقی در تلاقی انقلاب دفتری نیمه شاهانه داشت و رسما کارمند ساواک بود. من از آن شخص دفاعی نکرده ام فقط تذکر می دهم که اگر کسی را به این وبلاگ می خوانید بدانید که من تاریخ می نویسم نه کیفر خواست!

ساده دل جمعه 31 شهریور 1391 ساعت 04:32 ق.ظ



جناب بینام
پدرجان! (از اینرو که یکی از مخاطبین وبلاگ را دخترم خطاب کردید! و طبعا از نظر سنی ما نیز خارج از آن دایره! نیستیم!)

شماره انتشار پست:59 هست که طبعا نشان دهنده قدیمی تر بودن و سابق بودن نسبت به پست 94 و 84 , .. است ضمن اینکه نشان از حتمی بودن انتشار دوباره این مقاله میدهد(به علت موجود بودن و شماره گذاری آن در آرشیو)
وجود جمله(دست ما به آن ارتفاع نمیرسد) در پاسخ استاد درباره غیاث ابادی باعث شد تا این به شک بیفتم که کامنتها نیز باقیمانده ای از اولین انتشار این مقاله هستند

هرچند در رابطه با کامنتها با دیدن نظر شما و دیگر دوستان به اشتباه خودم پی بردم اما قبل از آن بخاطر برآوردی که از این اطلاعات داشتم گمان کردم وبلاگ هک شده
اما حالا هوشمندی استاد را در سنجیدن مخاطبین واقعی و یادآوری بجای مقالات تحسین میکنم(به همان دلیلی که قبلا ذکر شد)

نمیدانم کجای حرفهایم جهت گیری سیاسی و حاصل جوگیری بوده که بهانه ای برای گوشزد کردن و تشر زدن به مخاطبیین تازه کار وبلاگ قرار گرفته
خلاصه دمپایی خوبی برای کوباندن سر دیگران پیدا نکردید
باور کنید گاهی در صداقت شما و دیگر کسانی که دخیل در بحثهای نژادی و مشغول اتهام زدن و راندن مخاطبین وبلاگ با سخنان زننده هستند شک میکنم
برای یهود کاری ندارد کسانی را در لباس دوست برای مدت زمان طولانی وارد جمعهای این چنینی کند تا سر بزنگاه(و به قول استاد بحثهای حیاتی و مقولات مهم) باعث بلوا و اشوب و بهم ریختگی شوند و از درون بنیاد بنیاداندیشی را از هم بپاشانند

فیلم ناصرالدین شاه و ۸۴ زنش - دوبله جمعه 31 شهریور 1391 ساعت 12:58 ب.ظ

سلام.
گویا کنیسه بعد از افشاگریهای استاد در مورد ناصرالدین شاه بی کار نشسته است.

'در سال ۱۲۲۱ شمسی یک هیات ایرانی در سفر به انگلستان با ملکه ویکتوریا دیدارکرد. وقتی این هیات به ایران برگشت، با خود از طرف ملکه یک دوربین عکاسی برای ناصرالدین میرزا، میراث دار تاج و تخت هدیه آورد. ولیعهد جوان عاشق این وسیله جادویی شد و زندگی اش در تمام سال های بعد را با همین دوربین ثبت کرد. ناصرالدین چیزهایی را در معرض دید عموم قرار داده که قرار نبود هرگز کسی ببیند.' این کلام، ابتدای حکایت ' ناصرالدین شاه و هشتاد و چهار زنش'ساخته بئاته پترسون فیلمساز نروژی است. خانم پترسون، در این فیلم ، با جمع آوری عکس هایی که ناصرالدین شاه از خود و زنان حرمسرایش گرفته بود و افزودن چندین بخش انیمشن به آن، روایتی فانتزی - تاریخی از زندگی شخصی او ساخته است. البته صحت و سقم استنادات تاریخی فیلم بر عهده سازنده فیلم است.
ویژگی فیلم
'ناصرالدین شاه و ۸۴ زن اش'، فیلمی خوش ساخت و جذاب با یک تکنیک ساده و روایی است. این فیلم در جشنواره های فیلم متعددی پذیرفته شده و به نمایش در آمده است.این فیلم در جشنواره فیلم زنان در هراره ، جشنواره 'در تبعید' گوتنبرگ و جشنواره بین المللی نیویورک پذیرفته شده و جایزه بهترین فیلم خارجی و بهترین مستند داستانی را در جشنواره فیلمهای زیرزمینی لوس آنجلس و نیز بهترین فیلم مستند و مستند داستانی را به ترتیب در جشنواره فیلم ونکور کانادا و جشنواره بین المللی فیلم نیویورک، از آن خود کرده است.
درباره کارگردان
بئاته پترسون نویسنده و کارگردان و تهیه کننده این فیلم متولد نروژ و دانش آموخته آکادمی هنر نروژ در سال ۲۰۰۱ است. وی همچنین در انستیتو رپین در سن پترزبورگ هنرهای تجسمی خوانده است. وی علاوه بر تولید آثار مختلف هنری همچون طراحی و ویدئو آرت، به عنوان یک نویسنده در نشریات و مجلات نروژ نیز شناخته می شود.وی در سال ۲۰۰۸ فیلم 'تاتر اشک ها' را به همراه دیمیتری یوری درباره تعزیه و آیین های نمایشی عاشورا در ایران ساخته است. در کارنامه فیلمسازی خانم پترسون، فیلمهای دیگری نیزبه چشم می خورند که در بسیاری از جشنواره های جهانی به نمایش در آمده اند:
آنیا بریین – یک تصویر(۲۰۱۰) روز سوم(۲۰۰۹) ، تاتر اشک ها(۲۰۰۸) ، کابل – پینگ پنگ(۲۰۰۵) ، گفتگو( ۲۰۰۱)
نگاه کارگردان
این فیلم، داستان رقابت ها و توطئه های داخل حرمسرا ، قتل ، فساد و مبارزه برای به دست گرفتن قدرت سیاسی در دوره قاجاریه در ایران و همچنین رابطه توام با مشکل ایران با اروپا را روایت می کند.
این فیلم پژوهشی است درباره این که آنچه هم اکنون در ایران وجود دارد، چگونه بوجود آمده و از دیدگاهی تاریخی به این مسئله که هیچ گاه به آن پرداخته نشده می پردازد که نقش موثری که زنان در ابتدای شکل گیری ایران مدرن بازی کرده اند، چگونه بوده است.

منبع: بی بی سی

ممنون. ظاهرا رسیدگی به احوال و ارقام این مستند که چندان دقیق نیست، با مقدار حوصله روشن فکران ما منطبق نبوده است. پر واضح است آنان که چشم بسته قصه سه سفر ناصرالدین شاه به فرنگ را پذیرفته اند دقت در این گونه اسناد را ، که تاریخی است، کسر شان خود می دانند. چنان که در ۱۲۲۱ شمسی که ۱۷۰ سال پیش می شود، هنوز شهر تبریزی نداریم که ولی عهدی در آن چنین و چنان کند.

و جمعه 31 شهریور 1391 ساعت 02:51 ب.ظ

http://i.ebayimg.com/t/IRAN-1967-CHRISTMAS-CARD-VINTAGE-ITEM-PERSPOLIS-H-KASHANI-NADERI-AVE-TEHRAN-/00/s/MTYwMFgxMTYy/$(KGrHqN,!rEF!YRFkepGBQTRb+O!0!~~60_57.JPG


http://images-02.delcampe-static.net/img_large/auction/000/188/112/037_001.jpg

آقای و. از الطاف شما بی اندازه تشکر می کنم. تصاویر کافی از این به اصطلاح خانه داریوش موجود است که همگی بیننده را به این سمت هدایت می کنند که سراپای آن و به اشکال گوناگون دست خورده است. حتی در تصاویر مانده از جشن های شاهنشاهی ایوان جنوبی را موقتا با افزوده های سنگی غنی کرده اند که شرح آن در یادداشت ها آمده که شماره آن را نمی دانم

محمدرضا نیسی شنبه 1 مهر 1391 ساعت 12:37 ق.ظ

سلام‌علیکم

زنان ناصرالدین شاه در کنار شخصی با لباس شبیه لباس آخوندی

http://upload.iranvij.ir/images_aban/61608168407798660907.jpg

دست خط امیر کبیر در نامه معروف او به پادشاه قاجار. معلوم است که هنوز مبحث کوه‌سان " قلم " را خوب مطالعه نکرده‌اند!

http://salijoon.ws/mail/900608/old11/16.jpg

ایادی کنیسه واقعاً درمانده و دچار پریشان‌بافی شده‌اند. جای حاج سیاح و میرزای کرمانی را عوض کرده‌اند. در عکس یادداشت‌های بنیان‌اندیشی پای چپ میرزا و حاج سیاح در بند بودند و در این عکس هم به لطف هنر جعل پای راست‌شان در بند است و ... !!!

http://upload.iranvij.ir/images_aban/91245309894361519127.jpg

میرزا رضا کرمانی لحظاتی قبل از اعدام!! معلوم نیست چه شباهتی بین این میرزا و میرزای عکس قبلی وجود دارد. گرچه این عکس هم به مانند قبلی جعلی است

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/f/fd/Mirza_reza_kermani.jpg

همان عکس قبلی ولی چهره‌ای متفاوت!!

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/archive/f/fd/20090517060922%21Mirza_reza_kermani.jpg

اعدام میرزا رضا کرمانی

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/c/c5/Mirza_reza_kermani1.jpg

مراسم اعدام میرزا رضا کرمانی. چقدر این عکس شبیه عکس قبل است!!

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/c/c1/Antoin_Sevruguin_public_hanging_of_Mirza_Reza_Kirnani.jpg

دروازه شاه عبد العظیم

http://salijoon.ws/mail/900608/old11/1.jpg

زائرین کربلا پای پیاده در زمان قاجار

http://salijoon.ws/mail/900608/old11/12.jpg

علیرضاـ۱ شنبه 1 مهر 1391 ساعت 01:41 ق.ظ http://www.onroyseke.blogfa.com

با سلام
استاد عزیز باز هم نوشتهاو دید دقیق جنابعالی نسبت به تاریخ موجب شده که پای به اصطلاح تاریخ نگاران و اساتید دانشگاهی یهودی تبار را دوباره به عرصه مبارزه برای اختفای پوریم به میدان باز کند .و چه جالب که در این مبارزه بیشتر چهره دروغ خود را نشان میدهند.
از این دسته حضرات میتوان به ژوزف ویسهوفر آلمانی در کتاب ایرانیان ,یونانیان و رومیان اشاره کرد .آنچه که در این گونه کتابها عیان است اینکه در همان اروپا تاریخ شرق در مبهمات است و فقط عده ای هنوز سنگ آن را به سینه میزنند.
گوشهای از این سند وقوع پوریم برای دوستان و دشمنان بنیان اندیشی ارائه شده .

منصور شنبه 1 مهر 1391 ساعت 02:10 ق.ظ

جناب ساده دل
ما هم دانستیم هواخوری 11 به همراه تمام کامنتهای آن تکرار شده است. اما یه خوبیهایی هم داشت. اقلا بعضی ها عذاب وجدان گرفتند و فهمیدند نباید از استاد جلو بزنند هر چند پدر بزرگ بقیه باشند.

علیرضاـ۱ شنبه 1 مهر 1391 ساعت 02:20 ق.ظ

دکتر شاپور شهبازی از باستان‌شناسان بزرگ کشور معتقد بود این آرامگاه به کوروش کوچک تعلق دارد.

http://pgnews.ir/showpage.aspx?id=44275

abbas شنبه 1 مهر 1391 ساعت 03:39 ق.ظ

http://www.enterprisemission.com/LostCitiesofBarsoom.htm

بی نام شنبه 1 مهر 1391 ساعت 10:02 ق.ظ

جناب ساده دل
جوانی به پیری گفت این کمان قد چند خریدی؟
پیر گفت:حسرت به دل نخواهی ماند ،فلک به رایگانت خواهد داد.
دوم اینکه پدر یهودی وجاسوس که قصد سنگ اندازی دارد برازنده یک بنیان اندیش نیست.
سوم:ایشان هنوز هم طراز فرزند خودم است ولی راهنمایی ودعای خیر بنده بی دلیل ایشان را رنجانده .
چهارم: نام این مکتب بنیان اندیشی است نه بنیاد اندیشی.

مبل نیم میلیارد تومانی وزارت راه !+ع شنبه 1 مهر 1391 ساعت 12:10 ب.ظ

http://javantoday.mihanblog.com/post/1913

نشستنگاه این آقایان بسی بیش تر قیمت می خورد.

محمدرضا نیسی شنبه 1 مهر 1391 ساعت 12:12 ب.ظ

سلام‌علیکم

عتیقه نیشابوری جناب آقای منصور

گویا شما را با سنگ‌های قزوین رابطه‌ایست!!

حس انتقام‌جویی چشم‌های‌تان را به روی حقیقت بسته و به هر قیمتی می‌خواهید روشدن دست‌ خودت و هم‌دسته‌ای‌های رسوای‌ات همچون اترش و ... در فوروم توسط برادر عزیز و بزرگوار آقای بی‌نام، را به هر شکل ممکن تلافی نمایید!

ببین آقای عتیقه نیشابوری باهوش! نه آن بحث‌های انحرافی مطرح شده در فوروم درباره قران کریم را فراموش کرده‌ایم و نه آن بحث مسخره‌ای که درباره رد مستند طوفان نوح مطرح شد.

عکس‌ها و نقشه‌هایی که برای اثبات وقوع طوفان نوح در منطقه نزدیک به بحرالمیت در فوروم ارائه شد که یادت هست. حتماً مطالب خط صفری اندیشمند بی‌نظیر، جناب آقای 206، به یاد داری که به استناد همین مطالب و عکس‌ها مطالبش را در رد طوفان نوح تنظیم کرد؟!

ولی کور خوانده‌اید و اجازه بازتولید همان مباحث انحرافی و بزرگ کردن شخصیت‌های محبوب‌تان هم‌چون اترش را نخواهید یافت و بهتر است به همان مباحثی که درباره قران کریم مطرح می‌کنند بپردازید که استاد پورپیرار عزیز به زیبایی و با دقت تمام شما را به " عتیق نیشابوری " ملقب کردند.

بی نام شنبه 1 مهر 1391 ساعت 01:20 ب.ظ

جناب منصور-با سلام
این چه کینه سرسختانه نسبت به من است که موجب اسهال مغزی و"قلم روش" شما شده؟

یه شاگرد شنبه 1 مهر 1391 ساعت 05:52 ب.ظ

آقای نیسی
آقای منصور همان کسی هستن که استاد بهشون نمره بیست داد و گفتند بیست هم برای ایشون کمه
اگه یادتون باشه آقای منصور توی همون فروم یه مقاله قرآنی در خصوص آیات پایانی سوره شعرا نوشتن که تحسین استاد رو برانگیخت و از بقیه خواستن تا از کارای تحقیقی ارزشمندی مثل مقاله آقای منصور انجام بدن.
پس انقد روی عتیق نیشابوری مانور ندین، اتفاقا چند وقت پیش که با آقای منصور حرف میزدم میگفت که تا میخواد چیزی بگه دار و دسته شما این عتیق نیشابوری رو مثل پتک می کوبین تو سرش، اما بدونین این چیزا از ارزش آقای منصور و کارا و کمکای زیادی که برای بنیان اندیشی انجام دادن کم نمیکنه

[ بدون نام ] شنبه 1 مهر 1391 ساعت 06:13 ب.ظ

سلام استاد
استاد از مستندها خبری نشد!؟

فقط دو مسافرت کم دارد، یکی داخلی و یکی خارجی. فقط می توان گفت که در راه است و اگر خدا بخواهد حرف آخر را خواهیم شنید. فعلا که زمانه سازگار نیست.

و شنبه 1 مهر 1391 ساعت 08:45 ب.ظ

با سلام
جناب آقای پورپیرار ، سرور گرامی ، اگر بنا بر تشکر فردی از کس دیگر باشد این بنده هستم که قدردان شما می باشم. در مورد تچر هم ناگفته را کمال و تمام فرموده اید. عکس ها بی هیچ تردیدی موید ساختگی بودن کتیبه ی جرز شرقی است. به علاوه ، خود تکه سنگ جا گرفته در محل جرز شرقی به نظر نتراشیده می آید. هیچ اثری از قسمت فوقانی آن ، که بنا است همان اطراف افتاده باشد،در اطراف دیده نمی شود. بگذریم اگر ستونی که اینک در محل قرار دارد واقعا روزگاری سقوط کرده بود نوشته های آن به این صورت دست نخورده و سالم نمی ماند. ازارسال لینک عکس ها و این توضیح اظهر من الشمس اما غرض چیزی دیگری است. می دانم که عده ای از سخت باوران و مخالفان شما به بلاگتان سر می زنند. امید همان دو عکس قبل و بعد ترمیم (!) را خود ملاحظه کنند و نتیجه گیری کنند.
با سپاس

یاد آوری کنم که مبحث هخامنشیان هنوز گشوده است این دفتر که بسته شد آن کسانی را خواهیم شناخت که ده سال است میکوشند روزنه ای به روی بنیان اندیشی و بنیان اندیشان باز نماند.

محمد اوجال سه‌شنبه 4 مهر 1391 ساعت 02:39 ق.ظ

با سلام

جناب پورپیرار، ظاهرا این اسکار موسکارلا هم چندان قابل اعتماد نیست! هر چند این موضوع تاثیری در نتیجه ای که از کتاب وی گرفته می شود، ندارد. وی در مصاحبه ای با شبکه NTVmsnbc ترکیه در اوایل سال 2009 میلادی گفته است که:

"در موزه های دنیا آثار جعلی زیادی وجود دارد، اما در موزه های ترکیه اثر جعلی موجود نیست"!!!

"...Dünya müzelerinde birçok sahte eser var. Ancak Türkiye’deki müzelerde sahte eser bulunmuyor."

http://arsiv.ntvmsnbc.com/news/98929.asp

این در حالی است که در خبری جدیدتر (مربوط به اواسط سال 2011) در روزنامه رادیکال ترکیه می خوانیم که:

"...گفته می شود در موزه های ترکیه نزدیک به 3000 اثر جعلی وجود دارد."!!!!!

http://www.radikal.com.tr/Radikal.aspx?aType=RadikalDetayV3&ArticleID=1053328&CategoryID=77


آقای اوجال.هیچ تاریخ نگاری برای شرق میانه بدون اعتنا به ماجرای پوریم از نظر فنی هیچ بخشی از پروسه تاریخ سازیش اعتنا ندارد و بدون منظور کردن پوریم برای این یا آن گزوه از بار انداختگان مهاجر و معاصر بی توسل به قصص دست ساز کنیسه و کلیسا ممکن نبوده و نیست. حالا می توان روش تاریخ نویسی متشنج برای شرق میانه، یعنی دنبال کردن به قصد نقد آن جریان باز نویسی تاریخ پس از پوریم شرق میانه موجه می شود، زیرا مورخ هم رد پای تاریخی برای منطقه پوریم زده حتی تا زمان ناصرالدین شاه را ندارد. این متد بنیان اندیشانه می تواند روش تحقیق تاریخی در هر دوره و برای هر مدیریت رسمی و غیر رسمی قرار گیرد. حالا همه کس به جعلی بودن انبار موزه های شان اقرار می کنند که ده سال پیش مقدس بودند و کسی شهامت نزدیک شدن به آن را نداشت.

منصور سه‌شنبه 4 مهر 1391 ساعت 10:35 ق.ظ

سلام استاد
جسارتا کامنت من راجع به آقایان بی نام و نیسی حذف شده است نمی دانم در جریان موضوع هستید یا خیر. آن کامنت تنها در پی این بود که با یادآوری تذکرات حضرتعالی به آنها مبنی بر احترام به دیگران، پرهیز از آلودن فضای وبلاگ به الفاظ نامناسب و همچنین نگارش ساده و شیوا بود. قبلا هم چند کامنت راجع به بی نام حذف شده بود از جمله کامنتی که از وی می خواست دلایل خود مبنی بر مهاجرت شان از سیصد سال پیش از مناطق عربستان به خوزستان را ارائه دهد.
جناب نیسی.
آن لقب عتیق نیشابوری که استاد به من دادند برای من بسیار دلپذیرتر از نمره بیستی بود که باز هم از ایشان گرفتم. جناب آقای عابدی بحثی در مورد جلابیب مطرح کرد و بسیاری دوستان آن را ادامه دادند و تلنگر خوض نکردن در آیات هم به من زده شد. ولی آن تذکر به همه بود نه منصور نوعی. نکته اینجاست که همه آن را گرفتند و دیگر کسی آن بحث و یحث های مشابه را ادامه نداد، ولی جنابعالی و اون یکی با توجه به تذکرات استاد هنوز هم سالهاست به دیگران بد و بیرا می نویسید. خودتان یک مرور به نظرات خود حداقل از زمانی که با نام نیسی کامنت می گذارید بیندازید متوجه خواهید شد. با آن تذکرات استاد من چیز تازه ای برای گفتن ندارم. امیدوارم نظرات و کنکاش های دوستان جوانه هایی باشد بر کنده ستبر بنیان اندیشی که استاد گرامی کاشتند نه علف های هرز بر پای این درخت.
محتوای نظر یک مقوله است و طریق ادای آن چیزی دیگر. شما می بینید که دشمنان چگونه کلام بی محتوا و ضد خدای خود را در قالب پیچیدگی های معنایی و زیبایی های ادبی از قبیل شعر بیان کرده اند. البته بنده قصد تبلیغ شعر ندارم ولی می خواهم خدمتتان عرض کنم که نظر خود را با احترام به دیگران بیان کنید و به آنها هم حق بدهید نظر دیگری داشته باشند. جناب استاد روده درازی مرا ببخشید.

آقای منصور. حذف شدن یا نشدن برخی از کامنت ها بر اثر اشتباه صورت می گیرد. پرداختن به برخی از مباحث هم به شرایط و فضا و زمان مخصوصی نیاز دارد که کم تر به دست می آید. با این همه به گمانم آن خواست اولیه بنیان اندیشی، یعنی اثبات قتل عام پوریم، اندک اندک برای گروه بیش تری ق ابل قبول شده است.

سوژه ی قاصدک ها جمعه 17 آذر 1391 ساعت 11:33 ق.ظ http://www.elaheh-ariyaei.blogfa.com

درود بیکران بر شما بزرگوار!

نمی دانم چه مدت می گذرد... شاید ساعتی... شاید هم بیش از ساعتی ست که می خوانم تان!
بسیار عالی و تامل برانگیز...
درود همیشگی و ... تا مجالی دیگر بدرود!

مستندهای تولید شده با نام های
تختگاه هیچ کس
طوفان نوح
مجعولات مجلل و
زخم نشر
را درخواست کنید و ببینید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد