حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه 12

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه  12


در تکاپوی تولید آدمک های تاریخی کارساز، برای سرزمینی که حتی دسنی از شهرکی ندارد، به کسانی برخورده ایم که با بیان داستان های مسخره بی شمار، بدون ضوابط وملزومات، مثلا بر کوه نشینی ناشناس و زاییده خیال، لباس امپراتور پوشانده و در صورت نیاز، به تصرف سرزمین های دیگر، چون یونان و هند فرستاده اند! فهرست و شرح احوال شان مطول است و جوش و خروش تاریخی منتسب به آنان قواره و مهار ندارد. از این رو هرچه بر تعداد این مجموعه لعبتکان متصل به رسن کنیسه افزوده می شود، مهارت سازندگان در تنظیم حسب حال و شرح احوالی عقل پذیر برای این عروسکان افول می کند. چنان که در مراجعه منتقدانه به زایچه و گذران و حتی خاکدان هر یک، تنها به پریشان بافته هایی از قماش زیر بر می خوریم که بی مایگی  و دست تنگی این سخن تراشان جاعل را آشکار می کند.

«کریم خان در سال های آخر زندگی خود از بیماری های مختلف رنج می برد که از آن جمله بیماری کلیه و بیماری سل بود. مریضی کریم خان و بالاخره کهولت سن او سبب شد که او روز سیزدهم صفر 1193ه ق. در سن 80 سالگی در شیراز درگذشت. صباحی بید گلی درباره مرگ کریم خان شعر زیر را سروده است:

رقم زد صباحی، ز ایوان شاهی،

برون رفت کاوس و کیخسرو آمد

چون بلافاصله پس از مرگ کریم خان، برای به دست آوردن تخت سلطنت، میان درباریان و بازماندگان او درگیری خونینی به وجود آمد، جنازه کریم خان سه روز روی زمین ماند. پس از این که زکی خان، برادر کریم خان، بیش تر بزرگان زند و زبدگان دربار را کشته و یا کور نمود، توانست لاشه برادر خود را در عمارت کوچک اما زیبای کلاه فرنگی، در شیراز دفن کند. کریم خان این کاخ کوچک را بسیار دوست داشت و یک بار نیز اظهار داشته بود که میل دارد در این بنا دفن شود. سیزده سال بعد، وقتی روز اول ذی الحجه سال 1206، آقا محمدخان قاجار، که کینه شدیدی نسبت به خاندان زند داشت، وارد شیراز شد، دستور داد تا استخوان های کریم خان را به تهران برده و زیر پله های قصر او دفن کنند، تا بدین ترتیب بتواند هر روز از روی استخوان های کریم خان بگذرد. فتح علی شاه قاجار که پس از مرگ آقا محمدخان به سلطنت ایران رسید، دستور داد تا استخوان های کریم خان را به نجف برده و در کنار آرامگاه سایر مردان نامی اسلام دفن کنند». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 123)

چنان که می خوانیم و از آن که نزد این گونه مورخان، فروش اجزاء سالم بدن دشمن و یا به تقلید از امپراطور امروزین کاخ سفید، پرتاب نعش مغلوب به میان آرواره های هنوز باب نشده بود و کریم خان نیز در شیراز ساخت خود، آرامگاهی نداشت، چاره ای نماند جز این که مورخین تابع کنیسه فتیله چراغ خشم و کینه ظاهرا کهنه آغا محمد خان نسبت به خان زند را تا ارتفاعی بالا برند که راه کار اخراج بقایای استخوان های او به زیر پله کاخ خان قاجار در تهران و اخراج نهایی آن به نجف اشرف قابل قبول بنماید، حقه ای که در نوبت تولید گور برای انواع شاهان صفوی جواب داده بود و اگر به یادشان آوریم که در زمان مورد نظر، هنوز تهرانی نبود تا آغا محمد خانی در آن کاخی با پله های قابل تغییر کاربرد به گورستان خصوصی ساخته باشد؛ مرا به انکار افتخارات ملی و قومی متهم می کنند. از سوی دیگر همین که رجبی در متن فوق مقدم بر پاستور و کخ بیماری سل و ناراحتی کلیه های خان زند را تشخیص داده، حق است که تا مقام حکیم باشی تاریخ برکشیده شود.

 

 قول اهالی شیراز و افسران ارتش کریم خان گزارش دیگری دارد مبنی بر این که کریم خان در زمان نادر شاه افسری محبوب و هنگام قتل نادر در صفحات جنوبی ایران مشغول خدمت بوده است، این موضوع نیز نمی تواند صحت داشته باشد، احتمالا کسانی که این خبر را در اختیار فرانکلین گذاشته اند به خاطر علاقه زیادی که به کریم خان داشته اند، خواسته اند حتی جوانی های او را مهم قلمداد کنند وگرنه در هیچ یک از منابع فارسی چیزی در این باره نوشته نشده است، بل که در همه این منابع می خوانیم که کریم خان پس از قتل نادر همراه قبیله خود از خراسان به کمازان بازگشته است». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 31

گرچه نمی دانیم اشاره رجبی در بیان این صحنه از زندگانی نادر شاه و کریم خان متضمن چه پیامی برای تاریخ است، اما می بینیم که رجبی همان شیوه مرسوم خود، یعنی نقل مثبت از منابعی را دنبال می کند که در آغاز مورد تمسخر  قرار داده است.

«کریم خان توپخانه و همه ی تجهیزات محمد علی خان را متصرف شده و بعد به تعقیب او پرداخت. چون سربازان محمدعلی خان موقعیت خود را خطرناک یافتند دسته دسته سپاه او را ترک کردند .در این موقع محمدعلی خان ناگزیر برادر خود عبدالغفار خان را نزد حسن علی خان بگلربگ اردلان در استان سنندج فرستاده و تقاضای کمک کرد. چون حسن علی خان در این زمان پس از پیروزی بر دشمنان خود موقعیت خود را در کردستان استوار ساخته بود از تقاضای کمک محمد علی خان استقبال کرده و به طرف همدان حرکت کرد تا با قبیله ی زند مبارزه کند. همین که کریم خان از این موضوع خبر یافت از محاصره ی لاشگرد دست کشیده و به پری و کمازان بازگشت. حسن علی خان به تعقیب او پرداخت. چون کریم خان متوجه شد که سپاه دشمن نیرومند است پس از این که خانواده خود را به مکان امنی فرستاد برای مبارزه با دشمن که 12000 سرباز پیاده و سواره داشت وارد جنگ چریکی شد. او 45 روز تمام با مردان خود به هنگام شب، ناگهان از پناهگاه خارج شده و به دشمن شبیخون زد. این طریق مبارزه و دیگر اخبار مربوط به شورش های چند در کردستان سبب شد که حسن علی خان به کردستان بازگردد. کریم خان با حملات پراکنده و بی موقع خود توانست غنایم زیادی به دست بیاورد و حتی موفق شد هنگام بازگشت حسن علی خان به کردستان، در تنگه ای سر راه او را گرفته و دو قاطر را که بار طلا وسایرجواهرات قیمتی داشت برباید... مجمل التواریخ می نویسد حسن علی خان، اما گیتی گشا حسین علی خان چون مولف مجمل التواریخ خود شاهد شورش حسن علی خان در کردستان بوده است به قول او بیش تر اعتماد شد». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 34)

اگر کسی توانست در میان این گرد باد آمد و رفت انواع خان ها به شرق و غرب و شمال و جنوب این سرزمین، مطلب دندان گیری بیابد، از راه لطف مرا بی نصیب نگذارد. هرچند در مجموع و با رجوع به سابقه در می یابیم که شاهان خودی و بیگانه، حتی به هنگام فتح دهات هم، به غنیمت کم از دو بار قاطر جواهرات راضی نمی شدند.

«علی مردان خان در گلپایگان به این فکر افتاد که برای جنگ با ابوالفتح خان با کریم خان متحد شود. او چهار نفر از سرکردگان نیروی خود را به نام پیک صلح، نزد کریم خان که در این موقع در پنج کسب، در نزدیکی ملایر به سر می برد اعزام داشت. کریم خان از این پیشنهاد استقبال کرد. کمی بعد علی مردان خان؛ صالح خان را که یکی از شجاع ترین افسران او بود، به همراه چند خان دیگر و صد سوار دوباره نزد کریم خان فرستاد تا حمله به ابولفتح خان را به او پیشنهاد بکند. خان زند در این میان محل اقامت خود را تغییر داده و اینک در پری به سر می برد. کریم خان برای این که درباره ی این نقشه مفصل تر گفت و گو بکند شخصا با 8000 سوار به گلپایگان رفت. پس از عقد پیمان در سال 1163 متحدین با 20000 سرباز به طرف اصفهان حرکت کردند. درست در همین موقع چند نفر از مهم ترین سرداران نادرشاه، از قبیل موسی خان افشار و سلیم خان قرقلوی افشار و صالح خان دربندی و میرمحمدخان عرب میش مست خراسانی برای حمایت از ابوالفتح خان در اصفهان گرد هم آمده بودند. ابوالفتح خان با 50000 سپاهی به مقابله ی دشمنان متحد شتافت. در دهکده کهریز در نزدیکی اصفهان برخورد طرفین متخاصم روی داد. ابوالفتح خان شکست خورده و به اصفهان متواری شد و در آن جا برای استقامت در برابر محاصره، به استحکامات شهر پرداخت، اما اصفهان پس از پنج روز محاصره و مبارزه به تصرف متحدین درآمد». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 37)

باید به داشتن مورخینی چنین تیز هوش و دوربین افتخار کرد که حتی از مکان به فکر افتادن سرداران ساختگی تاریخ هم با خبرند، که در این جا گلپایگان اعلام می شود و همچنین با تجمیع  افراد و آمار، در می یابیم دهکده های زمان نادر شاه و کریم خان چندان گسترده و آماده بوده اند که میدان نبرد هفتاد هزار نظامی قرار گیرند.

«در حقیقت علی مردان خان خود را شاه واقعی ایران می دانست و از این روی با کمال قدرت و استبداد، بدون این که با شاه اسماعیل سوم مشورت بکند، هر کاری که دل اش می خواست انجام می داد. کوشش های صالح خان برای دفاع از فارس بی نتیجه ماند .علی مردان خان شیراز را متصرف شد و از جانب خود مامورین دولتی و مالیاتی، به همه ی شهرها و روستاها اعزام داشت. پس از تصرف کامل استان فارس، رفتار علی مردان خان لرستان را به محمد خان زند داد». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 45)

به نظر می رسد مولف ما از رفتار شخصیت های ساخت خود تاثیر می گیرد. چرا  که اگر علی مردان خان هرکار که دل اش می خواست انجام داده، رجبی هم به بهانه تاریخ نویسی هرچه دل اش خواسته نوشته است و این دغدغه را ندارد که مقدم بر ارسال ماموران خان به همه شهرها و دهات، لااقل یکی از این اماکن را با اسناد غیر مجعول معرفی کند و باید اعتراف کنم که از جمله آخر نقل فوق چیزی نفهمیدم.

«محمدخان زند که به محمد بی کله معروف بود (چون قسمتی از سرش در نبردی زخمی شده بود) شوهر خواهر کریم خان بود. این محمدخان، باید با محمدخانی که مورد نظر ارنست بئر در مقدمه ی تاریخ زندیه است، فرق داشته باشد و یا هرگز نمی تواند پدر شیخ علی خان باشد، چون محمد خان و شیخ علی خان تقریبا هم سن بودند». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 46، پاورقی)

در همین یادداشت مراتب دیگری را مبنی بر نگرانی رجبی از اختلاط خان های همنام خواهم آورد که مقوله ای تفریحی است و نشان از آن دارد که  هرچند در ذهن مردم امروز عناصر سازنده زندیه جای ثابتی ندارند، ولی در عوض از شهادت مورخانی برخوردارند که از همسنی خان های ساختگی هم خبر دارند

«وقتی که پیک های میرزا محمدتقی نزد علی مردان خان رسیدند، علی مردان خان از جمع آوری سپاه از میان اعراب خوزستان و بختیاری ها فارغ شده بود و غیر از این، اسماعیل خان فیلی سرپرست لرها نیز با مردان خود به علی مردان خان پیوسته بود، از این روی علی مردان خان از پیشنهاد میرزا محمد تقی استقبال کرده و بی درنگ به طرف کرمانشاه حرکت کرد و در 24 کیلومتری کرمانشاه، در راه اصفهان، اردو زد. چون کریم خان از این موضوع اطلاع حاصل کرد، تمام نیرویی را که در اختیار داشت و از 30000 نفر تشکیل یافته بود، به کمک محمدخان زند فرستاد .محمد خان زند با این نیروی کمکی، تا حاجی آباد پیش رفت، اما همان طور که گفته شد، چون مرد خامی بود، مغرور از شهرت خود، به شجاعت و نترسی، به جای این که با همه ی سپاهیان خود دست به حمله بزند، خواست که با یک حمله ی تک نفری دشمن را بهراساند، اما زخمی شده و ناگزیر به کمازان گریخت. پس از فرار او سربازان اش بی سرپرست مانده و از علی مردان خان شکست خورده و در نتیجه پراکنده شدند». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 47)

به نظر می رسد تولید این علی مردان و محمد خان را به خاخام کم حوصله و بازیگوشی سپرده اند که برای رفع و رجوع و انتساب و اثبات بی خردی سرداران ساخت کنیسه و سنجش میزان نادانی و خوش یاوری صاحب نظران فرهنگی خودمان، این یکی را تک و تنها به میدان جنگ فرستاده است

«در دومین روز جنگ در کمازان، کریم خان سررسید. با یک یورش، موفق شد اردوی علی مردان خان را به هم زده، دو نفر از سرداران دشمن را کشته و همه ی توپخانه و سایر تجهیزات دشمن را به غنیمت ببرد. علی مردان خان به طرف غرب ایران فراری شد. تراب خان از ترس خود را به طویله کریم خان بست و بخشیده شد و در مقام خود ابقا گردید». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 48)

عجب این که در آن زمان طویله کریم خان حاجت دهنده تر از بارگاه و مقبره بزرگان هنوز مدفون ناشده در شیراز شناخته می شده، هرچند یکی دو نقشه و عکس مربوط به ۵ دهه پیش اقدام خان زند در تهیه پای تختی برای خود را باطل می کند 

هنگام فرار، کریم خان به یک رودخانه برخورد کرد و می خواست که با سی سربازی که برایش بازمانده بود و خانواده اش که همراه اش بود، از رودخانه بگذرد که متعاقبین به او رسیدند. کریم خان شکرعلی خان زند را که یکی از یاران وفادارش بود، مامور کرد که همه اعضای خانواده اش را به آن طرف رودخانه برساند و در این بین خود او می خواست تا گذشتن همه از آب، دشمن را سرگرم سازد. زن کریم خان نیز در حالی که یک بچه شیرخوار را در آغوش داشت، جزء کسانی بود که می بایستی به آن طرف رودخانه رسانده می شدند، کریم خان چون متوجه شد که وجود بچه شیر خوار مزاحم حرکت است، با نیزه، بچه را از آغوش مادرش بیرون کشیده و او را به میان آب انداخت تا اقلا مادر سالم به آن طرف رودخانه برسد». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 62)


«پس از شکست علی مردان خان از کریم خان، به طوری که گذشت، کریم خان از حمله به کرمانشاه منصرف شد تا به تعقیب محمدحسن خان قاجار که به کمک علی مردان خان آمده بود بپردازد. سران دو قبیله نیرومند زنگنه و کهر که در حوالی کرمانشاه به سر می بردند و از دیرباز با حکمرانان این شهر دشمنی و اختلاف داشتند به کریم خان پیشنهاد کردند که در صورت موافقت او کرمانشاه را متصرف شوند. کریم خان با این پیشنهاد موافقت کرده و در نتیجه شهر به محاصره درآمد. اما آن ها با این که شش ماه تمام شهر را در محاصره ی خود داشتند، به خاطر نیروی توپخانه ی قلعه کرمانشاه، نتوانستند کاری از پیش ببرند. ناگزیر رهبران عشایر نامبرده دست از محاصره کشیده و در زمستان 1165 به کمازان نزد محمدخان زند رفتند، تا از او یاری بخواهنند. محمدخان، صادق خان (با برادر کریم خان اشتباه نشود) برادر خود را مامور تسخیر کرمانشاه کرد. اما صادق خان تقریبا بی آن که بجنگند شکست خورده و نزد برادر خود بازگشت. محمدخان زند، پس از بازگشت برادر خود از کرمانشاه، با ده هزار سپاهی شخصا عازم تصرف کرمانشاه شد.».

این هم یک خان تازه وارد دیگر که از سوی کریم خان مسئول عبور دادن خاندان و همراهان او از رودخانه می شود و معلوم نیست چه وضعیت ناپسندی پدید می آید که کریم خان وجود بچه شیر خواری را مانع و مزاحم فرار تشخیص می دهد و با نیزه به میان رود خانه می فرستد

آزاد خان اصفهان را ترک کرده بود و کریم خان از اصفهان بیش تر شهرهای عراق را به تصرف خود درآورده بود که به او خبر رسید محمدحسن خان قاجار با سپاهی نیرومند، از مازندران به طرف جنوب سرازیر شده و به حوالی تهران رسیده است. شیخ علی خان و محمدخان زند با 15000سپاهی ماموریت یافتند که به مقابله محمدحسن خان قاجار بروند، اما در اولین برخورد به شدت از دشمن شکست خوردند. شیخ علی خان به اصفهان گریخت و محمدخان دستگیر شده و به استرآباد فرستاده شد. محمدخان توانست در زندان بندهای خود را باز کرده و فرار کند، اما ماموران محمدخان بگ، حاکم مازندران او را دستگیر کرده و نزد حاکم بردند و او نیز پس از مدتی او را به قتل رساند». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 69)

 

از هم پاشیدگی در این گونه صحنه سازی های بی جان و اثر که با کمال تاسف سراسر تاریخ نویسی خودی و وارداتی و دیگر کرسی های ایران شناسی و به طور کلی علوم انسانی ایران را پر کرده چنان ملموس و در معرض دید است که گاه شانه به شانه هذیان مطلق  می ساید

«کریم خان در تهران : موقعی که شیخ علی خان زند در تعقیب محمدحسن خان قاجار بود، کریم خان حکومت فارس و بنادر خلیج فارس و حوزه ی کهگیلویه را به برادر خود صادق خان سپرده و خود به طرف تهران حرکت کرد. کریم خان می خواست آن قدر در تهران بماند، تا تکلیف محمدحسن خان روشن شود. به خاطر مرکزیتی که تهران داشت از آن جا به تر می شد به اتفاقاتی که میان نیروی اعزامی و دشمن رخ می داد، نظارت داشت) . «پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 75)

به گمانم تدارک شرحی بر این گوشه از نوشته های رجبی تنها با نشان دادن نقشه برزین از تهران ۱۶۰ سال پیش کفایت می کند اگر کریم خان می تواند نوزادان خود را در  هر شکست به سزای اعمال ناکرده برساند، شاید هم از آن باب است که در فاصله دو جنگ قدرت جای گزینی مطمئنی داشته است؟!

«در راه سیلاخور، سپاه کریم خان می بایستی از رودخانه ای می گذشت، که چندی پیش کریم خان هنگام فرار از آزادخان، چون از طرف فتح علی خان تعقیب می شد، به علت کمی وقت و نداشتن نیروی کافی تدافعی، مجبور شد بچه ی خردسالش را در آن غرق سازد. کریم خان به محض رسیدن به این رودخانه، رو کرد به فتح علی خان، که پس از فتح آذربایجان در خدمت و رکاب خان زند بود و از او پرسید که آیا او این رودخانه را می شناسد؟ فتح علی خان که متوجه جریان شده بود، با بی اعتنایی جواب بسیار سردی داد. کریم خان به خشم آمده، به ناگهان به فتح علی خان حمله برده و او را از پای درآورد. به نظر، قتل فتح علی خان برای گرفتن انتقام نبود، بل که بیش تر از این جهت کریم خان تصمیم به کشتن او گرفت که خان افشار بارها علیه جان کریم خان توطئه کرده بود». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 52)

با این سرکرده ایل زند چه باید کرد که جز رد خون اثری در تاریخ معاصر ایران ندارد. باید کسی را بیابیم که لااقل توضیحی برای این همه اطوار خان تراشان جای خوش کرده در کنیسه بیابد و از نیت جاعلان تاریخ با خبر شویم و سئوال کنیم چه احتیاجی به خلق این سردار هیچ کاره داشته اند؟! (ادامه دارد

 

نظرات 110 + ارسال نظر
علی رضا جمعه 14 بهمن 1390 ساعت 09:03 ب.ظ

خسته نباشی استاد عزیز
واقعا نمیدانم با چه زبانی میتوان از شما تشکر کرد.

جینگول شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 07:20 ق.ظ

جناب استاد عزیز، دیروز آقای خامنه ای واقعا سنگ تمام گذاشتند. زیباترین سخنرانی بود که تو این یکی دو سال اخیر از ایشان شنیدم. هیچ مطلبی را ناگفته نگذاشتند. جان ما و جان آقا واقعا. خدا هر دو شما را برای ما نگه دارد انشا الله.

آیدین قشقایی شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 09:11 ق.ظ

سلام به دوستان
جناب بی نام عزیز سلام
ممنون بابت نظرتان.
هدف ما از مباحثه در مورد تاریخ ایران نه تحقیر یک قوم خاص بلکه کشف گوشه هایی از حقیقت است. ما بنیان اندیشان باید مواظب باشیم که در این مسیر مرتکب اشتباهاتی که جناب 206 در مقاله کذایی شان در مورد اقوام شده و به جای پرداختن به مباحث اهم، وارد بحثهای حاشیه ای شده اند نشویم. چون به نظر من طرح موضوعی که نه به کشف گوشه هایی از حقیقت کمک می کند و نه به صلاح کشور و امت اسلام است صحیح نیست.
من در مورد جناب 206 یک حساب دیگری باز کرده بودم و فکر می کردم فردی باشد که نظراتش ارزش خواندن داشته باشد اما در گفتمان اخیرم متوجه شدم ایشان بر خلاف ادعاهای خود، تنها چیزی که برایش مهم نیست کشف حقیقت است.
راستش را بخواهید این جمله ای که ایشان می گوید "در میانه‌ی منفعت‌طلبی‌های ما آدمیان، مسئله‌ای سخت مغفول مانده ، و آن حقیقت است" بیش از هر کس در مورد خود ایشان صادق است.
موفق باشید

محمدرضا نیسی شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 09:29 ق.ظ

سلام‌علیکم

جناب آقای عابدی گرامی

برای مطالعه مطالب قبلی اسلام و شمشیر به سایت naria.ir مراجعه کردم ولی موفق به باز کردن صفحه سایت نشدم
در صورت امکان آردس جدید سایت را اعلام بفرمایید

ممنون

محمدرضا نیسی شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 09:32 ق.ظ

استاد عزیز
اگر برایتان مقدور است لینک سایت naria.ir را در وبلاگ قرار دهید
ممنون و فی أمان الله

آقای نیسی. دو روز است که نتوانسته ام سایت را باز کنم.

khalil شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 12:05 ب.ظ

سلام استاد عزیز
کشور آریایی از هخامنشیان!! تا به عصر حاضر امپراطوری و بعد شاهی و در آخر بازار خان مداری را به خود دیده!!!! واقعاً که!! کشوری با تمدن بسیار درخشان 2500 ساله رفته رفته از نظر کیفیت حکومتی افت می کند!!!!

آقای رجبی چنان نوشته اند که شاید خودشان هم باور دروغ خود ساخته را دارند

استاد بسیار ممنون ، از شما خیلی چیزها یاد گرفته ام.خداوند شما را برایمان نگهدارد .

khalil شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 12:37 ب.ظ

آقای جینگول سلام
مطمئناً آقای خوش بیان شما می دانند که یک محقق ساکن در شهر تهران با زحمات بی دریغ خود و با هزینه های بسیار مطالب روشنگری را در اختیار مردم می گذارند، لا اقل ایشان که تنها قدرت مدیریت یک کشور مخلص اسلامی هستند با یک اشاره کوچکی می توانند برای کمک به بنیان اندیشی قدمی بردارند.
فعلاً هر تک تک بنیان اندیشان با توانایی خود چنین راهی را باز کرده اند و به کل مسؤلین می ارزند و من هم به نوبه خود از تمامیشان که کار مستند و ترجمه و تکثیر مطالب و غیره و غیره را انجام داده اند تشکر می کنم و از دور دستشان را می بوسم.
ارادتمند استاد و دوستان

آیدین قشقایی شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 12:51 ب.ظ

محق ارجمند جناب آقای پورپیرار
وقت بخیر
با سلام
عرضی خدمتتان داشتم. آیا شما با شخصی به نام فاروق صفی زاده آشنایی دارید؟ اگر بله، ایشان را چگونه ارزیابی می کنید؟
=========
نام: فاروق

نام خانوادگى: صفى‌زاده

تخلص: بوره‌که‌یى

سال تولد: 15/11/ 1346

نام پدر: توفیق

زادگاه: تکاب افشار (آذربایجان غربى)

تحصیلات :

دکتراى فلسفه پزشکى

دکتراى پزشکى باستان

دکتراى الهیات و معارف اسلامى

دکتراى تاریخ

دکتراى فرهنگ و زبان‌هاى باستانى.

داراى درجه‌ى پروفسورى در ایران‌شناسى.

داراى درجه‌ى اجتهاد در فقه.

دکتراى ادیان.

از مفاخر نام‌آوران و چهره‌هاى ماندگار.

از برترین‌هاى آموزش کشور.

از برگزیدگان پیشکسوت کشورى در همایش تجلیل از بازنشستگان نمونه نیروهاى مسلح.



(دریافت دکتری پزشکی باستان از هندوستان)

هدایت مشاوره‌ى داورى پایان‌نامه‌هاى کارشناسى ارشد و دکترى.

بیش از 20 پایان نامه‌ى کارشناسى ارشد و دکترى (هدایت ـ مشاوره ـ داورى).

تصویب صدها طرح و تحقیق رساله و پایان نامه با تأییدات این‌جانب در موضوعات گوناگون.



تدوین و اثبات دکترین‌هاى تاریخى:

اثبات دروغ بودن شخصیت الکساندر مقدونى با دلایل تاریخى و زبان شناختى و متون باستانى.

اثبات دروغ بودن شخصیت‌ها ى یونانى همچون: سقراط، بقراط و ارسطو.

اثبات قدمت و پیشینه‌ى 9 هزار ساله‌ى مادها و 8 هزار ساله‌ى هخامنشیان.

اثبات جایگاه و محل دقیق دریاچه‌ى باستانى چیچست در آذربایجان.

اثبات آریایى بودن سومریان.

اثبات وجود 9 زردشت در تاریخ ایران.

اثبات ایرانى بودن حضرت ابراهیم خلیل (شیخ الانبیاء) با دلایل تاریخى.

اثبات ایرانى بودن حضرت محمد (ص) پیامبر مکرم اسلام با دلایل تاریخى و متون دینى و احادیث.

اثبات زادگاه زردشت پیغمبر و وجود زردشت در چهارده هزار سال پیش.

اثبات پیشینه‌ى چهارده هزار ساله‌ى تقویم در ایران باستان.

اثبات مادینه (مؤنث) بودن مهر استوره‌اى در مقابل نظریه‌ى نرینه (مذکر) بودن مهر.

اثبات خلقت زن پیش از مرد از دیدگاه علمى و متون دینى، باستانى.

اثبات هبوط آدم و حوا در ایران.

اثبات آریایى بودن یهودیان و منشأ آریایى دین یهود.

اثبات نظریه‌ى داروین از دیدگاه قرآن و کتاب مقدس.

اثبات ذوالقرنین بودن کوروش کبیر هخامنشى به روایت قرآن و احادیث اسلامى.

اثبات کروى بودن و جاذبه‌ى زمین توسط ایرانیان براى نخستین بار در جهان.

اثبات ایرانى بودن کراوات در دوران باستان.

اثبات تاریخ یک میلیون ساله‌ى تمدن ایرانى.

اثبات پیشینه‌ى علم ریاضیات، علوم پزشکى، فیزیک، ستاره‌شناسى در ایران باستان.

اثبات ایرانى بودن نظریه‌ى نسبیت انیشتین.

رد وجود سلسله‌ى دروغین سلوکیه در ایران با دلایل تاریخى و متون باستانى.

و...



تألیفات

تألیف و چاپ 320 عنوان کتاب در زمینه‌هاى ایران‌شناسى، تاریخ، فرهنگ، ادیان و عرفان.

مقالات: بیش از دو هزار مقاله‌ى چاپ شده در نشریات داخل و خارج از کشور.

مترجم قرآن کریم به پارسى سره با مقدمه‌ى دکتر بهاءالدین خرمشاهى، زیر چاپ.



مصاحبه‌هاى رادیو تلویزیونى

بیش از 100 مصاحبه‌ى علمى رادیو تلویزیونى در موضوعات گوناگون.


آقای قشقایی. یک قدرت فرهنگی ایشان را که کار هرکسی نیست از قلم انداخته اید: بالانس زدن روی انگشت سبابه و راه رفتن روی مژه های چشم.

محمد شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 01:12 ب.ظ

سلام بر پورپیرار کبیر خسته نباشید. ممنون از جواب اخیرتان

ببخشید در مبحث طوفان نوح سؤالی را که می پرسم شاید جواب داده باشید اما در حال حاضر و برای اطمینان خاطر بنده و دوستان هم اتاقی می پرسم که چه لزومی داشت خداوند به نوح دستور جمع آوری هر جفت حیوان را بدهد که این در صورتی امکان پذیر است که طوفان جهانی باشد.سپاسگذارم اگر راهنمایی بفرمایید

آقای محمد. دستور حمل زوجی از تمام حیوانات در قرآن نیست. در تورات آمده اس ت که بر اثر طوفان حیات در زمین برچیده شد. حال آن که طوفان لااقل قادر به کشتن حیوانات دریایی نیست.

بی نام شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 01:15 ب.ظ

آیدن قشقایی عزیز سلام
بنده فقط واقعیت های مردمی را گفتم که تعصب عملی شدید نسبت به اون چند سنگ نتراشیده ونخراشیده دارند . خدای ناکرده مگر کلام ناشایستی در مورد این مردم گفتم؟ هر چند دل پری از این مردم دارم چون تعدادی از این قوم با شکایت بردن و نمامی کردن به جهت انتشار سی دی تختگاه هیچکس جو بدی علیه بنده ایجاد کردند واین در حالی بود که هر چه آنها را به منازره در عقاید دعوت می کردم از زیر آن شانه خالی می کردند .بنده فقط اشاره به مصدرالراس این مردم کردم.من هم عربی هستم که ریشه در عربستان دارم وحدود سیصد سال پیش به خوزستان آمده ام .شما هم ترکی هستید که شاید در مدتی نظیر آنچه گفتم به این سرزمین آمده اید.
آنها هم کولی هایی هستند که از نجس استان(پاکستان فعلی )به مرو دشت آمده اند.
شاید کلمه نجستان را ناسزا فرض کرده اید ولی این نام پاکستان است قبل از جدا شدن از هند ودلیل موجهی هم دارد. موفق وموید باشید.

[ بدون نام ] شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 04:32 ب.ظ

هووووووووووووووو!
عارف. مگه ماموریتت تموم نشده بود مادر فلان؟
دیگه باید گورتو گم کنی بزغاله.
حق ارسال کامنت نداری.

رضا شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 08:22 ب.ظ

برادر گرامی محمد با سلام

جهت درک موضوع طوفان نوح و جمع آوری گونه های حیوانات توسط نوح (ع) به امر خداوند متعال توجه شما را به موارد زیر جلب مینمایم:


۱- طوفان عظیم نوح در یک منطقه محدود جغرافیایی اتفاق افتاده

۲- در اثر این طوفان قسمت عمده ای از جانداران زمینی در آن منطقه از احشام و درندگان تا مورچگان و خزندگان از بین رفته اند . در نتیجه چرحه حیاتی منطقه دچار نقصان بزرگی شده که ترمیم آن به صورت طبیعی مدت زیادی طول خواهد کشید ( ابتدا مستعد شدن زمین و رشد و نمو گیاهان و سپس مهاجرت گونه های مختلف جانداران از مناطق همجوار و زاد و ولد )

۳- نجات یافتگان در کشتی پس از آرام شدن اوضاع میبایستی دراولین فرصت درجایی امن و قابل سکونت اسکان یافته و زندگی خود را از سر گیرند

۳- از آنجا که زندگی انسان در هر جایی وابستگی تام به حیات طبیعی و چرخه اکولوژی آن منطقه دارد لذا جهت تسریع فرآیند بازگشت حیات به منطقه سکونت بعدی نجات یافتگان از طوفان، به همراه داشتن چندین جفت از حیوانات مختلف امری ضروری است.

با آرزوی سلامتی و طول عمر با عزت برای استاد و همه دوستان

علیرضاـ۱ شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 09:09 ب.ظ

for compare

A woman holding a harp greek

http://en.wikipedia.org/wiki/File:Psalterion_001.jpg

A woman holding a harp Bishapur

http://en.wikipedia.org/wiki/File:Bishapur_zan.jpg

thank you

آقای علی رضا 1. از ارسال لینک ممنونم.

آیدین قشقایی شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 09:36 ب.ظ

با سلام خدمت دوستان
جناب بی نام عزیز
من گلایه ای از شما نکردم. من منظورم هشدار به خودمان بود که مبادا اشتباهات جناب 206 را مرتکب شویم. بابت سوءتفاهم پیش آمده معذرت می خواهم.

محمد اوجال شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 09:51 ب.ظ

با سلام خدمت استاد و سایر دوستان

آقای قشقایی، ظاهرا شما آن مطلب متعلق به آن پروفسور عالی مقام فاروق صفی زاده را که چند سال پیش در یکی از وبلاگهای قدیمی جناب پورپیرار در ذیل مطلبی با عنوان "نمایش‌نامه رو حوضی - «نقد کتاب در محضر بزرگان!!!»" منتشر شده بود نخوانده اید! :

------

صاحب امتیاز و مشاوران تحریریه‌ی مجله‌ی قرن بیست‌و‌یکم

در سایه‌ی جامعه‌ی مضحک مدنی، متأسفانه چند سالی است نشریات و کتاب‌هایی به بازار روانه می‌شوند که نشان از توطئه‌ای حساب شده علیه تاریخ، فرهنگ و تمدن بسیار والا و درخشان آریایی و ایرانیان والامقام را دارد. قرن بیست‌ و ‌یک نیز، همانند دیگر ایادی مزدور، وطن‌فروش، با این حرامیان و وطن‌فروشان که همگی از یک قماش هستند، می‌خواهند تاریخ، فرهنگ و تمدن والای ایران آریایی را به قول خودشان بدنام کنند، غافل از این که به قول معروف:

«آب دریا کزو گهر زاید به دهان سگی نیالاید».

حقیقت این است عده‌ای ناآگاه همچون حسن بنا کننده‌ی اسبق و ناصرپورپیرار عهد جدید، یا شیخ الشیوخ خلخالی گربه کش و حضرت صدام حسین گور به گور شده، با نادیده گرفتن تاریخ عظیم سلسله‌ی مقتدر و دادگر هخامنش و اشکانی و ساسانی، نمی‌توانند به این تمدن عظیم جهانی کوچک‌ترین خدشه‌ای وارد کنند. نخستین بار خلخالی در کتاب «کورش دروغین» چرت و پرت‌هایی سر هم کرده بود سپس صدام حسین (یار قدیمی مزدور وطن فروش: حسن بنا ساز ـ پورپیرار فعلی!!) سخنانی از همین دست در یکی از سخنرانی‌هایش ایراد کرده سپس همین وطن فروش: ناصرپورپیرار (بوربیرار) سخنان صدام را در 5 جلد کتاب چاپ و منتشر کرده است. پرسش ما از پورپیرار وطن فروش و خلخالی و صدام و کارکنان قرن بیست‌و‌یک این است: در تأیید نوشته‌ها و اقتباس جناب پورپیرار خلخالی صدام حسین!! یک سند و مدرک ارایه دهید که ما به عنوان پژوهشگرو ایران شناس بتوانیم خود را قانع کنیم این اراجیف و چرت و پرت‌ها 1% می‌تواند صحت داشته باشد. تاکنون صدها جوابیه‌ی ملی و پربار به اراجیف پورپیرار داده شده من تعجب می‌کنم مجله‌ی قرن بیست‌و‌یک می‌نویسد: «در حالی که کتاب پنجم مجموعه‌ی دوازده قرن سکوت با نام اشکانیان ماه گذشته منتشر شد، هنوز حتی نقد کتاب اول ایشان را نیز از عهده بر نیامده‌اند».

این سخن چقدر مزخرف و بی‌پایه است. این جانب خود نقدی علمی در 1600 صفحه نوشته و برای چاپ به وزارت فرهنگ و ارشاد دادم که مجوز چاپ این کتاب داده نشد و غیر مجاز اعلام شد!! این خود دلیلی بر این است که آقای پورپیرار از جایی تغذیه می‌شود! مزخرف‌تر از همه، مجله‌ی قرن بیست‌و‌یک در اقدامی ابلهانه و کودکانه، سخنان خصوصی عده‌ای از پژوهشگران و محقیقین را در مجله‌ی شماره 21 به چاپ رسانده تا نشان دهد مدعیان ایران‌شناس و مخالفان وطن فروش: پورپیرار؛ بسیار ناآگاه و بی‌خرد و بی‌سواد هستند که حتی بلد نیستند شیوا صحبت کنند. مطالب خصوصی آن‌ها را به نام جوابیه به پورپیرار چاپ می‌کند و مزخرف‌تر و مضحک‌تر از همه، شخص پورپیرار وطن فروش مزدور، جوابیه‌ای مضحک و مزخرف به صحبت‌های خصوصی این محقیقین می‌دهد. امثال پورپیرار که… بودن آن‌ها کاملاً مشخص است، دارای پدر و مادری نبوده‌اند تا بفهمند وطن و نژاد و تاریخ و تمدن به چه معنی است. کسی که کتاب‌های این وطن فروش را می‌خواند، کاملاً می‌تواند از همین 5 جلد، نقدی بسیار شیوا بر این اراجیف و ادعاها بنویسد. تمام کتاب‌های وی ضد و نقیض است. این جانب حاضرم با حضور جمعی از دانش‌جویان و اساتید دانشگاه در جایی در ملاء عام با این وطن فروش مناظره کنم و با اسناد ومدارک تاریخی و باستانی ثابت کنم که آن چه وی گفته، به جز اراجیف و مزخرفات و تحریفات تاریخی، چیز دیگری نیست. کسانی که پاسخ‌های آقای پورپیرار عرب‌زاده‌ی وطن فروش را بخوانند، متوجه می‌شوند که سواد ایشان تا چه اندازه است. من به آقای حسن بنا کننده‌ی پورپیرار وصیت می‌کنم، قبل از این که سیستم جامعه‌ی کنونی در ایران عوض شود، و ایشان مجبور به… خوردن بیفتند، در همین سیستم کنونی فعلی توبه کنند و در رد چرندیات خود، نقدی بنویسند و به چاپ برسانند که فردا دیر است، چرا که فردا وی به جرم اهانت به تاریخ، فرهنگ، تمدن و نژاد ایرانی، به اشد مجازات خواهند رسید و باز به این… وصیت می‌کنم که:

ای مگس! عرصه‌ی سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری

پاینده ایران
سردبیر و مدیر اجرایی ماهنامه آناهید،
نشریه‌ی تخصصی پژوهش‌های ایران‌شناسی،
پروفسور دکتر فاروق صفی‌زاده
25/2/9132 مادی

طالب حقیقت شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 10:39 ب.ظ

با سلام به استاد و دوستان.

جناب استاد. از اینکه این مطلب مطول و بی ربط را می آورم، جدا عذر می خواهم.

آقای خاخام منوخیم. درست می فرمایید. من هم نظر مفهوم گفته ی استاد را می دانم. منظورم این نیست.
آن موقع، استاد در «قسمت نظرات» گفتند که در دیوان شمس، کلمه ی "عکس" نیست. موضوع مربوط به وبلاگ های قبلی است؛ وگرنه می توانستم شما را به آن ارجاع دهم.

اما به طور کلی، منظور من این است که نه ما اینجا از سر خامی و بی توجهی نوشته های استاد را می خوانیم، آن چنان که فردی مثل 206 پنداشته؛ و نه این کار درستی است که به جای فهم عمق کلام یک فرد، اشتباهات جزئی او را بزرگ کنیم.
می خواهم به همه بگویم که اینجا محل مریدی و مرادی نیست. پورپیرار یک انسان است و کسانی که او را خدا پنداشته اند، در اشتباهند. ما هم با تفکر عصمت پورپیرار در اینجا حاضر نبوده و نیستیم که اگر کسی چند ایراد بگیرد، ما را پراکنده کند؛ اما حق خود می دانیم که اگر دیگران می گویند و می نویسد، ما هم بگوییم و بنویسیم. بنیان اندیشی یک ایدئولوژی نیست؛ یک روش است. کسی مجبور نیست مطالب را بخواند و پیروی کند و ما هم قدرتی بر دیگران نداریم.
می خواهم بپرسم آیا کسی دیگری جز استاد را می شناسیم که دارای روش جدیدی باشد، نظریات بنیانی ابراز کند و حرف نوی داشته باشد؟ کار 206 فرقی با کارهای دیگران ندارد. کار او فقط جابه جایی جزئیات است که نمونه ی آن را به وفور دیده ایم و می بینیم. او خود می گوید که اساس بر حسن نیت است. نمی دانم آخر چگونه ممکن است تاریخی که مردم ایران با آن آشنا نیستند و ساخته ی دست ماموران بیگانه است، بر پایه ی حسن نیت باشد؟ مگر آنها دلشان برای ما سوخته بود و یا اصولا فکر مادی و سودگرایانه ی غربی چگونه با ارسال خیرخوهانه ی این افراد جور در می آید؟
البته باز هم اشکال ندارد، فرض می کنیم اساس بر حسن نیت بوده است. اما وقتی از میان این گفته ها، چندین دروغ و حقه بازی بیرون می آید، آن وقت هر فرد عاقلی به همه ی آن ها شک می کند. مانند این است که شما مبلغی پول از کسی بگیرید و متوجه شوید که یک یا چند اسکناس از آن قلابی است. چه می کنید؟ آیا منطق حکم می کند که همه را مورد بررسی قرار دهید یا خوش خیالانه، همه را معتبر بدانید؟
مشکل ما با او در همان اساس کار نهفته است. ما می گوییم که به علت تقلب های صورت گرفته در تاریخ ایران، بنا به عقل و منطق، همه چیز نادرست است، مگر ثابت شود. اما او می گوید که باز هم همه چیز درست است، مگر رد شود!
مگر قبلا هم اساس بر همین حس نیت ساده لوحانه نبود؟ این نتیجه ی آن شد. آیا کافی نیست؟ واقعا همین تاریخ فعلی چه سودی برای ما داشته است که نبود آن باعث ضرر شود؟ فرض کنید این تاریخ را نداشتیم، چه می شد؟ در یک کلام هیچ! ما می گوییم این کتاب هایی که مبنای تاریخ ایرانند، باید آزمایش شوند. اگر از آزمایش سربلند بیرون آمدند که دهان ما بسته می شود، و الا هیچ یک را شایسته ی توجه و استناد ندانسته و حاصل آن ها را از حد «گمان» فراتر نمی دانیم.
روش استاد، کار جدیدی است که نیازمند صرف توجه و تفصیل بیشتر است. افراد دیگری هم باید این کار را ادامه دهند. مسلما هر کاری در ابتدا مشکلات و ضعف هایی خواهد داشت و این طبیعی است.
فردی که آن قدر سطحی نگر است که برای تخریب وجهه ی یک شخص، نظرات وبلاگ او را تمسخر می کند، در حالی که نظرات طرفداران وبلاگ خود او هم چندان تعریفی ندارد؛ ما را به خاطر پیروی از یک «فکر» تهدید به تمسخر دیگران می کند؛ اشتباهات گذشته ی خود را از یاد برده است؛ با آنکه تعدادی زیادی از افراد جامعه با این نظرات آشنا نیستند(به عنوان مثال، شاید من در شهر خودم اولین کسی باشم که با استاد آشنا شد؛ آن هم به طور اتفاقی و از طریق اینترنت! و نمونه های بسیار دیگری که از شهرهای دیگر می دانم) و به خود اجازه می دهد، اثر این گفته ها را با تبلیغت وسیع تاریخ فعلی مقایسه کند؛ آیا شایسته ی رهبری یک گروه است؟
البته ما نظرات مخالف را هم می خوانیم و درستش را می پذیریم؛ زیرا که در این صورت، تفاوتی با دیگران نخواهیم داشت.
من البته برای این فرد، به خاطر ناراستی های گذشته ی او، احترامی قائل نیستم؛ اما انصافا برخورد محترمانه ی آقای قشقایی را با او ببینید، که حتی حاوی تشکر هم هست؛ اما رفتار 206، دقیقا همان رفتاری بود که در برابر من و شاید دیگرانی که با او گفتگو کرده اند، انجام شد و جالب است که 206 مدعی هم هست!
و اما درباره ی خود من؛ آقای عارف خان 206. نمی دانم چرا خود را به نادانی می زنید. من از کردهای جنوبی هستم. مگر شما به کرمانشاه نرفته اید؟ نمی دانید که در آنجا اوضاع فرهنگی چطور است؟ کدام قوم پرستی؟ کدام کرد؟ اینجا که دیگر چیزی نمانده است.
من قبل از اینکه با استاد آشنا شوم یک باستان پرست فارس گرا بودم. تاریخ می خواندم، شعر می گفتم و به طور کلی، پیرو فرهنگ رایج فارسی و عرفان و حضرات مورد علاقه 206 یعنی حافظ و مولوی و سعدی بودم. اما در میان شعرهایم حتی یک شعر کردی نبود. چرا؟ چون کردی را ضعیف می دانستم و در ضمن، آنقدر که فارسی می دانستم با کردی آشنا نبودم! و علاقه ای هم به قومیت خود نداشتم. حالا شما می خواهید مرا با خودم آشنا کنید و بگویید من به دلیل قوم پرستی به این وبلاگ آمده ام؟
البته جزء قومیت های غیرفارس ایران بودن، شاید خود عامل محرکی برای جذب به بنیان اندیشی باشد، ولی همه ی آن نیست؛ همان طور که ترس عامل توجه به خداست؛ اما علت خداگرایی نیست. فکر نمی کنید برای بررسی قومیت های ایران خیلی کم تجربه اید؟ تصدیق گفته های استاد برای من، لااقل درباره ی قومیت خودم بسیار ساده است. ما نه معماری بومی داریم، نه خط و نه آثار معماری فاخر. افتخارم هم این است که تا به حال هیچ قومیتی را تمسخر نکرده ام و اکنون اساسا قومیت را به رسمیت نمی شناسم. به فکر اتحاد بر اساس اندیشه ام، نه نژاد.

آقای طالب حقیقت. در مرحله کنونی برخورد با دروغ نویسان و دروغ ستایان در حوزه علوم انسانی، با به دست داشتن و برداشتن حربه بنیان اندیشی، بسیار ساده شده است: شمس تبریز از آن روی مترسکی ساخت کنیسه است که در زمان او که هیچ ۵۰۰ سال پس از او هم هنوز تبریز نداشه ایم. بقیه قیل و قال ها هم قربی ندارد و آواز غرابی بیش نیست..

طالب حقیقت شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 10:58 ب.ظ

با توجه به مشکل سایت ناریا و عدم دسترسی به انجمن، این مطلب را در اینجا ذکر می کنم.

پیشنهاد تهیه ی آرشیو موضوعی مقالات استاد.

اولین مقاله با موضوع «دیدار از اندونزی» را که شامل یادداشت های سفر به اندونزی است، از لینک زیر می توانید دانلود کنید:

http://www.mediafire.com/download.php?8u573antbowofts

تصور می کنم تجمیع یادداشت های مرتبط، تبدیل آن ها به چنین مقالاتی و گذاشتن آنها در سایت های مختلف می تواند تاثیر خوبی در جذب افراد داشته باشد.

دوستانی که مایل به همکاری اند، لطفا اعلام کنند.

آقای طالب حقیقت. هنوز هم اقدامی موثرتر از توزیع مستندها نیست. گرفتاری ها چنان شاخ و برگی به هم زده، که انتظار صرف وقت موظف از سوی هیچ کس نمی رود. به گمانم نظیر همان کلیپ شما انجام هر اقدام روشنگرانه ای را باید به ابراز علاقه و استعداد آزاد موافقان
و حتی مخالفان واگذار کرد و انتظار عنایت الهی برای کسب تریبونی عمومی را داشت.

علیرضاـ۱ یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 01:29 ق.ظ

سلام استاد
بالاخره راز کشتی نوح کشف شد

http://www.ido.ir/a.aspx?a=1387042506

سازمان تبلیغات اسلامی
4ـ نام علی بن ابیطالب، زیور کشتی نوح علیه السلام

"در ژوئیه 1951ـ م ، گروهی از دانشمندان معدن شناس شوروی برای معدن یابی، مشغول زمین کاوی بودند که ناگهان به تخته چوب هایی پوسیده برخوردند... از علائمی دریافتند که باید این چوب ها غیر عادی و مشتمل بر راز نهفته ای باشد... در آن میان، تخته چوب مستطیلی شکلی یافتند که همه را به حیرت انداخت؛ زیرا در اثر گذشت زمان، کهنگی و پوسیدگی به تمام چوب‌ها راه یافته بود جز این تخته که چهارده اینچ طول و ده اینچ عرض داشت و حروفی چند بر آن منقش بود.

دولت شوروی، برای تحقیق و بررسی درباره این تخته چوب، در27 فوریه 1953م کمیته ای تشکیل داد که اعضای آن، باستان شناسان و استادان زبان‌های کهن بودند... (مؤلف، اسامی اعضای این کمیته را بیان می کند و سپس می نویسد:) بالأخره پس از هشت ماه تحقیق و کاوش، اسرار آن تخته چوب، برای کمیته کشف گردید و معلوم شد که برای تیمّن و مددخواهی چیزهایی بر آن نوشته و بر کشتی نصب کرده اند،... کمیته تحقیق، پس از هشت ماه فکر و دقت و زحمت، نوشته مذکور را خواندند و به حروف روسی درآوردند،...

سپس استاد زبان های باستانی بریتانیا، mr.n.f.makes ، الفاظ مذکور را به انگلیسی چنین ترجمه کرد:

o. my god ، my helper . keep my hand with mercy and with your holybodies : mohamad، alia، shabbar، shabbir، fatema.

they all are biggests and honourables.

the world established for thern. help me by their names.

you can reform to right.

ترجمه متن انگلیسی :

"ای خدا من! ای مددکار من! به لطف و مرحمت خود و به طفیل ذوات مقدّس محمّد، ایلیا، شبر و شبیر و فاطمه دست مرا بگیر. این پنج وجود مقدّس از همه باعظمت تر و واجب‌الاحترام هستند و تمام دنیا برای آنان بر پا شده است. پروردگارا به واسطه نامشان، مرا مدد فرمای. تو می توانی همه را به راه راست، هدایت نمایی."



علیرضاـ۱ یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 02:44 ق.ظ

جای تامل فراوان دارد:

http://b1112.hizliresim.com/s/2/v95y.jpg

رجب طیب اردوغان در حال گرفتن "جایزه شجاعت" از دست "آبراهام فوکسمن" یهودی (Abraham Foxman) در سال 2005!
...............................................................
اقای اوجال با سلام
ممنون از لینک ارسالی
من تا بحال مدال شجاعت را از نزدیک ندیدم و حکاکی های روی مدال به نظرم خیلی معنا دار و خاص میاید
منبع شما از اینکه این مدال شجاعت هست چیست. در ضمن ترکی هم نمیدانم.
با تشکر.

محمد اوجال یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 03:25 ق.ظ

لینک مطالعه آنلاین جلد اول مجموعه کتابهای "تاملی در بنیان تاریخ ایران"

http://www.belgeler.com/blg/2pik/1

آقای اوجال. ممنون ضمن آن که نمام کتاب ها به صورت پی دی اف در اختیار استاد غفوری نازنین است که گویا برای تعیین تکلیف منتظر وقت آزادند. کار انجام شده شما هم الگوی بسیار نظیفی برای ادامه است.

علیرضاـ۱ یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 03:36 ق.ظ

آخی چقدر کوچولو بوده ؟ نازی

http://shahrefarang.com/wp-content/uploads/2011/12/ahmadshah.jpg

محمد اوجال یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 05:40 ق.ظ

آقای علیرضا، سلام

آن عکس، چنانکه می توان حدس زد، بریده ای از یک روزنامه (در ترکیه) است که البته دقیقا مشخص نیست کدام روزنامه یا شاید مجله است. در توضیح زیر عکس آمده است که آنچه به اردوغان اعطا شده بوده، "مدال عالی/برتر؟ شجاعت" است. در لینک زیر توضیحات انگلیسی موجود است:

http://www.adl.org/NR/rdonlyres/e3mchevkfetx6eek4estfrd2ahch6ht6e2zijno22jb3cgeholcnmjaa2kxkkjn4wwmozac7juiftb/DK893a.jpg

آن نقش های روی مدال برای بنده هم جالب توجه بود اما هر چه گشتم نتوانستم تصویر بزرگی از آن بدست آورم.

محمد اوجال یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 05:43 ق.ظ

این هم متن خبر مربوطه به انگلیسی:

http://www.adl.org/PresRele/ASInt_13/4730_13.htm

آرش یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 09:40 ق.ظ

سلام

چقدر میخوام این رجبی و بقیه رو .رشون بدم. با این خزعبلات و خر فرض کردن خواننده هاشون.
تف به نام و ننگ بر خودشان باد.

abbas یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 10:55 ق.ظ

http://mockingbird.creighton.edu/english/fajardo/teaching/eng120/gilgames.htm

آقای abbas. دو ای میل برای تان فرستادم آیا رسیده است؟

سلام محمدی یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 12:01 ب.ظ http://www.salammohammadi.com

با سلام خدمت استاد و دوستان گرامی
آقای محمد اوجال ، حضرت پروفسور ما از بس در خلاف مباحث استاد پورپیرار ، مباحث تخصصی و سند و مدرک در چنته دارند ، عاجزانه طلب داشته اند که خودِ استاد پورپیرار در نقد کتابهایشان قلم بچرخانند !!!؟
((... در همین سیستم کنونی فعلی توبه کنند و در رد چرندیات خود، نقدی بنویسند و به چاپ برسانند که فردا دیر است، چرا که فردا وی به جرم اهانت به تاریخ، فرهنگ، تمدن و نژاد ایرانی، به اشد مجازات خواهند رسید ... ))

بی نام ۲ یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 12:40 ب.ظ

با سلام
جناب بی نام احتراما در مورد ادعاهای زیر دلایل خود را ارائه دهید

{بی نام
شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 1:15 PM
....من هم عربی هستم که ریشه در عربستان دارم وحدود سیصد سال پیش به خوزستان آمده ام ....
آنها هم کولی هایی هستند که از نجس استان(پاکستان فعلی )به مرو دشت آمده اند.
شاید کلمه نجستان را ناسزا فرض کرده اید ولی این نام پاکستان است قبل از جدا شدن از هند ودلیل موجهی هم دارد. موفق وموید باشید.}

رامین.ص یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 03:35 ب.ظ

سلام:
استاد گرامی در پناه حق باشید.
جناب آیدین قشقایی:در مقاله "پشت پرده طاق بستان"که آقایی به اسم ع.ر (اتفاق) آن را نوشته است مطلبی از جناب پرفسور فاروق صفی زاده آورده است که برای شناسایی این شخص فکر می کنم که کافی باشد:

"رفته رفته کار پدید آوردن برق در ایران رو به پیشرفت گذاشت تاآنکه توانستند ضبط صوت و پخش درست کنند ودر تالار پذیرایی تخت جمشید این کار را انجام دادند. بدین پرورده که 8 حباب را در رف های ان قرار داده بودند و دستگاهی که شامل ضبط و پخش می شد ساخته و آن حباب به عنوان بلند گو بود.(ساخت dvd playerتوسط ایرانیان باستان.)"-پروفسور دکتر فاروق صفی زاده پاسخ به تاریخ ص187.باتشکر.

علیرضا_1 یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 05:25 ب.ظ

با سلام
اقای رامین_ص
..................................................................
دستگاهی که شامل ضبط و پخش می شد ساخته و آن حباب به عنوان بلند گو بود.(ساخت dvd playerتوسط ایرانیان باستان.)"
..................................................................

خدا پدر سازنده کارتونهای سند باد را بیامرزد که حد اقل داستان های باور کردنی تری را تعریف میکرد .

آقای بیر تورک. اشکال شما همین است که خود نوشته اید:
اقرار می کنم که دانسته های تاریخی من کم است. باید 300 یادداشتی را بخوانید که از متن و موضوع آن ها بی خبرید.

شاهین یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 05:33 ب.ظ

سلام استاد

متن کتابها به فرمت word موجود؟ جهت ساخت کتابها با فرمت epub میخواستم

استاد چه وقت هایى در دفتر کارتان حضور دارید؟

دوستان هم اکنون کتاب اسلام و شمشیر به فرمت epub موجود هست.

آقای شاهین. خیلی مرتب نیست به تر است با تلفن قرار بگذاریم. به هر حال ممنونم هرچند نمی دانم فرمت epub چیست!

[ بدون نام ] یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 07:20 ب.ظ

جناب طالب حقیقت با سلام:

m6jstar-1@yahoo.co.uk

! دوشنبه 17 بهمن 1390 ساعت 02:23 ق.ظ

سرور مربوطه سایت ناریا به دلایل حقوق بسته شده است. مشکل اش حل خواهد شد.

شاهین دوشنبه 17 بهمن 1390 ساعت 03:36 ق.ظ

ممنون استاد ،
پیش تر در ایمیلى به خودتان توضیحات کامل ترى ارائه کرده بودم ، و در صحبت با چندى از دوستان و رساندن صحبت ها به شما به آقاى عابدى ارجاع داده شدم و .. و ...

ان شاء الله به زودى خدمت میرسم

جینگول دوشنبه 17 بهمن 1390 ساعت 09:13 ق.ظ

جناب خلیل احتراما خدمتتان عارضم که در این مورد اطلاعات شما فوق العاده اندک است. ای کاش شرایط اجازه می داد تا ناگفته های مربوط به آقا را برایتان بگویم تا بدانید اوضاع از چه قرار بوده و هست. شاید روزی این فرصت دست دهد...

جینگول دوست دوشنبه 17 بهمن 1390 ساعت 02:39 ب.ظ

جینگول آقا یا شایدم خانم

میشه از این آقاتون تا غیبت نکردن بیشتر بگین؟ رفتار امثال شما بیشتر شبیه آقای دکتر سبورجیان سابق است که میگه :بگم؟ بگم؟
بعدش هم که ....
راستی شما چند سالتونه؟

جینگول دوشنبه 17 بهمن 1390 ساعت 05:17 ب.ظ

جناب جینگول دوست:
ببببببببللللللللللههههههههههه !

khalil دوشنبه 17 بهمن 1390 ساعت 08:32 ب.ظ

آقای جینگول
کاش آقا یک برنامه یا خطبه خالی و یا ارزان تر و با سرفه تر از همه یک راهپیمایی برای مسلمانان کشته شده سوریه ترتیب می دادند.ولی باز هم منتظر فرصت شما و مشتاق شنیدن ناگفته های آقا هستم...

[ بدون نام ] دوشنبه 17 بهمن 1390 ساعت 08:35 ب.ظ

جینگول بلا! نکن از این کارا! نکن از این کارا!
شما بهتره تشریف ببرید به این سایت و اگر شغل مناسبی براتون بود استخدام بشید:
sirk_dalghak_meymun_heyfenun.IR
من شخصا براتون آرزوی توفیق روزافزون و پیشرفت در کارهاتون رو دارم.
اگر هم پیدا نشد بوق ماشین بابای من خراب شده! با بیمه استخدامت می کنه! باور نداری از 118 بپرس!

[ بدون نام ] دوشنبه 17 بهمن 1390 ساعت 09:03 ب.ظ

لااله الا الله!
هی می خوام چیزی نگم، نمی شه که!
این جینگولوفسکی طوری حرف می زنه که آدم فکر می کنه سالهاست تو دیسکوهای لس آنجلس به عنوان رقاص می رقصه و شاباش می گیره و بعد آقا مجتبی ( همون آقا مجتبی! نه مجتبی غفوری!) با لباسهایی که معلومه تازه از میدان رزم برگشته اومده تو و با حالتی افسرده - روحانی میگه نمی دونی! نمی دونی! ...............

بابا! ما تو همین مملکتیم مثلا ها! ما رو با مریل استریپ اشتباه نگیر جونم!

خاخام منوخیم سه‌شنبه 18 بهمن 1390 ساعت 07:38 ق.ظ

ازچیزی که اطلاع ندارید. پس لطف بفرمایید به عقاید دوست عزیزی که حتی از مرد یا زن بودنش نا آگاهید چنین گیر ندهید.از زمانی که بنده جینگول را شناختم همینطور بوده وهمینطور هم هست ونظام وحضرت آقا را دوست دارند.
لطفا" در معقولات وارد نشوید.

آقای منصور. غلط یا درست بودن این گمانه ها، چه چیزی را عوض خواهد کرد؟! مهاجرت از هند هم مانند مهاجرت از ایران مثلا به کانادا یا آمریکا است
مگر این که مهاجرت بخشی از توطئه ای قابل اثبات باشد.

جینگول سه‌شنبه 18 بهمن 1390 ساعت 11:43 ق.ظ

مدتی نبودم ، خبر نداشتم پای مدفوع خورها به این وبلاگ هم باز شده! فکر می کردم فقط تو ناریا ۲ پلاس بودند! تو این مورد از همه چیز بی خبرم!

برادر خاخام منوخیم. دوستدار شما هم هستیم البته.

علیرضاـ۱ سه‌شنبه 18 بهمن 1390 ساعت 03:25 ب.ظ

سلام استاد
عجب زمانه ای شده .
سرکلاس دانشگاه جلسه اول بدون مقدمه استاد تاریخ اسلام عنوان میکنه که هرگونه مطلب در مورد پوریم سر کلاس ممنوع و در اخر وقتی مقاله اسلام و شمشیر بدون درج منبع ان ارائه میگردد بالاترین نمره را میدهد.

آقای علیرضاـ۱. ساده است. او کتاب اسلام و شمشیر را نخوانده و در مورد پوریم هم نقل هایی شنیده است و بس.

طالب حقیقت چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 03:04 ق.ظ

کتابی با عنوان «ناصر پورپیرار»(Nasser Pourpirar)!

by: Lambert M. Surhone

http://www.bookadda.com/books/nasser-pourpirar-lambert-m-6135178318-9786135178319


Book: Nasser Pourpirar
Author: Lambert M. Surhone
ISBN: 6135178318
ISBN-13: 9786135178319
Binding: Paperback
Publishing Date: 2011-03-15
Publisher: Betascript Publishing
Number of Pages: 124
Language: English


http://www.amazon.ca/Nasser-Pourpirar-Lambert-M-Surhone/dp/6135178318

آقای طالب حقیقت. بله چنین کتابی قریب 9 ماه پیش به زبان انگلیسی و احتمالا فرانسه در اروپا منتشر شده است که نام مرا بر عنوان کتاب گزارده اند. هنوز دست رسی به کتاب ندارم و بدون مراجعه مستقیم، نمی توان در باب آن چیزی گفت و یا نوشت. همین قدر آشکار است که علی رغم فشار سازمان های یهود که در اختفای تزهای تاریخی بنیان اندیشانه سعی بسیار کرده اند، نظرات مربوطه توجه محققان اروپایی را در حوزه هایی جلب کرده است، که انتشار کتاب فوق، خود دلیلی بر این گمانه است. باید نسخه ای از کتاب را برای آقایان جا خوش کرده در وزارت ارشاد فرستاد تا شاید قبول کنند که با مجوز ندادن به کتاب ها، موضوع مفقوده نمی شود. با این همه برای اظهار نظر قطعی هنوز زود است، از زحمتی که کشیده اید ممنونم و این را هم گفته باشم که کتاب سه مولف دارد که دو نفرشان خانم و شاید هم ایرانی اند.

مسعود سنجری چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 02:07 ب.ظ

برادر بزرگ استاد پورپیرار
سلام علیکم

انتشار کتاب با نام شما در اروپا صرفنظر از مندرجات آن موفقیت بزرگ و مهمی است که آنرا به شما و دوستان تبریک عرض می کنم. واضح است که جدل حول افکار شما وارد مرحله جدیدتری می شود.

والسلام علیکم
فی امان الله

نصراصفهانی چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 02:08 ب.ظ

باورهای علمای اهل سنت درموردعمل شنیع لواط براساس کتابهای خودشان:
یحیى بن أکثم:
وی که از دشمنان ائمه بوده و مناظره او با امام جواد علیه السلام مشهور است ، در نظر بزرگان اهل سنت از امامان و علماء بلند رتبه به شمار می رود ؛ ابن کثیر در مورد او می گوید :

کان یحیى بن أکثم من أئمّة السنّة ، وعلماء الناس و من المعظمین للفقه.

البدایة والنهایة ج 10 ص 316

یحیی بن اکثم از امامان اهل سنت و از علمای مردم و از بزرگان فقه بود .

او از معروفترین قاضیان اهل سنت و از علمای بنام ایشان بود ؛ در مورد وی شیعه و سنی مطالب بسیار نقل کرده اند که تنها در این زمینه به کلمات علمای اهل سنت در مورد وی می پردازیم :


ثعالبی : یحیی بن اکثم و بنی العباس لواط کارترین افراد عرب!!!
ثعالبی از علمای به نام اهل سنت و متوفای 420 کتابی در باره القاب مشهور دارد ؛ وی در این کتاب مشهورترین شخص در لواط را یحیی بن اکثم معرفی می کند و می گوید:

لواط یحیى بن أکثم !!! أصله من مرو فاتصل بالمأمون ایام مقامه بها فاختص به واستولى على قلبه وصحبه إلى بغداد ومحله منه محل الأقارب أو أقرب .وکان متقدما فى الفقه وآداب القضاة حسن العشرة عذب اللسان وافر الحظ من الجد والهزل ولاه المأمون قاضى القضاة وأمر بألا یحجب عنه لیلا ولا نهارا وأفضى إلیه بأسراره وشاوره فى مهماته وکان یحیى ألوط من ثفر ومن قوم لوط وکان إذا رأى غلاما یفسده وقعت علیه الرعدة وسال لعابه وبرق بصره

وکان لا یستخدم فى داره إلا المرد الملاح ویقول قد اکرم الله تعالى أهل جنته بأن أطاف علیهم الغلمان فى حال رضاه عنهم لفضلهم على الجوارى فما بالى لا أطلب هذه الزلفى والکرامة فى دار الدنیا معهم

ویقال إنه هو الذى زین للمأمون اللواط وحبب إلیه الولدان وغرس فى قلبه محاسنهم وفضائلهم وخصائصهم وقال إنهم باللیل عرائس وبالنهار فوارس وهم للفراش والهراش وللسفر والحضر فصدر المأمون عن رأیه وجرى فى طریقه واقتدى به المعتصم حتى اشتهر بهم وملک ثمانیة آلاف منهم وما کان بنو العباس یحومون حولهم اللهم إلا ما کان یؤثر عن محمد الأمین من استخدام الخصیان والعبث بهم دون فحول الولدان

ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221


او لواط کار ترین عرب است :
(یکی از صفات مشهور) لواط یحیی بن اکثم است ؛ وی از مرو بود و با مامون ارتباط برقرار کرد و توانست که بر قلب او چیره شود ؛ سپس به همراه او به بغداد آمد و جزو نزدیکترین افراد به مامون بود ؛ وی در باب فقه و آداب قضاوت شهره بوده و خوش برخورد و خوش بیان بود و هم در شوخی و هم در جدی بودن تخصص داشت ؛ مامون او را به مقام قاضی القضاة منصوب کرده و دستور داد که هر زمان در شبانه روز که یحیی خواست بتواند به نزد مامون برود ؛ و با او راز گفته و در کارهای مهم با وی مشورت می نمود .

یحیی از ثفر(یکی از بدنام ترین مردان قوم مشهور به این کار) و از قوم لوط نیز بیشتر این کار را انجام می داد ؛



اگر جوان خوش سیمایی را می دید آب دهانش به راه می افتاد !!!
و اگر جوانی را می دید که با دل او بازی می کند ، بر بدنش رعشه افتاده و آب دهانش به راه افتاده و چشمانش برق می زد !!!

وی در خانه خویش به جز نوجوانان (ریش در نیاورده) خوش سیما به کار نمی گرفت و می گفت : خداوند اهل بهشت را که از ایشان راضی است چنین نعمت داده است که جوانان خوش سیما بر ایشان خدمت می کنند ؛ زیرا ایشان بهتر از کنیزکان هستند ؛ چرا من این نعمت و کرامت را در این دنیا نطلبم !!!



وی مامون را به این کار ترغیب کرد !!!
و نیز گفته شده است که او بود که مامون را ، به این کار پلید ترغیب کرده و نوجوانان را در نظر او زینت داد و در دل وی نیکی های ایشان و فضیلت های ایشان و خصوصیات ایشان را می گفت ؛ و نیز می گفت که ایشان شبها کار عروس را می کنند و روز کار سوارکاران دلاور را ، و هم در خانه و هم در شکار و هم در سفر و هم در شهر به کار می آیند ؛ به همین جهت مامون نیز نظر وی را پذیرفته و راه وی را در پیش گرفت ؛ معتصم نیز بدو اقتدا کرده تا آن جا که وی به جمع کردن غلامان مشهور شد و هشت هزار نفر از این غلامان در گرد خویش داشت !!!


بنی العباس به خاطر وی با غلامان در ارتباط بودند !!!
و به همین جهت بنی عباس مراقب حال خویش نیز نبودند !!!

مگر آنکه که در مورد محمد الامین روایت شده است که وی خواجگان را به عنوان غلام گرفته و با آنها ارتباط داشت ؛ نه با جوانان نیرومند !!!



مامون نیز از یحیی ترس داشت !!!
ویحکى أن المأمون نظر یوما إلى یحیى فى مجلسه وهو یحد النظر إلى ابن أخیه الواثق وهو إذ ذاک أمرد تأکله العین فتبسم إلیه وقال یا أبا محمد حوالینا ولا علینا فقال یا أمیر المؤمنین إن الکلب لا یأکل النار

ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221



حکایت شده است که روزی مامون نگاهش به یحیی افتاد در حالیکه یحیی به فرزند برادر مامون «واثق» نگاه می کرد در حالیکه وی جوانی بود که ریش در نیاورده بود و چشم نواز بود !!! پس خنده ای به او کرده و گفت : ای ابو محمد با ما کاری نداشته باش و به سراغ دیگران برو .

پس پاسخ داد : ای امیر مومنان ؛ سگ نمی تواند با آتش طرف شود !!!(یعنی من نمی توانم با شما کاری داشته باشم!!!)


توصیف کارهای یحیی از زبان خودش :
وی در خلوت خویش با مامون کارهای ناشایست خویش را برای مامون می ستود و ماجرای کارهای ناپسند خویش را برای مامون نقل می کرد ؛ و حتی گاهی با این کار مامون را تحریک نموده و برای وی دلالی نیز می کرد ؛ یکی از این ماجرا ها در کتاب ثمار القلوب آمده است که به علت رکاکت بیش از حد متن از نقل آن معذوریم :

ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221



کنایه نوه ابو حنیفه به یحیی :
وسمعه إسماعیل بن حماد بن أبى حنیفة یوما یغض من جده فقال له ما هذا جزاءه منک قال حین فعل ماذا حین أباح المسکر ودرأ الحد عن اللوطى

ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221

روزی اسماعیل ، نوه ابو حنیفه شنید که یحیی از پدر بزرگ او بد گویی می کند ؛ پس به او گفت :

آیا این پاداش پدر بزرگ من است که مسکرات را حلال دانست و حد را از لواط کار برداشت ؟!!!



کنایه های شعرا و تصریحات ایشان در مورد یحیی بن اکثم :


وی آن قدر در این کار شهره شده بود که شعرا وی را علنا متهم به این کار کرده و در مورد او شعرها سرودند :

این شعر را ابو صخره ریاشی در مورد یحیی بن اکثم سروده و احمد بن ابی نعیم آن را در حضور مامون خواند :

حاکمنا یرتشی وقاضینا یلوط والرأس شرّ ما رأس‏

تاریخ بغداد ج14/ص196

حاکم بر ما رشوه می گیرد و قاضی ما لواط می کند ؛ و بدترین بدی ها آن است که از رؤسا باشد .

و نیز در مورد او گفته شده است که :

قاض یرى الحد فی الزنا ولا یرى على من یلوط بأس

تاریخ بغداد ج14 ص196 - تاریخ مدینة دمشق ج64 ص81 و 82- المنتظم ج11 ص319 - شذرات الذهب ج2 ص41 - محاضرات الأدباء ج1 ص249

قاضی که در زنا حد جاری می کند اما در مورد لواط کردن اشکالی نمی بیند!!!

اشعار دیگری نیز در مورد او سروده شده است که در آدرس های ذیل موجود است:

محاضرات الأدباء ج1 ص249 ؛ ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221



به او کنایه می زدند که بیماری ابنه دارد :
در این زمینه در مورد او سروده اند که :

یحشو بها الممرد إذا ما خلا وهو کما یحشوهم یحتشى

ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221

همانکاری که وی وقتی با نوجوانان همراه می شود ، انجام می دهد ، دیگران نیز با او همین کار را می کنند!!!

در کتب ذیل نیز در این زمینه ماجراهایی نقل شده است :

وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان ج6 ص154 ؛ محاضرات الأدباء ج2 ص273



زبان یحیی با دیدن جوانان خوش سیما بند می آمد :
ذهبی و غیر او از فضلک رازی در مورد یحیی بن اکثم نقل می کند که :

مضیت أنا وداود الاصبهانی إلى یحیى بن أکثم ، ومعنا عشرة مسائل ، فأجاب فی خمسة منها أحسن جواب . ودخل غلام ملیح ، فلما رآه اضطرب ، فلم یقدر یجئ ولا یذهب فی مسألة . فقال داود : قم ، اختلط الرجل.

سیر أعلام النبلاء ج12 ص10- تهذیب التهذیب ج11 ص160 - تهذیب الکمال ج31 ص211 - تاریخ مدینة دمشق ج64 ص83

من و داود اصفهانی به نزد یحیی بن اکثم رفتیم و ده سوال با خود برده بودیم ؛ پنج سوال از وی پرسیدیم و به خوبی پاسخ داد ؛ در این هنگام جوان خوش سیمایی وارد شد ؛ وقتی که نگاه یحیی به او افتاد از حالت عادی خارج شده و نتوانست که به حتی یک سوال دیگر پاسخ دهد ؛ پس داود گفت : برخیز که این شخص دیوانه شد!!!



عشقبازی با جوانان!!!
وی در این زمینه متخصص فن بوده و موارد بسیاری از وی نقل شده است که ما به خاطر حفظ عفت کلام از نقل آنها معذوریم :

تاریخ بغداد ج14 ص195؛ وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان ج6 ص152



عبد الله بن مبارک :


لما استولى الناصر على طبرستان فوض إلى عبد الله بن المبارک القضاء وکان یرمى بالابنة فقال یا أمیر المؤمنین أنا أحتاج إلى رجال أجلاد یعینوننی فقال قد بلغنی ذلک

محاضرات الأدباء ج1ص249

وقتی که ناصر بر طبرستان چیره شد قضاوت را به عبد الله بن مبارک واگذار کرد – عبد الله متهم به بیماری ابنه بود - ؛ پس عبد الله گفت : ای امیر مومنان ؛ من مردانی جَلُد (نیرومند) می خواهم که من را در این کار یاری کنند .

ناصر پاسخ داد : به ما خبر رسیده بود که تو مردانی جَلٍد(خوش پوست و عیاش) می خواهی!!! (جلد در زبان عربی به دو معناست)


خطیب بغدادى:
روى الذهبی عن مکی بن عبد السلام الرمیلی قال : کان سبب خروج الخطیب من دمشق إلى صور ، أنّه کان یختلف إلیه صبیّ ملیح ، فتکلّم الناس فی ذلک.

سیر أعلام النبلاء: 281/18.

ذهبی از مکی بن عبد السلام روایت کرده است که علت کوچ کردن خطیب بغدادی از دمشق آن بود که جوانی خوش سیما در خانه او رفت و آمد می کرد ؛ به همین جهت مردم در مورد او شروع به صحبت کردند !!!


ابن الانماطى
ذهبی در مورد او می گوید :

الحافظ البارع مفید الشام ... وقال عمر بن الحاجب: کان إماماً ثقة حافظاً مبرزاً فصیحاً سألت عنه الحافظ الضیاء فقال : حافظ ثقة مفید إلا أنه

کثیر الدعابة مع المُرد.

تذکرة الحفاظ: ج 4 ص 1404 ، سیر أعلام النبلاء: ج 22 ص 174



حافظ متخصص ، آگاهی دهنده مردم شام ...

عمر بن حاجب در مورد او می گوید : او امام و مورد اطمینان و حافظ و مشهور و خوش بیان بود ؛ از حافظ ضیاء در مورد او پرسیدم پس گفت : حافظ است و پر فایده ؛ اما زیاد با نوجوانان (ریش در نیاورده) شوخی می کند!!!

آقای نصر اصفهانی.مطالب شما را از باب میزان پوسیدگی و ناقابلی اسناد فرقه های اسلامی ثبت شد ولی فراموش نکنید که به علت نبودن خط و ابزار مناسب نگارش، فرض وجود هر کتابی در حوزه ای که می فرمایید، تا قرون اخیر ابتلای به کذب ا ست.

حذف چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 02:11 ب.ظ

جمعیت جهان در تاریخ؛ کی زنده است، کی مرده؟
سازمان ملل متحد در ماه اکتبر گذشته اعلام کرد که جمعیت جهان به هفت میلیارد نفر رسیده است. اما از زمانی که آدم بر روی روی کره زمین پای نهاد، چند نفر زنده بوده اند و درگذشته اند؟

خیلی وقتها گفته می شود که تعداد هفت میلیارد نفری که اکنون "زنده" هستند، بیشتر از تعداد کل آدمهایی است که در طول تاریخ بشر قبل از عصر حاضر زنده بوده و اکنون درگذشته اند.

اگر چنین چیزی درست باشد، شاید اظهار نگرانی از نرخ سریع رشد جمعیت چیزی به جا و با اهمیت باشد، اما چگونه می توان تعداد کل افرادی که در گذشته زنده بوده اند و دیگر زنده نیستند را تخمین زد؟

دفتر تحقیقات جمعیت (Population Reference Bureau)، یک سازمان غیر دولتی در واشنگتن، سعی کرده است که تعداد درگذشتگان را به طور تخمینی محاسبه کند.

وندی بالدوین، از دفتر تحقیقات جمعیت، می گوید که زمان شروع محاسبه حدود ۵۰۰۰۰ سال پیش در نظر گرفته شده است؛ یعنی حدودا زمانی که گفته می شود بشر اولیه پا به عرصه زمین گذاشت.

بدین ترتیب، نقطه آغاز مشخص است و جمعیت فعلی جهان هم مشخص؛ اما مشکل در این است که در این فاصله ۵۰۰۰۰ ساله چند نفر آمدند و رفتند.

چون اطلاعات دقیقی وجود ندارد، متخصصان بر اساس حدس و تخمین علمی پیش رفته اند.

در قرن بیستم نرخ زایمان از ۴۰ نفر در هر هزار نفر به ۳۱ نفر در هر هزار نفر کاهش یافت و اکنون این رغم به ۲۳ زایمان برای هر هزار نفر جمعیت رسیده است.

در گذشته های دور اما، آدمها برای بقا به نرخ زایمان ۸۰ نفر در هر هزار نفر نیاز داشتند چون متوسط طول عمرها خیلی کوتاهتر بود و تعداد کمتری از افراد خود صاحب فرزند می شدند.

خانم بالدوین می گوید که متوسط طول عمر (در غرب) حدود ۷۵-۸۰ سال است اما در طور دوره های مختلف تاریخ چنین نبوده است.

او می گوید در برخی از مقاطع تاریخی در گذشته "حتی اگر نرخ زایمان نرخ بالایی بود، بسیاری از آنهایی که به دنیا می آمدند خود در کودکی می مردند و قادر به ادامه نسل نبودند."

بدین ترتیب، نرخ ۸۰ زایمان در هر هزار نفر برای یک مقطع طولانی -از حدود ۵۰۰۰۰ سال پیش تا حدود ۸۰۰ سال پیش- در نظر گرفته شده است.

از حدود ۸۰۰ سال پیش (حدود سال ۱۲۰۰ میلادی) تا حدود ۱۶۵۰ یا ۱۷۰۰، حدود ۶۰ زایمان در هر هزار نفر محاسبه شده و این نرخ به تدریج کمتر شده است تا به ۲۳ زایمان در هر هزار نفر در ۲۰۱۱ رسیده است.

بر اساس محاسبات دفتر تحقیقات جمعیت، تعداد درگذشتگان چیزی حدود ۱۰۷ میلیارد نفر است و بنابراین تعداد هفت میلیارد نفر آدم "زنده" در مقابل مردگان رقم ناچیزی به نظر می رسد؛ یک نفر زنده در برابر هر ۱۵ نفری که مرده اند.

اما آیا هرگز به نقطه ای در تاریخ خواهیم رسید که تعداد افراد زنده بیش از تعداد کل رفتگان باشد؟

خانم بالدوین می گوید که برای چنین اتفاقی نرخ رشد جمعیت جهان باید آهنگ بسیار سریعی داشته باشد.

"آیا می توانید تصور کنید که جمعیت کره زمین چیزی حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ میلیارد نفر باشد؟ چنین تصوری برای من غیر ممکن است."

حذف چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 03:01 ب.ظ

خبر وسیله ای برای بی خبری!



آثار تاریخی پشت سد گتوند غرق می‌شوند
کارشناسان میراث فرهنگی با آغاز آبگیری مرحله دوم سد گتوند از روز جمعه ۱۴ بهمن‌ماه نسبت به از بین رفتن آثار تاریخی پشت این سد ابراز نگرانی کرده‌اند.

این سد که بر پائین دست رودخانه کارون ساخته شده، آخرین سد احداث شده بر روی کارون است که دریاچه ای به طول ۹۰ کیلومتر و حجم ذخیره برابر با ۵ میلیارد متر مکعب آب را دارا است.

برخی از کارشناسان حوزه میراث فرهنگی و فعالان این حوزه با اشاره به اینکه این سد از سوی مسئولان پروژه ملی نامیده شده اس معتقدند ساخت این سد تنها تخریب کننده آثار تاریخی و زیست محیطی منطقه است و ملی خواندن چنین پروژه‌ای به اعتقاد برخی از صاحبنظران اشتباه است.

براساس تحقیقات انجام شده در این محوطه روستاهایی با سازه‌های با ارزش تاریخی، تپه باستانی، شیرسنگی، گور دخمه و مقبره بزرگان بختیاری قرار دارد که با آب‌گیری این سد تمام این آثار در زیر آب دفن می‌شوند.

صاحبنظران با انتقاد از پروژه سد گتوند نسبت به تغییر میزان آب کارون و همچنین شور شدن آب به دلیل تپه‌های نمکی هشدار دادند.

اما وزیر نیرو در مراسم آبگیری سد با اشاره به اینکه سد گتوند حجم قابل توجهی آب را در خود ذخیره می‌کند در حقیقت منبع بزرگی برای دشت خوزستان است، گفت:" شور شدن آب کارون هم به هیچ وجه مسئله‌ای نیست که از آن غافل باشیم."

در مرحله اول آبگیری سد در اوایل مردادماه سالجاری پل قدیمی و ارتباطی محور مسجدسلیمان لالی به زیر آب فرو رفت و بخشی از تاریخ ۱۰۵ساله نفت ایران از بین رفت.
در آن زمان رسانه‌های ایران گزارش کردند که با آبگیری سد گتوندعلیا حدود ۲۰ کیلومتر از جاده مسجدسلیمان به لالی در دریاچه قرار گرفته و غرق می شود.

همزمان با عملیات اجرایی طرح سد و نیروگاه گتوند علیا در سال ۸۵، قراردادی با پژوهشکده باستان شناسی سازمان میراث فرهنگی با موضوع بررسیهای باستان شناختی در محدوده مخزن سد و شناسایی محوطه های باستانی منعقد و به دنبال آن در سال ۸۶ این بررسیها آغاز شد و در سال ۸۷ فصل نخست مطالعات نجات بخشی سد گتوندعلیا انجام پذیرفت.

این کاوشها در مناطق دیگر نیز ادامه یافت به طوریکه در سال ۸۹ بخشهای دیگری حدفاصل مسیر مسجدسلیمان به لالی که در مخزن سد گتوند علیا غرق می‌شد، کاوش شد.

همچنین ۲۳روستا پس از آبگیری سد گتوند علیا از منطقه دریاچه سد جابجا شده و براساس اعلام کارشناسان با آبگیری این سد ۳۷۵ خانوار از منطقه باید جابجا شوند.


زیر آب رفتن و غرق شدن بخشی از سرزمینهای کوه دشتی استان خوزستان به همراه شمار بیشماری از درختان (کنارستان) و گونه های گیاهی و جانوری، همچنین کشتزارهای دیم مورد استفاده، چراگاهها از مسائلی بود که در زمان ساخت این سد مورد توجه قرار نگرفت و حتی با تلاش کارشناسان و انتقادهای صورت گرفته از سوی آنها نیز راهی به جایی نبرد و این سد به بهره‌برداری رسید.

سد گتوند علیا بلندترین سد خاکی در ایران و دارای ۱۸۲ متر ارتفاع است که دریاچه ای به طول ۹۰ کیلومتر مربع ایجاد می کند.

سد گتوند علیا پس از سد کرخه دومین مخزن ذخیره آب کشور محسوب می شود. این دریاچه نه تنها بزرگترین دریاچه بر روی رودخانه کارون محسوب می شود , بلکه بعد از دریاچه سد کرخه، دومین دریاچه بزرگ سدهای کشور است.

به نوشته وب سایت رسمی ایجاد شده برای اطلاع رسانی درباره این سد، پروژه "گتوند علیا" توسط کارفرما با مشاورین مشانیر-کایتک منعقد شد.در مجموع مطالعات اولیه توسط شرکت های مشانیر و کایتک چین در سال ۱۳۷۶ پایان و توسط شرکت لامایر مورد بازنگری قرار گرفت. در سال ۱۳۸۲ شرکت مهندسی مشاور مهاب قدس به عنوان مشاور طرح جهت تکمیل مطالعات مرحله دوم و نظارت بر عملیات اجرایی انتخاب شد.
عملیات احداث تونل‌های انحراف طرح سد و نیروگاه گتوندعلیا در اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۶ و عملیات اصلی ساختمانی سد در سال ۱۳۸۰ آغاز شد و انحراف کامل آب رودخانه نیز پس از پایان عملیات اجرایی فرازبند، در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۲ صورت گرفت.

این سد به گفته کارشناسان از پرهزینه ترین سدهای ساخته شده در ایران است، ساخت سد گتوند حدود دومیلیارد دلار هزینه در برداشت.

برخی صاحبنظران و فعالان حوزه میراث فرهنگی بر این باور هستند که سیاست حفظ و نگهداری از آثار باستانی در جمهوری اسلامی ایران آنچنان که باید باشد، نیست.

به اعتقاد این ناظران، مجموعه آثار باستانی قبل و بعد از اسلام در ایران مورد بی مهری و بی توجهی قرار دارند هر چند به نظر آنان بی توجهی به آثار قبل از اسلام محسوس تر است.

این افراد دلیل این ادعا را نیز افزایش روند تخریب این آثار در مناطق مختلف ایران عنوان می‌کنند.

از نمونه‌های ذکر شده برای این ادعا تخریب بخشی از نقش‌برجسته بهرام دوم در منطقه بیشاپور است که به تازگی با پتک مورد حمله قرار گرفت. همچنین ماجرای تخریب کتیبه هخامنشی در جزیره خارک و تخریب سازه های آبی شوشتر از دیگر ادله‌های ذکر شده توسط این صاحبنظران است.

حذف چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 03:14 ب.ظ

مطهری: هاشمی به صحنه برنگردد بحران سیاسی تمام نمی‌شود
علی مطهری، از نمایندگان منتقد دولت در مجلس ایران گفته است که تا وقتی اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت ایران، "به صحنه سیاسی برنگردد، بحران سیاسی اخیر تمام نمی‌شود."

آقای مطهری روز یکشنبه، نهم بهمن، در گفت و گو با روزنامه "ملت ما" گفته است: "شاید نخستین کسی که آقای احمدی‌نژاد (رئیس جمهور کنونی ایران) را شناخت و احساس خطر کرد، آقای هاشمی بود."

او در عین حال از تلاش‌های "یک جریان" برای حذف آقای هاشمی رفسنجانی از فضای سیاسی ایران خبر داده و گفته است که "این جریان برای رسیدن به این خواسته خود، نشان داده که حاضر است دست به هر اقدامی بزند."

آقای مطهری به افرادی که در جریان مورد نظر او حضور دارند، اشاره‌ای نکرده، ولی اضافه کرده است: "علت هجوم روانی و تبلیغاتی به ایشان (هاشمی رفسنجانی)، ترس از او است."

در دو سال گذشته و بعد از انتخابات بحث انگیز ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی به شدت تحت فشار قرار گرفته است و برخی از جناحهای داخل حکومت از مواضع وی بعد از انتخابات انتقاد کرده اند.

آقای هاشمی رفسنجانی که در شرایط کنونی، ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام تنها سمت رسمی او به شمار می‌رود، چند روز پیش از انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۸۸ که محمود احمدی‌نژاد پیروز آن معرفی شد، نامه گلایه‌آمیز سرگشاده‌ای خطاب به آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، نوشت و در اعتراض به آنچه "اظهارات عاری از حقیقت و غیرمسئولانه" محمود احمدی‌نژاد در جریان مناظره تلویزیونی با میرحسین موسوی خواند، تلویحا از سکوت آیت‌الله خامنه‌ای در این ماجرا گلایه کرد.

آقای هاشمی رفسنجانی با ابراز بی طرفی در انتخابات ریاست جمهوری، در آن نامه نوشته بود که آن مناظره و مقدمه‌چینی‌های قبل و حوادث بعد از آن، "خاطرات تلخ اظهارات و اقدامات منافقان و گروهک‌های ضدانقلاب در سال‌های اول بعد از انقلاب" را برای او زنده کرده است.

در عین حال، بعد از اعلام نتایج آخرین انتخابات ریاست‌جمهوری ایران و چندین روز اعتراض خیابانی معترضان، آقای هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه‌ای در تهران از حکومت خواست تا معترضانی که در بازداشت هستند، آزاد شوند.

پس از آن، او دیگر در نماز جمعه‌ها خطبه نخواند و در اسفند سال گذشته هم از ریاست مجلس خبرگان رهبری کناره‌گیری کرد.

در همین حال آقای هاشمی رفسنجانی روز شنبه، هشتم بهمن، گفته است: "آگاهی ملت‌ها از حقوق خود و نیز راهکارهای پیش‌روی آنها برای مبارزه با ظلم و بی‌عدالتی افزایش چشمگیری یافته و در چنین شرایطی، تحریف حقایق و عملکرد خارج از عدالت هم بسیار سخت و حتی غیرممکن شده است."

به گزارش خبرگزاری کار ایران (ایلنا)، او بازگشت از خطا، رجوع به مردم و ایجاد و تقویت اتحاد و همدلی بین مردم و مسئولان را از راهکارهای عبور از "گردنه‌های سخت مقطع کنونی نظام و انقلاب" خواند و گفت: "مواضع و راهکارهایم را همواره با تجربه، دوراندیشی و تأمل، اتخاذ و بر آنها تاکید کرده‌ام."

یکی چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 05:02 ب.ظ

سلام.
خیلی جالبه اگه جستجویی به حروف عبری برای نام شما در وب انجام بدید حتی یک مطلب خالی یا حتی یک تصویر مربوطه را هم پیدا نمیکنید آقای پورپیرار !!!!!!!!!

פורפיראר = پورپیرار

آقای یکی. نتیجه چه می گیرید. ضمنا گمان نمی کنم آن واژّه عبری که نوشته اید را بتوان پورپیرار خواند.

خاخام منوخیم پنج‌شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 01:01 ب.ظ

جینگول عزیز سلام علیکم
نتوانستم تاب بیاورم خیلی سعی کردم که سکوت کنم تا مبادا بعضی دوستان بنده را متهم به بعضی چیزها نکنند ولی مهم نیست من هم به اندازه هر معترضی ایستاده در مقابلم حق نظر دارم پس نظر خودم را می دهم تا شاید بعضی از دوستان را متوجه جایگاهشان کنم.
حضرت آقا ،رهبر انقلاب دارای ابعاد مختلف است ما بنیان اندیشان حد اقل در یک بعد با ایشان سهیم وهم فکریم .
حضرت آقا در سخنرانی آن شب حرف دل ما بنیان اندیشان را زد و اعلام کردند هرکس بر علیه اسرائیل بجنگد مورد حمایت ماست. آیا بیانی ارزنده تر از این وهم پیمانی وهمراهی بیشتر از این برای ما بنیان اندیشان؟آیا سخنرانی آقا اوج اقدام عملی اندیشه ما بنیان اندیشان نیست؟چرا اجازه می دهیم زندگی مادی وعصر وحرج اقتصادی مانع دیدن واقعیت شود وبا لحنی نه شایسته آقا از ایشان انتقاد شود.شاید در بین حکومتیان باشند افرادی که لیاقت نشستن در آن جایگاه ها را نداشته باشند و دفع مطلق باشند ولی نباید مانع کم رنگ شدن حقیقت ونقد طعنه آمیز آن شد. هر کدام از ما که داعیه بنیان اندیشی داریم اگر در جایگاهی چون آقا قرار بگیریم و در مورد یهود واسرائیل غیر از این عمل کنیم ویهود ولابی صهیونیست غیر آنچه که حالیه بر سر ما میآورد انجام می داد آیا می توان به پایداری وپایبندی به حقیقت عقیده توصیف شود واین همه تلاش ضد ومعاضد را نمایش وسناریو طراحی شده ننامید؟
برادرم جینگول من هم مثل شما می گویم "آقا در آن سخنرانی سنگ تمام گذاشتند و حرف دل ما بنیان اندیشان در مورد این قوم پست را زدند" .موفق باشید

آقای پارک شهر. با این محاسبه، شما و دوستان تان از سگ هم کم تر می شوید؟!!!


آقای خاخام منوخیم. طبیعی است لااقل در بخش فرهنگی نتوانم با مدیریتی همراه باشم که علی رغم قانون اساسی ۱۲ کتاب مرا بدون ذکر دلیل توقیف کرده اند. آیا در میان آن ها کسی نیست که مفهوم تدوین و تالیف ۱۲ کتاب در حوزه تخقیقات ملی را دریابد؟! آیا باید در این باره هم منتظر تاییدیه از سوی مراکز فرهنگی غرب بمانیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد