حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه ۵

برآمدن مردم، مقدمه 5

 

کسانی بهانه می گیرند که به عرصه کشاندن و نقل از کتاب رستم التواریخ، که مورد اعتنای مورخان نیست، از تهی دستی ناقد و مورخ خبر می دهد. فی الحال گرچه فاصله عمده ای میان مندرجات رستم التواریخ با تالیفات دیگر در بررسی حوادث آن عهد نیست، و اگر سئوال کنم کدام مورخ و ناقد و در چه مکان، حتی به اشاره، مطلبی در رد محتوای کتاب رستم الحکما آورده، علی المعمول پاسخی ندارند و نمی آورند، زیرا جدای از تجلیل ناشر و مصحح و دست کم چهار نوبت چاپ، در اعلام هر تالیفی در موضوع صفویه و زندیه و افشار، بارها به رستم التواریخ رفرنس داده و در منابع تخصصی نیز، چنین جامه مجللی بر قواره کتاب دوخته اند  

«رستم التواریخ رستم الحکما: کتاب رستم التوایخ اثر محمد هاشم از اهالی اصفهان، که آصف تخلص می کرده و به لقب رستم الحکما اشتهار داشته، درخلال سال های ۱۱۹۳ تا سال ۱۱۹۹ هـ. ق. به تدریج نوشته شده و شامل روی دادها و حوادث زمان شاه سلطان حسین صفوی تا اواسط پادشاهی فتحعلی شاه قاجار است که در نهایت سادگی، وضع اجتماعی آن دوران را تشریح کرده و تا آن جا که از جریان وقایع اطلاع داشته و یا امکان بازگو کردن مطالب برای وی میسر بوده از ذکر وبیان آن دریغ نکرده است. 

این کتاب صرف نظر از شمول حقایق تاریخی از قبیل حوادث دوران سلطنت شاه سطان حسین و انقراض سلسله ی صفوی و هجوم افاغنه و سلطنت محمود و اشرف وظهور نادر شاه و دوران پادشاهی کریم خان زند واخلاف وی و هرج و مرج ملوک الطوایفی و جنگ های فتحعلی خان قاجار و محمد حسن قاجار و ظهور آقا محمدخان وتشکیل سلسله ی قاجاریه و سلطنت فتحعلی شاه و غیره، مشتمل بر مطالب بسیاری از وضع اجتماعی و اخلاقی مردم آن روزگار است که اطلاعات ارزنده ای از فساد امرای درباری، تبهکاری وزرا و حکام و طبقه ی ممتاز و ستم های افغانان اشغالگر به دست می دهد. این کتاب همچنین متضمن اطلاعات گران بهایی است درباره ی حرفه ها ومشاغل ونام علما و حکما و خطاطان و هنرمندان و اطبا و پهلوانان و باشیان و عیاران و مکاران و لولیان و نیز درباره ی مالیات و خراج شهرها وولایات ونرخ بسیاری از کالاها و القاب شهرها و غیره، که از جهت مطالعات تاریخ اجتماعی آن دوره بسیار مفید است. در مجموع، رستم التواریخ برای آشنایی با اوضاع و احوال ایران در دوره ی سلطنت آخرین شاه صفوی و سپس حوادث پس از سقوط این سلسله وحاکمیت افغان ها تا تثبیت دولت قاجاری درایران، یکی از ماخذی است که می توان بدان مراجعه نمود». 

(آصف (رستم الحکما)، محمد هاشم : رستم التواریخ، تصحیح و تحشیه محمد مشیری، چاپ دوم، تهران، چاپخانه سپهر، ۱۳۵۲. جهانبخش ثواقب، تاریخ نگاری عصر صفویه و شناخت منابع و مآخذ، ص ۳۳۵)  

چنین که می خوانیم، رستم التواریخ را منبعی سودمند در درک اوضاع و احوال اجتماعی از عهد پایانی سلسله به اصطلاح صفوی تا زمان فتح علی شاه دروغین شناخته اند و برخورد با مجموعه ای از عوام اندیشی های رستم الحکما را موجب نزول کتاب ندیده اند، هرچند در آن کتاب همانند وصف و متن زیر فراوان است. 

«اتفاقا اراده ی به شکار رفتن نمود. ۵۰ هزار سوار و پیاده ی آراسته و ۵۰۰ فیل آذوقه کش و پیشخانه و پسخانه و آتش خانه ی بسیار و سراپرده ها و خیمه های زربفت و مروارید دوخته و کرسی ها و اریکه ها و سریرهای زرین و سیمین و عاج، بعضی مرصع و بعضی ساده و فرش های نفیسه و ظروف زرینه و سیمینه و چینی و بلور و یشم و ۱۷۰۰سگ و یوز و گرگ تربیت یافته ی شکاری و ۳۵۰ مرغ شکاری، از باز سفید و چرغ و شنقار و طغرلو بحری و باشه و ۲۵۰ جنیبه با یراق و بیرق و اسباب زرین و مرصع و ۴۰ مار رقاص و ۱۰۰ خرس و بوزینه و ۱۰۰ سگ و ۱۰۰ فیل بازیگر رقاص و ۱۷۰ قفس زرین مرصع به جواهر از مرغان خوش خوان از قبیل بلبل هزاردستان و طغرل و طوطی و مینا و مرغان خواننده ی دیگر و ۱۷۰خروس جنگی و ۲۰۰ قوچ جنگی و ۱۰۰ بز با تربیت رقاص، زبان فهم و سخن دان، همه با زیورهای زرینه و ۵۰۰۰ نفر از لولیان شیرین کار طنازخواننده و نوازنده و سازنده و بازیگر و بند باز، همه رعنا و زیبا، همه ماهر و همه هلال ابرو و همه دلربا، همه مشکین موِ، همه شوخ و بی پروا و همه نیکو زلف و گیسو و خوش خلق و خود مجلس آرا و همه با دف و نقاره و عود و رود و بربط و سنتور و چنگ و چغانه و رباب و موسیقار و ۱۵۰ کرنای زرین، از طرف دست راست و ۱۵۰ کرنای سیمین، از طرف دست چپ و ۱۰۰ کوس اسکندری، از چرم فیل که بر پشت فیل می نهادند، با بوق ها و سنج ها و کورکه های بسیار، با ۴۰ عدد شپش پرورده که هریک به قدر کبوتری بودند و هر یک، موکلی داشتند و ۲۰کرگدن و ۱۰ چهل پا ـ و چهل پا، جانوریست پر نقش و نگار، به الوان مختلفه و عرض آن به قدر هفت زرع، طولش ده زرع و ارتفاع جسم آن به قدر پنج زر و گردنش مانند شتر قوسی، به قدر هفت زرع طولش و ارتفاع جسم آن به قدر پنج زر و دو شاخ دار هفت پیچ درپیچ و از دو طرف، دو چشم به قدرکف دست، مانند شعله ی آتش و به دورهر چشم اش، شش چشم کوچک سفید رنگ و علی الدوام، مانند هزار دستان، به دوازده مقام، به زیر و بم، خوانندگی می نماید. 

محمدشاه غازی گورکانی خواست که یکی از آن جانوران را به جهان آباد بیاورند، از مکان ناهموار بد آب و هوایی که در آن حدود باشد. و هروقت که آن به آن جا رسید، فی الفور نعره برکشید و افتاد و مرد و متعفن شد، و از عفونت آن، وبا در میان ساکنان آن سرزمین، یافت شد و خلق بسیار مردند. پس آن پادشاه کامکار، از روی مروت، ناچار از این خواهش گذشت.  

پس نواب بنده پرور برفیل سفید منگلوسی در اورنگ زرین مرصع به جواهرشاهوار نشسته و هزار شاطر زرین کلاه مخمل پوش ، هر صد نفربه یک رنگ لباس، بعضی عمود زرین در دست و بعضی مضراب دردست، از پیش رو روان و به قدر هفت هزار تفنگچی از اطراف اش روان، با چنین کوکبه و دبدبه و طمطراق و مطربان با دف و نقاره و اقسام سازها و رامشگری، او را در میان گرفته، آمدند تا نزدیک به منزل نیم فرسخ به منزل مانده از طرف دست راست اش زر مسکوک می افشاندند و از طرف دست چپ اش سیم مسکوک می افشاندند. با کمال عزت و ناز، وارد و نزول اجلال در منزل نمود و مشغول به عیش و کامرانی ش و با بیست و هزار نفر به منزل دویم رفت و با دوازده هزر نفر به منزل سیم رفت و با شش هزار نفربه منزل چهارم رفت و با سه هزار نفر به منزل پنجم رفت و با هزار و پانصد نفر به منزل ششم رفت و با هفتصد و پنجاه نفر به منزل هفتم، نزول اجلال نمود. و جشن پادشاهانه بر پا نمود و بعد از اکل و شرب و نوم، نواب بنده پرور با پنجاه نفر از خواص درگاه و مقربین حضرت خود برخاسته و خود را به اسباب صیادی، آراسته و به جانب جنگل روان شده. ناگاه آهو بره ی زیبایی روبه روی نواب بنده پرور پیدا شد. نواب بنده پرور خواست آن را بگیرد. آن بره آهو فرار کرده و از گذرگاه رود عظیمی گذشت. نواب بنده پرور از دنبال اش از رود گذشت و هر چند دوید، نتوانست آن را بگیرد. آخر الامر، خسته و بی حال بازگشت. گذرگاه رود را گم نمود و نتوانست از رود بگذرد و در آن جنگل بی کرانه، متحیر و حیران و تا دو سال از میوه های جنگلی می خورد و موکب و دستگاه اش بی صاحب ماند و خدم و حشم اش تا یک ماه در انتظارش بودند. بعد مایوس شدند و با دل فکار و چشم اشک با، بازگشت به دارالملک مهراج نمودند. و چون مهراج با زن و دخترش در معبدی منزوی شده بود، او را با کمال اعزاز و اکرام، بیرون آورند و بر تخت پادشاهی نشاندند و شهر را زینت و زیور بستند و چراغان نمودند و به عیاشی و طرب و کامرانی کوشیدند. و با فرنگیان اهل لندن، بنای مصالحه و مسالمه و مراوده و دوستی نهادند و قرار دادند که هر ساله ریعی به پادشاه انگلیز بدهند. 

نواب بنده پرور، در میان جنگل بی پایان، به خوردن میوه های جنگلی و نباتات، معاش می کرد. اتفاقا نواب بنده پرور در جنگل در کنار نهر آبی به استراحت خوابیده بود که ببری نعره زنان، رو به جانب وی آمد. وی بیدار شد و حرکت ننمود و چشم نگشود ـ به سبب آن که ببر و شیر، شصخفته را نمی گیرد، تا چشم نگشاید. و ببر و شیر و فیل و کرگدن و پلنگ و گرگ از هلاهل می ترسند و گریزان می باشند. غرض، آن که ببر آمد و دست ها و پاهای خود را با فراخ نهاد و نواب بنده پرور را در میان دست ها و پاهای خود گرفت و نگاه به چشم های نواب بنده پرورمی کرد که تا چشم بگشاید، سرش را برکند، و گاهی از ترس هلاهل به قفای خود نظرمی کرد.

نواب بنده پرور، چون بلند قد بود و دست اش دراز بود، ببر، چون به قفای خود نظر می نمود، نواب بنده پرور، خایه اش را گرفته، ببر، مشوش شده، پس جست که ببیند کیست که نواب بنده پرور، خود را در نهر آب افکند. ببر، خشمناک گردیده، خود را بر زمین زده و فریاد و فغان بسیار نمود و رفت. و نواب بنده پرور به سلامت از رود، بیرون آمد و رفت. اتفاقا یک بار دیگر هم، چنین وقوع یافت که نواب بنده پرور خوابیده بود که ببری نعره زنان آمد و بر سر او ایستاد و به چشم های او نگاه می کرد و او چشم برهم نهاده و حرکت نمی کرد. به قدر شش ساعت، ببر می غرید و همهمه می نمود که ناگاه فریاد هلاهل برآمد. ببر، مضطرب شد. خواست فرار نماید که هلاهل، خود را به آن رسانید و زهر خود را بر آن از سر دم خود که مانند قاشوق می باشد و دم را به زیر پا آورده و در آن شاشید و به جانب ببر پاشید. ببر افتاد و مهرا شد. 

نواب بنده پرور از درختی بالا رفته و قرار گرفت. ناگاه دو فیل بسیاربزرگ از یک جانب پیدا شدند و از یک جانب، کرگدن عظیم جثه که یک شاخی بر میان پیشانی داشت به قدر سه زرع و به جانب فیل نر تاخت و شاخ خود را برپهلویش فرو نمود و آن را برشاخ خود، بند نموده و روان شده و فیل ماده از عقب به پای کرگدن، خرطوم خود را پیچیده و به قوت تمام می کشید. و آن کرگدن به راه می رفت و از کشاکش طرفین، خرطوم فیل ماده، گسیخته شد و نالان بر زمین افتاد که ناگاه هلاهلی پیدا شد و از عقب کرگدن دوید و زهرخود را بر آن افشاندند. کرگدن افتاد و مرد و مهرا شد با فیلی که بر سر شاخ اش بند بود. ناگاه افعی بسیار بزرگی نمودار شد. هلاهل، آن را دیده، فریادی برآورد و افتاد و مرد. افعی آمد و آن را بلعید. 

آن افعی، طول اش به قدر ده دوازده زر و عرض اش به قدر پنج شش زرع، دهن گشوده و کرگدن و فی به هم بند شده را بلعید با فیل دیگر که خرطوم اش گسیخته بود. و خود را به درخت عظیمی که نواب بنده پرور بر آن رفته بود، رسانید و به دور آن پیچید و چنان زوری آورد که از صدای شکستن استخوان کرگدن و فیل در شکم افعی، نواب بنده پرور بر درخت، بی هوش شد. به کمر درخت، شاخه عظیم خشک و سرتیزی بود، به شکم افعی فرو رفته و افعی به درخت بند گردید و افعی به قوتی که داشت از هر طرف حرکت می کرد و چاره نمی شد و چون دندان افعی، مانند قلاب خم می باشد سر خود را نزدیک به شکم خود آورد. دندان اش به رخنه شکم اش بند شده، زور آورد. شکم اش پاره شد و زنده بود. ناگاه دو خرس نر و ماده پیدا شدند. دیدند که افعی چنان بر درخت بند شده و شکم اش پاره شده، دو سنگ بسیار بزرگ پیدا کردند و بر کاسه سر افعی چندان کوفتند که که کاسه سرش شکست و افعی مرد. ناگاه پلنگ نر بلند قدی... و قس علی هذا». (محمدهاشم آصف، رستم التواریخ، ۲۰ الی۱۶) 

انصاف است اصحاب فرهنگی و روشن اندیشان این سرزمین را، که ساکت و سر به زیر، در جایگاه کنونی خود ماسیده اند، مورد تفقد قرار دهیم که متونی این چنین را یا نخوانده و یا به عنوان ابزار بزک نادانی های خود، حد اکثر در مجامعی سربسته، از متن آن ابراز تعجب کرده و جرات نداشته اند سطری در رد این وقایعی بنویسند که صد بار از داستان امیر ارسلان نام دار بی لگام تر است. مورخ وصف آن چهل پا را نسبتا با دایناسور مطابق دانست و نتوانست منظور از شپش پرورده و اندازه کبوتر رشید شده را درک کند. آیا آن مرکزی که مامور تولید مراتب تاریخ در این رتبه بوده اند، با انتشار این گونه قضایا قصد تمسخر مسلمین و مردم شرق میانه را نداشته اند؟! مورخ مصمم است متون اصلی چند تالیف افشاری و زند را به کارگاه ارزش یابی و نقدی مختصر بفرستد تا قانع شوید آن لایه نازک مورد خطاب چه گونه خود را به تولید کنندگان این گونه ترهات فروخته اند!؟    

«و در هر سالی، سه روز، قدغن می شد حسب الامر والایش که از همه ی خانه های شهر اصفاهان، مرد بیرون نیاید. و نازنینان طناز و زنان ماهروی پرناز و دختران گل رخسار سرو بالای سمن بر و لعبتان سیم اندام بلورین غبغب کرشمه سنج عشوه گر، با کمال آراستگی، در بازارها، بر سر دکان ها و بساط شوهران بیایند و بنشینند، خصوصا در قیصریه و کاروانسراها و در حجره تجار، زنان و دختران ایشان با زینت و آرایش بسیار بنشینند. و آن سلطان جمشیدنشان، با 500 نفر زنان و دختران ماه طلعت پری سیمای خود و 4500 کنیزک و خدمتکار ماهروی مشکین موی دلربا و 100 نفر خواجه ی سفید و 100 نفر خواجه سیاه محرمان حریم پادشاهی به تماشای تفرج بازارها و کاروانسراها و قیصریه، با تبختر و جاه و جلال، تشریف می آوردند و به قدر دو کرور، بل که بیش تر، معامله می نمودند. با آن زنان و دختران، بر دکان ها و حجره ها و بساط ها، با ناز و غمزه نشسته و همه را متنفع می نمودند و از حسن و جمال ماه رویان و مشکین مویان و گل رخان و سرو قدان و شوخ چشمان و سیب غبغبان و انار پستانان و نسرین بدنان و شکرلبان و شیرین سخنان و پرنازان و طنازان، تمتع ها می برد. 

هر زنی و دختری را که آن فخر ملوک می پسندید و تحسین می فرمود، اگر آن زن، شوهردار بود و این خبر به شوهرش می رسید، آن زن را شوهر، طلاق می گفت و پیشکش آن زبده ی ملوک می نمود و آن افتخار تاجداران، آن جمیله را به قانون شرع انور، تصرف می نمود و او را با احسان و انعام، باز به طریقه ی شرع انور، مرخص می فرمود و باز به قاعده ی منهاج مستقیم به خانه ی شوهر خود می رفت. و همچنین اگر دختر جمیله ای را به خوبی وصف می فرمود، چنین می نمودند. 

نابکاری ارکان دولت و مقربین درگاه فلک اشتباه به جایی رسید که وزیر اعظم، عاشق زیبا پسری از خانواده ی بزرگان گردید و... چون آن سلطان جمشید نشان از این داستان، اطلاع یافته، دلتنگ شد و چاره ای نمی توانست نمود. بنا بر مصلحت امر خود، التفاتی نفرمود و گذشت. 

ایضا محمدعلی بیگ ...، عاشق دختر زرگر باشی شد و هر شب، علانیه، از روی زور و غرور و بی شرمی به مجلس زرگرباشی می آمد و طعام او را می خورد و به اندرون خانه اش می رفت و با دخترش صحبت می داشت و کامی از وی حاصل می نموده، می رفت». (محمدهاشم آصف، رستم التواریخ، ص ۱۰۷)  

سرانجام در دنبال این نقل، دیگ ناموس پرستی تاریخی مترجم و شاید هم ناشر به قلقل می افتد و در پایان این پاراگراف در زیر نویس ص ۱۰۸به خواننده و جهانیان اهل کتاب تذکر و خبر می دهند که: «چنین رفتاری از خانواده های پای بند به ارزش های دینی و اخلاقی کاملا بعید بوده و به هیچ وجه عمومیت نداشته است». (ادامه دارد)

نظرات 68 + ارسال نظر
شمعون سه‌شنبه 3 آبان 1390 ساعت 02:43 ب.ظ

شالوم!‌
یا بسم الله!
خاخام میگه سرعت تون رو بالا نبرید! چشم می زنند! به خاطر خودتون میگه ها!!
خیلی نگرانه! شلوارشو دیشب بد جور!! خیس کرده بود!

حسینقلیخان سه‌شنبه 3 آبان 1390 ساعت 03:25 ب.ظ

من از همه کسانی که می گن نوشته های آقای پورپیرار غیر علمی هست، استدعا دارم این حرف خودشون رو به صورت علمی اثبات بکنند وگرنه ...... ،
من مخلصشون هستم!!

نیازی سه‌شنبه 3 آبان 1390 ساعت 10:45 ب.ظ

جناب استاد پورپیرار. حق با شما بود. بنده زود قضاوت کردم. پوزش مرا بپذیرید.

اقای نیازی. باور کنید که بر مجموعه نوشته های تاریخی در موضوع صفویه و افشاریه و زندیه چنان فضاحتی حاکم است که رستم الحکما در مقابل ان ها بسیار منطقی و کلاسیک شمرده می شود. چنان که مثلا اگر از شعبانی بپرسید مطالب کتاب دو جلدی اش در باب افشاریه را از کجا برداشته آدرس کتابی را می دهد که مطلقا بی منطق است. اوضاع اسف باری است.

مسعود سنجری سه‌شنبه 3 آبان 1390 ساعت 11:51 ب.ظ

برادر گرانقدر استاد پورپیرار عزیز
سلام علیکم

وقتی پای بر چنین بنیان سستی داشته باشند دیگر عجیب نیست که چرا در مقابل این بررسی ها سکوت اختیار می کنند.

خدای بزرگ شما را حفظ کند
والسلام علیکم
فی امان الله

آقای سنجری. تا زمان ناصر الدین شاه اوضاع به همین ترتیب و بدتر از این است.

abbas چهارشنبه 4 آبان 1390 ساعت 04:18 ق.ظ

http://www.periodpaper.com/index.php/subject-period-art/archaelogical?color=44&type_nav=27

abbas چهارشنبه 4 آبان 1390 ساعت 04:53 ق.ظ

http://www.metmuseum.org/collections/search-the-collections?ft=Pesce,+Luigi+(Italian,+active+1848-1861)

abbas چهارشنبه 4 آبان 1390 ساعت 05:53 ق.ظ

http://www.ubu.com/film/lamorisse_vent.html

آقای abbas. گرچه تمام آدرس ها باز نشد، ولی باز شده ها بسیار دیدنی بود. ممنون

دوست احمدی نژاد چهارشنبه 4 آبان 1390 ساعت 07:37 ق.ظ

http://www.tabnak.ir/fa/news/199808/احمدی​نژادبا-قذافی-دیدار-نداشته-ایم+عکس
کد خبر: ۱۹۹۸۰۸
تاریخ انتشار: ۰۳ آبان ۱۳۹۰ - ۲۳:۱۶

عکسهای دیدار احمدی نژاد و صالحی با آقای قذافی به همراه متن بخشی از مصاحبه احمدی نژاد با خبرنگار آمریکایی:
وی افزود: در گفت‌وگویی که با خبرنگار آمریکایی داشتم به او گفتم که در ‌‌٢٥ سال گذشته هیچ‌یک از روسای جمهور و معاونان کشور ما با دیکتاتور لیبی دیدار نکرده بودند.

هرچند که با مردم لیبی همواره دوست بودند اما شما از روسای جمهور و نخست وزیرهای اروپایی یکی را به من نشان دهید که به کشور لیبی سفر نکرده باشد.
==============================

حرفای این بابا هم مثل تاریخ ایران میمونه.
کلا دروغه.

نیازی چهارشنبه 4 آبان 1390 ساعت 07:59 ق.ظ

البته جناب استاد شعبانی خودش یک رستم الحکمای امروز ماست! هیچگاه نتواستم حتی فصلی از کتابهای افشاریه و زندیه وی را تا پایان تحمل کنم و بخوانم! وقتی نوشتم اساتید احمق تاریخ، در اساس مقصودم از قماش همین شعبانیها و رجبیها و اشراقیها و ... بود.

آقای نیازی. شاید ندانید که ۵ نفر از اساتید و اعاظم تاریخ دان و تاریخ نویس ما که رجبی و شعبانی هم درمیان شان بودند، به جرم فحاشی به من در جلسه ای عمومی و رسمی در ساختمان مرکزی گفت و گوی تمدن ها، که مسئول اش مهاجرانی بود، محاکمه و به پرداخت جریمه شاید تا ۴۰۰ هزار تومان محکوم شدند. قاضی پرونده وقتی نوار فحاشی این حضرات را شنید، از دادگاه بیرون رفت و صدور و انشای حکم این تحفه ها را به نماینده دادستان سپرد.

نتاب چهارشنبه 4 آبان 1390 ساعت 12:42 ب.ظ


سلام
در یک کتاب بە نام کوچ تاریخی کردھا بە خراسان نوشتە شدە کە (از بابت شاھان ایران دورە صفوی) شاە ھزار خر نر داشت کە ھر کدام از زنھایش سوار یکی میشد. شاە ھم خودش با شنل نفیسی کە بر تن داشت سوار بر خر نر در جلوشان راە میافتاد و تا بە باغی میرسیدند. ھر جا شاە از خرش پیادە میشد ان زنھا نیز پیادە میشدند.

بلافاصلە ان خرھا در ان فصل بھار بە عمل ھمجنس بازی شروع میکردند و در نتیجە در ان باغ نصفی از زنان شاە از ھوش میرفتند و نصف دیگر ......

جالب اینکە (بدستور شاە) شب قبلی ھر کدام از زنان شاە غذایی میخوردند کە حاوی مادە مخصوصی بود کە بدنشان دچار خارش میشد (از نظر میل جنسی).

ان کتاب را در دسترس ندارم. ایکاش در مقالە بعدی این کتاب نیز با ذکر محتوی بە خوانندگان معرفی میشد تا انھایی کە حاضر بە پذیرفتن واقعیت نیستند بیدار شوند.

khalil چهارشنبه 4 آبان 1390 ساعت 12:48 ب.ظ

سلام استاد بزرگ
واقعاً گل کاشتید.این اساتید قلابی را با تاریخشان مدفون کردید.خاک بر سرشان که با چنین باورها و دروغهایی چه به بطور عمد یا غیر عمد مردم و محصلان را فریب داده اند.
دور از حضور استاد و دوستان ،خودشان احقند نه ما...
واقعاًکه لطیفه ای بالاتر از رستم التواریخ نشنیده بودم .
استاد من نمی دانم این همه حیوانات عصر یخی را با چه تخیلی به صحنه نمایش آورده است که حتی به ندرت می توان سراغ یکی از آنها را در این کشور گرفت!!؟؟

ممنون خیلی ممنون...

عباس احمدی چهارشنبه 4 آبان 1390 ساعت 02:28 ب.ظ

سلام جناب پورپیرار
زمانی کتاب دولت نادر شاه افشار بعلت مقدمه آن که توسط حمید مومنی نوشته شده بود خیلی معروف بود. چطور کسانی مثل حمید مومنی مرتکب چنین اشتباهاتی شدند؟

محمد اوجال چهارشنبه 4 آبان 1390 ساعت 03:35 ب.ظ

با سلام

این هم توضیحاتی پیرامون کتاب "رستم التواریخ" که در سایت www.ketab.ir به فروش گذاسته شده است:

«چکیده :
"رستم التواریخ" یکی از منابع تاریخی دست اول مربوط به اواخر حکومت صفوی تا اوایل دوره قاجار است. کتاب با یک فصل مقدماتی آغاز می‌شود و در ابتدای بخش اصلی کتاب، از وقایع بسیار مهم دوره شاه سلطان حسین صفوی، اعم از اوضاع دربار، فساد زمان وی، مسائلی که منجر به اتحاد افاغنه علیه حاکمیت صفوی شد. همچنین از چیرگی محمود و سپس اشرف افغان بر اصفهان به تفصیل یاد می‌شود. چگونگی قدرت یابی نادر و سلطنت شاه تهماسب دوم صفوی و سلطنت نادر افشار و کریم‌خان زند، شورش‌های متعدد در دوره کریم‌خان، معرفی جانشینان کریمخان تا جنگ‌هایی که منجر به تشکیل سلسله قاجاریه و روی کار آمدن آقا محمد خان قاجار و سپس فتح‌علی شاه شد، جملگی از دیگر مطالب این کتاب هستند. در کنار ذکر وقایع مهم سیاسی که مولف اغلب خود شاهد بوده، ویژگی عمده کتاب حاضر، شرح دقیق اوضاع اجتماعی و معرفی اشخاص است؛ نظیر: وضع دربار سلطان حسین صفوی، اسامی باشیان (بزرگان) و پهلوانان آن زمان، قیمت انواع اجناس و محصولات، اقدامات کریمخان زند، و القاب شاهزادگان زمان فتح علی شاه قاجار. در بخشی از "پیشگفتار مصحح" آمده است: "»


و این هم اظهار نظر یک "دکترای تخصصی علوم سیاسی"، با سابقه "بیش از 10 پژوهش و آموزش علوم سیاسی و مشاوره ومدیریت در حوزه های فرهنگی و رسانه ای" پیرامون کتاب رستم التواریخ که تصادفا طی جستجویی در سایت گوگل به آن برخوردم. تا بخوانیم و بار دیگر بر شدت مرض و عمق چاه ویل فرهنگی ای که روشنفکری علیل این سرزمین بدان دچار و در آن گرفتار است، واقف تر شویم:

منبع: http://www.dabirimehr.blogfa.com/cat-8.aspx?p=3

« کتابی که نخواندنش خسارت است

به درستی گفته اند که تاریخ درس زندگی است گویی تاریخ حلقه های تودرتویی است که برهه های گوناگون در ان تکرار می شوند واگر برخی قواعد تاریخی به درستی شناسایی شوند منشا بصیرت و هوشیاری در تصمیم گیریها خواهد بود . هفته پیش در کتابخانه یکی از دوستان کتابی دیدم به نام رستم التواریخ نوشته محمد هاشم آصف ( رستم الحکما) و تصحیح و تحشیه محمد مشیری . چاپ اول کتاب متعلق به سال 1348 است و چاپ سوم به سال 1357 باز می گردد . کتاب وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران را از زمان شاه سلطان حسین صفوی تا فتحعلیشاه قاجار با قلمی شیوا وفصیح روایت کرده است . قلم نویسنده بسیار روان و زیباست و جدا از مضمون جذاب از سیاقی فریبا نیز برخوردار است .

یکی از زیبا ترین فصول این کتاب مربوط به فساد اطرافیان شاه سلطان حسین صفوی و ماجرای حمله محمود افغان به ایران است که شرح وقایع ان لرزه براندام اهل سیاست و کیاست می اندازد و نقشی که اطرافیان ظالم در فساد و سقوط حکومتها ایفا می نمایند. آتشی که مگسان دور شیرینی بر پامی کنند با تدبیر حاکم عادل نیز نمی خوابد . گفتنی در باره این کتاب بسیار است و لی تکرار ی است بی فایده از این رو سخن کوتاه می کنم و شما را به خواندن این کتاب ذی قیمت دعوت می کنم»

محمد اوجال چهارشنبه 4 آبان 1390 ساعت 03:37 ب.ظ

و نیز، اظهار نظر یک "دکترای تخصصی علوم سیاسی"، با سابقه "بیش از 10 پژوهش و آموزش علوم سیاسی و مشاوره ومدیریت در حوزه های فرهنگی و رسانه ای" پیرامون کتاب رستم التواریخ که تصادفا طی جستجویی در سایت گوگل به آن برخوردم. تا بخوانیم و بار دیگر بر شدت مرض و عمق چاه ویل فرهنگی ای که روشنفکری علیل این سرزمین بدان دچار و در آن گرفتار است، واقف تر شویم:

منبع: http://www.dabirimehr.blogfa.com/cat-8.aspx?p=3

« کتابی که نخواندنش خسارت است

به درستی گفته اند که تاریخ درس زندگی است گویی تاریخ حلقه های تودرتویی است که برهه های گوناگون در ان تکرار می شوند واگر برخی قواعد تاریخی به درستی شناسایی شوند منشا بصیرت و هوشیاری در تصمیم گیریها خواهد بود . هفته پیش در کتابخانه یکی از دوستان کتابی دیدم به نام رستم التواریخ نوشته محمد هاشم آصف ( رستم الحکما) و تصحیح و تحشیه محمد مشیری . چاپ اول کتاب متعلق به سال 1348 است و چاپ سوم به سال 1357 باز می گردد . کتاب وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران را از زمان شاه سلطان حسین صفوی تا فتحعلیشاه قاجار با قلمی شیوا وفصیح روایت کرده است . قلم نویسنده بسیار روان و زیباست و جدا از مضمون جذاب از سیاقی فریبا نیز برخوردار است .

یکی از زیبا ترین فصول این کتاب مربوط به فساد اطرافیان شاه سلطان حسین صفوی و ماجرای حمله محمود افغان به ایران است که شرح وقایع ان لرزه براندام اهل سیاست و کیاست می اندازد و نقشی که اطرافیان ظالم در فساد و سقوط حکومتها ایفا می نمایند. آتشی که مگسان دور شیرینی بر پامی کنند با تدبیر حاکم عادل نیز نمی خوابد . گفتنی در باره این کتاب بسیار است و لی تکرار ی است بی فایده از این رو سخن کوتاه می کنم و شما را به خواندن این کتاب ذی قیمت دعوت می کنم»

محمد اوجال چهارشنبه 4 آبان 1390 ساعت 03:44 ب.ظ http://ketabnak.com/comment.php?dlid=25752

و نهایتا مرکز اصلی انتشار و نگهداری این ترهات:

«درباره کتاب: کتاب "رُستَم‌التَواریخ" به بازگویی رویدادهای سالهای پایانی پادشاهی صفویان تا زمان زندگی خود نویسنده که آغاز روزگار قاجار بود می‌پردازد.نسخه اصلی این کتاب در موزه‌ای در کشور آلمان نگهداری می‌شود. نسخه‌ای از این کتاب نیز در کتابخانه ملک نگهداری می‌شود...»

محمد اوجال چهارشنبه 4 آبان 1390 ساعت 03:50 ب.ظ http://www.ebtekarnews.com/ebtekar/News.aspx?NID=45271

«استهبان»، «رستم التواریخ» و «دفتر زرین» برترین آثار ادبی سال87

[...]

ادبیات طنز: بهترین کتاب منتشر شده در این حوزه در سال87 کتاب «رستم التواریخ» نوشته «محمدهاشم آصف» مشهور به «رستم الحکما» است که در حوزه طنز و بازگویی و تاریخ به روش ادبی کتاب یگانه ای است. حوادث روایت شده در این کتاب در فاصله زمانی پادشاهی شاه سلطان حسین و فتحعلی شاه رخ می دهد.

نیازی چهارشنبه 4 آبان 1390 ساعت 04:32 ب.ظ

جناب پورپیرار از قضیه ای که نوشتید بی خبرم ولی به طور کلی از این لمپنها این چیزها اصلا بعید نیست و آن مهاجرانی هم سرکرده عوام فریبان معاصر ایران بود که خود را بیش از اندازه ارزیابی کرد و ...
راستی شرح این قضیه ای که گفتید در جایی ثبت است که بتوان آن را خواند یا ...؟؟

آقای نیازی. احتمالا شرح کامل ماجرا که ابتدا در مجله قرن بیست و یکم چاپ شد، در سایت زیر پیدا می شود.
wwww.naria.ir
توجه کنید که دبلیوها 4 عدد است..

جناب پورپیرار، سلام

به نظرتان آیا این دو عکس، دقیقا مربوط به یک مکان (از ورودی های حرم امام هشتم شیعیان) است؟ آن برجک ساعت در آن عکس سیاه و سفید گرفته شده در به 73 سال پیش، که اکنون برداشته شده است!، دقیقا ساختمان کلیسا را تداعی می کند!!

http://mw2.google.com/mw-panoramio/photos/medium/14170576.jpg

اقای اوجال. فقط تصویر رنگی باز می شد که مقایسه ممکن نشد. اگر زحمت نیست عکس سیاه و سفید را دوباره بفرستید. ممنون



اقای ساده دل. محدودیت سایت بلاگ اسکای اجازه نمی دهد روی پیام های خصوصی جواب گذارد مگر این که انتشار عام شود. باری ابتدا باید قطعه نوشته ای از زبان سریانی یا آرامی غیر مجعول معرفی کنند که جان مقایسه با قران را داشته باشد، آن گاه باید توضیح دهند ان متن سریانی نایاب را چه گونه رمز گشایی کرده و خوانده اند. داستان کتیبه بیستون را که به یاد دارید؟ بنا بر این پرحرفی های موجود با منشاء کنیسه ای واضح، در موضوعات قرآنی، برابر سئوالات بنیانی دود و بخار می شوند، زیرا ان متن سریانی و ارامی را که بتوان پایه این گونه روده درازی ها قرار داد، هنوز آفتابی نشده است. حالا بماند که وجود قوم سریانی نیز خود نیاز به اثباتی جداگانه دارد.

استاد، عکس سیاه و سفید مورد نظر این است:

ممنون

محمد اوجال پنج‌شنبه 5 آبان 1390 ساعت 02:04 ب.ظ http://mw2.google.com/mw-panoramio/photos/medium/14170576.jpg

این هم عکس رنگی جدید:

ساده دل پنج‌شنبه 5 آبان 1390 ساعت 02:46 ب.ظ

با سلام و احترام خدمت استاد عزیز


از راهنمایی های عالی بسیار بسیار متشکرم
به زودی نتیجه پیگیری منابع ادعایی لوکزنبرگ رو خدمتتون عرض میکنم,انشاءالله

باز هم بابت کمکهای بی دریغتون ممنونم
راهنمایی شما اطمینان خاطری برایم ایجاد کرد


ساده دل پنج‌شنبه 5 آبان 1390 ساعت 04:39 ب.ظ

سلام مجدد

حق با شما بود استاد
قدمت منابع ادعایی سریانی در حد همان طبری و امثالهم است که همگی اقلا دو قرن پس از اسلام مکتوب شده اند
ربط دادن نوشته هایشان به قبل اسلام از نوع همان تاییدات کیلویی از نوع اصالت دادن به شاهنامه است

ساده دل پنج‌شنبه 5 آبان 1390 ساعت 05:40 ب.ظ

با سلام

http://www.rasekhoon.net/article/show-81840.aspx

متن از لینک:

شویلر با استناد به نسخۀ معروف قرآن صنعاء در یمن و پژوهش‌های گروه گرد رودیگر پوئین (Gerd Rubriger Puin) که با استفاده از روش کَربُنِ 14 این نسخه را بین سال‌های 37 تا 71 ــ‌ یعنی کمی بعد از مرگ عثمان ــ تاریخ‌گذاری کرده‌اند، حدس‌های ونزبرو را کنار می‌گذارد. با وجود این، به علت عدم انتشار علمی این نسخه، معلوم نیست تکه‌های متعدد این نسخة قرآن که تا به امروز قدیمی‌ترین نسخه‌ای است که کشف شده، تمام قرآن را دربرمی‌گیرد یا نه. از سوی دیگر می‌توانیم از خودمان بپرسیم چرا با گذشت چند دهه از کشف مهم این قرآن، پوئین و همکارانش تنها چند مقالۀ کوتاه در این باره منتشر کرده‌اند (پوئین، 1985 و 1996؛ فون بوتمر و دیگران، 1999).[3]
روش محققان انتقادی را می‌توان این‌طور جمع‌بندی کرد: یک منبع کهن یا یک روایت و محتوایش را باید تا جایی قابل قبول شمرد که دلیلی ارزشمند و بی‌طرفانه برای ردش پیدا نشود. در مقابل این گرایش، مایکل کوک، نمایندۀ معروف روش کلان‌انتقادی‌، می‌گوید اگر هر آنچه را که دلایل مشخصی برای قبولشان نداریم رد کنیم، به احتمال زیاد به‌خوبی موفق می‌شویم که به واقعیت تاریخی نزدیک شویم.




به علت عدم انتشار علمی این نسخه، معلوم نیست تکه‌های متعدد این نسخة قرآن که تا به امروز قدیمی‌ترین نسخه‌ای است که کشف شده، تمام قرآن را دربرمی‌گیرد یا نه!!

آقای ساده دل. به یاد داشته باشید که مجموعه کرسی های ایران و اسلام شناسی نیم در هزار هم اعتبار مراجعه و رفرنس ندارد و بدون استثنا هر یک به قصد پر کردن چاله ای از ناتوانی های موجود ساخته می شوند تا آن جا که پس از تلاش برای شناخت الفبا و آواهای خط میخی ناگاه از این معلومات مملو از اشتباه خوانش خط میخی، یک زبان و متن همراه با توضیحات گرامری بیرون کشیده اند!؟ این مقوله چندان جدی است که می توان بدون ذره ای تردید و استثنا هر تالیفی با پشتوانه دانشگاه های غرب را به دور انداخت.

منصور پنج‌شنبه 5 آبان 1390 ساعت 05:57 ب.ظ

جناب ساده دل
چه کسی گفته طبری و امثالهم و از جمله منابع سریانی ادعائی اقلا دو قرن بعد از اسلام قدمت دارد؟
دو قرن نه؛ اقلا ۱۲ قرن!.
خود تاریخ طبری ادعا شده که در ۳۷۰ هجری نوشته شده. که با اندیشه بنیانی قدمت هیچ مکتوبی غیر از قرآن به بیش از دو قرن نمی رسد.
البته اگر اشتباهی بود جناب استاد تصحیح فرمایند
با تشکر

آقای منصور. ابتدا باید معلوم کنند چه چیز را و چرا متن سریانی معرفی و چه گونه رمز گشایی الفبایی و معنا گذاری کرده اند؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 5 آبان 1390 ساعت 08:00 ب.ظ

خوشگلک! لینک نفرست!
آدرس اون عکس سیاه و سفید رو توی متن کامنت بگذار! به علت محدودیت تعداد کاراکتر، لینکی که می فرستی کامل نیست. باز هم لینک عکس رنگی باز می شه فقط، چون آدرسش کوتاهه!

*** پنج‌شنبه 5 آبان 1390 ساعت 08:07 ب.ظ

جناب محمد اوجال. سلام. عکس سیاه و سفید باز نمیشه.

با سلام

امیدوارم این بار عکس سیاه و سفید مذکور باز شود:

https://docs.google.com/open?id=0B7SJk2EBubm2NjMxMDM3YzYtYzdiZC00NjkxLWI4MmMtYmI1Mzc4NzVkMWI3

abbas جمعه 6 آبان 1390 ساعت 04:26 ق.ظ

http://www.youtube.com/watch?v=SETcc5VKR5Y

علیرضاـ1 جمعه 6 آبان 1390 ساعت 08:21 ق.ظ

سلام استاد
بندری در استان بوشهر هست با نام طاهری.از قدیمیهای بندر دلیل تغییر نام باستانی آن از سیراف به طاهری را جویا شدیم . پاسخ آمد چون قوم یهود از شهر بیرون شدند، این شهر از نجاست طاهر و پاک شده و طاهری نام گرفته .
اگر خدا بخواهد در حال تهیه گزارش و مطلب از آثار باستانی و قلعه طاهری هستیم که نتیجه آن را برایتان ارسال خواهیم کرد.

آقای علی رضا-۱. ممنونم. سیراف جای کار زیاد دارد.

علیرضاـ۱ جمعه 6 آبان 1390 ساعت 01:36 ب.ظ

مقبره مرد خای و استر
یهودیان ایرانی یا به عبارت درست تری ایرانیان یهودی ..............
به کلیپ تصویری آن توجه شود.

خجالت هم نمیکشن...

علیرضاـ۱ جمعه 6 آبان 1390 ساعت 01:39 ب.ظ

http://www.jadidonline.com/story/26072011/frnk/esther_mordechai_mausoleum#comment-39300

khalil جمعه 6 آبان 1390 ساعت 02:38 ب.ظ

سلام استاد

به کوری دشمنان :

"پیدایش ولایت فقیه
شیخ کرکی و لبنانیان به سران قزلباش و شاه تهماسبِ نوجوان فهماندند که سلطنت حقیقی ازآن امامِ غائب است، و پادشاه باید سلطنتش را از معصوم دریافت دارد تا مشروعیت داشته باشد. شیخ کرکی پس از آنکه این باور را نزد قزلباشان و شاه تهماسب جا انداخت، شاه تهماسب وی را منبع مشروعیت سلطنت
خودش قرار داد. درنتیجه، برای نخستین بار در تاریخ ایران (و در تاریخ اسلا م) مقام مرجعیت شرعی به گونه ای که اکنون می شناسیم توسط شیخ کرکی و تازه واردان لبنانی ابداع شد، و این عقیده تدوین گردید که بدون اذن مرجع که نمایندۀ معصوم است هیچ سطنتی مشروعیت ندارد.
کسانی که می گویند « ولایت فقیه » یک صیغۀ نوظهور است که در سدۀ اخیر ابداع شده است از این جریانها آگاهی ندارند. ولایت فقیه را نخستین بار درتاریخ ایران شیخ علی عبدالعالی کرکی ابداع کرد و خودش ولی فقیه در سلطنت شاه تهماسب و منبعِ مشروعیت سلطنت او شد.
این گونه، ملاهای آمده از لبنان شریک سلطنت قزلباشان شدند و برای نخستین بار در تاریخ ایران یک حاکمیت دو گانه ایجاد گردید که برای همیشه ماندگار شد."(قیزیل باشان در ایران-نقش قیزیل باشان در تاریخ ایران زمین-امیر حسین خنجی-ص283)


اقای khali. این اسامی را از کجا برداشته اید و اگر سلاطین صفوی را نمی توان یافت شیخ کرکی دیگر گیست؟

bonyanandish@yahoo.com جمعه 6 آبان 1390 ساعت 02:53 ب.ظ http://www.facebook.com/groups/bonyanandish

سلام استاد خسته نباشید , همانگونه که خودتان نیز مطلع هستید بنیان اندیشان بیصبرانه منتظر یادداشت های روشنگرتان هستند و از اینکه اینبار ما را زیاد منتظر نگذاشتید خیلی متشکریم !
استاد چند سوال داشتم که مثل همیشه جوابش را فقط از شما می توانم بگیرم
نظرتان در مورد کتاب "خاطرات حاج سیاح ( دوره خوف و وحشت)" چیست؟ آیا گفته های این کتاب از لحاظ تاریخی صحت دارد ؟ در صفحه 15 کتاب در قسمت ورود به شیراز از وجود حافظیه در سال 1256 شمسی سخن گفته و توصیفاتی درباره حافظ آورده که فکر کنم همین سخن نشانگر نا معتبر بودن منبع باشد
سوال دیگری که مدتیست ذهنم را مشغول کرده , این است که چرا یهودیان در تاریخ اروپا نیز دستکاریهایی کرده اند ؟ مثلا از نقاشان و شاعران و.. در 500-600 سال پیش ( و گاها بیشتر ) داستان ها گفته اند و آثارشان را نیز به ما نشان می دهند !!؟ استاد به نظر شما اینان چه سود و منفعتی از این کار دارند ؟ هدف ساخت تاریخ است یا قدمت بخشیدن به هنر و... و با ارزش نشان دادن آن ها؟ در مواردی نیز از جنگ ها و سرگذشت پادشاهان و اشخاص و وقایع موهومی دیگر نوشته اند , این کارشان را چگونه می توان توجیه کرد ؟

می خواهم یک سوال نیز از گروه محفل بنیان اندیشان خدمتتان برسانم:
نحوه اقامه نماز طبق آیات قرآن به چه شکل است ؟ آیا همین شکل رایج کنونی می تواند همانی باشد که خداوند در قرآن به ما یاد داده؟

به خاطرات حاج سیاح هم خواهیم رسید و برای روشن شدن مسئله رکعات نماز هم تا جاده خلوت استراهی قم شوید. موفق باشید.

منصور شنبه 7 آبان 1390 ساعت 12:25 ق.ظ

کیهان- شنبه ۷ آبان ۹۰
ایران مدفن بیش از 10 هزار امامزاده است

قائم مقام سازمان اوقاف و امور خیریه گفت: ایران اسلامی مدفن 10 هزار و 100 امامزاده است.
«تقی رضایار»، روز پنجشنبه در حاشیه مراسم معارفه مدیرکل اوقاف استان اردبیل در گفت وگو با خبرنگار ایرنا افزود: علاوه بر این امامزادگان 33 نفر از پیامبران نیز در این اماکن در نقاط مختلف کشورمان در آرامگاه ابدیشان آرمیده اند.
وی با اشاره به جایگاه بسیار ارزشمند این امامزادگان و بقاع متبرکه در نزد مردم ایران اظهار کرد: سالانه 140 میلیون نفر از عاشقان اهل بیت(ع) و خاندان نبوی به زیارت این مکانها مشرف می شوند.
رضایار همچنین خاطرنشان کرد: در سطح ایران 8 هزار و 50 بقعه متبرکه وجود دارد که مکان دفن این امامزادگان و پیامبران هستند.
وی یادآوری کرد: تاکنون 127 هزار موقوفه نیز در سطح ایران شناسایی شده اند که زیر نظر سازمان اوقاف و امور خیریه اداره می شوند.
قائم مقام سازمان اوقاف و امور خیریه کشور با اشاره به اینکه برنامه های مربوط به درآمد موقوفه های ایران امسال با 64 درصد افزایش نسبت به درآمدهای پارسال تهیه شده اند گفت: هفته جاری میزان دقیق درآمد موقوفه های کشور مربوط به شش ماه اول امسال که در حال جمع آوری هستند اعلام خواهد شد

علیرضاـ۱ شنبه 7 آبان 1390 ساعت 08:36 ق.ظ


یادگارهای جهانی لیبی

http://www.jadidonline.com/story/24082011/frnk/libyan_heritage

ساده دل شنبه 7 آبان 1390 ساعت 01:12 ب.ظ

سلام بر استاد عزیز و دوستان گرامی


استاد
فکر نمیکردم مدعیات لوکزنبرگ و همراهانش به این زودی به ته دیگ بخورند
اما سوالی برایم پیش آمده آن هم مسئله نقطه گذاری قرآن است ایا این مسئله حقیقت دارد؟
و اگر دارد بین کدامین حروف تشابه وجود دارد و مشکل ایجاد میکند؟
اگرچه مشکل خواندن نوشته های بی نقطه در زبان عربی که قاعده مندی بالایی دارد مانند زبانهای بی در و پیکری چون فارسی نیست
اما در برخی موارد باعث میشود معانی متفاوت تری استخراج شود
میخواستم نظر شما را در این باره بدانم


آقای ساده دل. برای رسیدن به جواب کامل کتاب پاپیروس ها را بخوانید.

ساده دل شنبه 7 آبان 1390 ساعت 01:15 ب.ظ


جناب khalil
آقای امیرحسین خنجی خودش یک دروغپرداز است که به تایید دوست و دشمن داستانهایش از کوچکترین تحلیلی برخوردار نیست و سرشار است از نفرت و تندروی نسبت به اعراب و اسلام

البته نظریه ولایت فقیه هم موضوعی است ساختگی مانند باقی مسائلی که برای سواستفاده از اسلام و قرآن با بافته ها و تاویل های فراوان به خورد ملت داده اند

ساده دل شنبه 7 آبان 1390 ساعت 05:09 ب.ظ



استاد

از راهنماییتون بسیار بسیار متشکرم
به زودی برای تهیه این کتاب ارزشمند اقدام میکنم


دوستانی که دنبال این کتاب هستند از آدرس زیر میتونند تهیه کنند:
http://www.adinebook.com/gp/product/9646730625/ref=sr_1_1000_4/100-6083818-7377274

http://wwww.naria.ir/application/Comment.aspx?id=28


سلام محمدی شنبه 7 آبان 1390 ساعت 06:26 ب.ظ http://salammohammadi.com

با سلام خدمت استاد و دوستان گرامی
بیش از چند ماه نوشته هایم را تحمل نکردند و سایتم را هک کردند .

آقای محمدی. اگر تردیدی هم در صحت نظریات شما در باب هنر داشتیم هک سایت شما نشان داد که درست گفته اید.

khalil شنبه 7 آبان 1390 ساعت 08:43 ب.ظ

استاد از کتاب (قیزیل باشان در ایران-نقش قیزیل باشان در تاریخ ایران زمین-امیر حسین خنجی-ص238)بصورتpdf

khalil شنبه 7 آبان 1390 ساعت 10:52 ب.ظ

استاد باید از امیرحسین خنجی پرسید که این همه سال و تا این مدت زمان از ختم ائمه سیار تا زمان شیخ کرکی کدام شیوخی ولایتمداری می کرده اند که یکدفعه ای این شیخ داوطلب ولایت مانند پیامهای بازرگانی وسط تاریخ صفوی سبز می شود؟؟؟؟
استاد اگر مایل باشید این کتاب را ارسال کنم ولی به نظر بنده اوقات با ارزش شما را با این دروغهای مضحک تلف می کند.چون فاتحه صفویان را تازه خوانده ایم.

محمد اوجال یکشنبه 8 آبان 1390 ساعت 03:50 ق.ظ http://bit.ly/tHc5lh

آقای اوجال.در این کامنت به مطلب تازه ای اشاره کرده اید و کاملا درست می فرمایید.

احتمالات از دید یک شعرگوی مجلس ایرا یکشنبه 8 آبان 1390 ساعت 10:50 ق.ظ

ببینید شاعرانی از این دست در مجلس برای مردم چگونه تصمیم میگیرند؟:

محمد دهقان عضو هیئت‌رئیسه مجلس شورای اسلامی که چندی پیش در گفت‌و‌گو با خبرگزاری مهر پیشنهاده انحلال مجمع تشخیص مصلحت نظام را داده بود، در گفت‌وگویی تازه اظهار داشت که احتمالاً انتخابات ریاست‌جمهوری آینده برگزار نخواهد شد.

این عضو هیئت رئیسه مجلس یادآور شد: مقام معظم رهبری فرمودند "در آینده‌ای احتمالاً دور" این یعنی ممکن است آینده احتمالاً نزدیک هم باشد. ایشان اصلاً نفرمودند آینده خیلی دور، بلکه از آیندای احتمالاً دور یاد کردند. بنابراین از این فرمایش ایشان آینده احتمالاً نزدیک هم برمی‌آید. یعنی این آینده احتمال دارد که دور باشد و احتما هم دارد که نزدیک باشد.
http://www.aftabnews.ir/vdcao0n6y49neo1.k5k4.html
=================================

شما اگر فهمیدید منظور از احتمالا دور یعنی همان احتمالا نزدیک است به ما هم بگین.

عباس احمدی یکشنبه 8 آبان 1390 ساعت 11:43 ق.ظ

سلام آقای محمد اوجال
من متوجه تفاوت عکس های سیاه و سفید و رنگی نشدم. لطفا بیشتر توضیح دهید.

فرهاد مطاعی دوشنبه 9 آبان 1390 ساعت 12:46 ق.ظ

سلام استاد گرامی
در صورت امکان آدرس پستی شما را خواستارم .
یا اگر مایل هیستید به این آدرس بفرستید
farhad.motaii@gmail.com
با سپاس

آقای مطاعی. آدرس ای میل من:
info@karangbooks.com

رامین.ص دوشنبه 9 آبان 1390 ساعت 01:53 ق.ظ

سلام علیکم:
بانکداری اسلامی یا جنگ با خدا؟
http://dr-abbasi.blogsky.com/1390/08/08/post-420/

abbas دوشنبه 9 آبان 1390 ساعت 04:25 ق.ظ

http://mongolschinaandthesilkroad.blogspot.com/2011_07_01_archive.html

منصور دوشنبه 9 آبان 1390 ساعت 04:58 ق.ظ

سلام علیکم
به مانند هوشنگ سیحون که ید طولایی در مقبره سازی برای شخصیتهای مجعول یهود داشته ابوالحسن خان صدیقی هم در زمینه مجسمه سازی برای این افراد گرد و خاک زیادی به پا کرده است. ایشان برای بسیاری از این گله ی شخصیتهای تخیلی مجسمه ساخته است از جمله : فردوسی در میدان فردوسی، مجسمه خیام در پارک لاله تهران، مجسمه نادرشاه افشار در مشهد و ابوعلی سینا حافظ سعدی مولانا امیر کبیر شاه عباس امامقلی خان کاشف السلطنه و ....
جالب این است که ایشان را هم شاگرد کمال الملکی می‌دانند که هویت حقیقی ندارد و داستانهای زیادی از شاگردی وی نزد کمال‌الملک نقل شده است. اطلاعات بیشتر در لینک زیر موجود است. وضعیت خانوادگی و درس خواندن او در آلیانس گویای بسیاری مطالب است. آلیانس مهمترین مرکز یهود در ایران بود که حبیب لوی در کتاب تاریخ یهود ایران در مورد آن شرح مفصلی دارد. شرح حال زیر از آدرس ذیل برداشته شده. براستی با گنگ کارکشته‌ای در درج تاریخ دروغین مواجهیم.
«ابوالحسن‌خان صدیقی در سال ۱۲۷۳[۱] خورشیدی در محلهٔ عودلاجان تهران به دنیا آمد.[۲] پدرش میرزا باقرخان صدیق‌الدوله از اهالی نور مازندران بود اما سال‌ها قبل از تولد ابوالحسن به تهران آمده بودند و ساکن عودلاجان شده بودند که آن زمان از محلات اعیان‌نشین پایتخت محسوب می‌شد. ابوالحسن در هفت سالگی به مدرسهٔ اقدسیه رفت که از مدارس جدید بود و سعیدالعلمای لاریجانی آن را بنیان گذاشته بود. پس از پایان تحصیلات ابتدایی برای ادامه تحصیل به مدرسهٔ-- آلیانس-- رفت و در آن‌جا بدون این که استاد نقاشی داشته باشد شروع به نقاشی کرد؛ نقاشی‌های او روی دیوارهای مدرسه اعتراض مدیران مدرسه را در پی داشت.[۱]»
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D8%AE%D8%A7%D9%86_%D8%B5%D8%AF%DB%8C%D9%82%DB%8C

آقای منصور. لااقل محله عودلاجان نه فقط محل زندگی یهودیان بی چیز، بل کثیف و مخروبه ترین محله تهران بود همراه دکان هایی که میوه های لهیده و هندوانه های ترش شده و البته دو سه خاخام نشین که موجودات خوراکی را به شیوه یهودیان سر می بریدند و چون در ذبح یهودی، موجود سر بریده شده تا مدتی زنده می ماند، برای کنترل، حیوان ذبح شده را درون یک بشکه خالی مخصوص این کار می انداختند تا زیاد جنب و جوش نداشته باشد. این که ویکی پدیا عودلاجان را اعیان نشین یهود معرفی می کند برای خانواده ما که سال ها دیوار به دیوار عودلاجان و درست چسبیده به منزل آیت الله بهبهانی زندگی کرده ایم، کاربرد جوک را دارد و بی ارزشی داده های ویکی پدیا را آشکارتر می کند. اعیان نشین یهود در آن زمان و هم امروز هم خیابان فلسطین جنوبی و به صورت انبوه تر محله یوسف آباد است.

منصور دوشنبه 9 آبان 1390 ساعت 11:32 ق.ظ

سلام علیکم
استاد گرامی به موضوع جالبی اشاره فرمودید؛ البته شناختی راجع به ذبح یهودی ندارم اما در ذبح فعلی اسلامی هم ابتدا قربانی را آب می دهند سپس آن را تا آخر سر نمی برند بلکه ابتدا رگهای اصلی گلو را می برند و صبر می کنند تا با بیرون رفتن خون بدن کاملا ناتوان شود آنگاه سر را بکلی می برند. البته طیور کوچک را یک مرحله ای سر می برند ولی طیور بزرگتر نظیر شترمرغ را هم به همین روش سر می برند.
با تشکر

شمعون دوشنبه 9 آبان 1390 ساعت 04:55 ب.ظ

سلام.
ذبح هم همین است. تعریف شرعی آن(تازه از قم برگشته ام!) این است: قطع عوداج الاربعه !
از نظر تئوری هم مهمترین بخش به نظر من همان بریدن رگهاست و قطع نخاع نباید چندان تاثیری داشته باشد. ولی سوال به نیت مردم آزاری!

آیا می توان سینه را شکاقت و قلب را خارج کرد؟!

بستگی به نیت جراخ دارد! اگر برای فروش درنیاورد بدون مانع است.!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد