حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

هوا خوری، 7

 هواخوری، ۷

 

بی خاصیتی و سترونی دراز مدت روشن فکری ایران و نیز ناتوانی نهادینه زبان تازه ساز و خام فارسی، جویندگان منفرد و نیز مراکز مسئول و مشغول جهانی را از دریافت مدخل های جدید، به زبان فارسی ناامید کرده و به زمان حال کار به جایی رسیده است که ارائه هر نقل نو، به زبان فارسی، چندان بی عنایتی می بیند که در گوشه صندوق امانات اندیشه کپک زده و پوسیده می شود و مصیبت آن گاه به کمال رخ می نماید که قصد کنید متنی را از زبان فارسی به زبان انگلیسی و یا فرانسه برگردانید.

اینک و به دنبال انواع پرسش ها در باب ارزش یابی و تعیین تکلیف با متون و محتویات تورات و انجیل های امروزین که در دست کشیش و خاخام می چرخد، سرانجام و ناگزیر و یک بار برای همیشه خواهنده را به دقت در اشاره ای دعوت می کنم که تکلیف مسلمین را با اهل کتاب پیشین و مشرکین مطرودی روشن می کند که در حال حاضر به عنوان دو تجمع دینی، معابد و متونی را در اختیار دارند که معلوم نیست توصیه های چه کس را تکلیف می کنند، هرچند عوارض اخلاقی بروز کرده در پستوهای شنود اعتراف مومنین نوجوان، تا حدودی به جان مایه این یادداشت کمک خواهد کرد که می خواهد نشان دهد در پی فک اعتبار و دست بردگی و در نتیجه تعطیل متون تورات و انجیل نازل شده نخستین، اینک یهود و نصاری بدون متن راه نما به دوران جاهلیت ماقبل نزول تورات و انجیل بازگشته اند. چنان که  اکنون با مختصر رجوعی به سفر پیدایش تورات با خداوندی اشنا می شویم که گویی قصد تمسخر ایمان اوردگان به هر دینی را دارد. اگر کشیشان امروز خود را در نحوه رفتار و برداشت از رمه نوجوان خداوند آزاد می بینند، پس لازم دیده اند که شخص خداوند را هم در تورات های جدید و دست نویس کنیسه، به شکل نیازهای خود درآورند. 

«و واقع شد که چون آدمیان شروع کردند به زیاد شدن بر روی زمین و دختران برای ایشان متولد گردیدند، پسران خدا دختران آدمیان را دیدند که نیکو منظرند و از هر کدام که خواستند، زنان برای خود می گرفتند». (پیدایش، 6: 1-3)

متن بالا سایه ای از کتاب اول اسفار خمسه است که زاد و ولد و زیبایی دختران انسان بر زمین را اسباب وسوسه پسران خدا می گوید که آسمان را به طلب وصال و بهره وری از آنان ترک می کنند. اگر برای تورات های کنونی اندک اصالتی به عنوان نخستین کتاب نازل شده از آسمان قائل شویم، پس پذیرفته ایم که آن کتاب از آغاز به یکتا پرستی دعوت نمی کرده و برای خداوند فرزندان ذکور قائل بوده است و چون قرآن بر آسمانی بودن و سلامت متون تورات و انجیل به زمان دعوت پیامبر گواهی می دهد، پس جز این نیست که این پسران چشم چران خداوند به دنبال تحریر جدید و اخیر انجیل و تورات و تحول تشرف به شرک نزد خاخام و کشیش پدید آمده اند! 

«وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ... و ما این کتاب حق را به سوى تو فرستادیم که کتاب هاى پیشین  را تصدیق می کند و حاکم بر آن هاست پس میان آنان بر وفق آن چه خدا نازل کرده حکم کن...» (مائده، 48)

آیا ممکن است خداوند در قرآن، تورات و انجیلی را تصدیق کرده باشد که او را صاحب پسران می گوید؟! چنین توجهی به مورخ جواز می دهد تا بار دیگر اعلام کند تورات و انجیل های کنونی هیچ ارتباطی با نازل شده های آسمانی و اصلی ندارد و برای رفع نیازهای امروزین کنیسه و کلیسا تراش داده اند. 

«خداوند به ابرام گفت: "اکنون تو چشمان خود را برافراز و از مکانی که در آن هستی، به سوی شمال و جنوب و مغرب و مشرق بنگر زیرا تمام این زمین را که می بینی به تو و ذریت تو تا ابد خواهم بخشید و ذریت تو را مانند غبار زمین گردانم. چنان که اگر کسی غبار زمین را تواند شمرد ذریت تو شمرده شود. برخیز و در طول و عرض زمین گردش کن زیرا که آن را به تو خواهم داد" و ابراهیم خیمه خود را منتقل کرده روانه شد و در بلوطستان ممری که در حبرون است ساکن گردید و در آن جا مذبحی برای یهوه بنا نهاد». (پیدایش، 14:13-18). «و واقع شد که چون آفتاب غروب کرده بود تاریک شد، تنوری پر دود و چراغی مشتعل از میان آن پاره ها گذر نمود. در آن روز خداوند با ابرام عهد بست و گفت: "این زمین را از نهر مصر تا به نهر عظیم، یعنی نهر فرات به نسل تو بخشیده ام». (عهد عتیق، پیدایش، 17:15-19)

اینک هر مسلمانی که متن فوق را برداشته از تورات نخستین و نازل شده می پندارد، موظف است برای تحقق این بخشندگی های الهی سر و جان بفشاند، سند مالکیت سراسر بین النهرین را به نام قوم یهود صادر کند و با مردم فلسطین بستیزد که مانع اجرای حکم الهی تحویل بخشی از بین النهرین به قوم یهود شده اند و می شوند!؟

«زیرا هرآینه به شما می گویم تا آسمان و زمین زائل نشود، همزه یا نقطه ای از تورات هرگز زائل نخواهد شد تا همه واقع شود. پس هرکس کوچک ترین این احکام را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد در ملکوت آسمان کم ترین شمرده شود اما هرکس عمل کند و تعلیم دهد او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد». (متی، 18 و 19).
«لیکن آسان تر است که آسمان و زمین زائل شود از آن که یک نقطه از تورات ساقط گردد». (لوقا 16، آیه 17)

 این هم تاییدیه انجیل در سلامت تورات، زیرا که سرمایه گذاری برای گسترده کردن اشغال و جنایت و غارت در جهان، نزد کنیسه و کلیسا مشترک است. (ادامه دارد) 
نظرات 56 + ارسال نظر
Alper Tabrizli جمعه 11 شهریور 1390 ساعت 04:13 ق.ظ http://www.facebook.com/groups/bonyanandish

سلام استاد , خسته نباشید
خوانندگان سایتتان اینبار کمی بیشتر منتظر دریافت یادداشت های روشنگرتان شدند که ان شاء الله علت آن بر خیر باشد

ضمن تشکر از یادداشت راه گشایتان سوالی در مبحثی مشابه دارم , اینکه تکلیف مسلمانان عصر حاضر را در داد و ستد و دوستی با معتقدین به انجیل و بودائیان و...(نه سیاست گزاران و معاندان) چگونه ارزیابی می کنید ؟ آیا نباید با آنان تعاملی داشت و آنانرا مشرک نامید؟ یا اول باید تبیینی از اسلام بر آنان صورت گیرد ؟
زیرا که به نظر بنده عمده این اشخاص معاند نیستند و مانند کفار صدر اسلام تنها به آیین پدرانشانند و بیشتر شبیه آنانند که از قرآن بی اطلاع هستند

آقای تبریزی. خداوند در قرآن فقط اهل کتاب پیشینُ، یعنی یهود و نصاری را نجس خوانده و دستور قطع ارتباط با آنان را داده است، نه کافران.

فرهاد جمعه 11 شهریور 1390 ساعت 10:36 ق.ظ

از نگرانی در آمدیم فقط میدانم که این آرامش قبل طوفان است بنویس اژدها بنویس که جانها در لبالب خروج از کالبدند بنویس که این جان خسته را رویای طوفانی سخت آزرده است....

[ بدون نام ] جمعه 11 شهریور 1390 ساعت 11:17 ق.ظ

سلام آقای پورپیرار.
با توجه به یادداشت هواخوری ۶ و مفاد قوی آن که ثروت قدرت و حرکت در زمین را به انحصار یهود ضد بشر درمی آورد آنگاه که معلوم میشود به تبع اینها مسبب رخ داد جنگهای جهانی و نیز منطقه ای همین یهود میباشد به نظر شما هدف آنان از ایجاد این جنگها چه بوده است؟
آیا مقروض کردن مضاعف ملل جنگ زده و استثمار مضاعف آنها و نتیجتا مضاعف کردن ثروت بانکهای جهانی یهودیان یا اینکه سانسور و حذف و استریل کردن حافظه تاریخی مردمان در هر منطقه و در هر مقطعی از زمان بطوریکه رد پای جنایات آنان در حق بشریت در لایه هایی از ابهام و کم حافظگی مردمان گم و گور بماند....؟
و یا اینکه اهدافی ورای اینها نهفته است؟!
ممنونم.

فریبا حاجی زاده جمعه 11 شهریور 1390 ساعت 11:37 ق.ظ http://www.monhaniezehn.blogfa.com/

سلام استاد عزیزم
چشم و دلم به دیدن مقاله جدید روشن شد.
قبل از خواندن مقاله خواستم عرض کنم که خیلی خوشحال و امیدوار شدم.
خدا یاور و حافظ شما باشد.

فریبا حاجی زاده جمعه 11 شهریور 1390 ساعت 12:04 ب.ظ http://www.monhaniezehn.blogfa.com/

مهمترین و اولین پیام کتب آسمانی دعوت به یکتاپرستی است، در حقیقت اعتقاد به خدای واحد سیستم زندگی و منش و اندیشه انسانها را زیر و رو میکند، مهمترین اختلاف بین قرآن با تورات و انجیل کنونی در تفکر توحیدی است. آیا تنها این اختلاف برای اثبات انحراف کتب پیش از قرآن کفایت نمیکند!؟
کلام و منظور الهی و آنچه که در سنت و حکمت اوست تغییر نمی پذیرد اما کنیسه و کلیسا با اختفای متون حقیقی، یک سری متون مجعول را سودجویانه جایگزین کرده و به مردم بعنوان کلام خدا معرفی نموده اند.
خسته نباشید استاد

علیرضا ـ۱ جمعه 11 شهریور 1390 ساعت 01:25 ب.ظ

با سلام

استاد عزیز

اکنون که سراب حقیقت قرنها است چیزی برای بخشیدن به لبان خشک اذهان ندارد نوشاندن قطراتی از نشانها صبر را از عهده آدمی می زداید .در انتها باز هم بسراغ نشانها رفتیم ولی هنوز موفق به سیراب کردن ذهن خود نشدیم سپس به انتظار استشمام نشانها در هواخوری دلخوش کردیم.

Alper Tabrizli جمعه 11 شهریور 1390 ساعت 06:28 ب.ظ http://www.facebook.com/groups/bonyanandish

با عرض سلام و احترام فراوان خدمت استاد ارجمند

استاد گرامی , یهود و نصاری در صدر اسلام - به غیر از آنان که به اسلام گرویدند - به گفته خود قرآن به حق بودن پیامبر اشراف داشتند و آگاه بودند و تنها به خاطر قدرت و منسبشان اسلام را نمی پذیرفتند و زمانی نیز که به خداوند شریک قائل شدند به همین دلیل بود, یعنی آنها از روی دشمنی با اسلام و برای کسب قدرت مشرک شدند

اما مردمان مسیحی این عصر اغلب چنین دلایلی ندارند و همانگونه که قبلا عرض کردم تنها پیرو آیین پدرانشان هستند و علت مسلمان نشدنشان اغلب بی اطلاعی از ماهیت اسلام و کتاب عظیم الشان قرآن است و در صورت شناخت صحیح از اسلام دلیلی برای نپذیرفتنش ندارند!

از سوی دیگر مشرکین این عصر تنها در یهود و نصاری خلاصه نمی شوند , و چه بسیار اشخاص به ظاهر مسلمانی که خدایانی غیر از الله راگزیده اند و ار آنان یاری می طلبند! آیا با آنان نیز باید قطع رابطه کرد ؟ پس چگونه می توان اسلام را به این اشخاص شناساند ؟ و شاید بتوان گفت اغلب خوانندگان کنونی یادداشت های شما قبل از دریافت حقیقت از مطالب روشنگرتان درباره اسلام, از همان گروه بودند

آیا مشرکین معاند و قدرت طلب که از روی عمد و غرض اسلام را نمی پذیرفتند و مسیحیان گمراه و بی اطلاع کنونی که اذهاشان پر شده است از تبلیغات مخرب درباره اسلام , تا حدی که در ضلالت و بی اطلاعی از قرآن به سر می برند , در یک زمره قرار دارند و باید یکسان با آنان برخورد کرد؟ و یا پس از آشنایی با قرآن در صورت پافشاری بر شرک , مشرک محسوب می شوند؟

به نظر بنده حقیر از آن جهت که مسیحیان(و در مواردی بودائیان و هندوها ) بخش اعظمی از جمعیت جهان را تشکیل می دهند نمی توان بدون شناساندن و تبلیغ اسلام به آنان , به یکباره آنان را مطرود اعلام کرد زیرا که در شرایط کنونی جهان , گویی ما برگشته ایم به سال های اولیه اسلام با مردمانی بی اطلاع از اسلام و قرآن, که باید با کتاب هدایت آشنایشان کنیم ! و چه می دانیم شاید پاکی پیشه کنند؟ یا متذکر گردند و این تذکر به حالشان مفید باشد ( اشاره به سوره عبس آیات 3 و 4 )

با سلام و احترام فراوان

آقای تبریزی. هنگامی که آیه ای از قرآن ارسال و پیامبر مامور ابلاغ و انتشار آن می شود، حکم خداوند است که دربارگاه الهی به گونه ای همه جانبه با شرایط بندگان زمینی منطبق و ممکن شده است. اگر آیه ای به صراحت نجس بودن اهل کتاب پیشین را اعلام می کند نمی توان برای اصلاح به کمیسیون مربوطه فرستاد و برای آن اصلاحیه تعریف کرد.
در عین حال نمودارهای اصلی رفتار یهود و نصاری از عمل یک پیر زن و یا پیر مرد نیکوکار یهودی و مسیحی سنجیده نمی شود، به سپاهیان آدم کشی نگاه کنید که در سکوت و با تایید پاپ از مردم غرقه در خون دنیا باج می خواهند. این ابلهان تا آن جا زبان بسته و نادانند که در پروسه مبارزه با تروریسم ، دزدی دریایی را که لااقل در صد سال اخیر متروکه شده بود، در مسیر تجارت دریایی کم جان مسلمین دوباره زنده کرده اند.

رامین.ص شنبه 12 شهریور 1390 ساعت 02:28 ق.ظ

با سلام:

استاد گرامی از اینکه دوباره مطالب را شروع کردید خوشحالم.به دوستان توصیه می کنم به سایت
http://anosiha.blogspot.comسری بزنید البته با فیلتر شکن.مخصوصا مقاله "مبارزه علیه ربا خواری"با تشکر.

آقای رامین. با این که اغلب منابع برداشتی از جعلیات معمول بود ولی مقاله به درد خوری بود. ممنون

رامین.ص شنبه 12 شهریور 1390 ساعت 02:32 ق.ظ

با سلام:
http://www.scribd.com/doc/45125864/%D9%86%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B1%DB%8C
نبرد علیه ربا خواری

محمد اوجال اولوتورک شنبه 12 شهریور 1390 ساعت 03:11 ق.ظ

با سلام خدمت استاد و سایر دوستان

اما استاد (در ارتباط با بحث مطرح شده از سوی آقای آلپر تبریزلی) خداوند در قرآن "مشرکین" را نجس معرفی می کند، نه "اهل کتاب پیشین" را :

یَا اَیُّهَا الَّذٖینَ اٰمَنُوا اِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلَا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هٰـذَا وَاِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنٖیکُمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهٖ اِنْ شَاءَ اِنَّ اللّٰهَ عَلٖیمٌ حَکٖیمٌ
(توبه، 28)

اهل کتاب پیشین البته "مصداق" مشرکین و در نتیجه "نجس" اند، اما بی مجامله واضح است که هر "شرک ورزنده"ای ـ چه فردی به دنیا آمده و رشد و تربیت یافته در در خانواده و جامعه ای مسیحی و یا یهودی باشد و چه شخصی تربیت یافته در محیطی اسلامی و در میان مسلمانان ـ "نجس" است.

آقای اوجال. مصداق و جایگاه شرک و مشرک، در آیات ۲۹ تا ۳۱ سوره توبه ذکر شده و البته از کفر که نفی مطلق قدرت و ذات الهی است نمی توان به شرک تغییر موضع داد.

شهاب شنبه 12 شهریور 1390 ساعت 10:28 ق.ظ

با سلام
ضمن ابراز خوشحالی از نصب مطلبی جدید. خوانندگان را به این لینک جالب دعوت می کنم
آیا تروریست نروژی فراماسون بود؟

http://www.prisonplanet.com/norway-killer-anders-behring-breivik-was-a-freemason.html

عابدی شنبه 12 شهریور 1390 ساعت 06:02 ب.ظ

سلام استاد گرامی. خسته نباشید.

امانتی ما رو پیدا کردید‌؟

هم چنین قیمت این اجناس رو دقیقا نمی دونم. وقت دارید لیست شان را ارسال کنم، قیمت شان را ارسال کنید؟

جناب استاد عابدی. اوراق جدید را تا فردا ظهر خواهیم گرفت. در مورد هزینه ها با صلاحدید خودتان اقدام و صورت پرداختی را اعلام کنید. به هر حال ممنونم.

عابدی شنبه 12 شهریور 1390 ساعت 06:03 ب.ظ

سلام استاد گرامی. خسته نباشید.

امانتی ما رو پیدا کردید‌؟

هم چنین قیمت این اجناس رو دقیقا نمی دونم. وقت دارید لیست شان را ارسال کنم، قیمت شان را ارسال کنید؟

مسعود سنجری شنبه 12 شهریور 1390 ساعت 06:41 ب.ظ

برادر بزرگ استاد پورپیرار گرامی
سلام علیکم

بخاطر این یادداشت زیبا از شما سپاسگزاری می کنم. حقی که فوق العاده است.

والسلام علیکم
فی امان الله

آقای سنجری. از محبت های شما ممنونم . اگر گوش شنوایی در کنیسه و کلیسا و مساجد یافت شود، یادداشت هوا خوری ۷ فصل تازه ای را در تاریخ ادیان خواهد گشود.

توحید شنبه 12 شهریور 1390 ساعت 09:57 ب.ظ

سلام استاد خسته نباشید و خدا قوت.

من کمی با این استدلالتان مشکل دارم . منظورم بحث با آقای تبریزلی است در مورد حکم نجس بودن تمام مسیحیان جهان حتی تا دهات و شهر های دور افتاده افریقایی.

استاد اگر به این شیوه استدلال کنیم چون قرآن فرموده اعراب شدیدترین مردم در کفر هستند و یا چون قرآن بارها تورات و انجیل را تصدیق نموده پس امروز هم اعراب کافرترین مردم هستند و قرآن تورات و انجیل کنونی را تصدیق می کند!

البته تایید می کنم که سران کلیسا و کنیسه و سرکردگان و راهبران مسیحیت در جهان که آگاهانه شرک را ترویج می کنند نجس هستند. ولی استاد پس تکلیف دعوت گری و تبلیغ قرآن در جهان چه می شود ؟ پس اینهمه آیاتی که تاکید به مجادله به صورت احسن با اهل کتاب می کند چه می شود ؟ آیا امروز وظیفه ما نیست که مانند مسلمین صدر اسلام و مانند پیامبر گرامی اسلام ندای قرآن را به گوش آن دسته از اهل کتابی که ناخواسته به دام شرک کلیسا افتاده اند (درست مانند پدر و مادر خودمان که بسیاری از عقایدشان در مورد امامان مشرکانه بوده و هست) و قلبی حق پذیر دارند برسانیم ؟

آیا هنگام خواندن قرآن احساس نمی کنید که همان تکالیفی که خدا بر پیامبر قرار داده و با بانگ (قل) و یا (بلغ) پیامبر را ملزم به دعوت گری و روشنگری می نموده بر دوش ما هم سنگینی می نماید ؟

همچنین در مورد مقاله اخیرتان خیلی بهتر می شد که بصورت علمی تر موضوع را دنبال می کردید و مثلا با مقایسه زبان اصلی کتاب مقدس یعنی عبری تورات ۱۵۰ سال پیش با متون عبری کنونی تحریف ها را مشخص می کردید ؟ چون عده ای می گویند استناد به ترجمه های کنونی کتاب مقدس علمی و منصفانه نیست همانطور که نمی توان با رجوع به ترجمه های قرآن مثلا ترجمه الهی قمشه ای ادعای تحریف قرآن را داشته باشیم ؟

مثلا فکر می کنم همان موضوع طوفان نوح مورد مناسبی برای تحقیق باشد که آیا در تورات های قدیم تر از کشف کشتی نوح در ترکیه هم به زبان عبری واژه (( آرارات )) وجود داشته یا یک نامگذاری جدید در تورات است ؟

و یا بحث (تورات و آرامیان) را از نظرز متن اصلی نیز پیگیری می کردید چون این روش بسیار موثر تر است و زبان سرسخت ترین مخالفان را هم می بندد.

با تشکر .

آقای توحید. فرامین قرآن امروز و دیروز و فردا ندارد، چنان که نمی توانیم برای دسته بندی مشرکین به خوش نیت و بد نیت در رسانه ها آگهی گم شدگان فریب خورده چاپ کنیم. یک لحظه بیاندیشید که طرف این توصیه های شما خداوند است.

مسعود سنجری یکشنبه 13 شهریور 1390 ساعت 12:57 ق.ظ

آقای توحید

شما خداوند را دارای خطاب قومی می دانید؟ وقتی با توجه به بررسی های گرانقدر استاد پورپیرار اکنون می دانیم که قومیت با تعریفی فعلی آن عمری به زحمت در حدود 250 سال دارد آنگاه چگونه می خواهیم با این معیار در باره دوره ای قضاوت کنیم که اساسا آن معیار (یعنی قومیت به شکل فعلی) در آن دوران هنوز وجود نداشته است؟

مسعود سنجری یکشنبه 13 شهریور 1390 ساعت 12:57 ق.ظ

آقای توحید

شما خداوند را دارای خطاب قومی می دانید؟ وقتی با توجه به بررسی های گرانقدر استاد پورپیرار اکنون می دانیم که قومیت با تعریفی فعلی آن عمری به زحمت در حدود 250 سال دارد آنگاه چگونه می خواهیم با این معیار در باره دوره ای قضاوت کنیم که اساسا آن معیار (یعنی قومیت به شکل فعلی) در آن دوران هنوز وجود نداشته است؟

عابدی یکشنبه 13 شهریور 1390 ساعت 02:06 ق.ظ

سلام

استاد گرامی منظورم مبالغ کتاب ها و مستند ها بود که لیست شان را برای تان ارسال کردم. اگر امکان داشت آن ها را نیز برای ام ارسال بفرمایید.

جناب استاد. ای میل را دیدم و فردا ان شاء الله
ارسال می کنم. م.فق باشید

حذف یکشنبه 13 شهریور 1390 ساعت 03:58 ق.ظ

این هم برای فعال سازی آنتی ویروس eset که احتمالا آپدیت نمی شه!
Username: TRIAL-51168040
Password: sjbvskummu

به این ها هم بگید باباجان خدا در توبه رو واسه همین مشرکین باز گذاشته که قبل از این که تسلط حاصل بشه توبه کنند آن وقت فلان حکم قرآن رو دارند و اگر اون جوری بشه اون وقت اون حکم دوم رو دارند که باید در موردشون احتیاط به خرج داد( احتیاط که می گم، یاد برادرم می افتم که جیگر شیر داره! با زاپاس پنجر می ره مسافرت! اون هم نصف شب و در جاده فرعی خاکی بدون هیچ ماشینی! و ماشین رو پنچر می کنه میگه از کوه و کمر لذت ببرید!). اینها به این توبه پذیری فکر نمی کنند ؟! مثل خیلی ها ( به جز من که اهل توبه نیستم! )


لطفا این کامنت رو حذف کنید تا صد تا فحش جهود و نجس و عوضی تحویلم ندادن! هر چند اون قدر فحش خوردم که دیگه عادت کرده ام! اون کامنت های قبلی هم فقط برای شما بود ها! حذف کنید!

توحید یکشنبه 13 شهریور 1390 ساعت 09:38 ق.ظ

از توضیح شما ممنوم. مقاله ای مشابه مقاله شما در مورد تحریف انجیل در وبلاگ تعبد قرار داده ام :

http://www.zxcv1125.blogfa.com/post-100.aspx

[ بدون نام ] یکشنبه 13 شهریور 1390 ساعت 02:23 ب.ظ

چه قدر جالبه ! تازه فهمیدم آدم ها وقتی کسی رو می کشند یا هر بلایی سر هر کسی میارن یا هر جنایتی می کنند به اسم خدا انجام می دن!

موومان یکشنبه 13 شهریور 1390 ساعت 05:51 ب.ظ

سلام استاد، خدا قوت
یادداشت جدید را تبریک میگویم. اما در مورد جوابی که به آقای محمد اوجال دادید یک تذکر را لازم میدانم:

تا آنجایی که من دیده ام، در قرآن هر مشرک نجسی کافر هم هست، ولی نه برعکس، یعنی هر کافری مشرک نیست.

علت این که هر مشرکی در عین حال کافر هم هست، آیات ۳۱ تا ۳۳ توبه می باشد. خداوند ابتدا در آیه ۳۱ یهودیان و مسیحیان را مشرک خطاب می کند، سپس در آیه ی بعدی آنان را کافرانی می خواند که می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند، و در نهایت در آیه ۳۳ دوباره آنان را مشرک می شمرد. بنابراین یهود و نصاری هم مشرک و هم کافرند.
از لحاظ عقلی هم، کسی که به خداوند شرک ببندد و بساط هدایت آسمانی را به سخره گیرد، در واقع علاوه بر جرم شرک با دروغ خود روی حقیقت را پوشانده و اصطلاحا کفر نیز ورزیده است؛ همانگونه که شما هم آنان را بازگشت کرده به دوران ماقبل هدایت ، یعنی دوران کفر دانسته اید.

توحید یکشنبه 13 شهریور 1390 ساعت 10:33 ب.ظ

آقای موومان با سلام.

ممنون از نکات ارزشمندتان . دیدگاه من با استاد در این مورد تفاوت دارد. اگر آیات ابتدایی سوره توبه با دقت مرور شود معلوم می شود فرمان جهاد با مشرکین در مورد مشرکینی است که عهد شکنی کرده اند . بنا براین لزومی ندارد الان به بهانه نجس بودن مشرکین با آن مشرکینی که به جنگ با ما نیامده اند قطع رابطه کنیم و یا از آنها ؛جزیه؛ بگیریم.

هر چند فکر می کنم واژه ((جزیه)) هم از آن واژه هایی است که باید موشکافی شود و باور سنتی مبنی بر مالی بودن جزیه مورد بررسی و نقد قرار گیرد.

آقای موومان. شاید شما بدانید که منظور از «آن مشرکینی که به جنگ با ما نیامده اند» چیست؟ این که حوادث اخیر در منطقه کاملا دیکته می کند که هیچ دولت اسلامی نداریم، همراه این حقیقت که تمام آن ها دست نشانده علنی و رسمی و گاه هم استتار شده کنیسه و کلیسایند. شاید نوعی صلح برای مردم عوام و از همه جا بی خبر بدانیم! اگر سال هاست که این گونه دولت های مسلمان از مردم خود به عناوین مختلف مثلا خرید آدامس و روژ لب جزیه می گیرند و به واتیکان می فرستند! قرآن کبیر در عین صدور فرمان قطع رابطه با مشرکین اشاره می کند که این مطلب موجب کسادی بازار داد و ستد مسلمین نخواهد شد.

موومان دوشنبه 14 شهریور 1390 ساعت 12:01 ق.ظ

ببخشید استاد، فکر کنم در پاسخ به آقای توحید مرا خطاب قرار داده اید. اگر امکان دارد اصلاح بفرمایید.

با تشکر

آقای موومان. چون کامنت رسیده از طرف آقای توحید خطاب به شما بود، سئوال را با سفارت شما فرستاده بودم.

فریبا حاجی زاده دوشنبه 14 شهریور 1390 ساعت 01:01 ق.ظ http://www.monhaniezehn.blogfa.com/

سلام
جناب موومان مشرکین از آن جهت عنوان کافر دریافت کرده اند که در برابر قرآن و رسالت نبی اسلام کفر ورزیدند. کفر آنان نه انکار خداوند بلکه کفرورزی به قرآن و اسلام و محمدنبی است.
کفر به معنای عدم پذیرش و انکار امری است و مشرکین نسبت به قرآن کافرند.

موومان دوشنبه 14 شهریور 1390 ساعت 01:23 ق.ظ

خانم حاجی زاده

کسی که می گوید خدا صاحب فرزند است، سخنی که خود خداوند در قرآن آن را مترادف با از هم پاشیده شدن شیرازه ی طبیعت معرفی می کند، در واقع منکر خداوندی خدای یگانه و پوشاننده ی حقیقت خلقت کائنات است. در نتیجه او علاوه بر دریافت مدال شرک، لقب کافر نیز می گیرد.

البته واضح است که جرم این فرد بسی سنگین تر از یک کافر غیرمشرک است، چرا که در عین آگاهی قبلی از ذات یگانه ی خدا، با بساط هدایت الهی اعلان عناد کرده است.

طالب حقیقت دوشنبه 14 شهریور 1390 ساعت 06:32 ق.ظ

با سلام به استاد و دوستان. نظرتان در رابطه با آیات 8 و 9 سوره ممتحنه چیست؟

آقای طالب حقیقت. اخراج مسلمین به علت قلت عددی نمی تواند به دست یهود و نصاری صورت گرفته باشد، این عمل را نیروی بومی مکه یعنی کافران انجام داده اند و آیاتی نیز در تایید آن موجود است. اصولا برخورد قرآن با کافران، خلاف مشرکین غالبا با دعوت و مسالمت توام است.

موومان دوشنبه 14 شهریور 1390 ساعت 08:31 ق.ظ

خانم حاجی زاده

یادم رفت بگویم که همچنین نگاه کنید به آیات ۱۷، ۷۲ و ۷۳ مائده:

«مسلماً کفر ورزیدند کسانی که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است ...» (۱۷)

« مسلماً کفر ورزیدند کسانی که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است ...» (۷۲)

« مسلماً کفر ورزیدند کسانی که گفتند خدا سومی از سه تاست ...» (۷۳)

موفق باشید

توحید دوشنبه 14 شهریور 1390 ساعت 09:37 ق.ظ

سلام

استاد نمی دانم چرا در پاسخ به کامنت من آقای موومان را خطاب قرار داده اید . فکر می کنم سو تفاهمی شده باشد . اگر در آن کامنت شما را مخاطب قرار نداده بودم بخاطر فضای بحث و مباحثه بود .

به هر حال عذر خواهی می کنم که در برابر نکته سنج قهاری چون شما چنین بی مبالاتی صورت گرفت.

موفق باشید.

مهدی - مهدی دوشنبه 14 شهریور 1390 ساعت 03:19 ب.ظ

باستانشناسی در ایران تعطیل شد:

http://khabarkhooneh.com/fa-IR/story/19607/

[ بدون نام ] دوشنبه 14 شهریور 1390 ساعت 03:21 ب.ظ

استاد ضمن خوشحالی از اینکه انشالله سلامتی قرین حال شده باشد.

مبحث هوا خوری شماره ششم بنظرم نیاز به مباحث و پستهای افزونتری داشته باشد.(تا نظر خودتان چه باشد و چه صلاح بدانید)

منصور دوشنبه 14 شهریور 1390 ساعت 11:45 ب.ظ

سلام علیکم
اگر خاطر دوستان باشد جناب استاد در اسلام و شمشیر مباحث ۱۷ تا ۲۰ مطرح فرمودند که هاد و هادوا بمعنی یهود نیست.
مطلب زیر در مورد کلمات ؛هاد ِ یهود و هود است که در لسان العرب کامپایل شده توسط بکر التمیمی آمده است دوستان عرب زبان اگر ممکن است در حد لزوم ترجمه کنند. با تشکر
هود
هود: الهَوْدُ: التَّوْبَةُ، هادَ یَهُودُ هوْداً وتَهَوَّد: تابَ ورجع إِلى الحق، فهو هائدٌ. وقومٌ هُودٌ: مِثْلُ حائِکٍ وحُوکٍ وبازِلٍ وبُزْلٍ؛ قال أَعرابی: إِنِّی امرُؤٌ مِنْ مَدْحِهِ هائِد وفی التنزیل العزیز: إِنَّا هُدْنا إِلیک؛ أَی تُبْنا إِلیک، وهو قول مجاهد وسعید بن جبیر وإِبراهیم. قال ابن سیده: عدّاه بإِلى لأَن فیه معنى رجعنا، وقیل: معناه تبنا إِلیک ورجعنا وقَرُبْنا من المغفرة؛ وکذلک قوله تعالى: فتُوبوا إِلى بارِئِکم؛ وقال تعالى: إِن الذین آمنوا والذین هادوا؛ وقال زهیر: سِوَى رُبَعٍ لم یَأْتِ فیها مَخافةً، ولا رَهَقاً مِنْ عابِدٍ مُتَهَوِّد قال: المُتَهَوِّد المُتَقَرِّبُ. شمر: المُتَهَوِّدُ المُتَوَصِّلُ بِهَوادةٍ إِلیه؛ قال: قاله ابن الأَعرابی. والتَّهَوُّدُ: التوبةُ والعمل الصالح. والهَوادَةُ: الحُرْمَةُ والسبب. ابن الأَعرابی: هادَ إِذا رجَع من خیر إِلى شرّ أَو من شرّ إِلى خیر، وهادَ إِذا عقل. ویَهُودُ: اسم للقبیلة؛ قال: أُولئِکَ أَوْلى مِنْ یَهُودَ بِمِدْحةٍ، إِذا أَنتَ یَوْماً قُلْتَها لم تُؤنَّب وقیل: إِنما اسم هذه القبیلة یَهُوذ فعرب بقلب الذال دالاً؛ قال ابن سیده: ولیس هذا بقویّ. وقالوا الیهود فأَدخلوا الأَلف واللام فیها على إِرادة النسب یریدون الیهودیین. وقوله تعالى: وعلى الذین هادُوا حَرَّمْنا کلَّ ذی ظُفُر؛ معناه دخلوا فی الیهودیة. وقال الفراء فی قوله تعالى: وقالوا لَنْ یَدْخُلَ الجنةَ إِلا من کان هُوداً أَو نصارى؛ قال: یرید یَهُوداً فحذف الیاء الزائدة ورجع إِلى الفعل من الیهودیة، وفی قراءة أُبیّ: إِلا من کان یهودیّاً أَو نصرانیّاً؛ قال: وقد یجوز أَن یجعل هُوداً جمعاً واحده هائِدٌ مثل حائل وعائط من النُّوق، والجمع حُول وعُوط، وجمع الیهودیّ یَهُود، کما یقال فی المجوسیّ مَجُوس وفی العجمی والعربیّ عجم وعرب. والهُودُ: الیَهُود، هادُوا یَهُودُون هَوْداً. وسمیت الیهود اشتقاقاً من هادُوا أَی تابوا، وأَرادوا بالیَهُودِ الیَهُودِیِّینَ ولکنهم حذفوا یاء الإِضافة کما قالوا زِنْجِیٌّ وزنْج، وإِنما عُرِّف على هذا الحد فجُمِع على قیاس شعیرة وشعیر، ثم عُرّف الجمع بالأَلِف واللام، ولولا ذلک لم یجز دخول الأَلِف واللام علیه لأَنه معرفة مؤنث فجرى فی کلامهم مجرى القبیلة ولم یجعل کالحیّ؛ وأَنشد علی بن سلیمان النحوی: فَرَّتْ یَهُودُ وأَسْلَمَتْ جِیرانَها، صَمِّی، لِما فَعَلَتْ یَهُودُ، صَمامِ قال ابن برِّیّ: البیت للأَسود بن یعفر. قال یعقوب: معنى صَمِّی اخْرسی یا داهیةُ، وصَمامِ اسم الداهیةِ علم مثل قَطامِ وحَذامِ أَی صَمِّی یا صَمامِ؛ ومنهم من یقول: الضمیر فی صمی یعود على الأُذن أَی صَمِّی یا أُذُن لما فعلتْ یَهُود. وصَمامِ اسم للفعل مثل نَزالِ ولیس بنداء. وهَوَّدَ الرجلَ: حَوّلَه إِلى ملة یَهُودَ. قال سیبویه: وفی الحدیث: کلُّ مَوْلُود یُولَدُ على الفِطْرَةِ حتى یکون أَبواه یُهَوِّدانِه أَو یُنَصِّرانِه، معناه أَنهما یعلمانه دین الیهودیة والنصارى ویُدْخِلانه فیه. والتَّهْوِیدُ: أَن یُصَیَّرَ الإِنسانُ یَهُودیًّا. وهادَ وتَهَوَّد إِذا صار یهودیّاً. والهَوادةُ: اللِّینُ وما یُرْجَى به الصلاحُ بین القوم. وفی الحدیث: لا تأْخُذُه فی الله هَوادةٌ أَی لا یَسْکُنُ عند حد الله ولا یُحابی فیه أَحداً. والهَوادةُ: السُّکونُ والرُّخْصة والمحاباة. وفی حدیث عمر، رضی الله عنه، أُتِیَ بِشاربٍ فقال: لأَبْعَثَنَّکَ إِلى رجل لا تأْخُذُه فیک هَوادةٌ. والتَّهْوِیدُ والتَّهْوادُ والتَّهَوُّدُ: الإِبْطاءُ فی السَّیْر واللِّینُ والتَّرَفُّقُ. والتَّهْوِیدُ: المشیُ الرُّوَیْدُ مثلالدَّبیب ونحوه، وأَصله من الهَوادةِ. والتَّهْوِیدُ: السَّیْرُ الرَّفِیقُ. وفی حدیث عِمْران بن حُصین أَنه أَوْصَى عند موتِه: إِذا مُتُّ فَخَرَجْتُمْ بی، فأَسْرِعُوا المَشْیَ ولا تُهَوِّدُوا کما تُهَوِّدُ الیهودُ والنصارى. وفی حدیث ابن مسعود: إِذا کنتَ فی الجَدْبِ فأَسْرِعِ السَّیْرَ ولا تُهَوِّد أَی لا تَفْتُرْ. قال: وکذلک التَّهْوِیدُ فی المَنْطِقِ وهو الساکِنُ؛ یقال: غِناءٌ مُهَوِّد؛ وقال الراعی یصف ناقة: وخُود منَ اللاَّئی تَسَمَّعْنَ، بالضُّحى، قَرِیضَ الرُّدافَى بالغِناءِ المُهَوِّدِ قال: وخُود الواو أَصلیة لیست بواو العطف، وهو من وَخَدَ یخد إِذا أَسرعَ. أَبو مالک: وهَوّدَ الرجلُ إِذا سکَن. وهَوَّدَ إِذا غَنَّى. وهَوَّدَ إِذا اعتَمد على السیر؛ وأَنشد: سَیْراً یُراخِی مُنَّةَ الجَلِیدِ ذا قُحَمٍ، ولیس بالتَّهْوِیدِ أَی لیس بالسَّیْر اللَّیِّن. والتهوِیدُ أَیضاً: النومُ. وتَهْوِیدُ الشراب: إِسکارُه. وهَوَّدَه الشرابُ إِذا فَتَّرَه فأَنامَه؛ وقال الأَخطل:ودافَعَ عَنی یومَ جِلَّقَ غَمْزُه، وصَمَّاءُ تُنْسِینی الشرابَ المُهَوِّدا والهَوادَةُ: الصُّلْحُ والمَیْلُ. والتهوِیدُ والتَّهْوادُ: الصوتُ الضعیفُ اللَّیِّنُ الفاتِرُ. والتهوِیدُ: هَدْهَدةُ الریحِ فی الرمل ولِینُ صوتها فیه. والتَّهْوِیدُ: تَجاوُبُ الجنِّ لِلِینِ أَصواتِها وضَعْفِها؛ قال الراعی: یُجاوِبُ البومَ تَهْوِیدُ العَزِیفِ به، کما یَحِنُّ لِغَیْثٍ جِلَّةٌ خُورُ وقال ابن جَبَلَةَ: التهوِیدُ الترجیعُ بالصوت فی لِین. والهَوادةُ: الرُّخْصة، وهو من ذلک لأَن الأَخذ بها أَلْیَنُ من الأَخذ بالشدّة. والمُهاوَدةُ: المُوادَعَةُ. والمُهاوَدةُ: المُصالَحَةُ والمُمایَلةُ. والمُهَوِّدُ: المُطْرِبُ المُلْهِی؛ عن ابن الأَعرابی. والهَوَدَةُ،بالتحریک: أَصل السنامِ. شمر: الهَوَدةُ مجتَمَعُ السَّنامِ وقَحَدَتُه، والجمع هَوَدٌ؛ وقال: کُومٌ علیها هَوَدٌ أَنضادُ وتسکن الواو فیقال هَوْدةٌ. وهُودٌ: اسم النبی، صلى الله على نبینا محمد وعلیه وسلم، ینصرف، تقول: هذه هُودٌ إِذا أَردْتَ سورة هُودٍ، وإِن جعلت هُوداً اسم السورة لم تصرفه، وکذلک نُوحٌ ونُونٌ، والله أَعلم.

منصور سه‌شنبه 15 شهریور 1390 ساعت 02:31 ق.ظ

سلام استاد
این روزها خشک شدن دریاچه ارومیه و احیای آن موضوع روز شده است.
این دریاچه مانند دیگر دریاچه های بجای مانده از توفان نوح محکوم به خشک شدن است که موید نظر حضرتعالی در این باره است.
آقایان فکر می کنند با منحرف کردن بخشی از رود ارس یا رود زاب می توانند این دریاچه را نجات دهند اما به نظر می رسد حتی در صورت اجرای این پروژه تنها باتلاق کوچکی در این ناحیه باقی بماند.
نظر حضرتعالی چیست؟

آقای منصور. حوزه توفان و مرزهای داخلی شرق میانه، سرزمین انبیاء الهی است. متاسفانه شرح نویسی بر اوضاع تاریخی این خطه به دست یهودیان افتاده که کوچک ترین اطلاع در باب این حوزه را با یک توضیح توراتی توام کرده اند. باید عزا بگیریم که انفجار بزرگ کشف سرزمین توفان نتوانست صاحب نظران مسلمان را به حرکت درآورد و با کنکاش در کشف جغرافیا و عوارض طوفان، داستان های تازه نوشته تورات را ابطال کند. به راستی که اگر خاخامی به مسلمانان اعلام کند که: ما از رگ گردن به شما نزدیک تریم، بی مایه نگفته است.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 15 شهریور 1390 ساعت 04:00 ق.ظ

http://www.mojehozoor.com

عابدی چهارشنبه 16 شهریور 1390 ساعت 02:30 ق.ظ

سلام استاد . خسته نباشید. تصاویرهای جلد کتاب ها خیلی کوچک بودند. فقط من عکس جلد های برآمدن صفویه را ندارم.

ان شاء الله اوراق بانکی پیدا شدند؟

سلام و خسته نباشید استاد.
تصاویر آن ۷ جلد هم در صفحات ۱۶ و ۱۷ و ۱۸بسته ارسالی موجود است. ضمن تشکر از زحمات تان ان شاء الله امروز اوراق بانکی را هم می گیریم.

علی رضا چهارشنبه 16 شهریور 1390 ساعت 07:57 ق.ظ

با سلام خدمت استاد بزرگوار
استاد در تفسیر های معمول از آیه ۱۰۶ سوره بقره منظور از نسخ آیات (ما ننسخ ...) عوض شدن آیات قرآن در طی نزول قرآن عنوان مشود که سوال برانگیز است. در قرآن کریم کلمه آیه بیشتر از اینکه آیات قرآن معنی بدهد به معنی آنواع نشانه های خداوند در طبیعت و جهان است مانند عوض شدن شب و روز و ...

مَا نَنسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ(بقره ۱۰۶)

اگر بعد از ۱۴۰۰ سال قرآن احتیاج به بازنگری و تغییر ندارد چرا در مدت کوتاه نزول چنین ضرورتی پیش آمده است. با توجه به اشاره انتهای آیه شریفه بر قدرت خداوند به نظر نمیرسد در این آیه منظور از تغییر تغییر در آیات قرآن کریم باشد.
انشاء الله که سلامت و پاینده باشید.

آقای علی رضا. چنین ادعاهایی، با تفسیر به ضخامت یک غبار فاصله دارد.

مسعود سنجری چهارشنبه 16 شهریور 1390 ساعت 11:05 ق.ظ

آقای علی رضا
سلام علیکم

منظور از آیه در اینجا نشانه است یا آیات قرآن؟

khalil چهارشنبه 16 شهریور 1390 ساعت 01:29 ب.ظ

سلام استاد عزیزم
با علاقه ای که نسبت به شما و وبلاگتان دارم قبل از خواندن مطالب هواخوری 7 اول از همه سلامی خدمت شما استاد بزرگوار و عزیز و دوستان بنیان اندیش عرض می کنم و امیدوارم که همگی سالم و سر زنده باشید.
با مشغله کاری زیادی که پیش رو داشتم نمی توانستم سری به کلاس بنیان اندیشی بزنم و الان هم با یک فرصت برای اینکه یادی از شما و دوستان داشته باشم به اینجا مراجعه کردم.ولی با این حال با تکثیر سی دی ها و آثار شما به دیگران تلاش برای روشنگری آنها را دارم.
استاد موفق و سربلند و پیروز باشید

آقای khalil. از ابراز محبت شما ممنونیم.

[ بدون نام ] چهارشنبه 16 شهریور 1390 ساعت 06:00 ب.ظ

پژوهشگران دانشگاه هلندی «تونت» می گویند نتایج تحقیقات جدید نشان می دهد افراد با مثانه پر، بهتر می‌توانند تصمیم‌ بگیرند.
این محققان دریافته‌اند که در یک لحظه، مکانیسم خودداری در مغز در تمام نقاط بدن یک حس خویشتن‌داری را القا می‌کند و به همین خاطر افراد در هنگام پر بودن مثانه چون در وضعیت کنترل قرار می‌گیرند، قادر هستند که تصمیمات مهم‌تر و با ارزش‌تری را اتخاذ کنند و در نتیجه بهتر قضاوت نمایند.
این متخصصان در دانشگاه هلندی «تونت» وضعیت کنترل مثانه را با بخش‌های مشابه در مغز که احساسات مربوط به پاداش و امیال را فعال می‌سازند، مرتبط می‌دانند.
این مطالعه همچنین نشان می‌دهد که حتی فکر کردن به واژه‌های مربوط به ادرار کردن نیز می‌تواند همین تاثیر را ایجاد کند.

بنابراین تحقیق، مردم در کنترل انگیزش‌های خود برای لذت‌های کوتاه مدت تواناتر هستند و در عین حال هم گزینه‌هایی را انتخاب می‌کنند که در مدت طولانی سود بیشتری برای آنها داشته باشند. به این ترتیب بخشی از مغز که این سیگنال را می‌فرستد نه تنها برای کنترل مثانه بلکه برای خودداری و کنترل در تمام قسمت‌های دیگر فعال می‌شود.
بنابراین فعال شدن مکانیسم خودداری به شما کمک می‌کند که در تصمیم‌گیری‌های خود امیال و پاداش‌های لحظه‌ای را انتخاب نکنید بلکه در عوض به پیامدهای سودمند و بلند مدت انتخاب خود بیندیشید.

گرچه ممکن است نتایج این تحقیق واقعی نباشد اما نوبت بعد اگر خواستید تصمیم‌ مهمی بگیرید، قبل از هر اقدامی ابتدا یک بطری آب بنوشید شاید این ادعا که ” افراد با مثانه پر، بهتر می‌توانند تصمیم‌ بگیرند" درست باشد.


رجوع شد بی خاصیت بود. حالا نهضت مثانه پر راه خواهد افتاد و برای شکاکین و اطراف شان یک لحظه خوش باقی نخواهد گذارد. آن چه در تجربه قابل تایید است این که صاحبان مثانه پر برای این که خود را زودتر به
آبریزگاه برسانند با هر اظهار نظری موافقت می کنند.

[ بدون نام ] چهارشنبه 16 شهریور 1390 ساعت 06:01 ب.ظ

http://usn.blogsky.com
سر بزنید ببینید هنوز چه لات هایی پیدا میشن!

محمدی چهارشنبه 16 شهریور 1390 ساعت 08:38 ب.ظ

جناب استاد در مورد عرفان سعدی ومولانا جه نظری دارید ایا مفیدند یا مضر ؟ممنون

حذف پنج‌شنبه 17 شهریور 1390 ساعت 03:11 ق.ظ

جولان‌ سرخوشانه‌ در جهان‌ قدیم‌! - ناصر پورپیرار - ۱۳۸۸
ناصر پورپیرار

پانزده صفحه از کتاب من ذکر این نکته بدیع بود، که دو بیت مسخره ای که اشاره به روابط سعدی و سهروردی دارد، جعلی است و در هیچ خطی قدیم و یا متن انتقادی جدید یافت نشده است.

منت خدای را، که بالاخره پس از 5/3 سال ، با زور بازوی جمعی ، کتاب مگر این پنج روزه مرا در ترازو گذاردند و همان مطلب قبلی آقای حسن امداد را با چاشنی دو سه جمله آب نکشیده عربی ، مثلاً به عنوان نقد، تکرار کردند و به وضوح معلوم شد که سنگینی متن کتاب کوچک من ، بندهای ترازوی آنان را به تمامی گسسته است.
وسعت بی دانشی آقای نحوی ، همچون کاربرد علامت تعجب های «بی جهت» در دنبال نقل هایی از متن کتاب من ، تعجب برانگیز است : دو هدف را نشانه بزند (!)، به ذهن سپرده (!)، بهتر است صدای قضیه را بلند نکند (!)، سر خود گیرد (!)، به کسی چیزی نخواهد گفت (!)، ظاهراً کسی دیگر (!)، زبان فهم تر است (!)، احتمالاً برای آخرین بار (!)، برای استحکام صحبت خویش (!)، در عامه ناس (!)، خردی است که کرانه ندارد (!)، این مسجدها فعال نبوده است (!)، اغلاط فاحش (!)، تاریخی و جغرافیایی (!)، بی این که پایش نم بگیرد (!)، فقط دو سطر شعر از سعدی دیده شده (!)، بی آن که سوادی از خود ظاهر کند (!)، (تعجب آقای نحوی احتمالاً از آن بابت است که معنی «سواد» به معنای شبح و سیاهی را نمی دانند) یادهای مصر را از پس اسلام (!) و حداقل 20 نمونه دیگر.
گاه هم به جای علامت تعجب معلوم نیست به چه دلیل کلمه (کذا) به کار برده اند: به وجدی که زبان مشتاقان را می گشاید (کذا)، احتمالاً سعدی هرگز (کذا) نه فیل دیده ، هیچ مصر و مصر دیده ای (کذا)، (ایشان برای خوش مزگی عمداً حرف « ی » را از دنبال مصر دوم حذف کرده اند، زیرا در ص 172 و نه ص 171، نوشته بودم « هیچ مصر و مصری دیده ای ») و غیره و غیره .
اگر حاصل 5/3 سال جست و جو در کتاب های کهنه و یک کاسه کردن عقل جمعی این آقایان ، چنین نقدی است ، پس در اعتبار کتاب من ، همین نوشته آقای نحوی بس و مبارک باد بر من بستن دکان «سعدی فروشی» این کنه مسلکان «سعدی دار».
اگر رعایت حق خوانندگان نبود، الحق که پاسخ ندادن به آقای نحوی بهترین نوع پاسخ بود، اما از آن جا که این آقایان مستعد توهم سریع سواد داشتنند، لاجرم به کوتاهی تمام می نویسم :
1. پاسخی در رد چهار ادله استوار من در این باب که برگ آخر کتاب شدالازار الحاقی است ، ندیدم ، جزبی مزگی های کودکانه بی رنگ از این قبیل که چون من مدخل کتاب شدالازار را بر چاپ دوم کتاب افزوده ام ، پس لابد در هنگام چاپ اول اصلاً شدالازار را نمی شناخته ام ؛ انصاف را که اگر حرف ایشان درست باشد باید برخود ببالم که 6 ماه پس از آشنایی با شدالازار در آن نکته ای یافته ام ، که از مجاورت 60 ساله کهنه «سعدی داران» با آن کتاب ، پر بارتر بوده است . بار دیگر گردوی پوک عقل هایشان را به یک ریسمان کشند و بنویسند چرا در سراسر کتاب شدالازار فقط در صفحه ذکر مزار شیخ سعدی ، در پس نام شیخ کبیر، ابن خفیف ، قید «رحمت الله علیه» آمده است و در بقیه کتاب ، که 60 بار نام آن شیخ تکرار می شود، چنین قیدی نیست ؟ از غرایب و نوادر قضایا یکی هم این که آقای نحوی معتقد است صلاحیت استاد علامه «شیخ آقا بزرگ تهرانی»، صاحب کتاب مستطاب الذریعه در تشخیص منابع شیعه ، از سعید نفیسی کمتر بوده است ! به نظرم همین اظهار نظر، برای اثبات کم خردی و فرهنگ ناشناسی ایشان کافی است .
2. در مورد بعلبک ، پس از حواشی درهم و برهمی راجع به بناهای باستانی بعلبک ، بالاخره فرموده اند که ابن جبیر ننوشته است : «بعلبک ، که خدای به دامن اسلامش بازگرداند»، بل نوشته است «اعادهاالله»! یا این سفسطه بسیار مفصل که فصاحت و زیبایی نثر در «رحله » از ابن جبیر نیست ، بل از پرویز اتابکی مترجم آن کتاب است !
3. فرمایشات بی بدیل ایشان چندان در بی پایگی پت و پهن می شود که می فرماید، منظور سعدی از برآمدن درویشی مستجاب الدعوه در بغداد، نه بغداد معروف ، بل ده کوره ای مانده از ایران باستان با همین نام بوده است که حمورابی به آن اشاره دارد و برای اثبات وجود درویشان ، در اواخر قرن اول هجری ، در همان ده کوره ،جمله ای از نامه ای می آورد که ابونعیم اصفهانی محدث قرن پنجم و یا ابونصر سراج باز هم از آن قرن ، درخیال خود، متن آن را به حسن بصری در قرن اول نسبت داده اند. آقای نحوی ، از آن جا که سرخوشانه درجهان قدیم جولان می دهد و هر پوست نوشته یک هزاره پیش را «علم» و «صدق» محض فرض می کند، از خود نمی پرسد ابونعیم اصفهانی و یا ابونصر سراج ، چگونه به نامه حسن بصری که 400 سال پیش از آن ها می زیسته ، دسترسی داشته اند و نیز معلومم نشد که در عربی دانی ویژه ایشان از چه طریق «لباس من از پشم است» معنی «من اهل تصوفم» را می گیرد. حالا دیگر نه فقط در عربی دانی بل در عقاید و عقل سلیم ایشان نیز بایدشک کرد.
4. با همین حد از بینش و دانش ، آقای نحوی بالاخره به مصر می رود، باز هم یک مشت کتاب فرسوده ازمسعودی و مقریزی را زیر و رو می کند، تا سرانجام صحت گفتار پیشین من اثبات شود که در مصر فیل نبوده و نیست ، تا آن جا که فراعنه مصر هم ، آن را از زنگبار، که آقای نحوی رندانه آن را جنوب مصر خوانده اند، سوقات می آورده اند. یقین ندارم که اشاره مسعودی درست بوده باشد و بی شک فیل های فراعنه تا زمان سعدی زنده نبوده اند، اما این را می دانیم که آب و هوای مصر مناسب احوال فیل نیست وگرنه فراعنه آن را ازساحل شرقی آفریقا وارد نمی کردند!
5. منتقد همه چیزدان ، در باب سومنات ، وصف قزوینی از بت خانه سومنات را فقط به این دلیل که با وصف سعدی نمی خواند، افسانه می شمارد و می گوید که بین «مطران» و «آذرپرست» و «برهمن» و غیره تفاوتی نبوده است ، چرا که مثلاً «عطار» هم همین اشتباه را کرده است . از نظر ایشان ، نادانی مکرر به دانایی بدل می شود، ولی ادوارد براون را عقیده دیگری است که من پیشتر در ص 157 چاپ دوم مگر این پنج روزه آورده ام . بار دیگر آن را بخوانند.
6. بالاخره ایشان ، افتان و خیزان ، به مبحث ابن جوزی و نظامیه و مستنصریه وارد می شوند و چون پاسخی بر این مطلب اساسی و پایه نداشته اند که : «نظامیه» بنا بر صریح وقف نامه ، مرکز آموزش مخصوص «شافعیان» بوده است و از آن جا که اسناد موجود، تمام ابن جوزی ها را «حنبلی» می شناسد، پس هیچ یک از ابن جوزی ها را به نظامیه راه نمی داده اند که احتمالاً یکی از آنها معلم سعدی بوده باشد». این است که می روندسراغ «شالتاق» و می نویسند که من «شرف الدین» را با «ابوالفرج» اشتباه گرفته ام . «کاکوجان» آن بحث در ردکتاب حوادث الجامعه بود، که محیط طباطبایی حتی آن را کتابی «مجعول» دانسته است . ابن فوطی در آن کتاب نوشته است که بقایای خانواده ابن جوزی بزرگ ، اعم از فرزند و نوادگان وی ، در حادثه سقوط بغداد کشته شده اند. بحث حیات شرف الدین و حتی شرح منصب سفیری او بر این محور بود که معلوم می شود کتاب حوادث الجامعه که به علت اغلاط آن در شرح حال سعدی ، از جمله سال مرگ وی ، بسیار مورد پسند «سعدی داران» است ، کتاب بی اعتباری است . ولی آقای نحوی که این گونه ریزبینی ها را نمی بینند، باز هم با سماجت ودر ذکری پرغلط می نویسند: «بغداد در چهارم صفر 656 مطابق چهارم اسفند فتح می شود. خانواده ابن جوزی باید در این روز یا چند روزی پس از آن به قتل رسیده باشند». صفر 656 با بهمن منطبق است و نه با اسفند ولااقل معلوم است که یک ابن جوزی در آن زمان زنده و سفیر هلاکو بوده و نقل ابن فوطی در این باب اعتباری ندارد، اما آقای نحوی جز ابن فوطی کس دیگری را قبول ندارد، زیرا بالاخره به نحوی ، حتی اگر به بهای سربریدن همه ابن جوزی ها هم باشد، باید قید سعدی را در خطاب «رحمت الله» با یکی از ابن جوزی ها جور درآورند. آقای نحوی در عین حال مدعی است که گویا، همه از استاد و شاگرد، در نظامیه به لهو و لعب مشغول بوده اند.چنین توهین ناموجهی به مرکزی که سهمی در اشاعه فرهنگ دارد و فاضل عابد و زاهدی چون امام ابواسحاق شیرازی یکی از مدرسان آن بوده است ، فقط از بی توجهی آقای نحوی سرریز می کند.
7. آقای نحوی شاید فارسی را هم مثل عربی نمی داند، زیرا من در فصل جوینی ها با نقل های مکرر از قصاید سعدی در اشعاری صریح و بی نیاز از تفسیر، معلوم کرده ام که جوینی ها، به اعتراف خود شیخ ، به سعدی بی اعتنا بوده اند. ندانستم این موضوع چه ربطی به سیف فرغانی و غیره دارد که آقای نحوی برای پاسخ ندادن به اصل موضوع ، سراغ آنها رفته اند و به من ایراد می گیرد که چرا تمام ابیات غزل و یا قصیده ها رانیاورده ام . اولاً این چه ربطی به اصل موضوع دارد و درثانی طبیعی است که از یک غزل و قصیده بلند، ابیات مورد نیاز بحث را بیاورم و اگر کشف ایشان درست باشد که قصد من از نقل این همه سند در کتابم «متورم »کردن آن بوده است ، پس منطقاً دیگر نباید چیزی از قصاید و غزل ها را حذف می کردم !
8. بالاخره در مبحث کلّاسه ، کار را به جایی می رساند که مرا از احتمال برخورداری ایشان از هرگونه درک سالم ناامید می کند. می نویسد که من معنی کلّاسه و برکه را ندانسته ام چرا که من به حوض جایگاه کلّاسه نیز «کلّاسه » گفته ام : البته ابن جبیر هم که حوض را کلّاسه نامیده است . مثل این که بگویی حوض مسجد شاه و پر واضح است که غرض خود مسجد نیست . گمان نمی کنم فهم این موضوع که بحث اصلی آن مدخل حوض است و نه تمام بنا، نیاز به تیزهوشی ویژه ای داشته باشد. اتفاقاً اشاره من این بود که وصف ابن جبیر از«کلّاسه » وصف حوض است : «کاسه واری هشت گوش ، لبه دار و مطبّق » که کسی در اثر لغزش پای در آن نمی افتد. سعدی که می خواهد شیخ بی نام ولی پرکرامتش را در حوض سرنگون کند، ناگزیر حوض کلّاسه را به «برکه کلّاسه » بدل کرده است که بی لبه باشد تا هر کس بتواند با اندک لغزش در آن پرتاب شود. حالا چرا این مطلب ساده همه فهم این همه اسباب حیرت آقای نحوی شده است ، چنان که گفتم سخن بر سر سلامت درک است و لاغیر.
9. پانزده صفحه از کتاب من ذکر این نکته بدیع بود، که دو بیت مسخره ای که اشاره به روابط سعدی وسهروردی دارد، جعلی است و در هیچ رساله خطی قدیم و یا متن انتقادی جدید یافت نشده است . آقای نحوی ، به جای یافتن این دو بیت در متنی معتبر، می نویسد که در این صورت دفاع من از کاتبان و نسخه برداران در کتاب مگر این پنج روزه بیهوده بوده است ! من البته نوشته بودم که این دو بیت را در «حاشیه » کتاب افزوده اند. شایدایشان معنی حاشیه را هم نمی دانند و نیز نمی دانند که حاشیه را معمولاً خوانندگان می افزایند نه کاتبان . چنین است که نقد ناشیانه ایشان ، بحث اصلی در صحت یا عدم صحت دو بیت مورد اشاره را لوث کرده است ونگفته اند که بالاخره این دراز گویی «سعدی داران » بر سر روابط سعدی و سهروردی ، از چه منبعی تراوش کرده است .
10. بیگانگی آقای نحوی با مباحث اصلی کتاب ، در تمام موارد، ناگزیر و اجباراً ایشان را به شیرین زبانی درباره حواشی و موضوعات فرعی رانده است . حتی از کنار سه بحث بنیادی کتاب ، یکی «دوران شناسی آثارسعدی »، دیگری «سعدی و زبان عربی » و مهم تر از همه طرح «تقدم گلستان بر بوستان » به احتیاط نیز گذرنکرده اند و چون ورود به آن سه مدخل دست «انجمن سعدی داران شیراز» را به تمامی رو و وادارشان می کردکه به جای افسانه بافی درباره شیخ بزرگ ما به حقیقت حال او توجه کنند که سعدی بزرگوار خود در انتهای مقدمه گلستان آورده است ، پس صلاح دیده اند که درباره آن سه بحث کلیدی مطلقاً سکوت کنند، زیرا حتی بااراجیف نیز ممکن نبوده است پاسخی برای آن ها ببافند.
اما اگر گمان می کنید سعی ایشان در سیاه کردن این همه کاغذ، در این عمر کوتاه ، باطل و بیهوده بوده است ، اعتراف می کنم که چنین نیست . زیرا پس از 5/3 سال کوشش شبانه روزی و جمعی ، بالاخره دو غلط چاپی در کتاب من یافته اند: یکی «ظهیر» به جای «زهیر» در چاپ اول کتاب و دیگری «ابی المحضاء» به جای «ابی المضاء» در چاپ دوم . پیشتر کسانی این اغلاط چاپی را بدون نیاز به چیدن این همه صغری و کبری تذکر داده بوده اند، که سپاسگزار آنانم .

ارسال شده در چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰ ساعت: ۰۲:۰۰ توسط مدیر سایت

reza پنج‌شنبه 17 شهریور 1390 ساعت 10:54 ق.ظ

آقای علیرضا یا سلام.
تفاوت میان یک مسلمان و یک مشرک اهل کتاب این است که مسلمان قرآن را به تمامی و با تدبر در آیات الهی مطالعه مینمایند. قرآن به عنوان حجت نهایی بر همه مردم و از جمله اهل کتاب نازل شده با این تفاوت که قرآن شرع و عرف ماقبل از خود را باطل یا اکمال مینماید.
در این رابطه مثالها کم نیستند:

- تغییر قبله
- ازوداج با زن پدر
- فرزند خوانده حکم فرزند را ندارد
- احکام شرعی مانند خوردن و آشامیدن که در دیانات قبل مرسوم بوده که نزول قرآن آنها را باطل نموده و بهتر از آنها را جایگزین نموده.(سوره اعراف)

مَّا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِکِینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیْکُم مِّنْ خَیْرٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَاللّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿۱۰۵﴾ مَا نَنسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۱۰۶﴾ البقره

الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۱۵۷﴾ اعراف

reza پنج‌شنبه 17 شهریور 1390 ساعت 11:06 ق.ظ

موضوع آیات ناسخ و منسوخ نیز یکی از دستآویزهای مسخره بعضی ها جهت وهن و تشکیک در قرآن می باشد.

بعنوان مثال نگاهی بیندازیم به داستان خورده شدن آیه ای از قرآن! درباره حکم سنگسار زنای محسنه و حکم شیردادن توسط یک جانور به نقل از مسند امام احمد:

25112 حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ، قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی، عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ، قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ، عَنْ عَمْرَةَ بِنْتِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ عَائِشَةَ، زَوْجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَتْ لَقَدْ أُنْزِلَتْ آیَةُ الرَّجْمِ وَرَضَعَاتُ الْکَبِیرِ عَشْرًا فَکَانَتْ فِی وَرَقَةٍ تَحْتَ سَرِیرٍ فِی بَیْتِی فَلَمَّا اشْتَکَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَشَاغَلْنَا بِأَمْرِهِ وَدَخَلَتْ دُوَیْبَةٌ لَنَا فَأَکَلَتْهَا‏.‏

یه نفر پنج‌شنبه 17 شهریور 1390 ساعت 12:21 ب.ظ

با سلام خدمت استاد

داستان معروف قضاوت حضرت علی برای دو زن که هر دو مدعی مادری برای یک طفل واحد بوده اند را در کودکی به دفعات زیاد شنیده بودم . ..

چندین سال قبل هم که با نظرات جنابعالی آشنا شدم تورات را نیز به طور نسبی مطالعه ای کردم با حیرت تمام همین داستان را در بخش قضاوت های حضرت سلیمان دیدم ........ و فهمیدم که آن فیلمنامه نویسی برای داستان برای علی دقیقا از روی تورات بوده است ...... و بعد از مشاهده چندین مورد از دغل بازی های فقهی احساس کردم منشائ خیلی از احادیث فقی ما چه در حوزه تشیع و چه در تسنن یا مستقیما از تورات کپی شده است ( مانند خوردن ماهیان فلسدار و .. ) و یا حداقل الهام گرفته شده از تورات است .

بهتر نیست در مورد نفوذ وحشتناک تورات در فقه ما مطالبی بنویسید .

باور کنید کمر خیلی از ---- ها را با این کار خواهید شکست و به نظر اینجانب امری لازم است .

البته بعضی از افراد در اینترنت صفحاتی را به این امر اختصاص داده اند ولی ترجیح می دهم از قلم شما نیز در این مورد مطالبی ببینم .

با تشکر از زحمت های جنابعالی

Naria پنج‌شنبه 17 شهریور 1390 ساعت 12:24 ب.ظ

با سلام

به دلیل فعال نبودن وب سایت «کارنگ»؛ وب سایت «ناریا» در نظر دارد، کتاب ها و مستندهای لازمه را به طریق فروش اینترنتی، در اختیار دوستان و دشمنان قرار دهد. از تمامی دوستانی که تاکنون برای تبلیغ و به تر شدن وب سایت خودشان، «ناریا» تلاش کرده اند، ضمن این که کمال تشکر را دارم؛ در خواست دارم از این فروشگاه دیدن نمایند و در صورت امکان، پیشنهادهای خود و اشکالات-ایرادات فروشگاه را، چه از نظر فنی-برنامه نویسی، و چه از نظر گرافیکی-قالبی، به ای میل mohseyn_abedy@yahoo.com یا از همان قسمت تماس با ما وب سایت، ارسال نمایند. از تمامی دوستان کمال تشکر را دارم.

http://www.narina.ir/application/index.aspx

محمد اوجال پنج‌شنبه 17 شهریور 1390 ساعت 04:42 ب.ظ

با سلام خدمت استاد و سایر دوستان

جناب آقای عابدی، ضمن اینکه به نوبه خود از زحمات بی دریغ و بی چشمداشت شما در جهت عمومی تر شدن هر چه بیشتر حقایق آشکار شده از سوی استاد پورپیرار، تشکر می کنم، ظاهرا آدرسی که نوشته اید اشتباه بوده و یا دچار مشکل است.

منصور جمعه 18 شهریور 1390 ساعت 03:57 ق.ظ

سلام علیکم
قبلاً توضیحاتی برای کلمه «ه و د» در «لسان العرب» بیان شد. هم اینک در کتاب «قاموس المورد» نوشته دکتر روحی بعلبکی می بینیم تمام مشتقات این کلمه را فقط یهودی شدن یا یهودی کردن معنی کرده است.
در لسان العرب دیدیم کلمه «ه و د» و مشتقات آن «هاد، یهود، هود» بر وزن «ع و د، عاد، یعود ، عود» یا «ج و ع ، جاع ،یجوع ، جوع» می باشد و معنای ریشه کلماتی چون «هاد، هوَّد، تهَْود. بازگشتن، آرام کردن ، تسکین دادن است. این کلمه با «ه د ی، هدی ، یهدی، هُدی» و مشتقات آن که مفهوم راهنمایی را می رساند متفاوت است و نمی توان کلمه «هادوا» را هدایت شدگان معنی کرد یا کلمه «هادٍ» که اسم فاعل از هدی است را بعنوان شاهدی بر این ادعا ارائه کرد. چنانکه حضرتعالی در اسلام و شمشیر معنا کرده اید. «هَدی» یعنی هدایت کرد و «اِهتدَی» یعنی هدایت یافت. کلمه «والذین هادوا» یعنی کسانی که بازگشتند. مثال صریح آن سوره اعراف آیه 156 است. «و براى ما در این دنیا و در آخرت نیکى مقرر فرما ما به سوى تو بازگشته‏ایم.... »
«الذین هادوا» پس از نزول تورات و قبل از حضرت عیسی وجود داشته اند و غیر از ربانیون و احبار هستند(مائده 44). خداوند در آیه بعد تصریح می کند که عیسی را پس از آنها یعنی افراد مورد اشاره در آیه 44 فرستادیم. آنها تا زمان پیامبر و پس از او هم وجود دارند. آنها غیر از مسلمانان، نصاری، مجوس، صائبیان و مشرکین هستند (حج. 17) در عین حال بر خلاف مجوس و مشرکین، با شرایطی می توانند مورد بخشش خداوند واقع شوند (بقره 62). آنها غیر از کسانی هستند که تنها به ظاهر ایمان آورده اند (احتمالا منافقین). برخی از آنها در زمان پیامبر با تغییر کلمات از مواضع آن فتنه می کنند و خدا نمی خواهد آنها را طاهر کند و برایشان در دنیا خواری و در آخرت عذاب دردناک است (مائده 41) برخی از آنها دین را مسخره می کنند و این عمل آنها کفر است و خدا آنها را لعنت کرده است در عین حال برخی از آنها که ایمان می آورند ، اجرشان با خداست و ترسی بر ایشان نیست. (نساء 46)و (مائده، 69) آنها معتقدند که تنها آنها اولیا خدا هستند با آنکه سخت به دنیا چسبیده اند.(62 آیه 6) خداوند طیبات را بر «الذین هادوا» حرام کرد چون ظلم کردند (16،118) (6،146) (4،160) بدین ترتیب آنها یک کیش هستند و فرمان تحریم خدا را توسط پیامبر خود دریافت کرده اند. در عین حال آنها شاخه ای از مسیحیان یا مسلمانان یا صائبیان نیستند چون حلال و حرام ها برای هر کدام از اینها شامل استثنا نمی شود.
«و موسى از میان قوم خود هفتاد مرد براى میعاد ما برگزید و چون زلزله آنان را فرو گرفت گفت پروردگارا اگر مى‏خواستى آنان را و مرا پیش از این هلاک مى‏ساختى آیا ما را به آنچه «کم‏خردان» ما کرده‏اند هلاک مى‏کنى این جز آزمایش تو نیست هر که را بخواهى به وسیله آن گمراه و هر که را بخواهى هدایت مى‏کنى تو سرور مایى پس ما را بیامرز و به ما رحم کن و تو بهترین آمرزندگانى (اعراف۱۵۵) و براى ما در این دنیا و در آخرت نیکى مقرر فرما زیرا که ما به سوى تو «بازگشته‏ایم» فرمود عذاب خود را به هر کس بخواهم مى‏رسانم و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است و به زودى آن را براى کسانى که پرهیزگارى مى‏کنند و زکات مى‏دهند و آنان که به آیات ما ایمان مى‏آورند مقرر مى‏دارم (۱۵۶) »
عنایت فرمایید شرط بخشایش خداوند در اینجا همان است که برای «الذین هادوا » در(2،62) و (5،69) قید شده بود. در ادامه می فرماید:
«همانان که پیروی می کنند از این رسول نبی امی که او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته مى‏یابند آنان را به امر بمعروف و نهی از منکر می کند و طیبات را بر ایشان حلال و خبائث را حرام می کند و قید و بندهایى را که بر ایشان بوده است برمى‏دارد پس کسانى که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاریش کردند و نورى را که با او نازل شده است پیروى کردند آنان همان رستگارانند (۱۵۷)»
خدا در ادامه گفتگو با موسی، آنچه را درباره تبعیت از پیامبر اسلام به او گفته بود به زبان زمان پیامبر شرح می دهد چون در واقع دارد آن ماجراها را برای پیامبر تعریف می کند. می‌فرماید «این! رسول نبی امی که نام او را در تورات و انجیل دارند». پس «الذین هادوا» حداقل یکی از تورات یا انجیل را قبول دارند قبلاً هم در (5،44) داشتیم که آنها تورات داشته اند. در ادامه (اعراف157) یعنی آیه فوق در می یابیم که محدودیتهای اعمال شده بر موسی و همراهانش تا زمان پیامبر اسلام باقی است و او است که این محدودیتها را در صورت ایمان آوردنشان به اسلام و شرایطی که قید شده از آنها برطرف می‌کند. قبلاً در (16،118) (6،146) (4،160) دیدیم که طیبات بر «الذین هادوا» حرام شده بود. در ادامه می فرماید: (سوره اعراف)
«بگو اى مردم من پیامبر خدا به سوى همه شما هستم همانکه فرمانروایى آسمانها و زمین از آن اوست هیچ معبودى جز او نیست که زنده مى‏کند و مى‏میراند پس به خدا و فرستاده او که پیامبر امی است که به خدا و کلمات او ایمان دارد بگروید و او را پیروى کنید امید که هدایت ‏شوید (۱۵۸) و از میان قوم موسى جماعتى هستند که به حق راهنمایى مى‏کنند و به حق داورى مى‏نمایند (۱۵۹)»
با توجه به توضیحات و قرائن فوق «الذین هادوا» را تنها می توانیم کسانی بدانیم که با موسی به سوی خدا بازگشتند و از گناهان گذشته خود از درگاه خداوند طلب آمرزش کردند و گفتند ما را به خاطر اعمالی که نادانان بنی اسرائیل انجام داده اند مجازات مکن. این موضوع وقتی تقویت می شود که بپذیریم بنی اسرائیل قومی بت پرست نبودند و در مصر با بلاهایی که فرعون بر سرشان آورده بود، خدایی فرعون را قبول نداشتند. چنانکه وقتی از دریا گذشتند و گروهی را بت پرست یافتند و نظیر آن را از موسی خواستند، موسی گفت شما قومی نادان هستید.(اعراف138) یا هنگامی که گوساله ساختند وقتی دیدند هیچ خاصیتی ندارد قبل از بازگشت موسی به گمراهی خود پی بردند و پشیمان شدند (اعراف149)
نکات دیگری نیز برای بنده جالب به نظر رسید که البته جناب استاد و دوستان ممکن است نظر دیگری داشته باشند که محترم است:
نکته دوم اینکه خود موسی هم چندان تفاوتی با قومش نداشت چون او هم علیرغم نشانه های بسیار که از قدرت خداوند دیده بود و هیچ بشری آن را تجربه نکرده است باز هم از خدا خواست که خود را به او نشان دهد. (اعراف143) یا اینکه الواح خداوند را علیرغم فرمان او با بی احترامی به زمین انداخت (و به ادعای تورات فعلی شکست) (اعراف150) موسی صدای خدا را مرتباً از ابتدای رسالت خود که از آتش بود تا آن هنگام که برای 40 شب با خدا مناجات می کرد می شنید، او درخشان شدن دست خود و مار شدن عصای خود و بلاهای متعدد از سوی خدا بر قوم فرعون و قارون و شکافتن دریا و غرق شدن آنها را دیده بود، اما همین شخص باز هم از خدا خواست که خود را به او نشان دهد. البته شاید بتوان به او حق داد زیرا خداوند از ابتدا خودش مستقیما با موسی حرف می زد و در این مورد خداوند موسی را بر همه تمایز داده است(اعراف144) و موسی حق داشت برای اطمینان از خدا بودن صاحب صدا چنین درخواستی بکند. سومین نکته اینکه خداوند دستورالعملهای بسیار کامل و مفصلی از هر چیزی بر روی الواح نوشت و به موسی داد (اعراف145) بر خلاف آنچه مرسوم است که فقط ده فرمان به موسی داد. نکته چهارم اینکه فعل «نسخ» یعنی بازنویسی کردن (اعراف154) و این کمک خوبی است برای فهمیدن آیه 106 از سوره بقره و اینکه خداوند هیچ دستور خود با دستور دیگری باطل نمی کند بلکه رونویسی یا کامل می کند همانطور که در این آیه اشاره شده.

آقای منصور. ممنون از زحمتی که کشیده اید. در حال حاضر و به دنبال یادداشت هوا خوری ۷ ارجاع به تورات، تمام کننده ادله نیست هرچند می توان پذیرفت که در بازنویسی تورات های جدید کتاب های ضمیمه و پس از اسفار را عینا و یا با تغییرات اندک منتقل کرده باشند. به طور کلی اینک فقط قرآن است که لغت به لغت اعتبار رجوع دارد.

یک فکر جمعه 18 شهریور 1390 ساعت 09:30 ق.ظ http://1fekr.blogfa.com

سلام استاد
من از شما بنیان اندیشی را یاد گرفتم و سعی می‌کنم در زندگی از آن استفاده نمایم. ممنونم که این نوع تفکر را به من یاد دادید. خدا اجرتان دهد. من وبلاگی را با این نوع تفکر در مورد مسایل جاری می نویسم. خوشحال می شوم اگر نظرتان را بدهید.
http://1fekr.blogfa.com

آقای یک فکر. یادداشت های وبلاگ شما را خواندم. به خصوص یادداشت نذر به حد لازم قوی بود. موفق بلشید.

محمد اوجال جمعه 18 شهریور 1390 ساعت 08:26 ب.ظ

با سلام

استاد، سوالی داشتم: همانطور که می دانید در تورات (سفر پیدایش، فصل 8، آیه 4) آمده است که کشتی نوح «در روز هفدهم ماه هفتم بر کوههای "آرارات" نشست». از طرف دیگر خداوند در قرآن می فرماید که کشتی بر "جودی" (که محل جغرافیای آن مشخص نیست) نشست. حال، این که ادعا می شود بقایای چیزی شبیه به کشتی در ارتفاعات آرارات پیدا شده است، کمی عجیب و شاید شک برانگیز نیست؟... مثلا این سوال پیش می آید که با توجه به اینکه محل جغرافیایی "جودی" در قرآن مشخص نشده و از طرف دیگر تورات های کنونی هم نوساخته است، پس سازندگان این توراتهای جدید از چه طریق، پیش از کشف شدن آن بقایا در سال 1949، از محل آن مطلع بوده اند و آن را در تورات ذکر کرده اند؟!

آقای اوجال. برداشتن مطلب از قرآن و نصب دوباره آن در تورات های جدید، پس از اعمال تغییرات جزیی اطلاعات، نظایر دیگری مثلا در موضوع ابراهیم و احیاء مجدد پرندگان دارد. این قضیه درست مثل این است که باستان پرستان می گویند اگر کتیبه بیستون جعلی است چرا لغات آفارسی امروز را دارد؟!؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد