حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

هوا خوری، 9

هوا خوری، 9


از مظاهر و ماجراهایی که میان دوستان و دشمنان یادداشت های ایران شناسی بدون دروغ می گذرد و برآیند تاثیر آن نوشته ها بر عمیق اندیشان جامعه، چنین پیداست که ضخامت و فخامت گروهی از مطالب، به میزانی است که حتی دیدار مستقیم از عین بیرونی مدارک مربوط به آن نیز قادر نبوده است نوکنده بودن کتیبه های سر در ورودی تخت جمشید را حاصل اقدام جاعلانه و جدید مرمت کاران دانشگاه های غربی و دیگر مراکز مربوطه بدانند. این تظاهر وسیع به نابینایی بنیادین از آن است که می دانند به محض قبول صحت اسناد دیداری هر مدخلی از این سلسله یادداشت ها، بی درنگ کورش و داریوش و دیگر امپراتوران و افتخارات هخامنشی و غیر هخامنشی ایران باستان را، همراه قصه های مربوطه، چون غبار صبحگاهی در برابر طلوع خورشید حقیقت پراکنده خواهند یافت.

اینک و لاجرم اشاره مستقیم دیگری را با قصد تولید انگیزه باز اندیشی احتمالی نزد کسانی به میان اندازم که تاکنون نسبت به مستندات و توضیحات روشنگر پیشین، لجوجانه موضع گرفته و مقاومت بی هوده می کنند. مورخ امیدوار است مصالح و مبانی موجود در این یادداشت کوتاه کسانی را وادارد که از تحمیق بیش تر خویش دست بردارند و با اطمینان به دید چشمان خود، از تکرار اباطیل تولید یهود فاصله بگیرند  زیرا بر مبنای سابقه بر من مسلم است که ناباوران به نو داده های تاریخی و فرهنگی ایران و بل جهان، بیش ترین عناد را نسبت به مطالبی ابراز می کنند که قبول آن با از دست دادن بی بازگشت داشته های کنونی و دست ساز یهودیان برابر می شود. اصرار این گروه در رد و نفی بنیانی ترین مدارک و نماهای مورد استفاده در مدخل هایی صرف می شود که قدرت مقاومت مستقل و متکی به ادله قوی را از ناباوران سلب می کند.

در گیر ودار چنین درگیری، چندی است به دوستانی که در جلب توجه و جذب اطرافیان خود سعی می کنند، توصیه دارم که مقدم بر شروع مباحث پولیمیکی و بروز لج بازی کودکانه ی آزار دهنده، نسخه ای از تختگاه هیچ کس استاد غفوری نازنین را به طرف مقابل ارائه دهند و بازدید از آن را شرط شروع مباحث گفتاری در حول و حوش مطالب آن بگیرند. اگر سوژه حتی پس از گذشت یک ماه هم مثلا به بهانه کمبود وقت آزاد مدعی شد که دی وی دی را ندیده و یا ساخت مستند تختگاه را حاصل صحنه سازی و دکور بندی و دیگر شگردهای تصویر سازی شناسایی کرد، مطمئن باشید هیچ ادله و ادعای دیگر نیز پذیرش های پیشین  را از او نخواهد گرفت و با متعصبی بی منطق رو به رویید که ذهنیات خود را مقدس گرفته است. 

به جزییات این دو عکس از موضع انتهایی دروازه شمال شرقی تخت جمشید خیره شوید و به پیام روشن ان گوش فرا دهید. عکس سمت چپ بخش انتهایی یکی از دو تکیه گاه سنگی اسفنکس های مدخل راه روهای خروجی شمال شرق است. با تکنیک هایی که می دانید و در دسترس دارید اگر تصویر را به مقدار ممکن بزرگ کنید، سنگ هایی را خواهید دید که بر اثر  قرون متمادی تابش خورشید، بادهای سرد و باران و برف زمستانی، شکاف خورده و رگه های پر چروک و پوسته شده ناشی از عوارض مخرب زمان در سراسر سنگ پراکنده است و بر سطح آن در حد یک حرف الف هم مطلبی حک نیست.

حالا به تصویر سمت راست دقت کنید که مرمت کاران وارد شده بر تخت جمشید سطح همان توده سنگی را با تراش و ریزش اثار پیری پیشین مسطح و  برای کتیبه نویسی آماده کرده اند. مسلم است اگر بر این قسمت، نوشته هایی از دوران کهن  باقی مانده بود، در جریان لایه برداری برای نوسازی سطح سنگ از دست رفته و نابود شده است. برای کسب یقین نسبت به این اقدام، به نقش انتهایی بالک اسفنکس در هر دو نمونه دقیق شوید و ضخامت نقش و سایه های سمت راست را با تصویر سمت چپ بسنجید که به وضوح معلوم می کند بر اثر آن پوسته برداری مرمت کاران، با قصد فضا سازی مناسب برای حک کتیبه، انتهای بالک اسفنکس در حد ۳ یا ۴ سانت نسبت به نمایه سمت چپ ضخیم تر شده است. با این قرینه عقلی برداشت های تاریخی از دوران هخامنشی با استناد و ارجاع به کتیبه ها در هیچ منطقه و موردی مبنای غیر جاعلانه ندارد. 

 

از همین قبیل است ماجرای ارامگاه حافظ در شیراز که باز هم سوژه را از هویت تاریخی لازم تخلیه می کند. عکس بالا یک محوطه قبرستانی اطراف شیراز را نمایش می دهد که گور حافظ در میان آن مجموعه قابل تشخیص نیست. اگر فرض را بر وجود قبر او، در میان یکی از لحدهای محوطه فوق و بدون نشانه های شایسته بگیریم، با این توجه که از شروع حافظ بازی جدید، که گوری را در محاصره نرده های اهنین محصور  و قبر حافظ شناخته اند، اندکی بیش از قرنی می گذرد، ولی مرگ حافظ بیش از 600 سال پیش رخ داده است، تا واضح شود که شاعری به نام حافظ تا 500 سال پس از درگذشت، مورد توجه و تجلیل همشهریان اش هم نبوده، کم ترین اعتنایی به گور او نشده و این لسان الغیب تیلیغاتی را خاموش و بی نشان و ناشناس خواسته اند؟! حالا و شاید از مسیر این گونه توجهات، سرانجام به حقیقت این گفتار نزدیک شویم که سرزمین ایران از پوریم تا ناصرالدین شاه، نشانه های تاریخی قابل ذکر، مگر در سایه و به صورت مجعولات ندارد و اگر مظاهر و شواهد و نمایه های حضور تاریخی این و آن، از فردوسی تا سعدی و نادر را، حاصل سعی اخیر سازندگان تاریخ ایران می بینیم، پس بپرسیم چرا هیچ یک از این همه صاحب جاه و جلال  و مقام و منصب و اقتدار سیاسی و فرهنگی، که در مزرعه سن زده تاریخ ایران کاشته اند، خود را به قدر نقطه ای در بالابردن ظواهر تعظیمی در حد نشاندن گوری برای هیچ عالم و شاعر و سرداری موظف ندیده و ادای این امر را به دوران پهلوی واگذارده اند و مهم تر این که چه کسانی و با کدام بهره برداری و هدف، شعله و فتیله ادعای ملکیت این بنا و آن سخن سرا را در عهد پهلوی ها بالا کشیده اند؟! پاسخ همان است که بارها مرور کرده ایم: سرزمین ایران پس از قتل عام پوریم تا زمان ناصر الدین شاه، از مراکز تجمع عمومی و نشانه های تمدن خالی است، از افق فرهنگ آن بزرگانی طلوع نکرده و سردم دارانی نبوده اند که ادای تکلیفی را به عهده گرفته باشند.

نظرات 38 + ارسال نظر
حذف دوشنبه 10 بهمن 1390 ساعت 01:24 ب.ظ

سلام
چی شده که این رو دوباره گذاشتید؟ ویرایش شده هستش یا همون قبلیه است؟

همون قبلیه. کامپیوتر ما به لطف خاخام افسار پاره کرده!

ساده دل دوشنبه 10 بهمن 1390 ساعت 05:21 ب.ظ



معرفی چندی از قومیتهای چین:

http://weblog.shaar.com/archives/2011/07/001429_.php

قومیتهای چین بصورت کامل:
http://www.chinahush.com/2009/12/06/family-portraits-of-all-56-ethnic-groups-in-china/

مصطفی دوشنبه 10 بهمن 1390 ساعت 07:20 ب.ظ

سلام استاد!

جالبه برام بدونم اینهمه زحمت و مشقت و در نهایت بی اعتنائی از طرف محافل مختلف رو چرا و به چه هدفی به دوش میکشید؟...

البته من هنوز به طور کامل فیلم های مستند شما و کتب شما رو مطالعه نکردم و فقط به طور اجمالی مطالبی از شما و همینطور مخالفان و موافقان شما خوندم

دوست دارم به طور کامل و با تئوری شما (که ظاهرا شدیدا بهش معتقدید) آشنا بشم. اما جالبه برام که شما شخصیت حافظ رو هم ساختگی دست یهود میدانید

همینطور جائی دیگه خوندم که مولوی و کلا خیلی از بزرگان ایرانی رو ساخته دست یهود و تخیلی و افسانه نامیدید!

حافظی که گوته فیلسوف و اندیشمند بزرگ آلمانی در قرن 18 میلادی شیفته شخصیتش شده بود و به وفور در آثارش به این مسئله اشاره کرده بود، حال یا گوته هم درگیر توهم شده بود و یا او نیز از عوامل یهود و فراماسون بوده!!!

من دنبال سوالاتی هستم که بعد از آشنائی کمی که با فرضیه شما پیدا کردم در ذهنم نقش بسته

لطفا ازطریق ایمیل به من بگید چطور میتونم کتابها و فیلم های شما رو تهیه کنم.

لینک های دانلودی پیدا کردم که متاسفانه مشکل داشتند و نتونستم دانلود کنم

ممنونم...

آقا مصطفی. یادداشت های تاریخی منظم و نامنظم لااقل به ۳۵۰ نمونه می رسد. توصیه می کنم ابتدا دی وی دی ها را ببینید و سپس یادداشت های تحت عنوان ایران شناسی بدون دروغ را بخوانید. مطمئنا سئوالات تان ته خواهد کشید و در جای آن خشم قدرتمندی خواهد رویید که ناگزیر منتهی به دشمنی با یهودیان خواهد شد که سازنده اصلی این دروغ ها و مرکز و مسئول تمام درهم ریزی های فرهنگی و سیاسی جهان اند. برای خرید کتاب ها و دی وی دی ها به تلفن ۶۶۴۹۲۰۴۹ رجوع کنید.

علیرضاـ۱ سه‌شنبه 11 بهمن 1390 ساعت 01:58 ق.ظ

اقای اوجال
با خواندن ایران شناسی قسمت مساجد خراسان حجت بر همه ما تمام میشود .

با رجوع به یادداشتهای ۱۹۹تا ۲۰۱ در مورد گنبد های کلیسایی بحث شده .
حال کنیسهای جدید با دو مناره سوالی در ذهن بیننده ایجاد میکنند که اینجا مسجد بوده یا کنیسا ؟؟؟؟

و بنده عرض کردم که باید بیشتر بررسی شود .
چون کسی مدعی نشده که امام یا شخصی انجا خاک است.
بررسی از این بابت که هدف این است که بیننده القا شود که کنیسا به مسجد نزدیک است؟؟ و یا ...؟؟؟؟؟؟


خوشحال میشوم اگر از من انتقاد و خرده گرفته بشه و اگر استاد هم مرا از کلاس بیرون کنند دوباره به کلاس بر خواهم گشت. چون این کاری که شروع شده احتیاج به زحمت و علاقه دارد.
متشکرم.

abbas سه‌شنبه 11 بهمن 1390 ساعت 07:32 ق.ظ

http://lalettredelaphotographie.com/archives/by_date/2011-06-09/2687/pierre-loti-writer-photographer-traveler

نصرصفهانی سه‌شنبه 11 بهمن 1390 ساعت 10:59 ق.ظ

سلام

از نزد خود چیزی نمیگویم و با هم دل وجان را به دانشمند فرزانة تاریخ ، برتراند راسل می سپاریم ؛
راسل در «تاریخ فلسفة غرب» در بخش هراکلیتوس مینویسد :
«هنگام مطالعة نظریات یک فیلسوف ، طرز برخورد درست نه ارادت است و نه تحقیر ، بلکه باید در آغاز امر نسبت به او نوعی همدلی فرضی در خود پدید آوریم تا ممکن شود که بدانیم اگر به نظریات او باور داشته باشیم چه حالی خواهیم داشت ، و فقط در این هنگام است که باید طرز برخورد انتقادی را در خود زنده کنیم ، و این طرز برخورد نیز باید تا آنجا که ممکن است مانند حالت فکری شخصی باشد که می خواهد عقایدی را که تاکنون بدانها باور داشته رها کند.
در این جریان ، در مرحلة اول حس تحقیر و در مرحلة دوم ارادت مانع کار می شود . دو چیز را باید به یاد داشت : یکی اینکه هر کس نظریاتش به مطالعه بیرزد ، لابد از فهم و هوش بهره ای داشته است ، دیگر اینکه به هیچ وجه احتمال نمی رود آن کس در موضوعی ، هر چه باشد ، به حقیقت کامل و نهایی رسیده باشد.
هنگامیکه شخص هوشمندی نظری اظهار می کند که در نظر ما آشکارا سخیف می نماید ، نباید بکوشیم تا ثابت کنیم آن به نحوی نادرست است ، بلکه باید بکوشیم تا دریابیم که آن نظر چگونه درست می نماید . این طرز بکار بردن تخیل تاریخی و روانی فوراً دامنة اندیشة ما را گسترش می دهد و به ما کمک می کند تا دریابیم در عصری که دارای طرز تفکر دیگری است چگونه بسیاری از عقاید گرامی ما احمقانه می نماید»

طالب حقیقت سه‌شنبه 11 بهمن 1390 ساعت 01:49 ب.ظ

با سلام به استاد و دوستان.
استاد خسته نباشید.

آقای محمد.
إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی «خَلَقَ» السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ ... (اعراف، 54)
إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی «خَلَقَ» السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ... (یونس، 3)
الَّذِی «خَلَقَ» السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ... (فرقان، 59)
وَهُوَ الَّذِی «خَلَق» السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء... (هود، 7)
------------------------------
قُلْ أَئِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی «خَلَقَ» الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ. وَ «جَعَلَ» فِیهَا رَوَاسِیَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَکَ فِیهَا وَ «قَدَّرَ» فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَوَاء لِّلسَّائِلِینَ. ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ. «فَقَضَاهُنَّ» سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ. (فصلت، 9-12 )

به متن عربی قرآن توجه کنید. معنا و کاربرد «خَلَقَ» با «جَعَلَ» و «قَدَّرَ» و «قَضَا» تفاوت دارد. آنجا که صحبت از آفرینش است، از کلمه ی «خلق» استفاده شده است. در آیات دسته ی دوم، فقط از «خلق» زمین (در دو روز) صحبت شده. دلیلی ندارد که زمان آن را با بقیه جمع کنیم و بگوییم می شود 2+4+2=8 روز! زیرا در بقیه ی جملات، صحبت از «خلق» نیست.

آقای آیدین قشقایی.
من چند ماه پیش گفتگوی مفصلی از طریق ایمیل و وبلاگ 206 ، با او انجام دادم. متاسفانه او علی رغم ادعاهایش عمل می کند. ساده ترینش این است که می گوید در بررسی دانشمند علوم انسانی، باید شخصیت او را شناخت؛ ولی خودش از همه ناشناخته تر است. یک بار به او گفتم تو که می گویی پورپیرار فلان و فلان است، اسنادت را نشان بده، گفت اگر این کار را بکنم دودمانم را بر باد می دهند! با چنین فردی چه کنیم؟ از کجا بدانیم راست می گوید یا دروغ؛ وقتی سندی نشان نمی دهد.و الا کیست که حرف های پورپیرار را بشنود و در بدو امر، او را به وابستگی به حکومت و دشمنی با ایران و... متهم نکند؟ راستی مسخره نیست که او فکر می کند همه ی اطرافیانش مشتی ابله هستند؟ اگر دشمنان فرضی اش او را می شناسند که فرقی نمی کند سندها را نشان دهد یا نه؛ و اگر نمی شناسند هم فرقی نمی کند؛ زیرا او اگر باشد، همین الان هم برای آنها تهدید است. او سعی می کند خود را در برخورد با شما، حقیقت طلب و منطقی نشان دهد؛ اما همین که چند سوال منطقی می پرسید، شما را به بیسوادی و خامی و مرید بودن پورپیرار متهم و تحقیر می کند و ترفند احمقانه اش هم این است که سوال را با سوال و قیاس های غلط، جواب می دهد.

او همان اتفاق قبلی است. آن گونه که از نوشته هایش پیداست با استاد اختلاف پیدا کرده و الان در صدد تخریب او و پراکندن ماست. این یک هدف؛ و هدف دیگرش این است که خود را به عنوان یک صاحب نظر نشان دهد. در اینکه او چند ایراد از استاد گرفته متحیر نمانید. انسان اگر به قصد ایراد گرفتن از مطلبی باشد، معمولا کارش ساده تر است، تا آنکه به دنبال اثبات باشد. او یک ایراد گیر است و در این کار از هیچ ایراد کوچک و بزرگی نمی گذرد. خود من و یا دوستان بارها از بعضی گفته های استاد ایراد گرفته ایم؛ مثلا یک وقت استاد اظهار داشت که در دیوان شمس کلمه ی "عکس" نیست. فردی که الان اسمش در خاطرم نیست، به درستی مواردی بر خلاف آن را نشان داد. اما این انصاف نیست که کلیت گفته های استاد را به خاطر ایرادات، ندیده بگیریم. این فرد خیال کرده است که ما شمشیر بر سر مردم نهاده ایم که گفته هایمان را از غلط و درست بپذیرند. اگر ما چنین قدرتی داشتیم، او درست می گفت. اما ما که این کار را نکرده ایم. وظیفه ی نقد گفته های استاد بر عهده ی آن اساتید دانشگاه است که مرجع رسمی تاریخ فعلی اند؛ نه فردی مثل 206.
مثلا همین اسم ابجد a281.r206؛ اگر معادل این اسم هم مانند مازیار و اتفاق و یونس قلابی نباشد، او حتی این فکر را نکرده است که یافتن معادل حرفی عدد 281 به علت آنکه فرد است، چندان هم سخت نیست؛ زیرا تعداد ارقام فرد ابجد کم است و با چند قانون ساده ی ریاضی(مثلا جمع فرد با زوج) و با توجه به کوچک بودن این عدد، می توان به معادل حروفی اش رسید. و اگر از یک نرم افزار مخصوص این کار کمک بگیرید، کار آسان تر هم می شود. طبق بررسی من، نام این شخص «عارف» است. این را به قرینه ای مطمئنم. اما یافتن معادل 206 دشوارتر است. اگرچه احتمالا می تواند «رافع نژاد» باشد. حالا شما اگر شما بتوانید در پایگاه داده ی اداره ثبت احوال، مخابرات و... جستجو کنید، به راحتی می توانید مشخصات او را بیابید. حال می پرسم مگر ماموران اطلاعات این مملکت از من بی سواد تر یا تهی دست ترند؟ اگر چندین ماه است که آزادانه می نویسد و حتی وبلاگش هم فیلتر نیست، پس نوشته هایش مورد توجه کسی قرار نگرفته است.
کسی که مردم را ابله فرض کند، همین می شود. چندین دلیل دیگر هم می توان برای فریب کاری این فرد و اینکه همان اتفاق است، آورد. ضمنا مقالات گذشته ی او را بخوانید(به مناسبت حلول سال 1385، مقالات احرار و...) تا رد پاهای دیگری، از جمله درباره سن او و... به دست بیاورید. این را هم بگویم که نوشته هایش خالی از اشکال هم نیست.
می گوید قبلا با پورپیرار بودم، چون فکر می کردم آدم درستی است؛ ولی وقتی فهمیدم آدم خوبی نیست، از او جدا شدم. می دانیم که او قبلا نظریت استاد را با حرارت تمام قبول داشت. پرسیدم اگر آن زمان پورپیرار می گفت شب ها خورشید در آسمان ظاهر می شود، باز هم حرفش را قبول می کردی؟
اگر او می گوید که از همان ابتدا می دانسته که پاسارگاد فلان است، چرا همان اول نگفت؟ آیا هدف را توجیه کننده ی وسیله می دانسته است؟ اگر او چنین فردی بوده، چرا الان نباشد؟
حرف ها زیاد است و نوشتن هم برای من زحمت. اما مهم ترین عامل این مسخره بازی ها، قطعا همان اساتید دانشگاه هستند که اگرچه سر کلاس درس، جز قصه بافتن و جدال بر سر کلمات و مفاهیم بی ارزش و نظریه های حقیقتا بی خاصیت غربی ها، همت تمامی دارند؛ اما سالهاست که حرف جدیدی برای گفتن ندارند و حتی به اندازه ی یک یادداشت پورپیرار هم وجود علمی در آن ها نیست. بگذاریم خوش باشند که در گفته های پورپیرار اگر یک حرف نو هم باشد، باز از تکرار بی ارزش گفته های پیشین که لااقل برای من یکی چیز جدیدی ندارد، بهتر است.
این عارف خان ما هم حالا مانده است تا نظریه پرداز شود.

در مورد مساله ی اقوام هم واضح است که قدمت شهرنشینی فارس ها بیشتر است؛ اما مشکل 206 این است که آن را مطلق گرفته؛ در حالی که قدمت شهرنشینی آن ها فقط نسبت به بفیه ی اقوام ایران بیشتر است؛ وگر نه، در کل خود آنها هم قدمت زیادی ندارند. و در ضمن، حالا به فرض، چند هزار سال هم سابقه ی شهرنشینی داشته باشند. چه اهمیتی دارد. مهم این است که اگر دستاوردهای آنها را حتی طبق نظر 206 بررسی کنیم، جز چند کتاب شعر بدون کاربرد که تعدادی از آنها را خودشان هم نمی شناسند و چند بنای نه چندان با ارزش، چیزی ندارند.

ساده دل سه‌شنبه 11 بهمن 1390 ساعت 05:28 ب.ظ


هشدار
خطر مرگ از فرط خنده


کشف طرح شگفت‌‌انگیز باستانی ایرانی+عکس
پلی سیکلیون‌ها در هزارهٔ دوم قبل از میلاد در ایران

http://www.tabnak.ir/fa/news/210347/%DA%A9%D8%B4%D9%81-%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D8%B4%DA%AF%D9%81%D8%AA%E2%80%8C%E2%80%8C%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B2-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%B9%DA%A9%D8%B3

علیرضاـ۱ سه‌شنبه 11 بهمن 1390 ساعت 11:14 ب.ظ

با سلام


بدلیل اینکه مرتبه چندم هست که در باره دروازه ورودی تخت جمشید وکتیبه آن مطلب نصب میشود مجبور به گفتن مطلب حایز اهمیتی هستم که برتری ایرانی های باستان نسبت به تمام دنیا را اثبات میکند

شواهد حاکی از ان است که کتیبه این دروازه کاربردی دیگری هم داشته وآن تعیین نمره عینک برای مهمانانی بوده که از سراسر دنیا به تخت می امدند
بر پایه همین تحقیقات مصریها از قدرت دید کمتری نسبت به ایرانیها برخوردار بودند زیرا کتیبها و نقوش خود را با خطوط بسیار درشتری نصب میکردند.

http://www.nvisible.com/1111/1/1PhotosN5.html

اقای علی رضا-۱. اگر با خبر می شدید که اثبات نوکنده بودن کتیبه های تخت جمشید و بیستون و تخت جمشید چه گونه فرهنگ عمومی جهان را زیر و رو خواهد کرد تقاضای تجدید آن گفت و گوها را پیش می کشیدید.

نتاب چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت 12:20 ق.ظ

با سلام،
کتیبەھای بیستون را بە سە دستە تقسیم کردە بودید. میشود گفت ھر سە دستە آنھا نوکندە ھستند؟

بدون شک تمام کتیبه های عهد هخامنشی در هر کجا و به هر صورتی که باشد، جعل جدید و تازه حک شده است.

عساکره چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت 01:20 ق.ظ

با سلام خدمت استاد عزیز
بنده در خوزستان ساکن هستم واز قومیت عرب می باشم بعداز اینکه دو مستند جالب را تماشا کردم واقعا چشمم به حقایق باز شد وهمه ان اطلاعات تاریخی که در دوره تحصیل یاد گرفته بودم را روی انها خط بطلان کشیدم و ضمنا مخالفین شما که دم از کوروش میزنند به من بگویند اگر واقعا کوروش پیامبر بوده ویا صفات پیامبران را داشته است چرا اسم او در بین اقوام منطقه نیست و تقریبا در همین صد واندی سال پیش سر دراورد ولی اسم اسکندر از قرنها پیش در بین اقوام عرب لر کرد افغان بلوچ وغیره موجود میباشد وسوال دیگر در رابطه با پوریم است چرا خلفای بنی عباس پایتخت خود را در خراسان انتخاب کردند اگر واقعا اصفهان یا شیرازی در ان موقع وجود داشته است

آقای عساکره. ابتدا باید بنی عباس را نشان دهید و اثبات کنید.

abbas چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت 08:50 ق.ظ

http://aliqapoo.com/2009/04/26/abstract-art/

آقای abbas. ممنون حیف که تصویر نداشت.

عساکره چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت 11:51 ق.ظ

سلام استاد
بنده اطلاعاتم درباره حکومتهای اسلامی همان چیزی است که در مدرسه به خورد ما دادند اگر لطف کنید نظریه خودتان را به ایمیل بفرستین متشکرم

abbas چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت 11:53 ق.ظ

استاد سلام .استاد اگر ایمیل خود را برای من بفرستید من می توانم عکس ها را برای شما بفرستم ممنون

آقای abbas. ای میل من همان ای میل وبلاگ است.info@karangbooks.com
lممنون

آیدین قشقایی چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت 12:05 ب.ظ

سلام به دوستان
جناب طالب حقیقت وقت بخیر
ممنون بابت نظر شما.
دقیقاً مطالبی که شما در مورد ویژگیهای شخصیتی و رفتاری جناب 206 می فرمایید را من به عینه در ایشان حس کردم. ایشان هدفشان خالی کردن اطرافیان جناب پورپیرار است و بس.
جناب طالب حقیقت
من 30 سال از عمرم را همسایه به همسایه اقوام تاجیک زبان (باصطلاح فارسزبان) زندگی کرده ام. جناب 206 در مقاله اقوام خود مدعی شده بود ما در ایران عشایر فارسزبان نداریم!!!!
در حالی که دم در گوشش در 40 کیلومتری شیراز شهر مرودشت قرار دارد که عموم جمعیتش از طایفه فارسزبان باصری هستند. باور کنید من نوعی هر کجای این مملکت رفته ام هر کس که فهمید من متولد آن شهرستان هستم یکجور به من نگاه کرده از هزار تا فحش بدتر!!! در حالی که کسی در مورد فیروزآباد قشقایی نشین همچین فکری نمی کند. باور کنید اگر بخواهم موقعیت اجتماعی و فرهنگی این شهر را با جایی قیاس بزنم می گویم: مرودشت در استان فارس معادل کرج در استان تهران است!!!! (البته استان تهرانی که کرج را شامل می شد)
جالب اینکه کسی که مدعی است با اقوام مختلف ایرانی نشست و برخاست داشته از احوال همزبانان دم در گوشش غافل مانده؟ و به همین ترتیب شهرک سعدی در شیراز از لحاظ فساد و قتل و ووو از شهرکهای نه چندان قابل تعریف این شهر است و جناب 206 آن را فراموش کرده چسبیده به شهرک فلان اهواز و زرقان ووو. اینکار را به چه حسابی بگذاریم؟ جز اینکه ایشان مخاطبش را هالو فرض می کند؟
بعد هم که نظرمان در مقابل بافته های مقاله اش را می دهیم مثل آدمهای دریده و پرخاشگر عکس العمل نشان می دهد و با ترور شخصیت طرف مقابل وووو سعی در به کرسی نشاندن تفکرات خود دارد. خلاصه اینکه آداب مباحثه و گفتمان را هم بلد نیست.

آیدین قشقایی چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت 12:06 ب.ظ

محقق ارجمند جناب پورپیرار
با سلام و خسته نباشید
من یک سئوالی در مورد اطلاق قوم تاجیک توسط بومیان شیراز و مرودشت و حتی لرهای استان فارس به کسی که با لهجه تهرانی فارسی صحبت می کند داشتم. می خواستم بدانم آیا اطلاق این نام به این قوم خود می تواند دلیل بر جعلی بودن نامی با عنوان قوم فارس و زبانی به نام فارسی باشد؟

آقای قشقایی. اگر ثابت شد که کتیبه های اصطلاحا زبان فارسی باستان در تخت جمشید و عمدتا بیستون حک جدید است و کتاب های فراوانی به زیان فارسی ولی با خط عبری وجود دارد، چنان که پیش از این و در لااقل 5 یادداشت بررسی کرده ام. زبان فارسی نوعی یدیش یهودیان است که تا همین اواخر با خط عبری نوشته می شده، تنها برای عقب ماندگان فرهنگی پذیرش چنین تاریخچه ای برای زبان فارسی دشوار است. دمختصر این که تدارک خط و زبانی با نام فارسی باستان فقط با قصد سرپوش گذاردن بر این حقیقت بی بدیل است که ماهیت صاحبان اصلی زبان فارسی را مخفی نگهدارند.

علیرضاـ۱ چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت 12:17 ب.ظ

با سلام
اقای عساکره

یکی از اهداف ساخت فعلی تاریخ ایران ایجاد قالب های ذهنی برای کشمکش و تنفر اقوام منطقه از یکدیگر است.
جنگهای خیالی ایران و اعراب و چنگیز مغول و به فنا دادن نقشه ایران توسط ترک ها و جنگ افغان ها و قتل عام ایرانی ها (ان هم توسط نعره زدن افغانی ها ) و غیره
نمودار ایجاد این قالب های ذهنی را میتوان امروزه در سیاست های امروز کشور های منطقه با یکدیگر را دید.

برای اگاهی بیشتر از بقیه اهداف و بقیه جعل ها مطالب ایران شناسی بدون دروغ استاد را مطالعه کنید.

آقای علیرضاـ۱. هنوز و به خواست خدا بیان نکته اصلی در راه است.

*** چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت 09:18 ب.ظ

جناب عساکره. سلام. به سایت naria.ir رجوع کنید تا آرشیو مقالات استاد را در آنجا دانلود و مطالعه کنید.

غصه دار پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 09:57 ق.ظ

سلام استاد

می خواستم بگم اون موقع که همه جو گیر شده بودن و از کوچیک تا بزرگ مملکت ذوق زده انقلاب های قلابی تو کشورهای عربی بودن... شما اولین کسی بودید که اصل قضیه رو فهمیدید و هشدار دادید.
حتما خبر کشته شدن ۷۳ نفر در مسابقه فوتبالی در مصر رو شنیدید...
معلوم شد کیا تو خیابونا شب و روز پلاس بودن و واسه انقلابشون زحمت کشیدن... اینا واسه اسلام آبرو نذاشتن.
از راهی دور دستاتونو میبوسم......

آقای غصه دار. یهودیان اگر این روزهای دشوار برای کنیسه را پیش بینی می کردند، که با پول و جعل و جنگ و نصب آنوسی در مقامات عالی و انواع توطئه های دیگر هم قادر به کنترل مردم آزادی خواه نمی شوند، بی شک دعوت پیامبر به دین اسلام را می پذیرفتند.

خاخام منوخیم پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 10:01 ق.ظ

جناب طالب حقیقت با عرض پوزش
استاددر گفتار مربوط به مولوی فرمودند کلمه نو زاده عکس در اشعار مولوی وجود دارد واین مفهوم نو ظهور و حرام زاده درمعنا ومفهوم ؛در ارتباط معنایی با تکنولوژی جدید ثبت تصویر وخود کلمه تصویر قرار گرفت که این فقره
به سبب فقرمفرط کلمه در فارسی وعدم درک صحیح از روح کلمات عربی،بر مفهوم جدیدی از تصویر وتصویر برداری آن هم به غلط اطلاق شده وعمری به مراتب کمتر از عمر ادعایی مثنوی دارد.

بیر تورک پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 12:21 ب.ظ

استاد عزیز من خود یک ترک هستم و اصلن هم به ایران و ایرانی ماندن و چیزی از این قبیل اعتقادی ندارم. مستند تختگاه هیچ کس را هم دیده ام و در آن مورد با شما موافقم. اما این که بعدا بیاییم و همه مشاهیر شرق را مجعول یهود بدانیم بنظر من مثل دروغ بزرگ هیتلری است. نمی توان باور کرد که یهود حافظ و مولوی و... را جعل کند شاید قبرش جعلی باشد که اصلن قبر هم نداشته باشند مهم نیست. مهم جهان بینی این شاعران است که در مولوی دنیا را تحت تاثیر قرار می دهد. اگر هم واقعا یهود چنین آثار گرانبهایی را آفریده اند و لو قدمت این آثار به ۵۰ سال هم نرسد به نظر من باید آنها را ستود. ویک سوال این که شما که همه چیز را متعلق به یهود دانسته اید. از کجا دین ما هم ساخته آنها نباشد و با فرض شما این بیشتر منطقی تر است. حال برای ما مهم نیست که اصلن فردوسی بوده یا نه و یا اصلن چه کسی این به قول ترکها گوپنامه-دروغنامه(ترکها در کنایه از شاهنامه می گویند) را سروده است. مهم تاثیر فعلی و نژاد پرستی فارسهاست که زبان مارا و همه ملیتهای ایرانی را وهم نژادشان را با تکیه بر آن انکار و تحقیر می کند. به نظر من باید فاشیزمی را که به سادیسم تبدیل شده است از بین برد. تا همه راحت زندگی کنیم و گرنه باید به همه احترام گذاشت. من از فارسها نفرت ندارم. ادبیات و زبان آنها و همه دنیا را محترم می شمارم . ولی با فاشیزم مبارز خواهم کرد

آقای بیر تورک. بد نبود عقیده شما، که مجعولات را هم می پسندید، در باب مستند طوفان نوح را هم می شنیدیم. به هر حال تا تعیین تکلیف با تورات نفیسی به زبان ترکی و متعلق به 125 سال پیش ، این حرف های شما بی اثر است. و البته با هر نوع فاشیسم عینی و ذهنی باید ستیزه کرد و شما هم در تقدیس یهودیان به خاطر دیوان قلابی خافظ و مولانا کاملا آزادید.

khalil پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 12:47 ب.ظ

سلام بر استاد ارجمند و دوستان بنیان اندیش
نسل یافث
2پسران یافث عبارت بودند از: جومر، ماجوج ،
مادای، یاوان ، توبال ، ماشَک و تیراس .
3پسران جومر: اَشکناز، ریفات و توجَرمِه .
4پسران یاوان : الیشه ، ترشیش ، آتیم و رودانیم .
5فرزندان این افراد بتدری ج در سواح ل و جزایر
دنیاپخش شدند و اقوامی را با زبانهای گوناگون به
وجود آوردند.(تورات-پیدایش10)
برج بابل
در آ ن روزگار همه ء مردم جهان به یک زبان
سخن می گفتند.(تورات-پیدایش11)

فکر کنم تناقضی در کار است
استاد در شجره نامه های توراتی هر کدام نزدیک 400-500سال عمر کرده اند، ولی هریک قریب 1 الی 6 فرزند پسر شده اند !! و حاخام بعد از این حرفها یاد دختران و پسران نسل بعد می افتند.

از سام تا ابرام
(27-24 : 1تواریخ 1 )
10 و 11 این اس ت نسل سام : دو سال بعد از طوفان ،
وقتی سام 100 ساله بود، پسرش * ارفکشاد به دنیا
آمد. پس از آن سام 500 سال دیگر زندگی آرد و
صاحب پسران و دختران شد.
12 و 13 وقتی ارفکشاد سی و پنج ساله بود، پسر ش شالح
متولد شد و پس از آن ، ارفکشاد 403 سال دیگر
زندگی آرد و صاحب پسران و دختران شد.
14 و 15 وقتی شالح سی ساله بود، پسرش عابر متولد
شد. بعد از آن شالح 403 سال دیگر زندگی آرد و
صاحب پسران و دختران شد.
16 و 17 وقتی عابرسی و چهار سال ه بود، پسرش فالج
متولد شد. پس از آن ، عابر 430 سال دیگر زندگی
آرد و صاحب پسران و دختران شد.
18 و 19 فالج سی ساله بود آ ه پسرش رعو متولد شد.
پس از آن ، او 209 سال دیگر زندگی آرد و صاحب
پسران و دختران شد.
20 و 21 وقتی رعو سی و دوساله بود، پسرش سروج
متولد شد. پس از آن ، رعو 207 سال دیگر زندگی
آرد و صاحب پسران و دختران شد.
22 و 23 وقتی سروج سی ساله بود، پسرش ناحور به
دنیا آمد. پس از آن سروج 200 سال دیگر زندگی
آرد و صاحب پسران و دختران شد.

آقای خلیل. هر برداشتی از تورات کنونی که در ابتدای آن خداوند را صاحب فرزندانی چشم چران و زن باره می گوید، مردود است و نورات نازل شده بر موسای پیامبر را هم برای مقایسه موجود نداریم، پس داد و ستد گفتار با تورات های کنونی و با یهودیان عقلانی نیست.

بی نام پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 01:03 ب.ظ

آیدین قشقایی عزیز سلام علیکم

شهر مرودشت تا قبل از 60 ،70 سال پیش محل اسکان آخرین کوچ نشینان فارس زبان معروف به کولی (کاولی و کابلی) از سمت همسایه های شرقی ما وعمدتا" پاکستان(نجستان قبلی) البته پاکستان متصل به هند نه پاکستان مستقل بوده.در آن زمان کوره دهی با همان آداب حاشیه نشینی فلاکت زدگان هندی تشکیل دادند که بعدها این حضرات مدعی ایرانی سره وگاها" نوه های کورش وداریوش شدند.
همانطور که خود حضرتعالی مطلعید تیپولوژی این افراد گواه این مسئله هستش وعمدتا دارای پوستی تیره و صورت ناصاف و آبله گون وموهای مجعد وناصاف وچشمان قهوه ای تیره هستند.از بر خوردهای اجتماعی وسلوکشان که خود بیشتر آگاهی دارید وچیزی نگویم بهتر است.عجیب نیست اگر بعضی از آقایان امتیاز ارجحیت قومی را به اینان می دهند و مردم فیروز آباد با وقار و با فرهنگ را خوار کنند این همان رمز شناخته شده برای ورود به وادی عملگی کنیسه ونشستن بر سر سفره آنهاست. شک نکنید نظریه پردازی بعضی در مخالفت با دادهای استاد وتایید و رد قومیتها در تناسبات وتوافقت تاریخ ساخته پرداخته یهود برای بدست آوردن مجوز نام و کسب نان است.وقعی به این حضرات نکنید.موفق وسلامت باشید.

khalil پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 01:20 ب.ظ

http://drshahinsepanta.blogsky.com/1389/09/03/post-473/

khalil پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 02:17 ب.ظ

به یاد فیلمهای هندی:

جدا شدن لوط از ابرام
ابرام با زن خود سارای و لوط و هر آنچه که
داشت به جنوبِ کنعان کوچ کرد. 2ابرام
بسیار ثروتمند بود. او طلا و نقره و گله های فراوانی
داشت . 3و 4ابرام و همراهانش به سفر خود بسوی شمال
و بطرف بیت ئیل ادامه دادند ... 5لوط نیز گاوان و گوسفندان و غلامان زیادی داشت .
6ابرام و لوط بعلت داشتن گله های بزرگ
نمی توانستند با هم در یکجا ساکن شوند، زیرا برای
گله هایشان چراگاه کافی وجود نداشت 7و بین
چوپانان ابرام و لو ط نزاع در می گرفت .
(در آن زمان کنعانی ها و فرّزی ها نیز در آن سرزمین ساکن بودند.)
8پس ابرام به لوط گفت:ما قوم و خویش
هستیم ، و چوپانان ما نباید با یکدیگر نزاع کنند.
9مصلحت در این است که از هم جدا شویم. اینک
دشتی وسیع پیش روی ماست . هر سمتی را که
می خواهی انتخاب کن و من هم بسمت مقابل تو
خواهم رفت . اگر بطرف چپ بروی، من بطرف
راست می روم و اگر طر ف راست را انتخا ب کنی،
من بسمت چپ می روم.
10 آنگاه لوط نگاهی به اطراف انداخت و تمام دره رود
اردن را از نظر گذراند. همه ء آن سرزمین تا صوغر،
چون باغ عدن و مصر سر سبز بود. (هنوز خداوند
شهرهای سدوم و عموره را از بین نبرده بود.) 11 لوط
تمام دره ء اردن را برگزید و بطرف شرق کوچ کرد.
بدین طریق او و ابرام از یکدیگر جدا شدند.(عهد عتیق.پیدایش 13)
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
استاد ابرام با زن خود و دست اندرکاران روانه جنوب مصر میشوند و لوط به طرف شرق یعنی در اردن اسکان می یابد و خود ابرام در کنعان می ماند.ولی با رجوع به نقشه جهان و نقشه عهد عتیق، اردن در بالاترین قسمت شمالی مصر و کنعان هم در ناحیه بالای اردن واقع است.

فکر کنم حاخام ها به ویرایش دوباره کتاب نیاز دارند.
--------------------------------------------------------
در چاپی دیگر عهد عتیق به این صورت نوشته شده:
ابرام و لوط
13 و ابرام با زن خود وتمام اموال خویش، و لوط،از مصر به جنوب آمدند....(عهد عتیق.پیدایش 13)

جدا شدن لوط از ابرام
ابرام با زن خود سارای و لوط و هر آنچه که
داشت به جنوبِ کنعان کوچ کرد....(عهد عتیق.پیدایش 13)



kasi hast ke aksha ra baraye ma ham biyavarad? پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 02:33 ب.ظ

http://www.iranjewish.com/News_F/news_41_odlajan.htm

علیرضا_1 پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 02:50 ب.ظ

با اجازه استاد

اقای بیر تورک
بنده ضمن اینکه با استاد کامل موافقم معتقدم مشکل از جایی شروع میشود که بعضی شعر را که زاده تخیلات است را سند محکم تاریخی و نشانی از تمدن برتر میگیرند و قظیه وقتی جالب تر میشود که جماعتی عرب ستیز و مدعی تمدن اشعاری فارسی را که با الفبای عربی و مملو از کلمات عربی است را در حد پرستش می پرستن و عربها را سوسمار خور میدانند

برای اثبات تمدن بهتر است نموداری از ابداعات و اختراعات علمی ایرانیان که با زبان فاسی (پارسی) خود در دنیا ثبت کردند و هم اکنون مورد استفاده بشر قرار میگردد رسم کنیم و با مثلا یونان باستان و بقیه دنیا مقایسه کنیم .

البته اینها محقق میشد اگر پوریم رخ نمیداد .
در ضمن اگر سند های قدمت اثار و ابنیهای ایران را طبق تحقیقات استاد بررسی کنیم پی میبریم که این جماعت شاعر قرنهای ۴و ۵ و ۶ هجری در بیابانهای خالی از جمعیت مشغول شعر گفتن و به به و چه چه بودند

فریبا حاجی زاده پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 08:26 ب.ظ http://monhaniezehn.blogfa.com

سلام آقای بی نام عزیز
اگر برایتان مقدور است ایمیلتان را در اختیار بنده قرار دهید.
ممنون

نتاب پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 09:15 ب.ظ

با سلام
استاد فرمودید کە بتمام کتیبه های عهد هخامنشی در هر کجا و به هر صورتی که باشد، جعل جدید و تازه حک شده است.

پس آیا میتوان گفت خط میخی نیز جزو اختراعات ھمین یکی دو قرن اخیر است؟
آیا خط میخی بە غیر از ھخامنشی بە کس دیگری در تاریخ ربط دادە شدە است؟

نتاب . کاربرد خط میخی و نیز معنا گذاری شیادانه بر کلمات آن، محدود و ناچیز تر از آن است که در ردیف دارائی های فرهنگی جهان ثبت شود.

حذف جمعه 14 بهمن 1390 ساعت 11:46 ق.ظ

سلام
یادتون رفته بخش نظرات یادداشت شماره ۱۲ رو باز بگذارید؟

مسعود سنجری جمعه 14 بهمن 1390 ساعت 01:22 ب.ظ

استاد بزرگ سلام علیکم

استاد این یادداشت را تایید نکنید. فقط خواستم عرض کنم که یادداشت جدیدتان بخش نظرات ندارد.
سلامت و پیروز باشید

عارف محب الله جمعه 14 بهمن 1390 ساعت 02:30 ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم .

امروز به خطبه های شیطانی علی خامنه ای نگاه کردم و خروش شیطانی 100 ها
هزار تهرانی را دیدم .
به خداوند گفتم که: ناصر پورپیرار یعنی شخص شیطان در قلب تهران خیمه زده و
ابلیس در این شهر نفوذ کرده و میلیونها نفر علیه کشور خداوند اسرائیل شعار
میدهند. از خداوند پرسیدم که :چرا از این شهر شیطانی انتقام نمیگیری همانطور که
در سال 1945 از برلین انتقام گرفتی ؟
در همان لحظه برام الهام شد که به زودی زلزله ای سخت به شهر تهران نازل خواهد
شد و تهران را با خاک یکسان خواهد کرد به طوری که هیچ زنده ای از آن شهر
شیطانی بیرون نخواهد آمد . طوری خواهد شد که گویا چنین شهری بر روی زمین
نبوده است .
این الهام بعد از این بود که از خداوند در مورد انتقام از شهر شیطانی و ضد اسرائیلی
تهران سوال کردم .

[ بدون نام ] جمعه 14 بهمن 1390 ساعت 04:35 ب.ظ

محمدخان، صادق خان (با برادر کریم خان اشتباه نشود) که سرداری بدون ج برادر خود را مامور تسخیر کرمانشاه کرد. اما صادق خان تقریبا بی آن که بجنگند شکست خورده و نزد برادر خود بازگشت. محمدخان زند، پس از بازگشت برادر خود از کرمانشاه، با ده هزار سپاهی شخصا عازم تصرف کرمانشاه شد.». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 52)



سرداری بدون چی بوده؟ فقط ج مونده.

جمله کامل چنین است:

محمدخان، صادق خان (با برادر کریم خان اشتباه نشود) برادر خود را مامور تسخیر کرمانشاه کرد. اما صادق خان تقریبا بی آن که بجنگند شکست خورده و نزد برادر خود بازگشت.:

محمد اوجال جمعه 14 بهمن 1390 ساعت 04:37 ب.ظ

جای تامل فراوان دارد:

http://b1112.hizliresim.com/s/2/v95y.jpg

رجب طیب اردوغان در حال گرفتن "جایزه شجاعت" از دست "آبراهام فوکسمن" یهودی (Abraham Foxman) در سال 2005!

عساکره جمعه 5 اسفند 1390 ساعت 11:55 ب.ظ

استاد سلام
نظر شما راجع به حکومتهای محلی که در جنوب ایران مثل مشعشعیان و کعبیان و همچنین شیخ خزعل چیست ایا انها جعلی هستند متشکرم

آقای عساکره. حوصله کنید.

عساکره یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 12:57 ق.ظ

استاد سلام
چشم حوصله میکنم ولی استاد اگر بگویید شیخ خزعل جعلی است باور نمیکنم زیرا پیرمردانی در منطقه ما شیخ خزعل را دیده اند

عساکره پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 02:00 ق.ظ

استاد سلام
لطفا سو ءتفاهم نشود قصدم بی ادبی نبود. استاد در منطقه ما یعنی خوزستان تقریبا همه قبایل عرب اصل و نسب انها به عراق وجزیره عرب برمیگردد واکثر این قبایل در حدود 500 سال اخیر به این منطقه مهاجرت کردند مثل قبیله خودم که در حدود 230 سال پیش مهاجرت کرده است که اینجا یک سوالی مطرح میشود که اگر خوزستان و کلا ایران ان زمان دارای تجمع انسانی بوده پس چرا مقاومتی در برابر اعراب مهاجر نشده است ایا این دلیلی بر پوریم نیست نظر شما چیست. متشکرم استاد

آقای عساکره. این سئوالی است که درباره سراسر ایران صدق می کند. کمی دیگر حوصثله کنید.

عساکره جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 01:58 ق.ظ

استاد باسلام مجدد
میخواستم نظر شما را راجع به علامه برقعی بدانم متشکرم

آقای عساکره. مرد وارسته و درست کرداری بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد