حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

کتاب چهارم، برامدن مردم، مقدمه ۴

برامدن مردم، مقدمه ۴



مصمم بودم فصول رسمی مراکز قدرت کاغذین و یراق داران بی نشان حکومت ها را بر اساس قصه های موجود دنبال کنم، از افشاریه و زندیه بنویسم و اوراق کتاب هایی را نشانی دهم که مشتی از عالی مقام ترین مدعیان، در صحن صفحات آن درباره  سردم داران این سلاسل بی نمایه، همچنان به قرار قبل، نقالی کرده اند. اما با زیر و رو کردن یادداشت های شخصی و مکتوبات تولیدی موجود، درباره  ظهور و سقوط صفویه و ورود نادر شاه و کریم خان به تاریخ و بررسی تاثیر این رفت و آمدها، حتی کور سویی در ظلمات برهوت بی نهایت آن نیافتم و موجود زنده ای را شناسایی نکردم که میان دور انداختن اصطلاحا دولت صفوی تا ظهور ناصر الدین شاه، مسئولیتی در تاریخ به گردن گرفته باشد، مگر مقدماتی فوق عامیانه در توضیح هجوم دو قاطر سوار، با نام های نادر و اشرف، که از دهکی در خراسان و افغانستان به سرزمین هند و دولت صفویه تاخته اند و ستونی از مناصب درباری و دولتی ساخته اند که از چنته و کلاه عروسک گردانان و شعبده بازان هندی ییرون جهیده اند.

تاریخ نادر شاه، و. مینورسکی، پاریس 1934، ترجمه رشید یاسمی.

دولت نادر شاه افشار- آرونوو ا-َ ترجمه حمید امین

تاریخ نادر شاه افشار- ترجمه ناصر الملک

نادر افشار- عبدالرشید بن محمد شفیع افشارلو محمودلو

نادر شاه افشار- رضا شعبانی

تاریخ ایران در عصر افشاریه- رضا شعبانی

تاریخ روابط ایران و هند در عصر افشاریه- ریاض الاسلام

نامه های شگفت انگیز از کشیشان فرانسوی در دوران صفویه و افشاریه- ترجمه بهرام فره وشی

ایران و کریم خان زند، غلام علی رجایی

تاریخ گیتی گشا - موسوی اصفهانی

تاریخ زندیه - عبدالکریم شیرازی

تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوره های افشاریه و زندیه- رضا شعبانی

رستم التواریخ - محمد هاشم آصف

تاریخ زندیه - هادی هدایتی

گزارش کارملیت هااز ایران در دوران افشاریه و زندیه- ترجمه معصومه ارباب.

جستاری در شهرسازی و معماری زندیه - طاهره نصر

تاریخ ایران کمبریج از نادرشاه تا زندیه

تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر زند- غلام رضا ورهرام

کریم خان زند- جان پری

آخرین روزهای لطف علی خان زند - سرهارد فورد جونز

کریم خان زند و خلیج فارس- احمد فرامرزی

کریم خان زند و زمان او - پرویز رجبی

جانشینان کریم خان زند - حسن خوب نظر

تاریخ شیراز از آغاز تا سلطنت کریم خان زند- حسن خوب نظر

کریم خان زند - عبدالحسین نوایی

این چند کتاب فقط مشتی از مجموع تدارکات مکتوبی است که هر یک از آن ها، با ضعیف ترین صورت بندی ممکن، گویی قصد تمسخر تاریخ آن دوران را داشته و برابر معمول با به کار انداختن شبانه روزی و مداوم جنگ، باز هم تکلیف همه چیز را به شمشیر هر از راه رسیده و به گونه ای بسته اند که مثلا از فرط ناچیزی و ناپختگی کلام و عرضه مطالب بی ریشه و استدلال، هر یک اشرف افغان و نادر شاه افشار و کریم خان زند دیگری زیر بغل دارند. به راستی تدارک انبوه سیاه مشق های موجود، در باب صاحبان جلال صفوی و افشار و زند، برای دارندگان توان لازم در کند و کاو تاریخ آن دوران، فرصت مغتنمی است که رسالاتی در نحوه تاریخ نگاری مخصوص گولان و بی خبران تهیه ببینند. اینک و برای ورود به مدخل در پیش، مناسب است تا با متونی از این به اصطلاح تالیفات زبده تاریخی آشنا شویم که هیچ یک اندک یهای تاریخی ندارد و حرافی بی ارزشی در حواشی مربوطه است. 

«داستان ذکر تفصیل باشیان سرکار عظمت مدار شاهنشاهی، که همه با عمامه های خلیل خانی و کفش ساغری و چاقشور و قلیان های کرمانی و همه بر مرکب های گران بها سوار بوده اند: 

عالی جناب مقدس القاب آخوند ملاباشی، حکیم باشی، منجم باشی، کاتب باشی، شاعر باشی، کتاب نویس باشی، جراح باشی، سرکشیکچی باشی، ایشیک آقاسی باشی، قوریساول باشی، قوللر آقاسی باشی، نسقچی باشی، فراش باشی، توپچی باشی، زنبورکچی باشی، تفنگچی آقاسی باشی، چتردار باشی، جیقه بند باشی، مسند دار باشی، سجاده دار باشی، زرگر باشی، خزانه دار باشی، جارچی باشی، میرآخور باشی، میرشکار باشی، قوشچی باشی، پیشخدمت باشی، جواهری باشی، خیاط باشی، اتوکش باشی، ساعت سازباشی، جبه دار باشی، جلودار باشی، سلاح دار باشی، آبدار باشی، سقا باشی، نقاش باشی، معمار باشی، نجارباشی، سرایدار باشی، حجار باشی، تاجر باشی، کرک یراق باشی، زین دار باشی، تازی کش باشی، چرکچی باشی، بقال باشی، عطار باشی، رزاز باشی، قصاب باشی، علاف باشی، اونچی باشی، طوقچی باشی، یمشچی باشی، شربت دار باشی، طباخ باشی، سفره چی باشی، عصار باشی، انباردارباشی، معبر باشی، صراف باشی، زره سازباشی، سیاف باشی، کمانگر باشی، تیرگر باشی، چلانگر باشی، باغبان باشی، بلوک باشی، کدخدا باشی، علاقه مند باشی، ایاغچی باشی، ابریق دارباشی، جنیبه کش باشی، باشماقچی باشی، مشعلچی باشی، چراغچی باشی، شماعی باشی، مسگر باشی، سفیدگرباشی، سراج باشی، میناساز باشی، چکمه دوز باشی، حلاج باشی، صحاف باشی، رمه دار باشی، گله دارباشی، قاطرچی باشی، ساربان باشی، گل کارباشی، عندلیبچی باشی، بطچی باشی، طاووسچی باشی، قنادچی باشی، بزازچی باشی، شعرباف باشی، لواف باشی، اکاف باشی، کفاش باشی، کلاه دوز باشی، خراط باشی، آیینه ساز باشی، اریکه دار باشی، محمره چی باشی، حمامچی باشی، خاصه تراش باشی، زردوز باشی، حداد باشی، آجرتراش باشی، موذن باشی، شاطرباشی، پهلوان باشی، عزب باشی، قلندر باشی، خیام باشی، منبت کار باشی، حکاک باشی، یورتچی باشی، سورساتچی باشی، فیلبان باشی، شیربان باشی، ماربان باشی، غسال باشی، تیمارچی باشی، چاووش باشی، نعلبند باشی، بیل دار باشی، مقنی باشی، مغنی باشی، مطرب باشی، مقلد باشی، مسخره باشی، گدا باشی، زندانبان باشی، جلاد باشی، مساح باشی، قتال باشی، لوطی باشی و امثال اینان». (محمدهاشم آصف، رستم التواریخ، ص ۹۹)  

جز لودگی لازم و برابر و مناسب با متن بالا، که اعضا و صاحب منصبان دولت شاه سلطان حسین را برمی شمرد، شیوه برخورد دیگری به کار نمی آید. زیرا اصولا متن تالیفات نسبت داده شده به مدخل در پیش، اعم از حاصل کار خودی و یا بیگانه هیچ ارتباطی با بررسی تاریخی آن دوران ندارد و بی استثنا گویی به قصد جمع آوری مطایبات و مضاحک آماده کرده اند. مثلا بر من معلوم نشد که وظیفه یا وظایف آن عزب باشی دربار چه بوده و برای رفع چه تنگنایی به خدمت فرا خوانده می شده و به خصوص باور حضور اتوکش باشی و گدا باشی در دربار صفوی را به میزان لازم و تا حد ناباوری مطلق دشوار می دیدم. 

«آن پادشاه جم جاه شیرین شمایل و نیکو خصال بوده، یعنی میانه بالا و ستبر گردن و میش چشم و پهن ابرو و پیوسته ابرو و سرخ گونه و پهن شانه و باریک میان و ستبر بازو و دراز دست و بلند آواز و شیرین سخن و بسیار خند و بسیارگو و روشن ضمیر و بلند همت و پر فطنت و با حیا و با ادب و با سخا و وفا و پر حلم و حوصله و بردبار و زیرک و باسط الید و کریم و همیم و رشید و صبور و صاحب نظر و بصیرت و مجتمع اللحیه و دراز سبلت و کج بینی و دهان فراخ و فراخ چشم و بزرگ گوش و نازک لب و خوش بو». (محمدهاشم آصف، رستم التواریخ، ص ۸۴) 

توصیف این مانکن صفوی، که به صورت معمول مسئول شکست و فرو پاشی دولت مقتدر صفوی معرفی می شود، مقدار بیش تری از بار سیاسی متون مربوطه و هر متن دیگری در این باب می کاهد و خواننده را وسوسه می کند تا چنین مقام بلند پایه ای را در منظر خود مجسم کند که با اوصاف بالا تصرف اریکه سلطنت برای او بد بیاری محسوب می شود.  

 «محمد رضای ولد آقا کبیر صراف که به هندوستان رفته و دعوی پادشاهی نمود و به لطایف الحیل پایتخت زنگبار را گرفت و مهراج را معزول نمود و گنج های بسیار از زر و سیم و جواهر را مالک شد. از بدو فطرت تا به حال هیچ سلطان و صاحب قرانی بدان مملکت دست نیافته و تسلط نیافته و دوازده سردار انگلیز که با لشکر و آتش خانه بسیار در پی تسخیر آن مملکت رفته بودند، همه مغلوب و مقهور شده بودند و اسیر شده بودند و محبوس و مقید شده بودند.

در آن وقت، پنه پارته (بنا پارت) ـ پادشاه انگلیز ـ ایلچی به تهنیت و مبارک باد، نزد نواب بنده پرور که آقا محمد رضای مذکور باشد، فرستاد. نواب بنده پرور فرمود همه ی ایشان را کشتند و ایلچی را ناقص الاعضا نموده و اخراج نمود و کشته های فرنگیان را فرمود با پنجاه هزار من چوب عود به آتش سوختند و به قدر هزار هزار من، طلای ساخته از آلات و اسباب زندگی را فرمود در برکه ی آبی که به قدر نیم فرسخ در نیم فرسخ، طول و عرض آن و عمق اش از هزار زرع بیش تر بود، ریختند که بیرون آوردن اش امکان ندارد. و پادشاه انگلیز، چهار مرتبه، لشکر به جانب او فرستاد. همه کشته و اسیر شدند و نواب بنده پرور، یعنی آقا محمدرضای شبکه سای زرنگ حیله گر، در سلطنت، کمال استقلال یافته و تاج مرصع مهراج را برسر نهاد و بر تخت مهراج که پنجاه زرع در پنجاه زرع از زر ناب و جواهر گران بهای خوشاب ساخته بودند، برمسند مکلل به لئالی برنشست و به عدل و احسان و حساب و احتساب و تمییز با اهل آن حدود رفتارنمود و همه ی ایشان به قدر پنج کرور به حکم نافذ او شرف اسلام یافته، ارادت و اخلاص به وی ورزیدند. و فرمود حسینیه های بسیار در آن جا بنا نمودند و گنبدها و گلدسته های آن ها را از طلا ساختند و متولی ها و مستحفظ ها و عمله و خدمه به جهت آن ها و اخراجات، که در آن جا امام پاره می گویند، شبانه روزی قرار داد و چون این وقایع به عرض پادشاه انگلیز و بزرگان لندن رسید بساط مشورت چیدند و کنکاش و کوثل نمودند و از روی مکر و خدعه، به قدر دو سه هزار نفر بر رسم فرار آمدند در خدمت نواب بنده پرور و به شرف اسلام قرین و ملازمت اختیار نمودند». (محمدهاشم آصف، رستم التواریخ، ص ۱۴)  

اگر گمان می کنید مرتب کردن چنین مراتبی را می توان به عنوان تصویر سازی لازم و سالم از قضایای گذشته پذیرفت و اگر هنوز هم اساتید کرسی تاریخ  نشین از شاگردان می پرسند که مثلا بقال باشی عهد شاه سلطان حسین چه نام داشته و همین کتاب رستم التواریخ را به عنوان متن درسی دانشگاه توصیه می کنند، پس باید یقین کرد که ابواب و ارباب جمعی چنین تاریخ سازانی، که علی المعمول صاحب کرسی آموزشی در مراتب عالی اند از درگیری با مطالبی هراسان می شوند، که بحث در باب آن به ابطال مدارک شان خواهد انجامید. 

«داستان ذکر اسامی پهلوانان و زبردستان و گردان شب رو عیار مکار طرار خون خوار چالاک و چابک و چست بی باک آن زمان، از هر قوم و قبیله. پهلوان حسین ماربانی اصفهانی، ملاباقردیو سفید اصفاهانی، محمد غلاف گر لنبنی اصفاهانی، علی عسکر بیگ طوقچی باشی، زنگنه ی شیخ علی خانی، حاجی عشور لرشیرنی، امیر محمد سمیع کارانه آقاسی گنج علی خانی، امیرشمس الدین گنج علی خانی، دایی ظهیر الدین هفت شیی شیخ علی خانی، دایی کثیر هفت شویی اصفاهانی، قادربیگ نجف آبادی عرب، پهلوان حسین شیر سبیل گنج علیخانی، محمد شریف اونچی باشی لنبانی، محمد بیگ عطار باشی لنبانی، غلام علی بیگ آنالو، نجف قلی شاملو،سلطان محمد بیگ ارشلو، ندرقلی بیگ قرخلو، آدینه قلی بیگ تخماقلو، اسماعیل خان ـ ولد حاجی علی خان سجاده دار باشی، پسر عم کاظم خان قراداغلو، حسن علی بیگ بیات، حسین علی بیگ کردجان بگلو، محمد خان ارومیه، جعفر قلی بیگ تبریزی، ندرمحمد بیگ خویی، یار محمد بیگ شیروانی، فتح الله بیگ گنجه ای، شیرعلی بیگ مراغه ای، سبحان ویردی بیگ اردلانی، سیف الله بیگ قبه ای، محمود خان بیگ دربندی، الله ویردی بیگ بادکوبه ای، افراسیاب بیگ نخجوانی، برزو بیگ دملی، بیژن بیگ شقاقی، گرگین بیگ شماخی، بهرام بیگ اردبیلی، سعید بیگ شکی، داراب بیگ بلخی، غلام علی بیگ ایروانی، عمر آقا بیگ هراتی، عثمان قلی بیگ قندهاری، شیرمحمد کابلی، مقصود علی بیگ خراسانی، شهبازبیگ کرمانی، محمدتقی بیگ یزدی، رستم بیگ سیستانی، علی قلی بیگ شیرازی، سهراب بیگ لاری، حیدربیگ کهکیلویه، غضنفر بیگ بهبهانی، رضاقلی بیگ مشهدی، بهرام علی بیگ نیشابوری، رحمان بیگ قاین، صفدر بیگ طبسی، قزلباش بیگ کیوان آبادی، عرب بیگ ترشیزی، ترخون بیگ درگزی، محراب بیگ بجنوردی، هرمز بیگ تربتی، فرامرز بیگ خبوشانی، صندل بیگ نسا ابیوردی، قلیچ بیگ کلاتی، شهبازبیگ همدانی، یار علی بیگ بندری، تهمورث بیگ کزازی، حسن یار بیگ کمره ای، جعفرعلی بیگ کرمانشاهی، محمد باقر بیگ نهاوندی، پیرویس بیگ بروجردی، الله یاربیگ شوشتری، شاهپور بیگ فیلی، محمد جعفر بیگ حویزه ای، نور محمد بیگ کاشانی، صمد بیگ تهرانی، مظفرعلی بیگ قمی، عون الله بیگ قزوینی، اسدالله بیگ مازندرانی، قنبرعلی بیگ رشتی، کرم علی بیگ لاهیجی، گلابی آقای قوالو، علی مدد آقای عضد الو، علی قلی آقای قیاخلو، داراب بیگ افشار، رشید بیگ دوالو، سعید بیگ قراگوزلو، خنجر بیگ چپشلو، ذوالفقار بیگ عثمانلو، بهادر بیگ لگزی، نورعلی بیگ برکشاطی، صفدر بیگ ذوالقدر، حمید خان بیگ قشقاقی، یل گلدیبیگ قورد، محمد رحیم بیگ بوالوردی، محمد ولی بیگ محمد حسنی، محمد رضا بیگ گرایلی، ناهید بیگ بلوچ، شمشیر بیگ قرابیات، فیض الله بیگ طالش، فضل الله بیگ قراداغلی، سلیم بیگ قراباغی، مضراب بیگ خمسه ای، محمود علی بیگ جهانشیر، علی مردان آقای بختیاری چهار لنگ، نصیر آقای بختیاری هفت لنگ، توشمال کریم زند بکله، سلطان علی بیگ زند هزاره، صفر بیگ مافی، سهراب بیگ نانکلی، دوست علی بیگ زند هزاره، صفر بیگ مافی، سهراب بیگ نانکلی، دوست علی بیگ جلیل وند، حسن بیگ کارخانه، پیرجان بیگ بوالحسنی، عباس علی بیگ زوله، قربان علی بیگ باجلان، علی بیگ هداوند، بهرام عی عبدالملکی، شوکت علی بیگ خضر، سبحان ویردی بیگ یموت، امام وردی بیگ عیماق، عثمان بیگ درانی، هشام بیگ سه دوزه ای، عبدالملک بیگ قلیچه ای، خدایار بیگ قلیچه ای، ولی محمد بیک بیلدار باشی خلج، جعفر بیگ قمشه ای، محسن بیگ سمیرمی، برات علی بیگ کراجی، شیر محمد بیگ لنجانی، شاهوردی بیگ جرقویه، زال بیگ تبرکی، اسفندیار بیگ زمانی، داراب بیگ قهابی، سمندر بیگ چهار محلی، تهماسب خوزانی، رستم بیگ فروشانی، جعفر علی بیگ ورنصفا درانی، زبر دست بیگ فریدنی، گودرز بیگ حبئی، رحمان بیگ گزی، میر ابراهیم بیگ برخواری... و امثال اینان که ذکر اسامی ایشان باعث طول کلام می شود. که هر یک از ایشان در پهلوانی و زبر دستی و رزم جویی، مانند رستم زال و گودرز و گیو و فرامرز و بیژن و قارن بوده اند و آن سلطان جمشید نشان، در تنبیه ایشان عاجز بود به سبب این که ارکان دولت ایشان را حمایت و اعانت می نمودند و هر کار ناصوابی که از ایشان می دید، به همین علت به سیاست ایشان نمی توانست پرداخت و عنان و اختیارشان را از کف رها نموده و بر دوش ایشان انداخته. (محمد هاشم آصف، رستم التواریخ، ص 103) 

هر منتقد عاقبت اندیش با وجود این همه گردن کش مکار که رستم الحکما معرفی می کند، از ورود به ارزیابی قضیه منصرف می شود و با این همه قادر نیست از علت و ضرورت معرفی این همه خون ریز چالاک و چابک نپرسد و از ارتباط آنان با موضوع تاریخ درهم تنیده صفوی و افشار و زند سئوال نکند. این سرنوشت هر متنی است که قلم داران تاریخ ساز در باب دوران مورد نظر دنبال کرده اند، که حتی یک سطر مندرجات آن ها تاریخی شناخته نمی شود.  

 «آثار زوال دولت صفویه: از آثار زوال دولت و اقبال آن سلطان جمشید نشان، آن چه به ظهور رسید، اول این بود که طبع اشرف اش از اسب سواری متنفر شده و مایل به خر سواری شده بود و با زنان خاصه خود به باغ ها و بوستان ها و مرغزارها بر خر مصری یراق مرصع سوار شده تشریف می بردند و به هر قریه که داخل می شد، زنان و دختران آن قریه بی چادر و پرده به استقبال اش می آمدند و صد خواجه سیاه و سفید یعنی مردهایی که آلت رجولیت ایشان را به جهت حرمیت زنان شاه قطع نموده بودند ، قرقچی و قدغنچی همیشه همراه داشت». (محمد هاشم آصف، رستم التواریخ، ص 106)     

 آیا ملتفت می شوید که بر سر هویت و دیرینه مردم دوران معینی چه آورده و کدام کسان مسئولیت انتشار آسان این گونه افاضات بی پرنسیب را، که  از تمسخر آشکار تاریخ مشحون است، بر دوش برده اند و آیا گمان می کنید برآورندگان چنین صحنه های شنیعی از حوادث به ظاهر تاریخی ، دست پرورده و تحت حمایت کدام مکتب و مرکزاند؟ 

«بنابراین اشرف، پس از آن که قوای خود را منظم کرد، در ربیع الاخر ۱۱۴۲ با همان شدتی که افغان ها آن را موفقیت آمیز می دانستند به دشمن حمله برد. قوای نادر در مقابل او پایداری کرد و با کمال نظم به شلیک توپخانه ی او پاسخ داد و تحت تاثیر افغان ها قرار نگرفت. اشرف که از انضباط صفوف قشون ایران در تعجب مانده ولی مبهوت نشده بود قوای خود را از حمله بازداشت، و به حیله ای که در جنگ با ترکان عثمانی از آن استفاده کرده بود توسل جست. برای این منظور، به دو گروه از سربازان که هر یک شامل سه هزار تن می شد فرمان داد که تحت فرمان کارآزموده ترین افسران دور بزنند و ازپشت و جناح به دشمن حمله برند، و خود ازجلو به مقابله ی ایرانی ها شتافت. طهماسب قلی که هر قسمت را زیر نظر داشت آماده ی حمله به خصم شد، و با چنان شجاعتی حمله ی آن ها را دفع کرد که همگی را تار و مار ساخت، و پس از آن که شلیک توپ ها را متوجه آن ها کرد، نوبت او رسید و شدیدا به آن ها حمله کرد و به آسانی بر آن ها غالب آمد.
معلوم نیست در این جنگ تلفات طرفین چه اندازه بوده است می توان حدس زد که افغان ها تلفات زیادی دادند و شترها و زنبورک ها و چادرها و تمام بار و بنه ی آن ها به دست فاتحان افتاد. افغان ها پس از این شکست به تهران گریختند و مسافت دویست میل را در دو روز طی کردند. در این شهر، بعد ازغارت اموال مردم و اندکی استراحت، با زحمت خود را به اصفهان رساندند. در همان روز که قشون افغان وارد اصفهان شد، اشرف به تمام هموطنان خود که در آن شهر می زیستند فرمان داد که با اسباب و اموال خود به درون ارگ بروند. این امر با چنان همهمه و آشوبی اجرا شد که گفتی شهر مورد حمله قرار گرفته است. سپس افغان ها سایر اهالی را ازخانه های خود بیرون راندند و آن چه را که نتوانستند با خود ببرند نابود کردند و اشیاء قیمتی دکان ها را به باد غارت دادند. آن گاه اشرف با تمام سپاهیان خود به جانب مورچه خورت عزیمت کرد و در آن جا در محل مناسبی موضع گرفت». (جونس هنوی، هجوم افغان و زوال دولت صفوی، ص ۳۱۴)

 همین پناه بردن به تهران، لااقل ۱۵۰ سال مقدم بر وجود این شهر، و غارت مردم بی نشان  اصفهان در آن زمان، خود بر ماهیت مجعول تحولاتی گواهی می دهد که هنوی هم به نوبه خود ردیف کرده است. (ادامه دارد)

 

نظرات 56 + ارسال نظر
حذف چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 12:25 ق.ظ

سلام.
ممنون از یادداشت جدید!
آقای مهران، تازه دارم دوره های خودآموزی سیاست را می گذرانم و احساس می کنم استعداد عجیبی در این گونه دودوزه بازیها دارم! خود اکتشافی!!
ثانیا این کلاسها هم خیلی ساده اند! خیلی ساده ! فکر کنم کل دنیای سیاست 7 جمله بیشتر نداشته باشد! 10 فرمان هم نمی شود!
مثلا موضوع این است که سوال شما اصلا سوال نیست چون سیاست چیزی به اسم سوال نمی فهمد که پاسخی به دنبال داشته باشد! undefined;ignored !

راستی میزان نزول تو بانکها هم دو و نیم درصد رفت بالا!!
یک هواپیما بدون باز شدن چرخ جلو تو مهرآباد فرود اومد امروز ولی هیچ صدمه ای وارد نشد حتی خسارت مالی!
ضمنا این ها به نظرم اشتباه تایپی هستند که داخل پرانتز گذاشتم:

به راستی تدارک انبوه سیاه مشق های موجود، در باب صاحبان جلال صفوی و افشار و زند، برای دارندگان توان لازم در کند و کاو( اگواهی استوراق آن دوران، )فرصت مغتنمی است که رسالاتی در نحوه تاریخ نگاری مخصوص گولان و بی خبران تهیه ببینند. اینک و برای ورود به مدخل در پیش، مناسب است تا با متونی از این به اصطلاح تالیفات زبده تاریخی آشنا شویم که هیچ یک (یهای) تاریخی ندارد و حرافی بی ارزشی در حواشی مربوطه است.



ولی من تو کف ناهید بیگ مونده ام! چه گنده لاتی بوده! ولی چرا از طرفهای ما یعنی زابل و اطراف کسی نیست؟! سیستان بلوچستان، مشهد، بیرجند، ... ؟!

یه چیز جدی. چرا این قدر این تواریخ رو نقد می کنید؟ به نظرتون دیگه کسی اگر نوشته های قبلی شما رو بخونه، به این کتابها فکر هم می کنه؟ یا اینکه یکسره همه رو رد می کنه و منتظر اصل مطلب می مونه؟! درسته از یادداشت جدید خوشحال شدم ولی دیدم باز عوضی باشی و آشغال باشی و کتاب کشک الماست گیر دادید که بی ارزشه ولی از مطالب مورد انتظار خبری نیست.
ممنون.

اصیلتاش تبریزلی چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 01:11 ق.ظ http://www.facebook.com/groups/bonyanandish

با سلام و عرض سپاس خدمت استاد
استاد خواهشا ما را اینقدر منتظر نذارین ، دل و اندیشه ما مترصد دریافت مطالب ارزشمند و بنیانی شماس . استاد هر چند همین مطالب هم با این فاصله زمانی جای تشکر بی انتها را دارد ، اما کاش لطف میکردین و حداقل هر هفته یک مطلب میذاشتین
با تشکر فراوان و بی منتها و آرزوی سلامتی برای شما

آقای تبریزلی. امیدوارم که بتوانم. ضمنا آگاه شدن از مطالبی که در موضوع تاریخ ساخته اند برای ادامه این بررسی ها ضروری است.

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 01:16 ق.ظ

این هم 2 تا خبر داغ از بی بی سی :


'دلیل مرگ ون گوگ خودکشی نبوده است'
نویسندگان یک زندگینامه جدید ونسان ون گوگ می گویند این نقاش مشهور هلندی، برخلاف تصور عمومی خودکشی نکرده است.
"استفن نایفه" و "گرگوری وایت اسمیت" معتقد هستند که به احتمال قوی ون گوگ به طور تصادفی هدف اصابت گلوله شلیک شده از یک تفنگ "معیوب" قرار گرفته که دو پسر نوجوان با آن بازی می کردند.
ونسان ون گوگ در سال ۱۸۹۰ در سن ۳۷ سالگی در شهر "اور سور اواز" در فرانسه درگذشت.
این دو نویسنده با همکاری بیش از ۲۰ مترجم و محقق بعد از ۱۰ سال مطالعه به این نتیجه رسیده اند.
آنها می گویند برای نوشتن زندگی نامه ون گوگ مدارک زیادی را مورد بررسی قرار داده اند، از جمله هزاران نامه نوشته شده توسط او که تا کنون ترجمه نشده بوده است.
قتل غیر عمد؟
ون گوگ در دوره ای که در مسافرخانه "اوبرژ راوو" اقامت داشت، برای نقاشی به مزارع گندم اطراف آنجا می رفت.
مدتهاست که این تصور عمومی وجود دارد که نقاش هلندی در یکی از این مزارع گندم گلوله ای به خود شلیک کرد و بعد مجروح به مسافرخانه بازگشت و مدتی بعد جان سپرد.
اما استفن نایفه می گوید : "برای ما کاملا روشن بود که او (ون گوگ) به نیت خودکشی به مزارع گندم نرفت".
او افزود :"شرح حادثه ای که در شهر اور رخ داد، به اعتقاد کسانی که او (ون گوگ) را می شناختند، این بود که وی تصادفا هدف اصابت گلوله شلیک شده توسط دو پسر نوجوان قرار گرفت و بعد تصمیم گرفت که برای حفاظت از آنها، مسئولیت واقعه را بر عهده بگیرد".
به گفته آقای نایفه، جان روالد، مورخ سرشناس در هنگام سفرش به شهر اور در دهه ۳۰ میلادی، شرح مشابهی از این ماجرا را ثبت کرده بود و شواهد دیگری هم که کشف شده همین روایت را تایید می کند.
یکی از شواهد جدید به دست آمده روایتی است مبنی بر آنکه گلوله با زاویه به قسمت فوقانی شکم ون گوگ اصابت کرده و نه بطور مستقیم. در حالی که در صورت خودکشی انتظار می رود گلوله به طور مستقیم به فرد اصابت کند.
استفن نایفه در ادامه این روایت را نقل می کند که: "دو پسر نوجوان که یکی از آنها لباس گاوچرانها را به تن کرده بود و تفنگی معیوب در دست داشت، به همراه ونسان در طول روز مشغول میگساری بودند".
او می گوید با توجه به وجود یک تفنگ معیوب در دست دو پسر نوجوان که دوست دارند ادای گاوچرانها را دربیاورند و در نظر گرفتن این که احتمالا هر سه نفر هم مست بوده اند، سناریوی "قتل غیر عمد بسیار محتمل تر به نظر می رسد".
از سوی دیگر گرگوری وایت اسمیت، نویسنده دیگر زندگی نامه جدید ون گوگ می گوید نقاش مشهور "نیت خودکشی نداشته اما زمانی که با مرگ و یا خطر آن مواجه شد، خود را تسلیم مرگ کرد".
او گفت که پذیرش مرگ توسط ون گوگ "حرکتی در جهت ابراز عشق به برادرش بود، برادری که او خود را سربارش احساس می کرد".
به گفته این نویسنده، در آن زمان ون گوگ در فروش آثارش ناموفق بود و برادرش "تئو" معاش او را تامین می کرد.




مهمترین پروژه دوران رهبری آیت‌الله خامنه‌ای
اظهارات دیروز آیت الله خامنه ای در مورد احیای پست نخست وزیری در ایران به عنوان مسئول اصلی قوه مجریه، از موافقت او با ایجاد تغییرات فراگیر در ساختار حکومت ایران حکایت دارد.
رهبر جمهوری اسلامی، دیروز در همین ارتباط به صراحت برضرورت "نوسازی" حکومت و اهمیت بازخوانی "شاکله کلی" نظام تاکید کرد.
او در نیمه شهریور هم، با پیش کشیدن مفهوم "انعطاف پذیری دستگاه ولایت فقیه" گفته بود که لازم است حکومت ایران "خود را به طور مدام متحول کند" و به "تکمیل نظام سازی" توجه کند.
در زمان بیان این اشارات غیرمنتظره، تصور روشنی از دامنه وسیع تحولات مورد نظر آیت الله خامنه ای وجود نداشت؛ اگرچه نشانه هایی به چشم می خورد که نشان می داد بخشی مهم از دغدغه های رهبر جمهوری اسلامی، به مقوله "انتخابات" ارتباط دارند: آقای خامنه ای یک هفته پیش از آن، انتخابات در ایران را " حادثه ای چالش برانگیز" خوانده و هشدار داده بود که این چالش نباید "به امنیت کشور صدمه بزند".
با وجود این، وقتی در اواخر شهریور حمیدرضا کاتوزیان نماینده تهران در مجلس خبر از طرح نظریه ای میان "صاحب نظران سیاسی" داد مبنی بر اینکه "کشور می‌تواند به عنوان عالی ترین مقام اجرایی، نخست وزیر داشته باشد که توسط مجلس انتخاب شود"، هنوز اغلب ناظران احتمال نمی دادند که این نظریه، پشت گرم به شخص آیت الله خامنه ای باشد.
البته آقای کاتوزیان در خبر زودهنگامی که اعلام می کرد، تصریح داشت که به عقیده مدافعان نظریه اعطای اختیارات اجرایی به نخست وزیر، چون "کشور از نعمت ولایت فقیه برخوردار است" اساسا "نیازی به وجود رئیس جمهور در کشور نیست". از صحبت های دیروز آیت الله خامنه ای، لزوما ایده حذف رئیس جمهور استنباط نمی شود و وی تاکنون تنها تاکید کرده است که "در آینده احتمالا دور" می توان سیستم حکومتی فعلی که "رئیس‌جمهور با انتخاب مستقیم مردم برگزیده می‌شود" را با "نظام پارلمانی برای انتخاب مسئولان قوه مجریه" جایگزین کرد.
به طور کلی نیز، حذف قانونی پست ریاست جمهوری ساده نخواهد بود؛ چون حکومت ایران طبق قانون اساسی، "جمهوری" (جمهوری اسلامی) تعریف شده و به همین خاطر نیازمند وجود "رئیس جمهور" است و به علاوه همین قانون، تغییر ویزگی هایی چون "جمهوری" یا "اسلامی" بودن حکومت را برای همیشه غیرممکن دانسته است.
اما از اظهارات آیت الله خامنه ای یک نکته مشخص است و آن اینکه وی، دیگر مدافع سیستمی نیست که بر مبنای آن، هر چهار سال یک بار انتخاباتی برای انتخاب رئیس دستگاه اجرایی برگزار شود و احتمالا "به امنیت کشور صدمه بزند".
تاثیر تجربه احمدی نژاد
در مورد دلایل جمع بندی جدید رهبر جمهوری اسلامی، گمانه زنی های مختلفی قابل طرح است؛ اما به نظر می رسد که تجربه دوره دوم ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد، در این ارتباط موثر بوده.
قابل تردید نیست که محمود احمدی نژاد رئیس جمهور برگزیده آیت الله خامنه ای بوده و حتی سال گذشته، اظهار نظری از رهبر ایران نقل شد که در جمع اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم گفته بود "این دولت با دولت‌های گذشته تفاوت دارد و فرق اساسی در این است که تلاش نمی کند حاکمیت دوگانه درست کند".
اما تمام پشتیبانی های رهبر از رئیس جمهور محبوب او، که از جمله شامل هزینه های بی سابقه شخص آقای خامنه ای و نهادهای زیر نظر او برای فرو نشاندن اعتراضات انتخاباتی و نیز کنترل بحران های پیاپی میان مجلس و رئیس دولت بوده، در نهایت به تثبیت رئیس جمهوری انجامیده که در دومین سال از به قدرت رسیدن مجدد، خبرسازترین مقابله ها با نهاد رهبری را در دو دهه اخیر رقم زده است.
رئیس جمهوری که حتی اخیرا، در پی طرح اتهام طراحی عملیات تروریستی توسط سپاه پاسداران در خاک ایالات متحده، ترجیح داد که تا ۴ روز بعد از طرح این اتهامات، سکوت پیشه کند و به این تصور دامن بزند که گویی پاسخگویی به اتهامات امنیتی طرح شده علیه مهمترین نهاد زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی را اولویت خود نمی داند. نهایتا هم اولین واکنش آقای احمدی نژاد - در حد این یادآوری که "ترور کار انسان های بی فرهنگ است"- پس از آن صورت گرفت که آیت الله خامنه ای سه بار به آمریکایی ها پاسخ شدیداللحن داده بود.
به نظر می رسد مجموعه تجربیات دومین دوره آقای احمدی نژاد، که آیت الله خامنه ای دولتش را بهتر از دولت های قبلی دانسته بود، رهبر ایران را به این تصمیم نهایی رسانده که انتخابات ریاست جمهوری و نتیجه آن، هر چه باشد، ذاتا می تواند برای نظام جمهوری اسلامی ایران هزینه آور باشد و بهتر است از آن اجتناب شود.
رهبر جمهوری اسلامی، البته در اظهارات دیروز خود از حذف انتخابات ریاست جمهوری "در آینده احتمالا دور" سخن گفته است. اما بعید به نظر می رسد که آینده مورد نظر رهبر ایران، بعد از درگذشت وی باشد.
در حقیقت، تردید جدی وجود دارد که تغییری به اهمیت حذف انتخابات ریاست جمهوری در ایران، در دوران رهبر بعدی جمهوری اسلامی ایران ممکن باشد.
چرا که این رهبر، هر کس که باشد - و با فرض دست نخورده ماندن نظام حکومتی ایران تا آن زمان - دارای قدرت آیت الله خامنه ای نخواهد بود و به راحتی امکان متقاعد یا مجبور کردن تمام نهادهای قدرت به تغییر کلی ساختار حکومت را نخواهد داشت.
در نتیجه اگرچه رهبر ایران زمان اجرایی شدن تغییرات ساختاری حکومت ایران را در آینده غیرقابل پیش‌‎‌بینی دانسته، اما احتمالا مصمم خواهد بود که این تغییر را قبل از درگذشت خود به انجام برساند.
به این ترتیب، زمان بندی مورد نظر رهبر جمهوری اسلامی برای این تغییر ساختار، منطقا با برآوردی که او از طول عمر خود دارد متناسب است. تغییری که اگر به انجام برسد، به نوعی مهمترین پروژه دوران رهبری آیت الله علی خامنه ای خواهد بود.

مسعود سنجری چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 01:30 ق.ظ

برادر گرامی استاد پورپیرار عزیز
سلام علیکم

استاد ضمن تشکر بسیار بابت این مقاله آیا از مقدمه 1 به مقدمه 4 آمدید یا اینکه دو قسمت 2 و 3 را ما از دست داده یم؟

والسلام علیکم
فی امان الله

آقای سنجری. در اخرین هجوم بوزینگان اراذل به این وبلاگ چند سرتیتر از جمله مقدمه 2 و 3 گم شده است، برای وصول آن ها به سایت wwww.naria.ir. رجوع کنید.

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 02:04 ق.ظ

یاد محمدرضا پهلوی می افتم که می گفت: بی بی سی شده رادیوی انقلاب! بی بی سی هم می گفت ما که فقط خبر پخش می کنیم! حالا بازار رفاقت گرم شده یا بی بی سی داره فقط خبر پخش می کنه؟!




نگاهی دیگر: رهبر ایران و خطر فرسودگی و از کارافتادگی نظام اسلامی
رهبر جمهوری اسلامی در سخنرانی هفته جاری خود در کرمانشاه، برای اولین بار و به صراحت، به یکی از مباحث جدی سال های اخیر مدیریت سطح بالای نظام جمهوری اسلامی اشاره و خطر «پیری»، « از کارافتادگی» و «فرسودگی» نظام جمهوری اسلامی را مطرح کرد هر چند کوشید تا با شمردن هدف های کلی چون «عدالت»، «عزت» و «استغنای ملی» پاسخی انتزاعی و کلامی را در برابر پرسشی عینی و واقعی ارائه دهد.
آیت الله خامنه ای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی بیش از هر مقام و نهاد دیگری در ایران از گزارش ها و تحلیل های علنی و محرمانه نهادهای گوناگون در باره وضعیت کشور و از ابعاد گوناگون حیات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی ایران اطلاع داشته و نه فقط بر عوارض و پیامدها، نمودها و نمودارهای آسیب شناسی نظام جمهوری اسلامی، که بر دلایل، علت ها و زمینه های این نمودها نیز وقوف و آگاهی دارد.
بحث رهبر جمهوری اسلامی در باره بحران «فرسودگی»، «از کارافتادگی» و «پیری» نظام جمهوری اسلامی، بحرانی که می تواند پایه های نظام را با خطری جدی مواجه کرده و نه فقط بر عرصه فرهنگی، نظری و سیاسی، که بر بافت اداری و ساختار قدرت نیز موثر است، واقعیت هائی را آشکار می کند که تا کنون پوشیده مانده یا بسیار کم از آن سخن گفته اند.
جوانی ، میانسالی و پیری نظام های مکتبی
نظام های ایدئولوژیک و مکتبی، چون نظام اتحاد شوروی سابق و جمهوری اسلامی کنونی، بر محور آرمان هائی شکل می گیرند که اکثریت مردم را در انقلاب و این اکثریت و بافت قدرت را در نخستین سال های پس از انقلاب بر گرد خود بسیج کرده، نظام اداری و ساختارهای سیاسی، امنیتی و نظامی و سیاست های کلان امنیتی، داخلی و خارجی را جهت داده و معنا و توجیه می کنند.
این گونه نظام ها در نخستین سال های حیات خود و به پشتوانه آرمان های انقلاب، جوان و سرزنده و در عرصه نظری و سیاست عملی خلاق و توانمنداند اما ناتوانی آنان در تحقق هدف های آرمانی به تدریج هویدا شده و با متحول شدن به دستگاه حفظ قدرت، خلاقیت ها و توانائی های خود را در سازگاری با موقعیت های متغیر و تحولات از دست داده و از تولید مفاهیم، آرمان ها و برنامه هائی که جوانی نظام را تداوم می بخشند، ناتوان می شوند.
نظام های برآمده از انقلاب با پشت سر گذاشتن سرزندگی و خلاقیت جوانی، با استحاله جنبش به نهاد و با تقلیل آرمان های انقلابی به مصلحت حفظ قدرت، به تدریج از میان سالی بر گذشته و به رکود پیری و فرسودگی می رسند.
دستگاه های فکری و فیزیکی و اداری سیاسی این نظام ها به تدریج به از کارافتادگی مبتلا شده و توانائی های خود را در تولید مفاهیم و آرمان های جدید، در جذب و بسیج اکثریت و در معنا بخشی به ساختارها از دست می دهند.
برخی جامعه شناسان از روند تهی شدن نظام های ایدئولوژیک یا مکتبی از چشم اندازهای آرمانی، حذف تدریجی آرمان های نخستین از زندگی واقعی، تقلیل آرمان های برانگیزاننده به شعارهای کلیشه ای بی تاثیر و از روند دگردیسی نظامی جوان و انقلابی به مدیریت حکومتی به عنوان دوران «پیری و فرسودگی» یاد می کنند و کم رنگ شدن آرمان های گذشته، نازائی فکری و ناتوانی حکومت در تولید مفاهیم و آرمان های جدید، دور شدن قدرت از مردم و گرایش قدرت به حفظ و بازتولید خود را از شاخصه های این دوران می دانند.
پیری و فرسودگی نظام ها نه فقط در عرصه فکری و تولید مفاهیم بسیج کننده، که در عرصه های دیگر و حتی در نهادینه شدن فساد اقتصادی قدرتمندان سابقا انقلابی نیز جلوه می کند.
جهان دگرگون می شود اما نظام پیر و فرسوده از همگن کردن خود با تحولات و تغییرات بازمی ماند.
قدرت انقلابی که مشروعیت خود را نه از استبداد، که از هژمونی و حمایت مردمی می گرفت، به تدریج به نهادهای سرکوب کننده فیزیکی و فکری و بافت متورم اما از کارافتاده اداری متکی شده و مکتب انقلابی به تدریج به دستگاه نظری توجیه و بازتولید قدرت استبدادی تقلیل می یابد.
نمونه ای از این روند را می توان در ظهور و سقوط اتحاد شوروری سابق دید.

جمهوری اسلامی، از شور انقلاب تا غیبت معنا
جمهوری اسلامی نظامی مکتبی است که از انقلابی بزرگ برخاسته و در دو دهه نخستین حیات خود از سرمایه آرمان های انقلاب و آرمان های مطرح شده در جنگ ۸ ساله عراق علیه ایران، از استقلال و آزادی و عدالت اسلامی گرفته تا دفاع از خاک میهن، تغذیه کرد.
با پایان گرفتن جنگ مفهوم « سازندگی» مطرح شد. این مفهوم با شتابی روز افزون از برنامه ای که قرار بود جامعه را بسیج و جوانی و سرزندگی انقلابی نظام را در سمت و سوی بازسازی اقتصادی کشور هدایت کند، به رانت خواری و خصوصی سازی به سود شبکه های قدرت، نهادینه شدن فساد اقتصادی قدرتمندان و تحکیم استبداد سیاسی بدل و با کم رنگ کردن ارزش و آرمان های مطرح شده در انقلاب، نه فقط لایه های فقیر و متوسط جامعه، که بخش مهمی از هواداران نظام را نیز از آن دور کرد.
مفهوم «مردم سالاری دینی» شور و شوق جامعه نیازمند به آزادی را برانگیخت اما در ۸ سال ریاست جمهوری محمد خاتمی رنگ باخت.
مفهوم عدالت اجتماعی و برنامه مبارزه با قدرتمندان فاسد آرای بسیاری را برای محمود احمدی نژاد به ارمغان آورد و جنبشی که در اعتراض به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری پا گرفت، لایه هائی از مردم را بسیج و به چشم انداز آینده امیدوار کرد.
برنامه های آقای احمدی نژاد در سنگ آسیاب پرقدرت ساختار واقعی نظام و در تضاد بین دفتر ریاست جمهوری با دفتر رهبری و جناح های روحانیت محافطه کار و اصول گرایان مرید رهبر، خنثی و جنبش معروف به جنبش سبز نیز با خشونت سرکوب شد.
برنامه جناح ها و گرایش های حکومتی برای مبارزات انتخاباتی مجلس آینده، که بر محور سازش ها و ائتلاف های فراکسیونی و نه برنامه ها و مفاهیم جذاب، شکل گرفته اند، از غیبت مفهوم و برنامه بسیج کننده و از فقدان آرمان های سرزنده در بافت حکومت خبر می دهند.

سه مرحله و سه مساله رهبر
مدیریت سطح بالای جمهوری اسلامی، که عوارض و نمودارهای پیری و فرسودگی را نه فقط در فقدان توضیح نظری روزآمد و بسیج کننده از بافت قدرت، که در ناتوانی از خلق مفاهیم نو و متناسب با زمان و زمانه و حتی در فساد اقتصادی رده های بالا نیز می بیند و با دگرگونی پرشتاب جهان و منطقه نیز رو به رو است، این خطر را از چندی پیش در لابلای سطور و به اشاره و ابهام مطرح کرده است اما خطر فرسودگی و از کارافتادگی نظام اکنون چندان پررنگ شده است که از موضوع بحث نشست های دربسته سطح بالای نظام برگذشته و در قالب جمله های صریح در سخنرانی رهبر جمهوری اسلامی مطرح می شود.
آقای خامنه ای در سخنرانی خود در کرمانشاه گفت « مسئله پیری و جوانی نظام اسلامی چگونه قابل تحلیل است ؟ آیا نظام، روزی پیر و از کار افتاده خواهد شد ؟ آیا راهی برای جلوگیری از این فرسودگی وجود دارد ؟ و آیا اگر این وضع پیش آمد راه علاجی وجود خواهد داشت؟ »
رهبر ایران خطر فرسودگی، از کارافتادگی و پیری نظام را چون احتمالی در آینده مطرح می کند اما طرح این مساله در سخنرانی عمومی و تلاش برای پاسخ دادن بدان بر حضور قطعی این خطر در حال گواهی می دهند.
آیت الله خامنه ای برای تحلیل مساله «پیری ، از کارافتادگی و فرسودگی نظام» طرحی از سه دهه گذشته را چون « زنجیره ای منطقی از مراحل شکل گیری، حرکت و استمرار نظام اسلامی» به دست داده و «حلقه های این زنجیره» را که از منظر او «هویت و شاکله کلی جمهوری اسلامی است» در سه مرحله « تشکیل دولت اسلامی، تشکیل جامعه اسلامی و سپس تشکیل امت اسلامی» طبقه بندی می کند.
از نگاه آقای خامنه ای ایران مرحله «تشکیل دولت اسلامی» را در انقلاب و نخستین دهه پس از انقلاب از سرگذرانیده و اکنون، به دوران رهبری او، مرحله «تشکیل جامعه اسلامی» را تجربه می کند و مرحله «تشکیل امت اسلامی» چشم انداز آینده آن است.
آقای خامنه ای با این تقیسیم بندی تحقق جامعه اسلامی را برنامه دوران کنونی و آرمانی می داند که می تواند جوانی، سرزندگی و خلاقیت فکری و سیاسی نظام جمهوری اسلامی را احیا کرده و از پیری، فرسودگی و از کارافتادگی نظام جلوگیری کند.
رهبر ایران در ادامه سخنان خود جامعه اسلامی و هدف های آرمانی آن را نیز تعریف کرد « جامعه اسلامی، جامعه ای است که آرمان ها و اهداف و آرزوهای بزرگ اسلام برای بشر در آن تحقق می یاید.»
او افزود «برخورداری از عدالت و آزادی، نقش آفرینی موثر مردم در اداره کشور و تعیین سرنوشت خویش، برخورداری از عزت و استغنای ملی، رفاه عمومی و از بین رفتن فقر و گرسنگی، بهره مندی از پیشرفت های همه جانبه علمی، سیاسی، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی و دوری از سکون و توقف و پیشروی دائم از خصوصیات بارز جامعه اسلامی است»
اما تحقق جامعه اسلامی و هدف ها و خصوصیات بارز آن، که رهبر ایران آن ها را چون آرمان هائی برای احیاء جوانی نظام مطرح می کند، سخن ها و مفاهیم تازه ای نیستند.
این برنامه و هدف ها در سی سال گذشته بارها تکرار شده، کارائی های بالقوه و بالفعل، ممکن و واقعی خود را تحقق بخشیده و به تدریج جذابیت های خود را به عنوان آرمان از دست داده و به شعارهای کلی و تکراری بدل شده اند.
هدف های مطرح شده در سخنان رهبر ایران، جز در یک مورد، کلی تر و انتزاعی تر از آن اند که بتوانند با پاسخ گوئی به نیازهای نسل های جوان ایران، آنان را چنان بسیج کنند که نظام اسلامی سرزندگی دوران جوانی خود را بار دیگر تجربه کند.
رهبر جمهوری اسلامی تنها در یک مورد حدود هدف را به دقت مشخص کرده است اما این تمایز بیش از جذب و بسیج و برانگیختن، به دور شدن مردم از قدرت و به یاس و ناامیدی دامن می زند.
مدیریت کشور بر اساس رای اکثریت در انتخاباتی آزاد و منصفانه از خواست های مطرح شده لایه های گسترده ای از ایرانیان است اما آیت‌الله خامنه ای در سخن گفتن از اهداف آرمانی نظام این مفهوم را به «نقش آفرینی موثر مردم در اداره کشور» تقلیل می دهد.
این برداشت از مفهوم پذیرفته شده دموکراسی، اداره کشور بر رای آزاد اکثریت، دور است اما به ساختار واقعی سیاسی ایران، انتخاب از میان نامزدهای تعیین صلاحیت شده، نزدیک تر است و در آن تعیین کننده بودن رای اکثریت به نقش داشتن محدود شده است.
رهبر جمهوری اسلامی در سخنرانی خود تاکید می کند که هدف های مرحله تحقق جامعه اسلامی را نه به مفهوم غربی که « فقط در معنای عمیق اسلامی» آن ها در نظر دارد اما تا کنون هیچ تعریف مشخص اسلامی از این هدف ها ارائه نشده است.
« آیا جامعه برخوردار از چنین آرمان ها و ویژگی هائی هرگز پیر و کهنه خواهد شد? »
رهبر جمهوری اسلامی در پاسخ به این پرسش خود به جای ارائه داده های عینی و دلایل مشخص به استدلال کلی به شیوه منطق قدیم توسل می جوید و می گوید چون «آرمان هائی نظیر عدالت طلبی، آزادی خواهی و کمال جوئی فطری و خدائی هستند» پس «ذاتا کهنه شونده نیستند و هیچ گاه از طراوت و تازگی نمی افتند.»
«بنابراین جامعه ای نیز که به دنبال این اهداف والا حرکت کند هیچ گاه دچار کهنگی و فرسودگی نمی شود.»
رهبر جمهوری اسلامی در ادامه سخنان خود با تاکید بر تغییر ناپذیری این هدف ها راه را بر هر بحثی در باره سیاست های کلی نظام می بندد و تغییرات مجاز را به «تغییر در مهندسی و ساز و کارها» و به شیوه های اجرایی محدود می کند.

مشابهت های ناگزیر و سرنوشت مشترک؟
تقسیم بندی سه مرحله ای رهبر ایران از روند جمهوری اسلامی به دوره بندی های حزب کمونیست شوروی سابق به دوران پیری و فرسودگی آن نظام شباهت بسیار می برد.
نظام شوروی سابق و حزب کمونیست حاکم این کشور در زمان حکومت لئونید برژنف، به دورانی پیری و فرسودگی و از کارافتادگی خود رسید و هم در این دوران بود که نظریه پردازان حزب حاکم تاریخ نظام شوروی سابق را به سه مرحله استقرار حکومت کارگری، دوران تحقق سوسیالیزم و دوران تحقق کمونیزم تقسیم بندی کردند.
از این منظر دوران تحقق حکومت کارگری در انقلاب و سال های نخستین انقلاب به پایان رسیده و جامعه شوروی دوران تحقق جامعه سوسیالیستی را تجربه می کرد و تحقق جامعه کمونیستی آینده آن بود.
تشکیل حکومت اسلامی در گذشته، تشکیل جامعه اسلامی در اکنون و تشکیل امت اسلامی در آینده ، سه مرحله رهبر ایران را می توان معادل دیگری از سه مرحله تحقق حکومت کارگری، تحقق جامعه سوسیالیستی و تحقق جامعه کمونیستی ، سه مرحله حزب کمونیست شوروی، تلقی کرد.
حکومت استبدادی شوروی سابق یکی دو دهه از پشتوانه آرمان های انقلاب و جنگ علیه تجاوز ارتش آلمان تغذیه کرد. جامعه سوسیالیستی را تحقق نبخشید و تحقق جامعه کمونیستی را در آینده منتفی کرد و چون نظامی مبتنی بر سرمایه داری دولتی به پیری و فرسودگی رسید و درگذشت.
جمهوری اسلامی نیز اکنون و به گفته رهبر آن مرحله اول، تغذیه از آرمان های انقلاب و جنگ را پشت سر گذاشته و مرحله دوم، تحقق جامعه اسلامی را تجربه می کند و اگر در تحقق هدف های جامعه اسلامی ناکام بماند اکنون خود و آینده تشکیل امت اسلامی را منتفی کرده است.

علی چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 07:17 ق.ظ

خداوند بزرگ را سپاس بی پایان می گویم که به من این فرصت را داد تا نسبت به بخش مهمی از نادانسته های خودم آگاهی پیدا کنم.
خدا را شکر که سرانجام به برآمدن مردم رسیدیم.
امیدوارم به همه ما اینقدر فرصت دهد که ماجرای پوریم را تا انتها بفهمیم....

بختیار چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 07:20 ق.ظ http://ohwm.ir/show.php?id=828

آخرین تحقیق درباره دوران قاجار
http://ohwm.ir/show.php?id=828
در میان انبوه کتاب‌های گوناگون تاریخی ـ پژوهشی که سیر و تحول دوران قاجار و در پی آن سر بر آوردن انقلاب مشروطه را مورد بررسی قرار داده است، کمتر اثری یافت می‌شود که به پیشینه و نقش توده‌های مردم در شکل‌گیری این دگرگونی‌ها اشاره کرده باشد. این در حالی است که اغلب نویسندگان و پژوهشگران تاریخی در آثار خود بیشتر به اهمیت نقش دسته‌بندی‌های دربار، مناسبات میان روحانیون و دولت و نیز نفوذ اشراف در ساختار سیاسی پرداخته‌اند. اما ونسا مارتین، پژوهشگر و استاد تاریخ معاصر خاورمیانه در موسسه پژوهشی رویال‌ هالووی دانشگاه لندن، که تاکنون چندین کتاب درباره تاریخ معاصر ایران به تألیف رسانده است در اثر اخیر خود «دوران قاجار: چانه‌زنی، اعتراض و دولت در ایران قرن نوزده» بر آن است تا ضمن نمایان ساختن نقش و چگونگی دخالت مردم عادی در روند سیاسی کشور، این نکته را خاطرنشان شود که «حکومت قاجار تنها براساس زور پایدار نبود، بلکه بر مذاکراتی متکی بود که به صورت زنجیره‌ای از مانورها میان فقرا و فرودستان جامعه و ثروتمندان و صاحبان قدرت جریان داشت». نویسنده خلاف دیدگاه رایج نسبت به مردم به عنوان قربایان دولت، به بررسی احوال مردم جامعه‌ای می‌پردازد که هرچند در مرحله پیش از ورود به افکار تجددخواهانه به سر می‌برند اما در جریان اعتراض‌ها، چانه‌زنی‌ها و مذاکرات از راه‌های گوناگون خواستار دستیابی به حقوق خود هستند و ضمن دفاع از منافعشان در برابر دولت، در تشریک مساعی با آن، بر نفوذ بیگانگان فائق می‌آیند. چنان که نویسنده در آغاز یادآور شده، ریشه‌های مباحث کتاب در دو پرسش وابسته به یکدیگر نهفته است. نخست در مورد حفظ استقلال کشوری به این وسعت و به تعلیق در آوردن سلطه بیگانگان به مدت صد و اند سال که ایران توانسته بود با نگاه داشتن موازنه میان دو قدرت رقیب انگلیس و روس و بازی با یکی علیه دیگری در برابر آن‌ها پایداری کند. نویسنده در پی یافتن پاسخی برای این دو پرسش بنیادین در سه فصل (فصل دوم، سوم و چهارم) با استناد بر منابع تاریخی شده نوزده، به شرح مبارزه گروه‌های مختلف مردم بوشهر، شیراز و اصفهان پرداخته و شیوه‌های اعتراض مردم در برابر حاکم، دولت مرکزی و بیگانگان را بررسی می‌کند. از جمله بستن بازار که خود در این باره می‌نویسد: «نمونه گزارش شده‌ای نسبتاً‌ قدیمی در سده نوزدهم، از راهبردی برای اعتراض که البته در هر دو انقلاب ایران اهمیت یافت». و سر باز زدن از پرداخت مالیات‌ها و عوارض مضاعف از سوی بازرگانان که منجر به تعویض پی در پی حاکمان می‌شد. اخراج دریاسالار انگلیسی از بوشهر که با تحت فشار قرار دادن دولت، مناسبات با بیگانگان را دستخوش تغییراتی کرد یا جنبش تنباکو که اعتراض‌های محلی شیراز را به سطح کشور کشاند و در نهایت مردم خواست خود را افزون بر حکومت، بر دولت‌های خارجی هم دیکته کردند و در این میان از ابزارهای مدرن چون تلگراف برای ارتباط بی‌واسطه با تهران بهره گرفتند. در اصفهان نیز ناآرامی‌های اوایل حکومت ظل‌السلطان در 1879 و چالش میان او و روحانی برجسته، شیخ محمدتقی معروف به آقا نجفی در 1889 ـ 1896 و همچنین نقش و تأثیر روزنامه‌هایی نظیر قانون، اختر، حبل‌المتین در نفوذ بر افکار عمومی و پیدایش زبانی جدید در دیدگاه سیاسی مورد بحث قرار می‌گیرد. نگاهی متفاوت نسبت به مناسبات دین و دولت، و تلاش حکومت برای تعامل با جامعه. اما در چهار فصل بعدی کتاب به ترتیب مباحثی پیرامون تظاهرات توده‌ای زنان در ایران سده نوزدهم؛ لوطی‌ها، تهی‌دستان آشوبگر شهری؛ سربازان، نیروهای سرکش نظامی و برده‌داری و بردگان سیاه در ایران سده نوزدهم مورد توجه قرار می‌گیرد. نقش سیاسی زنان در این دوره به عنوان بخشی از مبارزه علیه ظلم و ستم، از آن دست موضوعات مهمی است که تاکنون در پژوهش‌ها کمتر به آن پرداخته شده و تنها در بررسی انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی است که اهمیت حضور این قشر کثیر از جامعه ایران برجسته می‌شود. در حالی که فصل پنجم کتاب به روشنی از نقش ارزشمند زنانی سخن می‌گوید که در سده نوزدهم طی تظاهراتی که هنگام افزایش قیمت نان ترتیب داده می‌شد حضور پررنگی داشتند. از جمله نخستین نمونه ثبت شده درباره قیام زنان باز می‌گردد به سال 1849 که گروهی از زنان اصفهانی در مسجد جامع شهر ناآرامی‌هایی را سبب شدند. ونسا مارتین در ادامه با توضیحی مفصل از اهمیت فرهنگ لوطی، به عنوان حافظ امنیت محلات و ابزار عدالت اجتماعی برای اعتراض شهری می‌گوید. اینکه چگونه در هنگامه بیداد و ستم با الهام گرفتن از داستان‌های حماسی، چون کاوه آهنگر و رستم دستان، یا ملهم از رخدادهای تاریخی تشیع دوازده امامی به ویژه عاشورا، صاحب خصالی می‌شدند که قابل خرید از سوی ثروتمندان نبوده و با چنین خودباوری می‌توانستد تا سرحد مرگ در برابر ظلم پایداری کنند. «لوطی‌ها هم تجلی بی‌قانونی بودند و هم وسیله‌ای برای کنترل زیاده‌روی در آن». فصل هفتم نیز حاوی توضیحاتی است درباره وضعیت ارتش در دوران قاجار و به خصوص سال‌های مورد بحث کتاب که نزدیک به 60 سال از حکومت قاجار را دربر می‌گیرد. یعنی از اوایل حکومت محمدعلی شاه در 1835 تا مرگ فرزندش ناصرالدین شاه در 1896. ارتش در زمان حکومت قاجار نسبت به دوران صفویه از شکل و ترکیب متفاوتی برخوردار بود و نقش سربازان این دوره در برابر اعتراض‌های مردمی که گاه به حمایت آنان از مردم می‌انجامید بسیار حائز اهمیت است.
و اما در پایان نویسنده به وضعیت برده‌ها، خرید و فروش آن‌ها و نحوه از میان رفتن برده‌داری در سده نوزدهم ایران پرداخته و داستان منحصر به فردی از زندگی حاجی بشیر روایت می‌کند. برده سیاه ملک‌التجار بوشهر که از ثروتمندان بسیار معروف ایران بود. داستان شرح زندگی حاجی بشیر نمایانگر این نکته است که «برخلاف امریکا، چارچوب اسلامی و عوامل اقتصادی در پیوند با یکدیگر، تضمین کننده رفتار خوب با بردگان در ایران بوده است». کتاب «دوران قاجار» در یک دید کلی کتابی است فشرده اما دقیق با نگاهی بسیار متفاوت نسبت به تاریخ پیش از پیدایش تجددگرایی و مشروطه‌خواهی در ایران قرن نوزدهم میلادی که با ترجمه افسانه منفرد توسط انتشارات آمه به چاپ رسیده است.

سیاوش سرقینی

منبع: ضمیمه مهرنامه، ش 7، آذر 89

آقای بختیار. سراپای قضیه جز توهمی نیست که چندی است امثال ونسا مارتین قصد دارند به آن حیات تاریخی ببخشند. آن بنیان اندیشی که پوریم و نبود مرکز تجمع و تمدن در 160 سال پیش را می پذیرد دیگر از کنیز و غلام صحبت نمی کند.

بختیار چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 07:28 ق.ظ http://ohwm.ir/show.php?id=829

عمر رشته تاریخ هم به سر آمد! بالاخره همه فهمیدن تاریخ یعنی شعر و ور!!
در تازه‌ترین بحث‌ها در مورد برنامه آموزشی انگلستان، درس تاریخ به وضعیت «موضوعی غیرضروری» تنزل پیدا کرده است!


مطالعه تایخ بیشتر از مطالعه سیاست و جامعه‌شناسی به کار زندگی روزمره ما می‌آید.
آنتونی بیور، مورخ انگلیسی. علاوه بر کتاب‌های تاریخی، رمان‌های تاریخی هم می‌نویسد و کتاب‌هایش هم پرفروش بوده‌اند و هم برنده جوایز فراوان شده‌اند.

آیا رشته تاریخ به نقطه پایان خود رسیده است؟ سیستم آموزشی ما که این طور فکر می‌کند. اکثر اوقات به نظر می‌رسد که مؤسسات آموزشی تدریس تاریخ را معادل تدریس یک زبان مرده می‌پندارند: یک فعالیت تجملی غیرضروری، بازمانده از دورانی کهنه و چیزی که دنیای مدرن به آن احتیاجی ندارد. در تازه‌ترین بحث‌ها در مورد برنامه آموزشی انگلستان، درس تاریخ به وضعیت «موضوعی غیرضروری» تنزل پیدا کرده است. این اشتباهی بزرگ است. این کوته‌بینی است.
اما حتی اگر بخواهیم کاربردی و عمل‌گرایانه هم به ماجرا نگاه کنیم تاریخ مهم است چون مهارت‌های اساسی و اولیه را به دانش‌آموزان و دانشجویان می‌آموزد تا در دیگر حوزه‌ها مثل جامعه‌شناسی، سیاست، راوابط بین‌الملل و اقتصاد به پیش بروند. تاریخ به علاوه آن نظم فکری ایده‌آل را به وجود می‌آورد که تقریباً برای تمامی مشاغل ـ حقوق، خدمات اجتماعی و بخش خصوصی ـ ضرورت دارد. دانش‌آموز و دانشجو هنگام نوشتن مقاله‌ای تاریخی برای کلاس، یاد می‌گیرد که تحقیق کند، دست به ارزیابی بزند، اطلاعات را دسته‌بندی کند،‌ دلیل بیاورد و بالاخره نتایجی منطقی بگیرد. نوشتن چنین مقالاتی به دانش‌آموزان و دانشجویان یاد می‌دهد که چطور گزارش بنویسند و خود را برای اطلاعات‌شان آماده کنند. همه اینها مهارت‌هایی است که کارفرمایان معتقدند فارغ‌التحصیلان از آن بی‌بهره‌اند.
تاریخ به علاوه ضروری است چون به ما کمک می‌کند اتفاقات دنیای کنونی را درک کنیم. چطور فرهنگ و سرمایه‌داری غربی دنیا را فتح کرد؟ فرهنگ‌ها چطور به اوج می‌رسند و چطور سقوط می‌کنند؟ ما نیازمندیم اینها را بدانیم، وگرنه نمی‌توانیم عواقب اوج‌گیری چین، هند و برزیل را درک کنیم و پیامدهای ضعف آمریکا و زوال سیاسی و اقتصادی اروپا را بفهمیم. ما باید بفهمیم که چطور توهم سردمداران به سقوط حکومت‌ها منجر می‌شود. تاریخ به ما جواب‌ها را نمی‌دهد اما قطعاً به ما کمک می‌کند که بر پرسش‌ها تمرکز کنیم و درک‌مان از نیروهایی که دنیای امروز را شکل می‌دهند عمیق‌تر شوند.
البته تاریخ را می‌توان به آسانی تحریف کرد و این باعث می‌شود کشف حقیقت به چیزی ارزشمندتر تبدیل شود. ما نیازمند آگاهی از تاریخی هستیم تا توهمات رهبرانی را که مقایسه‌های اشتباه می‌کنند بفهمیم و فریب نخوریم. مثل زمانی که جورج بوش حملات یازدهم سپتامبر را با حمله پرل‌هاربر مقایسه کرد یا تونی‌بلر که صدام حسین را هیتلری دیگر نامید. رسانه‌ها هم در برابر پخش مقایسه‌های ابلهانه مسوول‌اند. مقایسه‌ها به شدت جذاب و البته غلط‌اندازاند و روزنامه بدون تیتر جذاب فایده‌ای ندارد. اما ما به عنوان رأی‌دهنده و شهروند، باید بتوانیم دروغ‌های خطرناک را درک کنیم.
معلمان و اساتید بی‌میل هم مسوول‌اند؛ چرا که وقت کمی روی سوال‌های مهم‌تر می‌گذارند. هر سالی که می‌گذرد میزان تدریس تاریخ در انگلستان کاهش می‌یابد. بریتانیا به همراه آلبانی و ایسلند جزء‌ معدود کشورها در اروپا هستند که آموزش تاریخ پس از 14 سالگی را اجباری نکرده‌اند. بدتر از همه آموزش تاریخ در تعداد زیادی از کشورها بر پایه حفظ کردن و امتحان بنا شده وا ین یعنی مغز دانش‌آموز و دانشجو پر است از حباب‌های جدا از هم تاریخی. آنها درکی از شرایط ندارند و فقط تاریخ به قدرت رسیدن فلان پادشاه را حفظ می‌کنند. ما حتی در زمینه همین تاریخ‌های مهم ظهور و سقوط سلسله‌ها هم مشکل داریم. ما باید این تاریخ‌ها را کنار هم ببینیم. مورخان باید از ظهور مسیح تا قرون وسطی و رنسانس و انقلاب صنعتی خطی بکشند تا حس تحول انسان‌ها را در طول تاریخ به دانشجو منتقل کنند. درک تاریخ برای کودکان دشوار است: یک دهه پیش برای آنها خیلی وقت پیش است، یک قرن پیش برای انها درک نشدنی است و هزار سال پیش کلاً دور از تصورات آنهاست. مهم‌ترین وظیفه تاریخ این است که پیشرفت و تحول یا افول و سقوط اشخاص و جریان را در طول دهه‌ها و قرن‌ها نشان دهد. اما دانشجویان ما حسی از زمان گذشته ندارند و زندگی خودشان را کاملا جدا از پیشینیان‌شان می‌بینند. یکی از دوستانم که برای فارغ‌التحصیلان پزشکی، تاریخ پزشکی را درس می‌دهد می‌گوید دیگر نمی‌تواند از عباراتی مثل «ویکتوریایی»‌ یا «ناپلئونی» استفاده کند. دانشجویان متخصص او درباره ناپلئون یا ملکه ویکتوریا شنیده‌اند اما اکثرشان نمی‌دانند که این دو در کدام قرن‌ها زندگی می‌کرده‌اند. چون ما نگاه تحولی به تاریخ داریم.
گذشته از اینها درس تاریخ چیز جذابی است، یا باید جذاب باشد. در مدارس می‌گویند تاریخ «شرح چیزهای مسخره‌ است، یکی بعد از دیگری!» اما کسی حواسش نیست که شرح اتفاقات و عواقب آنها واقعاً جذاب است. البته اساتید هم که خودشان در همین سیستم آموزشی تربیت شده‌اند به صورت طبیعی حالت دفاعی می‌گیرند و از این می‌ترسند که موضوعات برای دانش‌آموزان بامزه نباشد. آنها می‌دانند که دانشجویان فقط از طریق فیلم‌های سینمایی و سریال تلویزیونی با تاریخ آشنا شده‌اند، پس وسوسه می‌شوند که در این روند شرکت کنند و خودشان هم برای آموزش از فیلم داستانی استفاده کنند. در یک جامعه که به طرز فزاینده‌ای پسانوشتاری می‌شود، تصاویر متحرک پادشاهی می‌کنند و دراماتیزه کردن رویدادهای تاریخی به سرعت به مهم‌ترین بخش آموزش تبدیل می‌شوند.
همین حالا تلویزیون و سینما آن چنان روی دانشجویان تأثیر گذاشته‌اند که بچه‌ها ترجیح می‌دهند واحدهای مربوط به هیتلر یا هنری هشتم را بردارند چون در فیلم‌ها و سریال‌های تاریخی ـ مثل تئودورها ـ درباره‌شان چیز دیده‌اند. به هر حال دانشجویان با آدم‌های آشنا راحت‌تر کنار می‌آیند. اما همان‌طور که سایمون شاما اخیراً در گاردین متذکر شده، تعداد بسیار زیادی از دوران‌های تاریخی و اتفاقات هستند که هم هیجان‌انگیزاند و هم پراهمیت و همه چیز به هیتلر و جنگ جهانی دوم ختم نمی‌شود.
منتقدان می‌گویند آموزش تاریخ باعث می‌شود با رویکدری متعصبانه به وضعیت خودمان نگاه کنیم. دیگر ملت‌ها را به هیچ انگاریم یا از آنها نفرت داشته باشیم. اما باید پذیرفت ملتی که تاریخ خودش را نمی‌فهمد، به تایخ دیگر کشورها اهمیتی نخواهد داد.
من هیچ‌وقت نمی‌گویم مورخان وظیفه‌ای اخلاقی دارند. وظیفه اصلی آنها فهم روند گذشت زمان بر جامعه انسانی است و آموزش دادن آن به دیگران. آنها نباید با نگاه به گذشته برای دانشجویان ارزش‌های قرن بیستمی تعیین کنند. اخلاقیات را نباید ساده کرد و این ربطی به تاریخ ندارد. می‌توان در مورد برده‌فروشی صحبت کرد و برای برده‌ها دل سوزاند و علیه تبعیض نژادی حرف زد. اما نقش رهبران آفریقایی در ترویج برده‌داری را نباید نادیده گرفت.
از تاریخ نباید برای تربیت شهروندانی باتقوا بهره گرفت، اگرچه تاریخ منبعی عالی برای الگوهای اخلاقی و بررسی انتخاب‌های دشوار اخلاقی است. (و همین‌ها به کار فیلم‌ها و داستان‌های بزرگ می‌آید.) ما بدون فهم تاریخ به لحاظ سیاسی، فرهنگی و اجتماعی فقیر هستیم. اگر تاریخ را فدای کسری بودجه دولت بکنیم، بخشی از وجودمان را از دست می‌دهیم.

منبع: ضمیمه مهرنامه، ش 7، آذر 89

نیازی چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 08:03 ق.ظ

استاد گرامی شما هم گشتید از میان این همه به اصطلاح منبع تاریخ افشاریه و زندیه، چرندترین کتابی که همه به ریش آن می خندند را به عنوان منبع تاریخ آن دوران نقد و بررسی می کنید!!! از شما بعید بود واقعا!! رستم التواریخ بقدری چرند است که حتی همین اساتید احمق موجود هم همگی و همواره بر چرندی آن صحه گذاشته اند و اساسا این کتاب هیچگاه مورد تایید و رجوع هیچ کدام از محققان تاریخ ایران نبوده و نیست!! یادم است چند سال پیش با دوستی رفته بودیم نمایشگاه کتاب و در غرفه ای تصادفا چشمم به همین کتاب افتاد که خواستم مثل شما که این منابع را خریدید و دارید، من هم این کتاب را بخرم که آن دوست همراهم گفت کتاب بسیار چرندی است و ارزش خریدن ندارد و مورد تایید هیچ محققی نیست!! بد نیست بدانید که این دوست عزیز من خودش فقط همین منابع را می خرید و خدای منبع خریدن بود و در زمره احمقترین اساتید تاریخ قرار دارد، اما حتی چنین آدمی هم حاضر نبود به این کتاب رجوع کند یا آن را دم دست داشته باشد!!
حال شما ندانسته یا از روی غرض ورزی می نویسید:
«... و اگر هنوز هم اساتید کرسی تاریخ نشین از شاگردان می پرسند که مثلا بقال باشی عهد شاه سلطان حسین چه نام داشته و همین کتاب رستم التواریخ را به عنوان متن درسی دانشگاه توصیه می کنند، پس باید یقین کرد که ابواب و ارباب جمعی چنین تاریخ سازانی، که علی المعمول صاحب کرسی آموزشی در مراتب عالی اند از درگیری با مطالبی هراسان می شوند، که بحث در باب آن به ابطال مدارک شان خواهد انجامید.»
به قول خودتان بقیه عمر مرا وقت دارید استادی را نشان دهید که در تمام عمرش و فقط برای یکبار از شاگردی پرسیده باشد که بقال باشی عهد شاه سلطان حسین چه نام داشته یا کتاب چرند رستم التواریخ را به عنوان متن درسی دانشگاه توصیه کرده باشد!!! احتراما باید بگویم یا نمی دانید متن درسی به چه می گویند یا نمی دانید دانشجو چگونه موجودی است!! زیرا از زیر سنگ هم نمی توانید دانشجویی بیابید که حاضر شود این چرند نامه را به عنوان متن درسی بخواند!!
در مجموع از شما بعید بود!!!
و اگر در جواب بخواهید بگویید بقیه این به اصطلاح منابع هم به همان چرندی هستند یا کل این تاریخ هم چرند است و یا ... نیز تاثیری در این بی توجهی شما نمیکند.
و در جواب مخالفان ابله شما هم باید و باید بگویم که این خطاها از ارزش کا استاد پورپیرار کبیر بقدر ارزنی هم کم نمی کند زیرا تا پیش از ظهور ایشان تعداد احمقهای تاریخ از تعداد موجود بسیار فزونتر بود!!

آقای نیازی. آیا می توانید محل درج آن یادداشتی را نشان دهید که پیش از این بر بی ارزشی رستم التواریخ اشاره مکتوب و مستند کرده باشد؟ زیرا نقل قول از گفتاری ضمن پرسه در بازار و پارک کار سند را نمی کند. آیا می دانید این کتاب چرند چند بار چاپ شده؟ مایلم نام آن منبع افشاریه و زندیه و صفویه، که قدرت پایداری بیش تری از رستم التواریخ در برابر بازبینی بنیان اندیشانه داشته باشد را معرفی کنید تا در بررسی آن بر سازنده رستم التواریخ هزار رحمت بفرستید. و بالاخره هرگز از خود پرسیده اید که شاید تولید کنندگان امثال رستم التواریخ احتمالا همان بر پا کنندگان تخت جمشید کم تر از نیم ساخت به عنوان مرکز قدرت جهان اند. باید بیش از این فوران خشم خود را که از باستان ستایی انرژی می گیرد کنترل می کردید تا بررسی اسناد افشاریه و زندیه به پایان می رسید تا ملاحظه کنید که در بازار تاریخ مفلس کاملید. کافی است سری به کتاب های مورد تایید خود در موضوع این مدخل بزنید تا معلوم تان شود که چه میزان به همین کتاب چرند رستم التواریخ ارجاع داده اند! ؟ و بالاخره ان استاد و دانش جویی را که توصیف می کنید کجا باید جست زیرا آن چه عیان است در میان لشکر فحاشان بیش از همه استاد و صاحب نظر و مولف تاریخ دیده می شود. و بالاخره از دیر باز گفته اند که آسیاب به نوبت... در پایان مناسب است چند سطری از مقدمه ناشر و مصحح کتاب را با هم مطالعه کنیم.

خدای را شاکریم که کتاب ارزشمند رستم التواریخ که منبعی بسیار مفید درباره دوره های پایانی صفویه و استیلای افاغنه و افشاریه و زندیه می باشد، اینک به صورت شایسته ای تصحیح شده و در دسترس قرار گرفته است.
و این هم اشاره مصحح در مقدمه :
اما در کنار ذکر وقایع بسیار مهم سیاسی که مولف شاهد اکثر قریب به اتفاق آن ها بوده، ویژگی عمده کتاب حاضر شرح بسیار دقیق نکات جالب اجتماعی است.

مهران چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 08:10 ق.ظ

استاد عزیز و دوستان گرامی سلام

با تشکر از نصب یادداشت جدید از آقای پورپیرار و آرزوی تداوم روشنگریهای ایشان.

جناب نصر اصفهانی
۱پرسیدید: -شما از خوانندگان نوشته های اقای سجودی هستید ؟
جواب: ایشان را نمی شناسم.

2-شما مطلبی نوشتید که چرا شیعیان کتابهی نظیر اصول کافی را گرانقدر می دانند

در ادامه ضمن نقل بخشی از گفتار اعاظم شیعه در مورد کتاب کافی آنرا به من نسبت داده اید.

تمام آنچه در ادامه سوال دومتان آورده اید در فضای مجازی بحث شده است .
سوال اینجاست:
اگر قرار است سنت به عنوان یکی از مبانی باشد آنرا از کجا اخذ می نمایید؟ غیر از کتبی مانند کافی که به تحریف قران معتقد است؟

از قول طبرسی آورده اید:{من در مواضع متعددی از کتاب به جهت جلوگیری از تیرهای سرزنش و ملامت دیگران در تصریح به عقیده خود اهمال نمودم بلکه از روی غفلت بر خلاف عقیده خود سخن گفتم}
{حقیقت آن است که کتاب فصل‏الخطاب به هیچ‏وجه قابل دفاع و توجیه نیست. حاجى نورى از آن جهت که محدثى متتبع بوده و نه محققى تحلیل‏گر، فریب انبوه روایات و احادیثى را خورده است که در ظاهر بر تحریف کتاب دلالت دارند و از تجزیه و تحلیل و بررسى آنها، چه در زمینه صحت صدور و چه در زمینه تحقیق در دلالت و مفاد آنها، غفلت نموده است. دلایل دوازده‏گانه‏اى که به تصور وى تحریف قرآن را ثابت مى‏کنند، هیچ یک براى اثبات تحریف کافى نیستند}

جناب آقای نصر
آیا خود شما چیزی را که نوشته اید تحلیل کرده اید؟ آیا می توان کتابی در اثبات تحریف قرآن با جمع کردن حدود ۲۰۰۰ روایت نوشت بعد با گفتن اینکه غفلت نموده است و با وجود این که کتابی در این مورد نوشته و شش سال بعد چاپ کرده بگویید : از روی غفلت!!! برخلاف عقیده خود سخن گفتم؟؟؟؟

مگر این روایات مورد بحث را از قول امامان جعل نکرده اند؟ چرا باید شیعه در تحریف قران اینقر مصر باشد که طبرسی بتواند ۲۰۰۰ روایت از این نوع را فقط در تحریف قران بیاورد؟
آیا۲۰۰۰ روایت در مورد یک موضوع در نزد شما و معیار عق آقای نصر اصفهانی خبر واحد است که نامعتبر خوانده شود؟

و جالبتر این که قول بزرگان معاصر چون امام خمینی در تمجید ایشان را بالکل فراموش کرده اید.

خودفریبی میکنید جناب نصر؟

و اما در مورد حدیث ثقلین:
روایات کتاب ا... و سنتی را به جای کتاب ا... و عترتی نشنیده اید؟

عقیده دوستان چگونه است که کتاب خدا را تحریف شده میدانند (اصل کتاب در دستان امام زمان) و از عترت پیامبر هم که بدلیل غیبت خبری نیست.
تکلیف مسلمانان ادوار بعد تا قیامت چه خواهد بود؟
از نظر شما به کدام منبع دسترسی دارند؟

اصولا چگونه است که یک فرد بیسواد بیابانگرد ۱۴۰۰ سال پیش اسلام را درک کرده و {کنتم خیر امه اخرجت لناس} میشود در حالی که امروز باید برای فهم تنها متن اصلی اسلام به نام قران میگویند که کار شما نیست و هزار نکته باریکتر از مو در یک نقطه حرف ب بسمله خوابیده و ......

khalil چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 11:04 ق.ظ

استاد این کتابها پروژه خوبی برای بازیهای کامپیوتری می باشد ولی ما این بازیها را می توانیم در مراکز آموزشی هم مشاهده کنیم!!
واقعاً نویسنده این گونه کتابها برای پر کردن و طولانی کردن افسانه های کشکی خود به فهرستی از اسمها و عناوین پرداخته اند. وای بر اساتیدمان که منبع درستی برای خود سراغ نمی گیرند و دنبال این گونه اس ام اس های سرکاری می روند.

استاد از شما نهایت قدردانی را دارم.

یگانه چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 11:41 ق.ظ

استاد پورپیرار درگذشت استاد گرامی جناب آقای دکتر عزیزالله بیات را خدمت شما تسلیت عرض می کنم . مرحوم بیات جزو نادر استادانی بود که به رغم قرار داشتن در سنین بالا به شدت شیفته مباحث شما شده بود و با ولعی وصف ناپذیر نوشته های شما را می خواند. می دانم که این موضوع برای بوزینگان باستان پرست چه سوزشی دارد ، اما حقیقت تلخ است. می گویند خیار هم حرف حق زد و ته اش تلخ شد! البته مرحوم بیات از ترس سگان درنده ای چون اردشیر خدادادیان زرتشتی ساواکی سوپر خسیس گرسنه و رضا شعبانی یا همون شعبون بی مخ یهودی زاده مسلمان نمای باستان پرست افراطی، هیچگاه جرات نمی کرد به صورت علنی سخنی از شما به میان آورد اما در میان دانشجویانش با اشتیاق از مباحث ایشان سخن می گفت. اما در مقابل شعبون بی مخ به خون شما تشنه بود و موقعی که از شما حرف می زد انگار درباره شوهر ننه اش سخن می گفت! چرا؟ چون یک یهودی است و اسم واقعی اش هارون وهومن است که تازه برملا کرده!
من توی اون چهار سالی که در دانشگاه شهید بهشتی لیسانس تاریخ خوندم، هر چه بخواهید از دکتر مصدق و بیات انسانیت دیدم و از شعبون بی مخ و خدادادیان سگی و حیوانیت و رذالت و پستی. معلوم بود که واقعا یهودی و نجس هستند چون هیچ انسانی تا آن اندازه حیوان نمی شود که مثل شعبون بی مخ موجب مرگ و در اصل قتل دکتر نوایی و دکتر مصدق شود. شعبون بی مخ در هرزگی و فاسد الاخلاقی هم نظیر نداشت به طوری که حتی زن خودش را هم با ازدواج رذالت بار دومش به کام مرگ فرستاد. فقط خاک بر سرش.
استاد پورپیرار خوب بود این را هم می نوشتید که این شعبونی در عمرش فقط یک کتاب نوشته که آن هم تاریخ ایران در عصر افشاریه و زندیه است و این یک کتاب را تا به حال توسط بیست ناشر و در حجم های و اندازه های مختلف به چاپ رسانده و این طوری صاحب درجه استادی در تاریخ شده است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

آقای یگانه. خدایش بیامرزد. کتاب مغشوشی داشت که باز هم به درد می خورد.

منصور چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 02:14 ب.ظ

سلام به استاد نازنین و تشکر از یادداشت اخیر.
استاد ما سر ناصرالدین شاه منتظر شماییم، قربونت یه خورده سریعتر!
در ضمن برای جناب نصر عزیز اصفهانی:
« «علما و محدثین ما هر حدیثی را می‌آورند می توانند از روی کتابهای رجال ثابت کنند که آن خبر مورد وثوق است یا صحیح است یا مورد اطمینان نیست. الآن ما احادیث کتابی را از هزار سال پیش از این مانند کتاب کافی که بزرگترین کتاب حدیث است بوسیله اشخاص مورد اطمینان و وثوق بطور مسلسل نقل می کنیم و احوال خود کافی نیز معلوم و مضبوط است««« پس اگر اخبار تاریخ را هم کسی نپذیرد حق ندارد اخبار چنین کتابی را نپذیرد.»»»» (آیت‌الله العظمی امام خمینی(ره)، کشف‌الاسرار ص.327)
در این کتاب حتی خدا هم اشتباه می کند و به ندانم کاری می افتد. به اندازه کافی بوی تعفن توراتی از این کتاب بلند است.

شمعون پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 03:03 ق.ظ

به کی باید گفت؟!
کتابی از قرآن بالاتر در اسلام نیست و همه معترفند که حدیثی که با قرآن زاویه پیدا کنه ( زاویه پیدا کردن رو تازه یاد گرفته ام!) بی ارزشه! اون وقت از همین احادیث زاویه دار زیر دست قرآن، برای اثبات تحریف قرآن استفاده می کنند که خود خداش منکر امکان تحریف و جعل و تقلیده! و بعضی ها هم می گن : نه بابا! این تن بمیره تحریف نشده!! من خودم شاهدم!
یا میگن: نمی خوام بگم تحریف شده! اصله ولی متاسفانه اصل اصل نیست!!
و وقتی خیلی مستاصل می شن: ترتیب سوره هاش فقط فرق فوکوله!
از این ساده تر فکر نکنم بشه که وقتی ارزش حدیث به قرآن وابسته است، نمی شه از اون جهت رد یا تایید قرآن استفاده کرد. یعنی چاقو می تونه دسته اش رو ببره؟!
و البته که هیچ یک از سنن نظیر نحوه نماز خواندن و روزه گرفتن و حتی طواف در کتب حدیث نیست و این کتاب ها بیشتر مباحث سنگین فلسفی دارند وگرنه مدرسین حوزه، پیش نیاز برای آنها قرار نمی دادند! باور کنید حتی نحوه ذبح هم آموزش داده نمی شه و والاترین مراجع هم آموزش ذبح شرعی رو به قصاب ها divert کرده اند. نمی دونم کسی باور می کنه؟!

ول کنین!

آقای شمعون. هرچه بازتر بنویسید باور کنندگان تان بیش تر خواهد شد، با این یادآوری که مذهب دین نیست. دین را در میان متن قران باید جست و مذهب را میان متون حدیث و روایت، که در صورت امکان هم والامقام ترین صاحب آن ها، به تایید مکرر قرآن، فقط بشری همانند دیگران و دون خداوندند. به این ترتیب تکلیف روشن است: مومن به دین ایمان آورده ای به یکتایی خداوند است و مومن به مذهب مومن به بشری همانند دیگران.

ضمنا آن کدها به هیچ درد نخورد.

ساده دل پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 01:12 ب.ظ

سلام بر شما


شاید هم استاد بیات را عمدی به دیار باقی فرستاده اند؟!

از جماعتی که هم صنفی هایشان را ترور میکنند(اقبال و ..) چه انتظاری میرود که بر دکتر بیات رحم کنند؟



*** پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 01:25 ب.ظ

استاد سلام- بابت ملاقات دیروز و حوصله ای که به خرج دادید با توجه به کسالتتان ممنون. لطف میکنید ایمیلتان را مرقوم بفرمایید تا مکاتبه ای خصوصی خدمتتان داشته باشم.

برای شما ای میل فرستادم تا آدرس را بردارید. ممنون از تعارف تان.

ساده دل پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 07:10 ب.ظ



صادرات امام زاده های جعلی به چین هم رسید!!!
http://www.qudsonline.ir/NSite/FullStory/News/?Id=15216

محمدرضا نیسی پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 08:35 ب.ظ

سلام‌علیکم استاد عزیز

الحمدلله که نصب یادداشت‌ها بعد از مدت‌ها ادامه یافته است و مباحث پربار وبلاگ بنیان‌اندیشی ادامه یافت است. در صفحه بنیان‌اندیشان در فیسبوک نیز بحث‌های مفید و قوی حول مباحث اسلام و شمشیر در جریان است که با حضور دوستان بسیار پر بار شده است

اخیرا دولت آقای دکتر محمود احمدی‌نژاد پروژه‌ تعطیلی روز شنبه را به جریان انداخته است و مشغول نظرسنجی از مدیران میانی و عملیاتی سازمان‌ها برای جابه‌جایی تعطیلی 5شنبه با شنبه است

جهود جمعه 29 مهر 1390 ساعت 01:00 ق.ظ

آخ بزنه و شنبه تعطیل بشه!
چه حالی می ده! دیگه راحت می ریم کنیسه! جای پارک هم پیدا میشه! خلوت! بدون آلودگی ها! مرخصی و تعطیلی و بهانه دیرکرد و غیره هم نیست دیگه!
جونمی جون!
دور سوم هم به احمدی نژاد رای میدیم!!

جهودها کد هم که می فرستند، لوگو نداره . نصب شد.

محمد اوجال جمعه 29 مهر 1390 ساعت 03:11 ب.ظ http://ghiasabadi.com/persian-fire-temple.html

(با تشکر از آقای ارسلان صرافی)
. . . .

پوزش بخاطر کتاب آتشکده‌های ایران

رضا مرادی غیاث آبادی

چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰

نگارنده قصد دارد در این نوشتار بابت اطلاعات نادرستی که پانزده سال پیش در کتاب «آتشکده‌های ایران» به خواننده داده است، پوزش بخواهد و آن اشتباه را جبران کند. هر چند این کتاب اکنون نایاب است و قصدی برای انتشار مجدد آن نیست، اما امیدوار است که کتابخانه‌ها و اشخاصی که این کتاب را در اختیار دارند، نسخه‌ای از این نوشته را ضمیمهٔ آن کنند. (چاپ کنید)

چاپ نخست کتاب آتشکده‌های ایران در سال ۱۳۷۵ و چاپ دوم آن در مجموعهٔ دایره‌المعارف عکس ایران در سال ۱۳۷۶ منتشر گردید. این کتاب به دوست و همراه عزیز و گرامی تاجیک، آقای رحمان رجبی (رحمان یزدانوویچ رجبوف) تقدیم شده بود و از ایشان نیز بابت این قصور پوزش می‌خواهم.

در این کتاب تعداد ۲۵ آتشکده ایران معرفی شده بودند و در زیرنویس عکس‌ها از عنوان «آتشکده» برای آنها استفاده شده بود. این در حالی است که هیچکدام آن آثار (حتی یکی از آنها)، آتشکده باستانی نبودند.

این اشتباه از آنجا ناشی شده بود که در تداول غلط و رایج تردید نکرده بودم و نسنجیده از پژوهشگران و نویسندگانی که عنوان آتشکده را به این بناها اطلاق می‌کردند، پیروی کرده بودم. در حالیکه باور کورکورانه از نظریه‌ها و ادعاهای موهوم، و بررسی نکردن دلایل و شواهد، برای هیچ پژوهشگری زیبنده نیست.

پس از آنکه به این نتیجه رسیدم که اطلاق عنوان آتشکده به این بناها نادرست است و هیچ شاهدی آنرا پشتیبانی نمی‌کند، پرسش دیگری مطرح شد و آن اینکه چرا و به چه دلیل چنین ادعایی تا این اندازه عمومیت یافته است؟ بخصوص با توجه به اینکه کمترین منابع مکتوب یا شواهد باستان‌شناختی مبنی بر چنین انتسابی از هیچکدام آن بناها بدست نیامده بود. پاسخ به این پرسش دشوار بود و نگارنده احتمال می‌داد که شاید کسی برای نخستین بار چنین فرضی را مطرح کرده و سپس دیگران به اعتبار او، آنقدر آن فرض را تکرار کرده‌اند تا از فرط تکرار شبیه به واقعیت شده است.

اما ادامه پیگیری‌ها و کنجکاوی‌ها، پرده از واقعیت‌های دیگری برداشت. آن واقعیت تلخ عبارت بود از مکتب‌سازی‌ها، هویت‌تراشی‌ها و القائات اردشیر ریپورتر- نماینده انجمن زرتشتیان هند و جاسوس و رئیس سرویس مخفی اطلاعات بریتانیا در ایران- در معرفی و نامگذاری هرگونه بنای ناشناخته با کارکرد نامعلوم تحت عنوان مجعول آتشکده. او همچنین ترتیبی داده بود تا با مشارکت پارسیان هند تعدادی آتشکده در تهران، یزد و کرمان ساخته شود و قدمت آنها با تبلیغات مستمر به عصرهای کهن منسوب گردد (برای آگاهی بیشتر بنگرید به: «اردشیر و شاپور ریپورتر، عاملان سلطه بریتانیا در ایران»).

اما این اشتباه در نهایت به نتیجه نیکویی رسید و آن چنین بود که دقت در سازه‌ها و شک و تردیدهای بعدی پیرامون آنها، مرا به سمت مطالعه مناسبات چارتاقی‌های ایران با تغییرات میل محور خورشید کشاند و به شناسایی سازه‌های خورشیدی و کاربری تقویمی چارتاقی‌های ایران منجر شد.

(...)

مجید جمعه 29 مهر 1390 ساعت 07:13 ب.ظ

چگونه می توان با آقای پورپیرا تماس گرفت ؟

آقای مجید. از راه همین باکس یا ای میل و یا تلفن 66492049.
info@karangbooks.com

سعید جمعه 29 مهر 1390 ساعت 08:18 ب.ظ

استاد عزیز طبق شماره بندی مجموعه یادداشتهای برآمدن مردم، این مطلب جدیدتان باید شماره ۴ باشد چون تا الان سه تا از مقدمه های برآمدن مردم را نوشته اید. لطفا تصحیح بفرمایید

آقای سعید. خوب شماره ۴ هم هست.

منصور جمعه 29 مهر 1390 ساعت 10:13 ب.ظ

۳۱ پیامبر مدفون در ایران مستند‌نگاری می‌شوند
http://rajanews.com/detail.asp?id=104051
دبیر ستاد بقاع متبرکه و گردشگری مذهبی از مستند‌نگاری 31 پیامبر مدفون در ایران خبر داد.
حجت‌الاسلام فخر‌الدین صابری در گفت‌‌وگو با خبرنگار جامعه فارس اظهار داشت: در حال حاضر اسامی 31 پیامبر مدفون در ایران جمع‌آوری شده است که پس از جمع‌آوری مستندات، اطلاعات آن‌ها به صورت کتاب منتشر خواهد شد.
وی در ادامه افزود: صحت و سقم وجود این پیامبران در ایران هنوز بدست نیامده است و مؤسسه ای به نام دایرة المعارف بقاع متبرکه در قم می‌تواند اطلاعات جمع‌آوری شده درباره این پیامبران را تأیید یا رد کند.
دبیر ستاد بقاع متبرکه و گردشگری مذهبی تأکید کرد: اظهار نظر درباره صحت و سقم اطلاعات مربوط به پیامبران در حوزه اطلاعات هر کسی نیست بلکه باید فرد، عالم به علم "انساب" باشد علمی که حتی در حوزه‌های علمیه هم تدریس نمی‌شود اما خوشبختانه مدیرعامل مؤسسه دایرةالمعارف بقاع متبرکه، متخصص این علم است و یافته‌های مربوط به این پیامبران نیازمند تأیید ایشان است.
حجت‌الاسلام صابری گفت: طی نامه‌ای به مسئولان سازمان میراث‌فرهنگی موضوع تهیه اسناد و اطلاعات پیامبران مدفون در ایران را اطلاع‌رسانی و از آن‌ها درخواست بودجه کرده‌ایم.
وی در ادامه افزود: اطلاعات مستند پیامبران مدفون در ایران در نهایت به صورت یک کتاب منتشر خواهد شد.
به گزارش خبرگزاری فارس طبق اطلاعاتی که هنوز مستند نیست از مجموع ۱۲۴ هزار پیامبر حدود ۳۱ پیامبر در ایران دفن شده‌اند که تعدادی از آن‌ها شامل "سیم و لام" در سمنان، "خالد بن سنان عبسی" در گلستان، "یوشع" در اصفهان، "حیقوق" در تویسرکان، "حجی" در همدان، "مردخای" در همدان، "قیدار" در زنجان، "اشموئیل" در ساوه، "دانیال نبی" در خوزستان، "شعیب نبی" در خوزستان، "باحزقیل" در دزفول، "خضر و الیاس" در جزیره هرمز!!!، "روبین" در میامی، "جرجیس" در شوشتر، "یونس" در گناباد، "یعقوب" در گرگان، "ابراهیم خلیل" در سوسنگرد، "اسحاق و اسماعیل" در جاده دزفول، "صالح پیامبر" در شوشتر، "ایوب" در بجنورد، "خضر" در همدان و... است.

محمد اوجال شنبه 30 مهر 1390 ساعت 02:55 ق.ظ http://bonyanandish.blogsky.com/

با سلام

به اطلاع دوستان و دشمنان می رساند:
نسخه PDF جلد پنجم مجموعه عظیم "تاملی در بنیان تاریخ ایران" در وبلاگ "بنیان ایشان" (به آدرس ذیل) نصب گردید.

قابل ذکر است، زحمت اسکن این نسخه از سوی برادر عزیز جناب آقای مسعود سنجری کشیده شده است.

راه میانبر شنبه 30 مهر 1390 ساعت 08:26 ق.ظ

سلام بر دوستان

تازه فهمیدیم که راه دیگری برای رسیدن به بهشت و رضایت خدا برای دوستان مذهب رسمی بوده که زیاد قران رو جدی نمیگرفتند.
میگن این راه مستقیم به خدا وصل میشه و تکرار اون برای ۴ بار میتونه طرف رو با رسول ا... هم مرتبه کنه. نمیدونم برای بار پنجم رتبه شخص که از رسول خدا بیشتر میشه کجا باید بره؟

البته جاعل یادش رفته یه بار دیگه گفته سه بار متعه قدرت رساندن شخص به رتبه پیامبر رو داره.
مقایسه کنید:
۱-پیامبر اکرم (ص) فرمودند: هر کس یک بار در زندگی خود متعه کند، درجه اش به مانند درجة امام حسن مجتبی علیه السلام خواهد بود و هر کس دوبار متعه کند، درجه اش به مانند امام حسین سید الشهداء‌علیه السلام خواهد بود و هر کس سه بار این کار را انجام دهد، به درجة امام علی مرتضی علیه السلام نائل می آید و هر کس چهار بار متعه بگیرد، درجه اش همانند من خواهد بود.لئالی الاخبار ج 3 ص 243

۲- پیامبر اعظم (ص)فرمودند:هر که یک بار متعه کند ،ایمن شود از خشم خدای تعالی و هر که دو بار متعه کند ،با نیکوکاران محشور شود وهر که سه بار متعه کند،در درجه روضه جنان، با من خواهد بود.

راستی:
چرا زحمت راه کعبه؟ با یک بوسه ثواب حج رو می برید:
هنگامی که یکی از آنان دیگری را می‌بوسد، خداوند برای هر بوسه، ثواب یک حج و عمره را می دهد.
این هم کل حدیث:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: دو نفری که ازدواج موقت می نمایند هنگامی که با هم صحبت می کنند، کلام آن ها تسبیح خداوند است و هنگامی که دست همدیگر را گرفتند، گناهانشان از میان انگشتانشان فرو می ریزد. هنگامی که یکی از آنان دیگری را می‌بوسد، خداوند برای هر بوسه، ثواب یک حج و عمره را می دهد و هنگامی که ازهم جدا می‌شوند خداوند برای هر دوی آنان به هر لذت و شهوتی که برده اند، حسنه ای به بزرگی کوههای بسیار بلند در نامه عملشان می نویسد و هنگامی که بلند شده و غسل کردند، خداوند گناهان آنان را می بخشد و آبی بر مویی از موهایشان مرور نمی کند، مگر اینکه خداوند برای هریک از آن ها ده ثواب نوشته و ده گناه محو کرده و ده درجه بالا می برد. پس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: و برای هر کسی که پیوند بین آنها را ایجاد کرده باشد همین ثواب‌ها خواهد بود. و در ادامه فرمودند یک درهم (خرج برای) متعه ،از هزار درهمی که درراه خدا خرج شود برتراست به خدا سوگند که متعه برتر است و آن چیزی است که قرآن دربارة آن سخن گفته و سنت بر آن جاری شده است. لئالی الاخبار ج 1 ص 244 .

نمونه روایات متعدد اثبات ثواب بسیار زیاد صیغه رو میتونید اینجاها ببینید:
http://rabete.net/1390/04/07/post-21/
http://mahditabib.blogfa.com/post-72.aspx

حالا نیاید بگید بابا اینا خبر واحد بوده و ما که منظورمون یه چیز دیگه بوده و غفلت کرده و ...


راستی اینم از خاطرات یک فرد مذهبی که بدون همخوابگی تونسته سنت رسول ا... !!!!!!؟ رو به جا بیاره: آورین آورین
===============================
به نام الله

و درود بر رسول الله و به امید ظهور بقیه الله

من اولین بار به این طریق متعه کردم:

تو یک کتاب خوانده بودم که حداقل سه بار متعه کردن توی زندگی خیلی خیلی ثواب داره و زنده کردن سنت رسول الله است .

دختر خالم آدم مذهبی بود. روی اون حدیث که نوشته بود سه بار متعه کردن با ماژیک خط کشیدم؛ لای اون صفحه کتاب هم یک کاغذ گذاشتم تا جلب توجه کنه. کتاب را به او دادم تا بخونه. عنوان کتاب ازدواج موقت بود. اول عنوان کتاب را که دید یک کم اخم کرد و گفت باشه یک نگاهی بهش میندازم . هفته بعد که دیدمش بهش گفتم اون کتاب را که خواندی . گفت آره . گفتم حدیثی که روش ماژیک کشیده بودم ... صحبتم را قطع کرد و گفت آره اون هم خواندم .

گفتم حاضری با هم ثواب کنیم؟

گفت چی؟

فکر کردم خیلی قاطی کرده و عصبانی شده ولی بازم گفتم :

حاضری با هم ثواب کنیم؟

گفتش اگه باکره بمونم حاضرم به شرطی که موضوع پیش خودمون بمونه . فکر می کنم آدم قابل اعتمادی باشی.

منم گفتم قبوله ولی از نظر شرعی باید پدرت اجازه بده. در ثانی من نمیخوام با هم همخوابگی کنیم فقط خواندن صیغه بسه .

اون دیگه روش نشد از همخوابگی صحبت کنه و قبول کرد. خیلی خوشحال بودم. جلوی پدرش، سه بار صیغه را خواندیم هر بار با مهریه بسیار کم و خواندن یک دعای امام زمان و یک دقیقه مدت.

در عرض پنج دقیقه تونستم سه بار متعه کنم و سنت رسول الله را زنده کنم واقعا خوشحال بودم و هستم. البته بعداً با مدت بیشتری با هم ازدواج موقت نمودیم.
http://www.bahaneh.net/hall/topic_show.php?t=2664

رامین.ص شنبه 30 مهر 1390 ساعت 09:06 ق.ظ

با سلام:
از آنجایی که نوشته های استاد بر پایه راستی و صداقت استوار گردیده و باطل کننده دروغ و نیرنگ و فریبکاری است از دوستان هم تقاضا داریم بر همین اساس عمل کنند.آقای یگانه در کامنت 27 مهر مدعی شده در دانشگاه بهشتی 4سال درس تاریخ خوانده و مدعی شده آقای شعبانی و هارون وهومن یکی هستند در صورتیکه به این مطالب برخورد کرده ام که امید وارم آقای یگانه در این مورد بتوانند کمکی بکنند:
دکتر رضا شعبانی:متولد 1317 روستای صمغ اباد طالقان -استاد دانشگاه بهشتی و محقق در زمینه سلسله افشاریه و زندیه.
هارون و هومن:متولد1345 اندیمشک-مصحح کتابهای سفر ناصر الدین شاه به مازندران-سفر نامه های خطی فارسی-البته یک کتاب هم در مورد زندگی و مقالات آقای دکتر رضا شعبانی دارد که انتشارات پانیذ در سال 1384 آن را منتشر کرده است.باتشکر.

نصراصفهانی شنبه 30 مهر 1390 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام جناب مهران وودیگران خسته نباشید . دوست گرامی اقای مهران : اگرمسئله از منظر شما حل شده است و«شیعه وعلمای خدمتگذارشیعه» را متهم بی چون چرا فرض کردید وبراساس گفته هاوشنیدها خودرا مستدل می دانید چه را بخاطر جوا ب ناقص مخالفتان ناراحت هستید؟
شما می گوییددر کتب اربعه ما در کتاب اصول کافی و تهذیب روایات دال بر تحریف هست. اما ما شیعه معتقدیم در کتاب کافی روایات صحیح و روایات ضعیفة، هم روایات صحیح دارد و هم ضعیف فقهای ما به تمام روایات کافی عمل نمی کنند و هر فقیهی که می خواهد از کافی یا تهذیبین استنباط کند حکمی را بررسی سندی می کند؛ اگر سند صحیح بود، عمل می کند واگر روایات کافی معتبر است،‌ معنایش این نیست که همه اش صحیح است. یعنی شأنیت برای استنباط احکام شرعی دارد. بعضی از کتاب ها هستند که شأنیت ندارند؛ مثل فقه الرضا (ع) که معلوم نیست این کتاب برای چه کسی است؟

دوما تمام این گفتها خوب درسایتهای اهل سنت وجماعت تکرارشده است وبارها شنیدیم وچنانکه کتابهای ازاین دست در ایران منتشرشده است ومابقی هم که بصورت مقالات وشبکه های ماهواره ای پخش می گردد . امثال استاد سجودی ودکتر عثمان بن محمد خمیس که یقینا دوستانی هستند ورامی شناسند ازشبهه پردازان این وادی هستند .
کلمه «مصحف » بیشتر به معناى «قرآن» به کار میرود اما در لغت به معناى مجموعه برگه‏ هایى است که میان دو جلد، جمع آورى شده است و امروزه «کتاب» خوانده مى‏شود. منظور از «مصحف فاطمه» کتاب آن حضرت است که در بعضى از روایات اهل سنت نیز به آن اشاره شده است
پس اینکه گفته میشود شیعه به قرآن مخصوصی منسوب به حضرت زهرا قائل است ناشی از عدم رجوع به روایات شیعه و نیز عدم دقّت در معناى مصحف ریشه دارند


فرمودید ((اصولا چگونه است که یک فرد بیسواد بیابانگرد ۱۴۰۰ سال پیش اسلام را درک کرده و {کنتم خیر امه اخرجت لناس} میشود در حالی که امروز باید برای فهم تنها متن اصلی اسلام به نام قران میگویند که کار شما نیست و هزار نکته باریکتر از مو در یک نقطه حرف ب بسمله خوابیده و ...... ))
درباره مفهوم امی که از ماده ام بمعنی مادر یا امت به معنی جمعیت گرفته شده است ‏جمعی آنرا به معنی درس نخوانده می‏دانند ، یعنی به همان حالتی که از مادر متولد شده باقی مانده و مکتب ‏استادی را ندیده است.

قرآن نیز صریحا در آیه 48 سوره عنکبوت درباره وضع پیامبر (ص) قبل از بعثت می‏گوید:پیش از این نه کتابی می‏خواندی و نه با دست خود چیزی می‏نوشتی تا موجب تردید دشمنانی که می‏خواهند سخنان ترا ابطال کنند گردد .
ولی باید به این نکته توجه داشت که از نظرعقلی و منطق درس نخواندن غیر از بی‏سواد بودن است و کسانی که کلمه امی را به معنی بی‏سواد تفسیر می‏کنندگویا توجه به این تفاوت ندارند.

لذا هیچ مانعی ندارد که پیامبر (صلی) به تعلیم الهی ، خواندن - یا - خواندن و نوشتن را بداند ، بی آنکه نزد انسانی فرا گرفته باشد زیرا چنین اطلاعی بدون تردید از کمالات انسانی است و مکمل مقام نبوت است .

لرد کرومر در نسک دو جلدی «مصر مدرن» می نویسد
«اگر ما محمد را از همان دیدگاهی که چهره های بزرگ تاریخی را می نگریم ببینیم به راحتی به این باور خواهیم رسید که او بزرگترین نابغة طول تاریخ بشر بوده است»

بارتلمی هیلر
محمد (ص) از همه اعراب با هوش تر بوده و در دین داری از همه کس محکم تر و نسبت به مردم مهربان تر بوده است ، و به واسطه همین برتری بود که بدان قدرت و عظمت فوق العاده دسید ، ما این دین برزگی که او آورد و مردم را بدان دعوت کرد را ، برای پیروانش یکی از نعمتهای بزرگ خداوندی می شماریم . ( تمدن اسلام و عرب ، ص 129 ، 130)

لامارتین مورخ مشهور می گوید:
« اگر بزرگی هدف، کم بودن ابزار و رسیدن به نتایج شگفت انگیز، سه محور سنجش هوش بشری باشد، چه کسی ادعای مقایسه بزرگ مردان تاریخ کنونی را با «محمد» دارد؟ نام آورترین مردمان فقط ارتش، قوانین و فرمانروایی ها را ایجاد کرده اند. اگر نگوییم آنچه بنیاد نهاده اند، چیزی نیست، باید گفت: چیزی بیشتر از قدرت مادی که غالباً در چشم به هم زدنی فرو می پاشد، ایجاد نکرده اند»


لئو تولستوی: شکی نیست که محمد از مردان بزرگ و مصلحانی است که به حقیقت خدمت بزرگی به بشر کرده است.واشنگتن ایرونیگ: او سریع الانتقال و دارای حافظه قوی، دیدی بلند و استعدادی سرشار بود.
------------------

دوست گرامی در حدیث ثقیلن: دو چیز گران بها را در میان شما گذاشته‌ام اگر به آن چنگ بزنید هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد و آن دو چیز کتاب خدا و عترت من می‌باشد.وحدیث أنا مدینة العلم و علی بابها». «من شهر علمم و علی دروازه آن است.این حدیث به تنهایی برای تشخیص اسوه‌ای که باید از پیامبر پیروی شود کافی است، چون عالم از جاهل برای اطاعت سزاوارتر است و شایسته‌تر است..


امادرموردکتاب مرحوم طبرسی وادعاهای پیرامون تحریف قران فرمودید وهمه رامنتسب به شیعه کردید باید گفت عالم سنی مصری کتاب "الفرقان فی تحریف القرآن " را 400 سال قبل از کتاب "فصل الخطاب "نوشته وبعید نیست که این عالم شیعی بسیاری از مطالب کتاب خود را از او نگرفته باشد .

علاوه بر این جالب این است که بعضی از آیاتی را که این عالم شیعی آورده ودر آنها نام علی (ع) آمده علمای اهل سنت هم نقل کرده اند
ازنظر تشیع وما اعتقادبه تحریف قرآن، یک اعتقاد خرافی و حماقت است.
گویند از علمای شما کتابی مخصوص در رابطه با اثبات تحریف قرآن نوشته شده. البته این را هم بدانید که کتاب فصل الخطاب مرحوم نوری، تقریبا دو قرن قبل نوشته شد و علمای شیعه، ردود متعددی بر این کتاب نوشتند و حتی در سامرا و بعضی شهرهای عراق، بعضی از بزرگان و شیعیان، اعلام عزای عمومی کردند؛ که چرا همچنین کتابی نوشته شد؛ ‌یعنی یک قیامتی علیه مرحوم نوری بپا شد. بعدا ردیه بر کتاب او نوشته شد و مرحوم نوری گفت که من راضی نیستم که کسی کتاب مرا بدون این کتاب ردیه مطالعه کند.

در قرن حاضر فردی به نام محمد الخطیب از علمای دانشگاه الأزهر مصر، کتابی نوشت به نام الفرقان فی تحریف القرآن ، در زمانی که آقای شلتوت، مفتی أعظم مصر زنده بود، مانع شد از چاپ این کتاب، و بعد از او این کتاب چاپ شد. الآن در کتابخانه موسسه امام صادق (ع) آیت الله سبحانی، نمونه ای از این کتاب موجود است.

امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) می گوید:

اعتقاد به تحریف قرآن، ‌یک اعتقاد غیر معقولانه است؛ کسی که عقل و فکر داشته باشد، ‌معتقد به تحریف قرآن نمی شود.

و روایاتی هم که درکتب شیعه در این زمینه بود، ضعیف یا جعلی هستند و یا بعضی روایاتی داریم که ناظر به تحریف قرآن نیست؛ تأویل و تفسیر قرآن است؛ همانطور که آنها هم از این روایات دارند.
شما و بزرگانی از شمامی گویندمثل مرحوم نوری که کتابی دارد به نام فصل الخطاب و ایشان در آنجا ثابت کرده تحریف قرآن را. . ما هم سؤال می کنیم از علمای بزرگ عرب مصری مثل عبدالوهاب شعرانی متوفای 973، ایشان در کتاب الکبریت الأحمر در حاشیه الیواقیت و الجواهر آمده می گوید:

«و لولا ما یسبق للقلوب الضعیفة و وضع الحکمة فی غیر أهلها، لبینت جمیع ما سقط من مصحف عثمان.

اگر واقعا من احساس می کردم برخی از قلب های ضعیف مسلمان ها لغزش پیدا نمی کند و اینها در عقیده شان متزلزل نمی شوند، بیان می کردم آن آیاتی را که از مصحف عثمان ساقط شده
الکبریت الأحمر، ص143»
آقای شعرانی از علمای بزرگ أهل سنت می گوید:

آیات زیادی جزو قرآن بود، ولی در قرآن عثمان وجود ندارد

یحیی شنبه 30 مهر 1390 ساعت 12:39 ب.ظ http://jelodari.blogfa.com

سلام بر استاد گرامی
مدت ها بود که موفق به عرض ارادت به محضر جنابعالی نبودم ، اینک توفیق حاصل شد که سلامی گرم به حضورتان داشته باشم.
در کامنت های بالا صحبت از نظام پارلمانی به میان آمد ، به عقیده اینجانب راه حل خوبی برای نوشوندگی نظام می باشد. متاسفانه رؤسای جمهور در این نظام هزینه های زیادی به مردم وارد می کنند
موفق باشید

khalil شنبه 30 مهر 1390 ساعت 02:11 ب.ظ

آقای منصور بیشتر مسؤلان این کشور متخصص علم و عالم به علم "انساب" هستند.اگر این عالم بزرگ ما 124000 پیامبر را تآیید می کند باید در نظر گرفت خداوند برای تربیت و اصلاح بندگانش در هر محله و پس کوچه ای یک پیامبر ارسال کرده باشد.
و جدا از این قضیه عالمان باید دنبال علت پیدایش این همه لطیفه و جکهای بامزه در خور خودشان را ریشه یابی کنند.
و از کی ابراهیم خلیل الله ساکن سوسنگرد و این مردخای یهودی وارد سلسله پیامبران شده؟؟!!

مهران شنبه 30 مهر 1390 ساعت 04:09 ب.ظ

جناب نصر

سلام علیکم

خدا را شکر که شیعه در قرن حاضر حاضر به اقرار به عدم تحریف قران شده است و تحریف قران را منکر است.

امیدوارم که بقیه نیز چون شما تقیه نکرده و در عمل به توصیه های قران نظیر توحید و اعتقاد به نبوت و معاد نیز مومن شوند.
ان شاءا....

یگانه شنبه 30 مهر 1390 ساعت 05:18 ب.ظ

اقای رامین. ص اگر کمی با دقت بیشتر نوشته این بنده را میخواندید متوجه می شدید که من نگفتم هارون وهومن با رضا شعبانی یکی هستند، بلکه اشاره کردم اسم یهودی واقعی رضا شعبانی همان هارون وهومن است. حال اگر صد نفر دیگر هم این اسم هارون وهومن را داشته باشند، ربطی به ادعایی که من کردم ندارد. منبع این ادعا هم دانسته های نزدیکان شعبون بی مخ است و بنده فعلا سندی برای اثباتش ندارم، هرچند که قضیه برای خودم مسلم است.

طالب حقیقت شنبه 30 مهر 1390 ساعت 09:17 ب.ظ

آقای محمد اوجال، آقای مسعود سنجری و دیگران. به نوبه خود از زحمات شما در انجام کار بزرگ تهیه نسخه پی دی اف کتابها، تشکر می کنم.

توفیق شما و دیگر دوستان را در ادامه انجام این امور ارزشمند آرزومندم.

موفق باشید.

منصور شنبه 30 مهر 1390 ساعت 10:23 ب.ظ

آقای خلیل
خوشمزگی قضیه به اینه که جناب خضر که تا حالا زنده بود و قرار بود با حضرت مهدی ظهور کنه براش دو تا قبر پیدا شده یکی تو همدان و یکی تو جزیره هرمز!!!
تازه علم انساب هم هیچ کس نمی دونه جز همون کسی که اون موسسه رو برای دایر کردن 31 امامزاده نوع پیغمبری دایر کرده است. از همین حالا باید خودمون رو برای 124 هزار امامزاده ورژن پیغمبری آماده کنیم. این چیز تازه‌ای نیست.
آرتورهاردینگ در سفرنامه خود می‌نویسد:
«اندکی پس از ورود به داخل مرز خراسان در شهر نیشابور توقف کردیم، زیرا هیئت مدیره انجمن عمر خیام در لندن از من درخواست کرده بود وضع کنونی قبر شاعر بزرگ ایرانی را از نزدیک بررسی کنم و گزارشی درباره آن به انجمن بدهم، هنگام دیدار از آرامگاه خیام متوجه شدم مدفن این شاعر بزرگ در وضعی مخروبه قرار دارد و معلوم است که مدتی زیاد توجه کافی به تعمیرات آن نشده است. از این موضوع زیاد متعجب نشدم، زیرا این فیلسوف و شاعر نامی در چشم هموطنانش آن اندازه احترام و اهمیت ندارد که در چشم دوستداران و تحسین کنندگان بیگانه اش. در کشور خود من (انگلستان) عمر خیام به علت ترجمة درخشانی که ادوارد فیتز جرالد از رباعیهای وی به عمل آورده شهرتی جاوید یافته است. قبر شاعر بزرگ در آرامگاهی قرار داشت که نه می‌شد آن را مسجد حساب کرد و نه بقعه و جایگاه مقدس مذهبی که لااقل از این حییث مورد توجه و حفاظت مردم نیشابور قرار گیرد. در دیدار از این قبر، متوجه دسته‌گلی شدم با برگهای زرد و خشکیده که بیگمان از طرف اروپاییانی که پیش از ما از نیشابور گذشته و قبر شاعر بزرگ را زیارت کرده بودند بر روی مزارش گذاشته شده بود. ولی هیچ کدام از ساکنان محلی، که با آنها صحبت کردم، اطلاع ویژه‌ای درباره عمر خیام نداشت که شنیدنش برای یک مشتاق خارجی غنیمت باشد.»(سفرنامه سرآرتور هاردینگ ص.141)
حال به نقاشی که می گویند ویلیام سیمپسون بیست سال قبل از هاردینگ در 1884 از آرامگاه خیام کشیده است توجه کنید:
https://secure.wikimedia.org/wikipedia/fa/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Khayyam_tomb_in_1884.jpg
و این هم نقاشی که می گویند جی همبیج شش سال بعد از هاردینگ در 1911 کشیده است:
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/9/99/At_the_Tomb_of_Omar_Khayyam_-_by_Jay_Hambidge.jpg
عجیب است در عصری که هنر عکاسی در ایران حداقل در دستگاه حکومتی فعال بوده است علیرغم تاکید آرتورهاردینگ بر موقعیت ممتاز عمر خیام در انگلیس حتی خودشان از آن آرامگاه مخروبه عکسی نگرفته¬اند.
حال به شرح فعلی این آرامگاه توجه کنید از آدرس زیر که 54 سال پس از آرتور هاردینگ هوشنگ سیحون ساخته است.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%85%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D9%85
آرامگاه یا بنای یادبود عمر خیام نیشابوری بنایی است برای یادبود و بزرگداشت عمر خیام، که بر روی مدفن وی قرار دارد. از نقاط دیدنی و گردشگری شهر نیشابور و استان خراسان رضوی است که همه ساله مورد بازدید شمار زیادی از گردشگران داخلی و خارجی و دوستداران این شاعر، ریاضی‌دان و ستاره‌شناس بزرگ قرار می‌گیرد.
آرامگاه کنونی عمرخیام در شهر نیشابور، در باغی که مقبرهٔ امامزاده محروق، از نوادگان سجاد (امام چهارم شیعیان) در آن واقع است، قرار گرفته‌[۱]؛ این باغ در زمان حیات خیام در محله شادیاخ نیشابور بوده و آرامگاه او اکنون همان جایی است که به قول نظامی عروضی هر بهار در آن گل‌افشانی می‌شده است.
آرامگاه یا بنای یادبود خیام از ساختمان‌های شاخص طراحی شده در ایران است که تلفیقی موفق از عناصر سنتی و مدرن را به نمایش گذاشته است. طراح و معمار این آرامگاه و محوطه پیرامونی آن مهندس هوشنگ سیحون بوده‌است.
هوشنگ سیحون خود در باره این بنا می‌گویند: آرامگاه خیام در باغ امامزاده محروق نیشابور قرار داشت اولین کاری که باید انجام می‌دادم این بود که به گونه‌ای طراحی کنم که آرامگاه خیام و امامزاده محروق تداخل پیدا نکنند به همین منظور من برای باغ محوری عرضی تعریف کردم تا آرامگاه را که در گوشه شمال شرقی باغ قرار داشت از امامزاده جدا کنم. از طرفی دیگر در چهار مقاله عروضی گفتاری از خیام آمده مبنی‌بر اینکه ایشان گفته‌اند که: من آرزو دارم مزارم در جایی باشد که در بهاران برگ گل روی مزارم بریزد. بنابراین من مکانی در باغ را که اختلاف ارتفاع سه متری نسبت به درختان زردآلوی باغ داشت انتخاب کردم چون این مکان سه متر پائین‌تر قرار دارد فصل بهار شکوفه‌های زردآلو روی مزار می‌ریزد.
کدامیک را باور کنیم، آرتورهاردینگ، نقاشی اولی، نقاش دومی، شرح فعلی یا ........اصلا خود خیام را.
خلاصه دوست گرامی خواستم بگویم که پروسه ساخت آرامگاه برای پیغمبران درست مانند ساخت آرامگاه¬های فعلی برای گله¬ای دانشمند و شاعر و امامزاده است که ابتدا برای آنها در کتابخانه¬ها و دانشگاههای هند یا اروپا هویت می¬سازند کتاب می¬نویسند، کتاب آنها را ترجمه می¬کنند و سپس قبرآنها را بصورتی بی هویت بر زمین می¬نگارند و در آخر امثال هوشنگ سیحون را مامور مقبره سازی بصورت مدرن و به اصطلاح بازسازی قبر آنها می کنند. این آخری ظاهرا ید طولایی در مقبره سازی داشته است از برای خیام، کمال الملک، بوعلی سینا، نادرشاه افشار، کلنل محمدتقی خان پسیان و ده‌ها مقبره و آرامگاه دیگر. هویت این شخص را خود با خواندن شرح خانوادگی او بهتر خواهید شناخت.
او در کتاب «نگاهی به ایران» در مورد بنای آرامگاه نادر شاه افشار می‌نویسد: ماده اصلی ساختمان از سنگ خارای منطقه کوهسنگی مشهد، مشهور به سنگ هر کاره‌است، این سنگ یکی از مقاوم‌ترین سنگ هایِی ست که در ایران وجود دارد، او دلیل این انتخاب را اشاره به صلابت و عظمت نادر شاه افشار می‌داند». او در ادامه می‌نویسد: «شکل کلی و مقبرهٔ نادر به شکل ««شش ضلعی متناسبی ست »»که، شکلِ سیاه جادرهایی را تداعی می‌کند، دلیل این امر همین نکته‌است که نادر به جای کاخ در زیر چادر زندگی می‌کرد.
شرح استاد نازنین بر این مطالب واقعا جذاب خواهد بود. انسان را به وجد می آورد شرح هایی که مثلا بر شاهنامه نگاشته اند.

منصور شنبه 30 مهر 1390 ساعت 10:25 ب.ظ

آقای خلیل
خوشمزگی قضیه به اینه که جناب خضر که تا حالا زنده بود و قرار بود با حضرت مهدی ظهور کنه براش دو تا قبر پیدا شده یکی تو همدان و یکی تو جزیره هرمز!!!
تازه علم انساب هم هیچ کس نمی دونه جز همون کسی که اون موسسه رو برای دایر کردن 31 امامزاده نوع پیغمبری دایر کرده است. از همین حالا باید خودمون رو برای 124 هزار امامزاده ورژن پیغمبری آماده کنیم. این چیز تازه‌ای نیست.
آرتورهاردینگ در سفرنامه خود می‌نویسد:
«اندکی پس از ورود به داخل مرز خراسان در شهر نیشابور توقف کردیم، زیرا هیئت مدیره انجمن عمر خیام در لندن از من درخواست کرده بود وضع کنونی قبر شاعر بزرگ ایرانی را از نزدیک بررسی کنم و گزارشی درباره آن به انجمن بدهم، هنگام دیدار از آرامگاه خیام متوجه شدم مدفن این شاعر بزرگ در وضعی مخروبه قرار دارد و معلوم است که مدتی زیاد توجه کافی به تعمیرات آن نشده است. از این موضوع زیاد متعجب نشدم، زیرا این فیلسوف و شاعر نامی در چشم هموطنانش آن اندازه احترام و اهمیت ندارد که در چشم دوستداران و تحسین کنندگان بیگانه اش. در کشور خود من (انگلستان) عمر خیام به علت ترجمة درخشانی که ادوارد فیتز جرالد از رباعیهای وی به عمل آورده شهرتی جاوید یافته است. قبر شاعر بزرگ در آرامگاهی قرار داشت که نه می‌شد آن را مسجد حساب کرد و نه بقعه و جایگاه مقدس مذهبی که لااقل از این حییث مورد توجه و حفاظت مردم نیشابور قرار گیرد. در دیدار از این قبر، متوجه دسته‌گلی شدم با برگهای زرد و خشکیده که بیگمان از طرف اروپاییانی که پیش از ما از نیشابور گذشته و قبر شاعر بزرگ را زیارت کرده بودند بر روی مزارش گذاشته شده بود. ولی هیچ کدام از ساکنان محلی، که با آنها صحبت کردم، اطلاع ویژه‌ای درباره عمر خیام نداشت که شنیدنش برای یک مشتاق خارجی غنیمت باشد.»(سفرنامه سرآرتور هاردینگ ص.141)
حال به نقاشی که می گویند ویلیام سیمپسون بیست سال قبل از هاردینگ در 1884 از آرامگاه خیام کشیده است توجه کنید:
https://secure.wikimedia.org/wikipedia/fa/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Khayyam_tomb_in_1884.jpg
و این هم نقاشی که می گویند جی همبیج شش سال بعد از هاردینگ در 1911 کشیده است:
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/9/99/At_the_Tomb_of_Omar_Khayyam_-_by_Jay_Hambidge.jpg
عجیب است در عصری که هنر عکاسی در ایران حداقل در دستگاه حکومتی فعال بوده است علیرغم تاکید آرتورهاردینگ بر موقعیت ممتاز عمر خیام در انگلیس حتی خودشان از آن آرامگاه مخروبه عکسی نگرفته¬اند.
حال به شرح فعلی این آرامگاه توجه کنید از آدرس زیر که 54 سال پس از آرتور هاردینگ هوشنگ سیحون ساخته است.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%85%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D9%85
آرامگاه یا بنای یادبود عمر خیام نیشابوری بنایی است برای یادبود و بزرگداشت عمر خیام، که بر روی مدفن وی قرار دارد. از نقاط دیدنی و گردشگری شهر نیشابور و استان خراسان رضوی است که همه ساله مورد بازدید شمار زیادی از گردشگران داخلی و خارجی و دوستداران این شاعر، ریاضی‌دان و ستاره‌شناس بزرگ قرار می‌گیرد.
آرامگاه کنونی عمرخیام در شهر نیشابور، در باغی که مقبرهٔ امامزاده محروق، از نوادگان سجاد (امام چهارم شیعیان) در آن واقع است، قرار گرفته‌[۱]؛ این باغ در زمان حیات خیام در محله شادیاخ نیشابور بوده و آرامگاه او اکنون همان جایی است که به قول نظامی عروضی هر بهار در آن گل‌افشانی می‌شده است.
آرامگاه یا بنای یادبود خیام از ساختمان‌های شاخص طراحی شده در ایران است که تلفیقی موفق از عناصر سنتی و مدرن را به نمایش گذاشته است. طراح و معمار این آرامگاه و محوطه پیرامونی آن مهندس هوشنگ سیحون بوده‌است.
هوشنگ سیحون خود در باره این بنا می‌گویند: آرامگاه خیام در باغ امامزاده محروق نیشابور قرار داشت اولین کاری که باید انجام می‌دادم این بود که به گونه‌ای طراحی کنم که آرامگاه خیام و امامزاده محروق تداخل پیدا نکنند به همین منظور من برای باغ محوری عرضی تعریف کردم تا آرامگاه را که در گوشه شمال شرقی باغ قرار داشت از امامزاده جدا کنم. از طرفی دیگر در چهار مقاله عروضی گفتاری از خیام آمده مبنی‌بر اینکه ایشان گفته‌اند که: من آرزو دارم مزارم در جایی باشد که در بهاران برگ گل روی مزارم بریزد. بنابراین من مکانی در باغ را که اختلاف ارتفاع سه متری نسبت به درختان زردآلوی باغ داشت انتخاب کردم چون این مکان سه متر پائین‌تر قرار دارد فصل بهار شکوفه‌های زردآلو روی مزار می‌ریزد.
کدامیک را باور کنیم، آرتورهاردینگ، نقاشی اولی، نقاش دومی، شرح فعلی یا ........اصلا خود خیام را.
خلاصه دوست گرامی خواستم بگویم که پروسه ساخت آرامگاه برای پیغمبران درست مانند ساخت آرامگاه¬های فعلی برای گله¬ای دانشمند و شاعر و امامزاده است که ابتدا برای آنها در کتابخانه¬ها و دانشگاههای هند یا اروپا هویت می¬سازند کتاب می¬نویسند، کتاب آنها را ترجمه می¬کنند و سپس قبرآنها را بصورتی بی هویت بر زمین می¬نگارند و در آخر امثال هوشنگ سیحون را مامور مقبره سازی بصورت مدرن و به اصطلاح بازسازی قبر آنها می کنند. این آخری ظاهرا ید طولایی در مقبره سازی داشته است از برای خیام، کمال الملک، بوعلی سینا، نادرشاه افشار، کلنل محمدتقی خان پسیان و ده‌ها مقبره و آرامگاه دیگر. هویت این شخص را خود با خواندن شرح خانوادگی او بهتر خواهید شناخت.
او در کتاب «نگاهی به ایران» در مورد بنای آرامگاه نادر شاه افشار می‌نویسد: ماده اصلی ساختمان از سنگ خارای منطقه کوهسنگی مشهد، مشهور به سنگ هر کاره‌است، این سنگ یکی از مقاوم‌ترین سنگ هایِی ست که در ایران وجود دارد، او دلیل این انتخاب را اشاره به صلابت و عظمت نادر شاه افشار می‌داند». او در ادامه می‌نویسد: «شکل کلی و مقبرهٔ نادر به شکل ««شش ضلعی متناسبی ست »»که، شکلِ سیاه جادرهایی را تداعی می‌کند، دلیل این امر همین نکته‌است که نادر به جای کاخ در زیر چادر زندگی می‌کرد.
شرح استاد نازنین بر این مطالب واقعا جذاب خواهد بود. انسان را به وجد می¬آورد شرح هایی که مثلا بر شاهنامه نگاشته اند. استاد افتخار بدهید.

آقای منصور. شرح بر احوال این گروه از اسامی که در کامنت آورده اید بسیار سهل و مکرر است: پس از قتل عام پوریم به 14 دلیل دقیق و ماهوی که در یادداشت 104 آمده، در سراسر منطقه پوریم زده به هیچ صورت و مقدار اثری از حضور انسان نیست.

[ بدون نام ] یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 12:27 ق.ظ

فرج الله سلحشور: سینمای ایران فاحشه‌خانه است/ توسط کمپانی‌های صهیونیستی اداره می‌شود:

http://www.aftabnews.ir/vdcepp8zwjh8xoi.b9bj.html

منصور یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 01:00 ق.ظ

استاد گرامی
البته همان است که فرمودید. منظور بنده رسوایی و عیان کردن دروغ پردازان واقعی بود که از دوران ناصرالدین شاه کم کم سرو کله شان پیدا می شود مثلا اگر امثال شاردن یا اسکندر بیک خودشان هم مانند شخصیت های کتابهایشان توهمی بیش نیستند اکنون دنبال دروغ پردازان و لانه ها و مراکز جعل و دغل کاری آنها هستیم. اول روشن کنیم آیا افرادی نظیر هاردینگ یا اعتمادالسلطنه یا آن نقاشانی که از قبرخیام در ۱۸۸۴ یا ۱۹۱۱ نقاشی کرده اند وجود خارجی دارد یا خیر. و در صورت اثبات وجود آنها ببینیم که مانند سعید نفیسی یا بدیع الزمان فروزانفر یا همین هوشنگ سیحون منشا چه خدماتی به اورشلیم بوده اند. امیدوارم هر چه زودتر به این مراحل وارد شوید

اقای منصور. حالا مجموعه تالیفاتی در باب تاریخ متاخر در دست ماست که باور کنندگان آن را تا سطح ابلهان مادر زاد به زیر می کشد. اجازه دهید ابتدا محتوای این لگنچه مملو از گند و عفونت را، از این سفره یهود گسترده بیرون گذاریم تا محیط لازم برای دریافت های نو فراهم شده باشد.

مسعود سنجری یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 07:54 ق.ظ

دوست گرامی آقای طالب حقیقت
سلام علیکم

از بذل عنایت شما متشکرم هر چند که در مقابل آنچه که شما انجام داده اید به هیچ وجه قابل ذکر نیست.

والسلام علیکم
فی امان الله

علیرضاـ1 یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 09:16 ق.ظ

سلام استاد
در محفل تاریخ تحلیلی صدر اسلام در دانشگاه استاد x میگویند که در اتشکده یزد اتش مقدس 3000 سال است که روشن است و خاموش نشده و من خودم در یزد ان را مشاهده نموده ام .

بله .............


سخنی از فردوسی پاکزاد
مگویید که اتش پرستان بدند پرستنده پاک یزدان بدند .

والا ما که هرچی تفکر میکنیم نمیفهمیم بالاخره اتش را میپرستیدند یا یزدان را.


ابوریحان بیرونی خود شخصاً در سفر هند با پیشوایان دینی هندوان و مذاهب دیگر گفتگو داشته و بدین نتیجه رسیده است که بر خلاف تصور عامه ، بودائیان یا کریشنائیان و هندوان بت پرست نیستند بلکه آنها به خدای یگانه یکتا معتقدند که سرچشمه تمامی آفرینش است و این بت ها که مظاهری از زیبایی و خوبی و عشق و وفاداری بوده اند به اشتباه نزد عامه عنوان خدا یافته اند .( آثار الباقیه)

این را بطور استثنا متوجه شدم ، حواسشون نبوده







مهران یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 09:22 ق.ظ

جناب نصر
با سلام
اقوال غربیان در مورد حضرت محمد را نمیدانم برای چه در پست خود ذکر کردید.
اما نقل قول ناقض شما با ذکر عبارت زیر:
{{ما هم سؤال می کنیم از علمای بزرگ عرب مصری مثل عبدالوهاب شعرانی متوفای 973، ایشان در کتاب الکبریت الأحمر در حاشیه الیواقیت و الجواهر آمده می گوید:

«و لولا ما یسبق للقلوب الضعیفة و وضع الحکمة فی غیر أهلها، لبینت جمیع ما سقط من مصحف عثمان.

اگر واقعا من احساس می کردم برخی از قلب های ضعیف مسلمان ها لغزش پیدا نمی کند و اینها در عقیده شان متزلزل نمی شوند، بیان می کردم آن آیاتی را که از مصحف عثمان ساقط شده
الکبریت الأحمر، ص143»}}

بدانید چندین عنوان کتاب با نام کبریت الاحمر نوشته شده نظیر:
الکبریت الاحمر فی شرایط المنبر ~محمدباقر خراسانی قاینی بیرجندی
الکبریت الأحمر والإکسیر الأکبر فی معرفة أسرار السلوک إلى ملک الملوک - عبد الله بن أبی بکر العیدروس
الکبریت الاحمر فی بیان علوم الشیخ الاکبر (در مورد عقاید ابن عربی) نوشته شیخ عبد الوهاب شعرانى

که آنچه منظر نظر شماست کتاب آخری است.
شعرانی در این کتاب به ذکر اقوال منتسب به محیى‏الدین ابن عربى(متوفاى 638)،صاحب کتاب‏«فتوحات مکیه‏» پرداخته است.ظاهرا ابن عربی (از متصوفه) بر این باوربوده که قرآن دست‏خوش تحریف گردیده،چیزهایى از آن کم شده است. ابن عربی گوید:«اگرنبود افراد ضعیف دل که زود مى‏لغزند و اعتقادشان متزلزل مى‏شود و حکمت چنین‏کارى را مجاز نمى‏شمرد هر آینه روشن مى‏کردم تمامى آن چه را که از مصحف‏عثمان ساقط شده است...»
بنا بر این اعتقاد به کسر قران (که در تعریف با تحریف قران مغایر است) از ابن عربی است و شعرانی در کتاب خود نقل قول و شاید هم آنرا رد کرده است.
لطفا در نوشتار خود بیشتر تحقیق بفرمایید. اما ببینیم نظر بزرگان شیعه در مورد ابن عربی قائل به کسر قران چیست؟
شما نوشته اید: {{امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) می گوید:

اعتقاد به تحریف قرآن، ‌یک اعتقاد غیر معقولانه است؛ کسی که عقل و فکر داشته باشد، ‌معتقد به تحریف قرآن نمی شود.}}
و نظر امام خمینی در مورد ابن عربی بالا:
امام خمینی در بخشی از نامه خود به گورباچف نوشته اند:
«دیگر شما را خسته نمی کنم و از کتب عرفا و بخصوص محی الدین ابن عربی نام نمی برم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این گونه مسائل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید، تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد."
امام خمینی در آثار عرفانی خود، از محی الدین به بزرگی یاد می کند و عنوان هایی چون شیخ کبیر، شیخ عارف، بزرگ مرد و خُلّص شیعیان امیرمؤمنان علیه السلام را به او نسبت می دهد و او را به عنوان یکی از بزرگان عرفان می ستاید. اصل مباحث ابن عربی برای امام قابل قبول است، ولی در بعضی موارد با او اختلاف نظر دارد که به نقد آنها می پردازد و نمونه هایی از آن را در کتاب تعلیقات علی شرح فصوص الحکمه ایشان می توان مشاهده کرد.از این روست که می بینیم ایشان در نامه به گورباچف، کتاب های عرفانی محی الدین را به عنوان یکی از منابع شناخت اسلام معرفی می کند که می تواند خلأ عقیدتی و فرهنگی حاصل از سقوط مارکسیسم را پر کند.

شیخ بهایی: این عالم بزرگ که ابن عربی را مدح و حمایت کرده، به تشیع وی نیز قایل بوده ‏است،
میرزا محمدباقر خوانساری صاحب «روضات» پس از این که از ابن عربی به بزرگی و احترام یاد می‏کند و او را از جمله اعاظم و ارکان عرفا و ارباب مکاشفه و صفا و ازبزرگان این طایفه می‏شمارد، چنین می‏نگارد: برخلاف سایر این طایفه، عده‏ای از علمای شیعه امامیه به تشیع ابن عربی قائل شده‏ اند.
سیدصالح موسوی خلخالی شارح «مناقب» منسوب به ابن عربی و دیگران، عده‏ای از علمای بزرگ شیعه از جمله شیخ بهایی، میرزا محمد اخباری و قاضی نورالله شوشتری و نیز ابن فهد حلی، فیض کاشانی، مجلسی اول (محمدتقی) قاضی سعید قمی و محدث جزایری را نام می‏برد که به تشیع ابن عربی قائل شده‏اند.
http://www.azha.ir/showthread.php?tid=258

آقای مهران. گمان می کنم هنوز نوعی شجاعت و قدرت لازم دارید تا خود را از زیر آوار رجوع به منابع یهودی بیرون کشید. چنان که مشهود است نام هایی همانند ابن عربی و حافظ و مولانا و غیره را چنان باد کرده اند که نزدیک شدن به هیاهو و دادن حکم ابطال به آن ها محتاطانه صورت می گیرد.. اگر مبحث قلم و خط و زمان بلوغ زبان و غیره را به تمام دریافته باشید، در پاسخ ادعای وجود هر متنی فقط کافی است سئوال های پایه در موضوع را به میان اندازید:
اول، زمان تحریر.
دوم، شناسه خط و زبان ان.
سوم، ماتریالی که تحریر بر آن صورت گرفته
چهارم ، ابزار نگارش آن
پنجم، تقاضای دیدار پاره ای از اصل متن نوشته.
بی پاسخ ماندن حتی یکی از این سئوالات اولیه، برای اخراج هر نوشته ای از راسته بازار حقیقت کافی است.

مهران یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 10:46 ق.ظ

جناب نصر
لطفا در ذکر منابع و دلایلتان بیشتر تحقیق نمایید.
محمد عبداللطیف بن الخطیب‎ ‎‏ مشهور به "ابن الخطیب" کتابی دارد با عنوان "الفرقان" که مشهور است به "الفرقان فی تدوین القرآن" و اینکه جناب سبحانی و مکارم شیرازی و نیز شما و تمام سایتهای copy/paste همعقیده شما دروغ بزرگ نوشتن کتابی به نام الفرقان فی تحریف القران را بدو نسبت میدهید از سر فرومایگی است.
محمد محمد عبد اللطیف بن الخطیب متولد قاهره و نویسنده کتاب • الفرقان فی جمع وتدوین القرآن - المطبعة المصریة ومکتبتها - القاهرة 1948. است.
http://shamela.ws/index.php/author/2303
دروغ بزرگ انتساب الفرقان به ابن الخطیب مصری و جبهه گیری الازهر در برابر الفرقان از بازیهای معلوم الحال و تکراری مدعیان تشیع بدین صورت است که کتابی به نام {الفرقان الحق} توسط "دکترأنیس شوروس" عرب یهودی در سال 1999 در کالیفرنیای امریکا منتشر شد و در سایتهای اینترنتی بخصوص آمازون به طور وسیع تبلیغ گردید که موضع الازهر نیز در این مورد مشخص است.
و اما سوره های جدید که در تحدی قران توسط آن ملعون یهودی آمده است:
- سورة الوصایا
هذه السورة تبدأ بالأحرف الهجائیة "المذ". وتتضمن بعض الأمور المتعلقة بالأحکام الشرعیة منها:
- حرمة تعلیق الصور على الجدران
- حرمة تربیة الکلاب ( أیة 8)
- حرمة البدء بلبس النعل بالرجل الیسرى أولا ( أیة 9)
- وهذه بعض النصوص من هذه الصورة : المذ – إنا أرسلنک للعالمین بشیرا ونذیرا – تقضی بما خطر بفکرک وتدبر الأمور تدبیرا – فمن عمل بما رأیتَ فلنفسه، ومن لم یعمل فلسوف یلقى على یدیک جزاء مریرا...
-
2- سورة "المسلمون"
- بدأت هذه السورة بالأحرف الهجائیة أیضا وهی : المصم .
- ذکر فیها أن الله اتهم نبیه محمدا بأنه یهلک أمته ویجعلهم کافرین .
- واتهم محمدا (صلى الله علیه وسلم) بأنه-حاشاه- ضال أضله الشیطان

2- سورة التَّجَسُّد
- ذکر فیها أن عیسى اسمه الأصلی هو "الله". وأن روح القدس هو إله واحد.
-
3- سورة الإیمان
انتشرت هذه السور الأربع بین المسلین سنة 1999. وأول ما وجدت فی موقع أمریکا أون لاین (americaonline.com).

وبعد سنة أصدر "الفرقان الحق" باللغة العربیة وترجم بعد ذلک باللغة الإنجلیزیة بمطبعة وایس بریس (wisepress) . حجم هذا الکتاب 15 فی 20 س م وعدد الصفحة 366 وفیه 77 سورة من تألیفه

المؤلف :
اسمه د. أنیس سوروس ، ولد بفلسطین . ومات أبوه على ید جیوش الیهود. ثم هاجر إلى الأردن وواصل دراسته بجامعة میسیسیبی (Mississippi college). وقبل حصوله على الدکتوراه درس فی جامعة New Orleans Baptist Theological Seminary
سوروس معتقد است که اسلام دین ارهاب و قتل و جنگ است که دستوراتش را از قران میگیرد لذا باید قران فعلی را در بین مسلمانان تبدیل به قران حقیقی (نوشته خودش) نمایند. او همچنین دولت آمریکا را به اخراج مسلمانان از آمریکا تشویق نموده است.

http://www.ebnmaryam.com/vb/t6725.html

آری نصر اصفهانی
این است واقعیت کتاب الفرقان که علمایی نظیر سبحانی و مکارم شیرازی و ....با نسبت دادن به اهل سنت و فریب اشخاصی نظیر شما به اهداف خود دست یافته اند.
این آخرین پست من در این مورد خواهد بود.
به امید بیداری مسلمین.

آقای مهران. ایضا. ابتدا راهی برای معرفی سمبول های خود بیابید.

سلام یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 03:20 ب.ظ

استاد نظرتان در خصوص تحولات لیبی و سوریه چیست؟

آقای سلام. لیبی دو حرف ی دارد و سوریه قط یکی .برای توضیح بیش تر به برنامه گزارش هفته ی تلویزیون نوجه کنید.

علیرضاـ1 یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 03:32 ب.ظ

با اجازه استاد و استفاده از تحقیقات ارزشمند شما شرحی از جعلیات مندرج در نسخهای شاهنامه فلورانس، بریتانیا ،قاهره و برگ اول نسخه لنینگراد را برای استادی که به کار تدریس در دانشگاه تهران و سایر مراکز آموزش عالی در داخل و خارج کشور پرداخته و در کنار آن به تالیف و ترجمه در زمینه عرفان و ادبیات و زیبایی شناسی مشغول است . قریب یکسال نیز ریاست کتابخانه ملی ایران را عهده دار بود و دارای اثار زیادی چون گزیده فیه مافیه ( مقالات مولانا ) در معرفی جلال الدین بلخی و شرح مقالات او، گزیده منطق الطیر در معرفی عطار و هفت شهر عشق او، شرح گلشن راز شیخ محمود شبستری، کتاب مقالات، ترجمه گزیده ای از سخنان شکسپیر، بررسی آثار ترجمه شده اسلامی به زبان انگلیسی، ترجمه کتاب پیامبر اثر خلیل جبران، تصحیح دیوان حافظ، مجموعه ای از ترجمه ها، مقالات و مقدمه ها در شماره هی مختلف کتاب کیمیا، 365 روز با سعدی ، 365 روز با ادبیات انگلیسی ( در قلمرو زرین ) ،365 روز با مولانا،365 روز با قرآن ( و ادامه این مجموعه با سایر ادبا، عرفا و فلاسفه ) ،‌ رباعیات حکیم عمر خیام ( ویرایش و پیشگفتار ) ، ترجمه دعای کمیل ، ترجمه کتاب آن خردمند دیگر اثر هنری ون دایک و نیز زیرکی های ملانصرالدین (مقدمه و توضیحات ) را می توان نام برد. اورده و سوال کردیم و در نهایت چنین جواب یافتیم که .........

" در نظر است که در مقدمه کتاب 365 روز با فردوسی مفصلا درباره زندگی فردوسی بر مبنای آنچه از سخنان خود او در شاهنامه نقل شده و آنچه مورخان پس از او درباره زندگیش روایت کرده اند به اختصار مطالبی درج گردد. در مورد نسخه های گوناگون شاهنامه اینجانب تحقیق خاصی نکرده ام اما شاید بتوان گفت نسخه ای که به خط نستعلیق عماد الکتاب نوشته شده و به نسخه امیر بهادر معروف است می تواند قابل اعتماد باشد. ما در نسخ ملخص خویش رسم الخطها را بدان گونه که جوانان بتوانند مطلب را دنبال کنند تنظیم کرده ایم و امید بسته ایم که مشکل شاهنامه خوانی برای جوانان با انتشار این کتاب تا حدی بر طرف شود."



آقای علیرضاـ1. کاش کتابی هم در باب 365 روز همراه عقل و منطق و دور شدن از تعصبات نوشته می شد..

*** یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 08:05 ب.ظ

سلام استاد
امیدوارم حالتون خوب باشد
کتاب مگر این پنج روز حضرتعالی را امروز تمام کردم. بسیار جالب بود . انصافا خیلی دقیق و ظریف به بررسی موضوع پرداختید. وقتی کتاب و میخوندم حس میکردم تو یه رینگ مسابقه بوکس حریفو کنار رینگ بردید و تا میخورد زدید!! اصلا امان ندادید به این اساتید مثلا به نام و سعدی شناس تا شاید یکم بتونند دفاع کنند.امیدوارم شرایط جسمی به شما اجازه بدهد تا به همین روش و یکباره مباحث بر آمدن مردم را تمام کنید و برای حریف جای هیچ چون و چرایی نگذارید. موفق باشید

اقای ***. ممنون. مگر این پنج روزه کتابی بزرگ و راه نمایی در برهوت نقد ادبی و احوال شناسی هر سوژه ای در مبادی و نظایر دیگر است.

رعد یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 09:52 ب.ظ

سلام
سئوالی در رابطه با اسلام وشمشیر ۵۴ داشتم / شما ایه ۵۵سوره ال عمران ...لغت« متوفیک «را بر گرفته ترجمه نموده اید :خدا گفت ای عیسی من تو را بر گرفته ... اما در ص ۲۷۴ کتاب اسلام و شمشیر همان لغت را « میراندم « ترجمه نموده اید .
به گمانم شق دوم صحیح تر است زیرا عیسی بن مریم هم باید مرده باشد ایا چنین نیست ؟ تکلیف را مشخص کنید یا شما به قم تشریف ببرید یا من به واتیکان !
لطفاتوضیح بفرمائید .

اقای رعد. سلام مرا به پاپ طلایی برسانید و بفرمایید دعاهای شان برای پیروزی لشکر جهانی کفر علیه ملت های کوچکی چون عراق و افغانستان مسلمان شکست خورد. کاش شما زودتر به واتیکان ملحق می شدید.

ساده دل یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 10:44 ب.ظ

با سلام خدمت استاد گرانمایه و دوستان عزیز

جناب منصور

اعتماد السلطنه از خانواده ای یهودی بود
ریشه این افراد به یهودیان آنوسی شیراز برمیگردد


عبدالله شهبازی با بیان اینکه درصد زیادی از جمعیت شیراز و اصفهان را یهودیان مشهور و یهودیان آنوسی تشکیل میدادند ،اثبات میکند که چه خانواده هایی ریشه یهودی داشته و کدامها آنوسی هستند
(البته نمیدانم که این منابع آقای شهبازی مورد قبول استاد هستند یا خیر)


خلاصه دربار قاجار مملو بود از اعتماد السلطنه ها!
فرزندان خاندانهای بزرگ یهودی که نامهایشان را به نامهای اسلامی تغییر داده بودند





آقای ساده دل. چشمه ای در ایران که از آن یهودی و آنوسی می جوشد، پس از خراسان، کاشان و توابع آن است. خودتان پسوند کاشانی و کاشانچی در انتهای نام فامیل صاحب منصبان سیاسی و نظامی و مذهبی و اقتصادی ایران از عهد ناصر الدین شاه تا امروز را بشمارید، که حالا مشغول تلمبار کردن امکانات تولیدی در آن خطه اند. شهبازی هم یادداشتی دارد که در آن ضمن انکار پوریم، تا توانسته قربان صدقه هخامنشیان رفته است! او شرح حال نویسی است غالبا حاصل تخیل و حدس و گمان، به سبک پاورقی نویسان مجلات و گمان ندارم مطلبی از این مباحث کلان و تعیین کننده درک کرده باشد.

علیرضا_1 یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 11:14 ب.ظ

اقای نیازی
در مورد مطلبی که خطاب به استاد نوشته اید
..............................................................................
احتراما باید بگویم یا نمی دانید متن درسی به چه می گویند یا نمی دانید دانشجو چگونه موجودی است!! زیرا از زیر سنگ هم نمی توانید دانشجویی بیابید که حاضر شود این چرند نامه را به عنوان متن درسی بخواند!!
در مجموع از شما بعید بود!!!
و یا رستم التواریخ بقدری چرند است که حتی همین اساتید احمق موجود هم همگی و همواره بر چرندی آن صحه گذاشته اند
.............................................................................
مگر شما کتابهای به اصطلاح بزرگان باستان شناس غرب و دانشگاه شیکاگو که مدعی علم هستندرا نخواندهاید؟
فکر میکنید چرندیات کتابهای انان کمتر از رستم التواریخ است؟؟؟؟
دوما دانشجو که پیش کش ,چند نفر فارق التحصیل دکترای تاریخ را میخواهید معرفی کنم که خنده دار ترین جکهای مندرج در کتابهای بزرگ تاریخی را با تمام وجود باور دارند ؟؟
لطفا تمام مطالب استاد را که در پی هم هستند مطالعه و زود تصمیم نگیرید تا دچار عوام زدگی سیاسی و تاریخی نشوید.

آقای علیرضا_1. رجوع به تمام یادداشت ها دشوار است کافی است به مفاد یادداشت بعدی، که ان شاء الله نصب خواهد شد، دقت کنند.

khalil دوشنبه 2 آبان 1390 ساعت 02:39 ب.ظ

سلام استاد
آیا ایمیل تعدادی عکس خدمتتان رسید؟؟؟؟

بله و بسیار متشکرم.

سلامتیان دوشنبه 2 آبان 1390 ساعت 02:59 ب.ظ

جناب استاد آیا سفرنامه یاکوب ادوارد پولاک پزشک یهودی دربار ناصر الدین شاه هم جزو متون قلابی می باشد یا این سفرنامه متن اصیل و معتبری است؟

آقای سلامتیان. وقتی امیر کبیر و کمال الملک قلابی و ساختگی اند، پولاک نمی دانم کجا قرار می گیرد. هرچند هنوز سفرنامه او را به طور کامل نخوانده ام.

علیرضاـ۱ دوشنبه 2 آبان 1390 ساعت 04:09 ب.ظ


این بنا، یک گاهشمار تمام سنگی ثابت در جهان است که باید سازندگان آن از بسیاری از نکات علمیِ جغرافیایی، نجومی، سال کبیسه، انحراف کره زمین نسبت به مدار خورشید، تفاوت قطب مغناطیسی با قطب جغرافیایی، مسیر گردش زمین به دور خورشید و… را در ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ سال پیش، در دوران حکومت هخامنشیان آگاهی می‌بودند. حال آنکه خیلی از آنها را مانند کروی بودن کره زمین و گردش زمین به دور خورشید را در چهارصد سال اخیر در اروپا کشف کردند و به نام خودشان ثبت کردند! خود شما قضاوت کنید

http://www.mb84.blogfa.com/post-84.aspx

این هم نتیجه تحصیلات آکادمیک معماری ایران و ان نتیجه نکوی رضا مرای غیاث آبادی

آقای علی رضا 1. این آقا را دست کم نگیرید زمانی قباله تعلق خلیج به فارسیان، یعنی چند حرف فاقد معنا به خط میخی را در جزیره خارک یافته بود که حتی سازمان میراث هم برای ممانعت از گسترش بیش تر نادانی در رد آن بیانیه داد. این یکی را هم باید جایی نشاند و عقیده اش در باب تختگاه هیچ کس را پرسید. تا مانند آن یهودی ابله صاحب خانه شده در اصفهان، به تته پته بیفتد.

ساده دل دوشنبه 2 آبان 1390 ساعت 06:01 ب.ظ

سلام دوباره


استاد گرامی
از راهنمایی هاتون سپاسگزارم
گمان میکردم به علت اقدامات تحقیق مانند عبدالله شهبازی درباره ریشه یهودیان انوسی مورد تایید باشند

موضوع جالبی که طی پیگیری مطالب این وبلاگ مد نظر آمد این بود که خوانندگان وبلاگ شما به تدریج سختگیرتر، دقیقتر و موشکافتر میشوند ،من هم از این قاعده مستثنی نبودم
عبدالله شهبازی که روزی برترین تاریخ شناس میشناختم اکنون همچون طفیلی در راه شناخت حقیقت میبینم
البته فکر نمیکردم در ریشه شناسی یهود هم بیراهه رفته باشند،امید داشتم این نظریاتشون با تاییدات شما همراه گردد که نشد



چشمها تیزبین تر میشوند و پرده های بیشتری کنار میروند
انشاءالله اساتیدی که از روی جهل و نه عمد پیرو جعلیات یهود شده اند،به جمع بنیاد اندیشان بپیوندند



آقای ساده دل. صاحب نظر و روشن فکر در هر عرصه ای، عنوان کسی است که اشاره ای بگشاید به مطلبی که ماقبل او گفته نشده باشد. مثلا آگاهی از تمام قواعد ریاضیات کسی را صاحب عنوان نمی کند مگر ان که گره ای از رابطه ای حل نشده میان اعداد را باز کند.
مثلا در جلد اول زر سالاران نوشته است که بخت النصر هرگز به اورشلیم حمله نبرده، که خواننده را مشتاق درک و دریافتی جدید می کند ولی پس از این شعار پس از دو سه قرن مشنگی و در جا زدن تاریکی رها کرده است. اصولا اگر یهودیان در برابر انتشار مطالبی در باب قوم خود بی تفاوت بمانند، پس مدخل و فصلی از نگاه کنیسه بی خطر است. این که به اتکای امکانات بی مرز حاکمیت و با بهره کشی از تمام تسهیلات، قصه یهود برای بچه های بزرگ بسازی و باز هم با استفاده از امکانات دولتی به شکل نیمه نفیس و با بهای نسبتا اندک و حمایت شده به بازار روانه شود، به کلی با ان تحقیقاتی متفاوت است که تریبون رسمی و عمومی ندارد با تحریم کتاب فروشی ها و ارشاد و رادیو و تلویزیون مواجه است و 12 کتاب با مهر غیر قابل انتشار در زندان فرهنگ وزارت خانه دارد.
بله صحیح است این که نه فقط خوانندگان و مراجعه کنندگان به این وبلاگ، بل جامعه فرهنگی امی ایران پس از دو قرن گولی و مشنگی اندک اندک به کلاس دوم وارد می شود، حقیقت ملموسی است. فسیکفیکهم الله.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد